PEZHVAKEIRAN.COM تأملی در روند موضع گيری های سياسی
 

تأملی در روند موضع گيری های سياسی
اسماعيل نوری‌علا

 

مبانی موضع گيری های سياسی

         هر «سازمان سياسی» (و بر اين ماهيت سياسی تأکيد می کنم)، چه گروه و دسته باشد چه حزب و جبهه، بنا بر «قرارداد مستند»ی بوجود می آيد و، علاوه بر ارائهء برنامه های کلی و تفصيلی برای ادارهء کشور متبوع خود، بنا بر خصلت سياسی اش، موظف است تا در برابر مسائلی که برای کشورش پيش می آيند«موضع گيری» کند. بنا بر اين قاعده، مواضع سياسی سازمان هائی که در «قرارداد بنياد»ی خود با يکديگر متفاوت اند نمی تواند، يا نبايد، شبيه ديگران باشد و تفاوت موضع گيری های سياسی آنان بيانگر تفاوت های بنيادينی خواهد بود که آنان، در چهارچوب«قرارداد بنيادين» خود، با يکديگر دارند.

         من، در يک نگاه کلی و بسيط، و در ارتباط با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، سه اردوگاه سياسی را، به لحاظ گوهر ديدگاه های بنيادين شان، از يکديگر تفکيک می کنم:

         - خواستاران حفظ رژيم به صورتی که هست؛ بگيريم همهء احزاب و گروه های «محافظه کار» را،

         - خواستاران حفظ رژيم در شکل اصلاح شدهء آن؛ بگيريم همهء سازمان های «اصلاح طلب» را،

         - و خواستاران انحلال رژيم؛ بگيرم همهء سازمان های «انحلال طلب» (و، از جمله، «برانداز») را.

         حال، طبيعی است اگر، به هنگام روياروئی با اعلاميه ها و بيانيه های سازمان های سياسی، که بيانگر «موضع گيری» های آنان در مورد مسائل مختلف اند، انتظار داشته باشيم که اين «مواضع» بر اساس «قرارداد بنيادين» سازمان های مزبور اتخاذ شده باشند. از منظری ديگر اما، از طريق بررسی و ژرف کاوی اين اسناد نيز می توان پی برد که سازمان صادر کنندهء هر اعلاميه و بيانيه تا چه حد به «قرارداد بنيادين» خود وفادار است و نيز تا چه ميزان به يکی از سه گروه کلی و بسيط «محافظه کاری، اصلاح طلبی و انحلال طلبی» تعلق دارد.

 

يک نمونه:ماجرای توافق هسته ای

         جريان توافق حکومت اسلامی مسلط بر ايران با کشورهای قدرتمند جهان موضوعی است که مورد توجه همهء سازمان های سياسی ايرانی قرار گرفته و هر يک در مورد آن دست به انتشار اعلاميه و بيانيه هائی زده اند که، اگرچه و علی القاعده اين اسناد بايد انعکاسی از مفاد «قرارداد بنيادين» شان باشند، اما منفک از آن قراردادها نيز می توان، با مطالعهء آنها، نسبت به جايگاه شان در تقسيم بندی سه گانهء فوق آگاهی يافت.

         مثلاً، اگر در اعلاميه ای منتشر شده از جانب يک سازمان سياسی (و نه حقوق بشری) بخوانيم که «اين توافق دارای مشروعيت نيست چرا که در آن شرط التزام به مفاد اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر رعايت نشده»، براستی و بلافاصله، چه نتيجه ای می توانيم دربارهء «ماهيت سياسی سازمان منتشر کنندهء اعلاميه» بگيريم؟

         در اينجا من به برخی از استنتاج های محتمل پيرامون اين «موضع گيری» اشاره می کنم:

         - اين سازمان اگرچه ادعای سياسی بودن دارد اما می خواهد، با جلوه گر شدن بعنوان يک تشکل «حقوق بشری»، تلويحاً بگويد که با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان «در گيری سياسی» ندارد.

         - اين سازمان مشروعيت (به معنی حقانيت و قانونيت) رژيم را منکر نيست بلکه معتقد است که اگر رژيم مفاد اعلاميهء حقوق بشر را رعايت کند مشروعيت خواهد داشت و قراردادها و توافقات با آن نيز قانونی محسوب خواهند شد.

         - و همين «اگر» در فراز بالا نشانهء آن است که سازمان مزبور اين امکان را می پذيرد که حکومت اسلامی می تواند حقوق بشر را رعايت کند هرچند که تا کنون چنين نکرده است.

         - به عبارت ديگر، سازمان مزبور، بدون توجه به «قانون اساسی» رژيم، که کلاً بر بنياد تضاد با اعلاميهء حقوق بشر تهيه شده، معتقد است که رژيم می تواند، در زير فشار بين المللی، به حکومتی مطيع اعلاميهء حقوق بشر تبديل شود.

         حال، با توجه به استنتاجات بالا چه نتيجه ای می توان گرفت و سازمان ناشر اين موضع گيری را بايد در کدام دسته از گروهبندی سه گانهء «محافظه کار، اصلاح طلب، انحلال طلب» جای داد؟

         پاسخ روشن است: اين سازمان اصلاح طلب است، چرا که اصلاح رژيم را ممکن می بيند و برای رسيدن به رژيم اصلاح شده راه حل هم دارد: مجبور کردن رژيم به رعايت حقوق بشر تحت فشار بين المللی!

 

خارج شدن از ريل

         حال ما اگر به «قرارداد بنيادين» هر سازمان، که اعضاء اش بر گرد آن و بخاطر آن فرا آمده اند، مراجعه کرده و آگاهی يابيم که سازمان مزبور خود را يک نهاد «انحلال طلب» می داند اما چنين اعلاميه ای را صادر می کند چه نتيجه ای می توانيم گرفت؟ جز اينکه:

         - يا صادر کنندگان اعلاميه «قرارداد بنيادين» گروه خود را فراموش کرده و، بنا بر مصالحی گوناگون، در قبال قرارداد هسته ای مورد بحث دست به چنين موضع گيری اصلاح طلبانه ای زده اند

         - يا آگاهانه از آن قرارداد فاصله گرفته و راه و رسم اصلاح طلبی را پيشه کرده اند

         - و، در مجموع، در برابر قرارداد هسته ای رفتاری اصلاح طلبانه دارند که با ادعای انحلال طلبی شان نمی خواند.

         اما، در تقابل با اين «ماهيت دوگانه» (يعنی ماهيت سازمان انحلال طلبی که به زبان اصلاح طلبی سخن می گويد)، می توان کوشيد تا تصور کرد که يک سازمان انحلال طلب واقعی، در خطوط کلی واکنش خود در مورد توافق هسته ای، چگونه موضعی را اتخاذ می کند.

         در اين مورد توجه به چند ملاحظه اهميت دارد:

         - سازمان مورد نظر، بنا بر «قرارداد بنيادين»، خود يک نهاد انحلال طلب است؛ يعنی حکومت اسلامی مسلط بر کشور را ناحق و غير قانونی می داند و خواستار لغو قانون اساسی آن و انحلال همهء ارکان برخاسته از آن قانون اساسی است.

         - اين سازمان رژيم فعلی را نمايندهء ملت ايران نمی داند و تعاملات بين المللی با آن را قانونی نمی داند و لذا، از هم اکنون بايد اعلام کند که اگر زمام قدرت حکومت و دولت به دست رهبران اش بيافتد آنها خود را متعهد به اين توافقات نمی دانند و کارشناسان شان مفاد آن را مورد بررسی قرار داده و هر کجا که به نفع ملت ايران نباشد خواستار تجديد نظر در آن خواهند شد. در اين مورد می توان به موضع جمهوريخواهان امريکا در مقابل کوشش آقای اوباما برای معامله با ايران اشاره کرد که امکان الغای اين توافق را بوسيلهء رئيس جمهور جمهوريخواه آينده اعلام می دارند.

         - در عين حال با هيچ منطقی نمی توان پذيرفت که کشورها حق دارند با رژيمی ضد ملی قراردادی را منعقد کنند که تا 25 سال بعد هر حکومت و دولتی که جانشين آن شود به اجرای مفاد آن قرارداد متعهد و مجبور باشد.

         - در عين حال، اگرچه اين سازمان انحلال طلب می تواند بشدت از اينکه قدرت های بزرگ بين المللی مسئلهء حقوق بشر را دور زده اند اعتراض کند اما اين اعتراض بيشتر ناظر بر آگاه سازی مردمان جهان نسبت به اين امر است و نبايد آنگونه بيان شود که ديگران به اين توهم راهنمائی شوند که سازمان مورد نظر رژيم اسلامی را قابل اصلاح دانسته و از اين طريق راه را بر اثبات حقانيت اش می گشايد.

        

تفسير و موضع گيری

         بايد توجه داشت که بين «تفسير يک امر سياسی» با «موضع گيری در قبال آن» تفاوتی عمده وجود دارد که اغلب، بخاطر وجود شباهت های بين اين دو، آنها را با هم يکسان و «اين ـ همان» می پندارند:

         - تفسير واجد معنای «بی طرفی» نيز هست:سندی را نقد می کند؛ سود و زيان اش را می سنجد؛ اما به پلاتفرم های سه گانهء محافظه کار، اصلاح طلب، يا انحلال طلبی که در بالا ذکر شد کاری ندارد.

         - موضع گيری سياسی اما بی طرف نيست بلکه، با تکيه بر «قرارداد بنيادين» گروه، جايگاه خود را در مجموعهء سه گانهء «محافظه کاری، اصلاح طلبی، و انحلال طلبی» مشخص می سازد و، با قرار گرفتن در هر يک از اين اردوگاه ها، با دو اردوگاه ديگر درگيری پيدا می کند.

         در همين زمينهء توافق هسته ای، می توانيم تداخل اين دو «روش و کنش و واکنش» را ببينيم. برخی از سازمان ها، بنا بر فهم خود از آنچه در «توافق» مورد بحث آشکار يا پنهان است، صرفاً به ارائهء تفسيرهای بی طرفانه پرداخته و از موضع گيری، که دارای معنای «طرف گيری» هم هست، خودداری می کنند و در پايان ِ قرائت اعلاميه شان نمی توان دريافت که بالاخره نظر خود اين سازمان در ميانهء اين ماجرا چيست.

         در برابر آن، به بسياری از موضع گيری ها نيز بر می خوريم که نتايج اين توافق هسته ای را بسود اصلاح رژيم می بينند و به مردم مژده می دهند که رژيم با اين عقب نشينی به بزنگاه اصلاح ساختاری خود رسيده است و از اين پس به سود مردم دچار تغييرات خواهد شد. روشن است که وقتی سازمانی از امکان تغيير رژيم به سود مردم سخن می گويد کلاً در اردوگاه اصلاح طلبی قرار می گيرد.

 

ابهامی که آفرينندهء مواضع متضاد است

         در اين ميان، همانگونه که اشاره شد، می توان به اعلاميه های برخی از سازمان های مدعی انحلال طلبی برخورد که موضع گيری شان دارای خصلتی اصلاح طلبانه است و لذا می توان تصور کرد که در ميان اعضاء آن، کسانی، آن هم در جايگاه تصميم گيری، نشسته اند که می توانند، در برابر شرايط مبهم و متضاد سياسی، اصول بنيادين انحلال طلبی تشکيلات خود را فراموش کرده و در مواضعی اصلاح طلبانه ظاهر شوند.

         توافق هسته ای اخير دقيقاً واجد چنين شرايط مبهم و متضادی است.

         مثلاً، از يکسو می توان به ضرس قاطع اعلام داشت که اين توافق قادر است (بطور موقت البته) جلوی دستيابی رژيم به اسلحهء اتمی را بگيرد و لذا، خطر انهدام ايران و منطقه را، چه به علت ناشي گری در ادارهء اين اسلحهء ويرانگر، چه در صورت استفاده از آن عليه قدرت های ديگر منطقه، و چه بخاطر گريز ناپذير شدن حملهء ديگران به کشور، بگيرد و زير بنای اقتصادی کشور و جان های بی شمار مردمان آن را از آسيب هائی مهلک در امان بدارد.

         در اين «سود» شکی نيست. اما توجه کنيم که اين سود دارای «ماهيتی عدمی» است و، در اصل، سود (به معنای دست آورد ملموس و واقعی)محسوب نمی شود؛ چرا که از يکسو سرمايه های بزرگ کشور در راه دستيابی به اسلحهء اتمی از بين رفته است و، از سوی ديگر، بجای آن چيزی به نام «حق مسلم!» عايد مردم دچار رژيمی ورشکسته نشده است.

         عمده کردن اين «سود عدمی» و، در عين حال، نپرداختن به مسئوليت خطير گردانندگان اين رژيم ضد مردمی در هزينه کردن سرمايه های ملی و به خطر انداختن کشور و ملت، آشکارا واقعيتی است که به زيان انحلال طلبان تمام می شود. انحلال طلبان واقعی، بجای پرداختن غلو آميز به اين «رفع خطر»، بايد بر سياست های مخرب اتمی رژيم انگشت گذاشته و خواستار عزل و محاکمهء دست اندرکاران رژيم شوند.

         همينجا بگويم که حتی تأکيد بر اينکه همهء مشکلات ناشی از سياست های غلط علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد است نيز نمی تواند يک موضع انحلال طلبانه باشد و در آن کوششی آشکار برای از زير ضربه خارج کردن بقيه(بخوانيد اصلاح طلبان از رفسنجانی گرفته تا روحانی و خاتمی و موسوی و کروبی که همگی در سياست های اتمی حکومت اسلامی شراکت داشته اند) مشاهده می شود.

         در واقع، در هر کجای ديگر دنيا، رژيمی که اينگونه به اتلاف سرمايه های ملی پرداخته و کشور را از يکسو دچار خطر حملهء نظامی کرده و، از سوی ديگر، با دامن زدن به تحريم های اقتصادی، به فقر مفرط بکشاند کلاً محکوم به فروپاشی و انحلال به دست مردمان زيان ديده است. يک انحلال طلب همين وضعيت را بعنوان مهمترين دليل برای ضرورت انحلال رژيمی چنين آسيب آفرين مورد اشاره قرار داده و بجای دامن زدن به شادمانی های واهی، که عمر رژيم را بلندتر می کند، به انتشار افکار انحلال طلبانه دامن می زند.

         از سوی ديگر، «رفع تحريم ها» نيز يک «سود عدمی» محسوب می شود. تحريم ها را خود رژيم آفريده است؛ آنجا که رهبر و رئيس جمهور ياوه گويش، همراه با نمايندگان مجلس و مجمع تشخيص مصلحت و مجلس خبرگان رهبری و غيره، در برابر فشارهای بين المللی مقاومت کرده، به حادثه آفرينی ادامه داده، قطعنامه های سازمان ملل را «کاغذ پاره» خوانده، و جشن «کيک زرد» گرفته اند. اکنون آنان هستند که حاصل آنچه را که کاشته اند در برابر خود می بينند و، نه برای نجات مردم از چنگال فقر بلکه برای نجات رژيم نکبت زای خود از خطر فروپاشی، تن به هر تحقيری داده و درهای کشور را بروی همهء قدرت ها گشوده اند.

         رفع تحريم ها ممکن است (توجه کنيد: فقط ممکن است) اندکی آسايش مالی برای مردم پيش آورد اما در واقع حاصل اش دستيابی رژيم به منابع مالی بيشتر و توانا شدن اش در حادثه آفرينی ها گسترده تر است.

         يک اصلاح طلب البته که از اين بابت نيز جشن می گيرد و هلهله کنان به رقص و پايکوبی می پردازد، چرا که در اين جريان، هم بقای رژيم و هم احتمال شراکت مجدد خود در قدرت، را می بيند. اما يک انحلال طلب، در عين اينکه از احتمال آسودگی حداقلی مردم اظهار خوشحالی می کند اما همچنان می کوشد تا به ياد مردم بياورد که تحريم نه به ارادهء مستقل شورای امنيت و نهادهای تصميم گيری کشورهای ديگر که بعنوان واکنشی در برابر اعمال ماجراجويانهء اين رژيم ضد ايران و ايرانی وضع شده اند و اگر اين رژيم نبود نه صحبتی از حملهء نظامی به ايران در ميان می آمد و نه چنگال تحريم ها گلوی ملت را می فشردند. پس سود اصلی در «نا ـ بودی» رژيمی است که پا از يک مهلکه بيرون ننهاده در فکر ايچاد حوادث مهلک ديگری در داخل و خارج مرزهای خويش است.

 

انحلال طلبی همچون يک نياز مبرم

         ماجرای توافق هسته ای، که می توان آن را«رفع خطرهای آفريده شده به دست رژيم» نيز دانست، بار ديگر حکايت از آن می کند که حکومت اسلامی مسلط بر کشور، با هر دو جناح «محافظه کار» و «اصلاح طلب» اش، چيزی جز ضرر و زيان برای ملت ايران نداشته و نخواهد داشت و تا اين رژيم بر کشور سيطره دارد آب خوش از گلوی ملت ايران فرو نخواهد رفت. پس هر آن کس که خود را انحلال طلب می داند، و با هر وسيله که می تواند فراهم کند در پی برانداختن اين رژيم و بخصوص لغو قانون اساسی آن است، نبايد لحظه ای چشم از هدف برداشته و فريب مصالح زودگذر و منافع عدمی را خورده و در مسير اصلاح طلبی گام بردارد.

         يک سازمان سياسی انحلال طلب، مثلاً نهاد «هماهنگی جنبش سکولار دموکراسی ايران» و يا «شورای مشاوران اين جنبش»، بايد هنگامی دست به صدور اعلاميه زده و در آن نسبت به امری مربوط به سرنوشت کشورمان موضع گيری کند که بتواند بر اساس «قرارداد بنيادين» خود، که در اين مورد «پيمان نامهء عصر نو» نام دارد، دست به واکنش زده و امر انحلال طلبی را يک گام بيشتر به جلو ببرد. والا شراکت در شادمانی های موهوم و راه نشان دادن به قدرت های بين المللی برای واجد حقانيت دانستن حکومت اسلامی مسلط بر ايران هيچگونه قرابتی با امر انحلال طلبی ندارد و تنها به بقای رژيم و تقويت جناح اصلاح طلب آن، که بيش از جناح ديگری که تنها بر سرنيزه و سرکوب تکيه دارد، از چند و چون سياست و حزب سازی و چالش های سياسی، با خبر است کمک می کند.

         در برابر اصلاح طلبان اين واقعيت را فراموش نکنيم که «چو دزدی با چراغ آيد / گزيده تر برد کالا».      

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]