مستضعفان فرهنگی، گلـّه‌زار اهورايی
محمد قائد

دست‌كم در اين مورد مشكل بتوان كاسه‌كوزه را سر كسی شكست.  حاضران برای پيدا كردن مقصر بايد در آينه نگاه كنند.  توطئه‌‌ای در كار نبود.
در شامگاه ملايم پائيزی در پارك ملت تهران كسانی بانی ‌خير شده بودند تا تهيه و صرف يك و نيم كيلومتر ساندويچ گوشت شترمرغ به نام اهالی مملكت ايران ثبت شود.  اما تا ناظران كتاب ركوردهای گينـِس بجنبند، استوانۀ مأكول را متر كنند و از آن عكس بگيرند، ساندويچ ِ درازناك را خلايق بلعيده بودند.

صاويرنوع يكم: جماعت صف كشيده‌اند تا به نوبت وارد مكانی شوند كه تابوت را برای ادای احترام در آن نهاده‌اند.  روز بعد، همه ساكت و موقــّر و منظم ايستاده‌اند.  دستۀ‌ موزيك مارش عزا می‌نوازد.  مردان كلاهشان را به احترام به دست گرفته‌اند و برخی زنان تور سياه بر چهره دارند.  هنگام خاكسپاری، دستۀ تفنگداران اونيفرم‌پوش، در مسافتی دور از سوگواران، با فرمان نظامی به هوا شليك می‌كند.  برگها شايد در باد تكان بخورد، آدمها نه.

 

تصاوير نوع دوم: عده‌ای فريادزنان می‌دوند.  در نگاه اول به نظر می‌رسد جعبه‌ای‌ چوبی در حال فرار است و می‌خواهند آن را بگيرند.  اما در واقع تابوت متوفیٰ است كه در معرض مراسم سياسی‌ـ‌عبادی تشويق جنازه قرار دارد.  پيشتر، تفنگچيان در سالن عزاداری هر وقت و هر قدر دلشان بخواهد زير گوش عزاداران شليك می‌كنند و پسربچه‌ها با شادمانی می‌دوند تا پوكه‌های داغ را بردارند.  حاضران حتی اگر پنبه در گوششان چپانده باشند ضربۀ موج در‌رفتن اين همه تير در فضای مسقــّف بايد حال بعضی را بد كند.  درهرحال، به روی خودشان نمی‌آورند.

 

فيلمی از مراسم نوع اول می‌تواند در هر جای دنيا گرفته شده باشد.  فيلمی از نوع دوم، حتی بدون گفتار و زيرنويس، از دور داد می‌زند آن‌جا يا فلسطين است، يا عراق، يا ايران يا پاكستان.  حتی در ميانۀ آفريقا صف‌كشيدن و طبق فرمان تركه‌به‌دست‌ها منظم‌رفتاركردن تا اين حد دشوار نيست.  در خاورميانۀ اسلامی، خود تركه‌به‌دست‌ها از عوامل بی‌نظمی‌اند.

 

در خاكسپاری امام راحل، كفن متوفیٰ را تكه‌تكه كردند و به يغما بردند.  پس از رسيدن كفن زاپاس، تابوت با هليكوپتر از معركه به در رفت.  عكس موحش سوگوارانی را كه حريصانه به پيكر نيمه‌عريان متوفیٰ  زُل زده‌اند در مجموعه‌ای از عكسهای تاريخی ِ قرن بيستم گنجانده‌اند.

مؤمنان معتقدند گرفتن زير تابوت و هفت‌قدم‌رفتن با آن ثواب دارد.  اما وقتی تمام افراد دربند ثواب و عـِقاب نباشند چسبيدن به تابوتْ خبر از عارضۀ واگير و چيزهای ديگر می‌دهد. هنگام خاكسپاری احمد شاملو، نگارنده جزو كسانی بود كه در نتيجۀ هجوم ناگهانی حاملان جنازه و رَم‌كردن جمعيت، از پشت و به‌شدت به زمين افتادند.

باز هم انگار می‌خواستند تابوت را بگيرند تا در نرود.  در فاصلۀ كوتاه آمبولانس تا محل دفن، جا برای هفت‌قدم‌رفتن ِ هزارها نفر نبود.  پس بايد شتاب كرد و ديگران را كنار زد تا حضور در مراسم تشويق جنازه ثبت شود.  با توجه به بيزاری‌ ِ متوفیٰ از ورزش به‌طور اعم و ورزشهای خـَرَكی به‌طور اخص، شايد مثال خوبی‌ نباشد اما به بيسبال و فوتبال آمريكايی می‌ماند كه برای بينندۀ‌ ناوارد مشخص نيست دارند چكار می‌كنند.

گاه نه تنها سنـّت هفت قدم، بلكه حداقل وقار و طمأنينۀ‌ عزا هم رعايت نمی‌شود.  تشييع و تدفين بازيگر سينما و تلويزيون تبديل به محشر خر شد زيرا جماعت دنبال برنامۀ خودشان بودند و می‌خواستند با هنرپيشه‌های موجود، يا از آنها، عكس بگيرند.

 

در مردمی كم‌الفت با نظم مدنی كه همراهی‌شان تا آستانۀ ابديت با رفتگان چنان صورتی دارد، اغتشاش و خودسری و چپو در گاردن پارتی ِ ساندويچ‌ مجانی ِ شترمرغ‌‌ قابل اغماض است.
 
در ادامۀ آزمودن انواع ترفندها به اميد ايجاد تغييری در اوضاع ايران، نافرمانی مدنی البته از قلم نيفتاده است.  اما مدتی پيش وقتی يك ايرانی مقيم خارج در فراخوانی اينترنتی عشاير را تشويق كرد به پا خيزند، اين دعوت را ظاهراً حتی فعالان عرصۀ پست الكترونيك ناديده گرفتند.

نافرمانی ِ مدنی توجه به مفهوم مدنيت را در خود دارد.  درخواست كمك به ارتقای جامعۀ مدنی از عشاير غيور، يعنی كوه‌نشينان مسلح كه پس از هزارها سال قدری اهلی شده‌اند و عجالتاً دست از راهزنی‌ و قتل و غارت برداشته‌اند، در حكم جمع‌ اضداد است.  تحصيل حاصل هم هست.  ايران از نظر افراد روستايی ِ مسلح ِ خودسری در شهرها كه گوششان به حرف كسی بدهكار نباشد در سی سال گذشته كمبود نداشته است.

پيش از تشويق عشاير پشت‌كوهی ِ بيشتری به تسخير شهرها، بد نيست نگاهی به خيابانهای پايتخت مرز و بوم اهورايی بيندازند: سرعت‌گير پلاستيك و انعطاف‌پذير عرض خيابان را نصف شب با ديلـَم می‌كـَنند و می‌برند می‌فروشند تا مثل مخزن زباله و تابلو راهنمای آلومينيومی كنار جاده جزو مواد بازيافتی ذوب شود (شايد هم نتيجۀ رقابت و دعوا بين سازمانهای ذينفع باشد: بخشی از جنگ داخلی ِ بوروكراتيكی كه جريان دارد). جايگزين آن، سرعت‌گير سيمانی به اتومبيلها صدمه می‌زند و خسارت ‌ناشی از سرقت را مردم به‌طور مضاعف می‌پردازند.

سی سال است به مساجد دستور می‌دهند از بلندگو ‌با قدرت متناسب برای فضای داخلی استفاده شود، نه گوشخراش و رو به خانه‌های اطراف.  كم‌‌اثر بوده. (كسانی می‌پرسند اگر دستگاه پخش‌ موسيقی اتومبيل جوانان سرخوش باعث آلودگی صوتی است، اين يكی نيست؟). وقتی حافظان بلندگومدار ِ ايمان كه معتقدند ”تبليغات زيربناست“ به اندرز بزرگترهايشان محل نمی‌گذارند، مشكل بتوان از كاوشگران فروتن زباله انتظار فرمانبری داشت.

تشويق چنين مردمی به نافرمانی ِ مدنی مصداق سرود به مستان ياد دادن است.  شايد بهتر باشد موارد فرمانبرداری مدنی را به‌عنوان موضوعهای عجيب زير ذره‌بين بگذارند.

  

انسان در موقعيتهای مختلف رفتارهايی متفاوت از خود بروز می‌دهد و لايه‌های تودرتوی شخصيتش مجال ظهور می‌يابد.  برخی اهل نظر به وجود چيزی درهمه‌حال ثابت به‌نام فطرت اعتقاد ندارند.  تفاوت رفتارهای فرد در موقعيتهای مشابه، مثلاً صرف غذا در مكانهای عمومی، شايد با توجه به عامل آبرو قابل توضيح باشد.

آبرو يعنی تصويری احترام‌انگيز كه فرد در چشم ديگران دارد، يا انتظار دارد داشته باشد.  در رستوران بزرگ، فرد هنگام برداشتن غذا از ميز بوفۀ آن توجه دارد كه ممكن است همه به او نگاه كنند، يا می‌توانند او را ببينند.  منظور از حضور در رستوران، نه تنها بلعيدن مقداری خوراك، بلكه حضور محترمانه در آن مكان هم هست.  مشتريها كم‌كم وارد می‌شوند و نظم و قاعدۀ محيط در نتيجۀ يورش تازه‌واردها از هم نمی‌پاشد: گارسونها تك‌تك مهمانان را زير نظر دارند و صورتحساب هركس را به موقع جلو او می‌گذارند.

همان آدمها در مجلس عروسی به ميز غذای‌ مجانی هجوم می‌برند.  هرچه مجلس بزرگتر و غيرشخصی‌تر باشد و افراد همديگر را كمتر بشناسند، هجوم غارتگرانه‌تر است: بشقابها لبريز، ژله روی خورش، درياب كه بردند.

در نتيجۀ‌ رفتار گلـّه‌ای، ترمز بازدارنده، يعنی نگرانی از لطمه‌ديدن آبرو، ناگهان برداشته می‌شود.  جايی كه پای آبرو در ميان باشد، اين شائبه كه فرد بخواهد بيش از آنچه می‌پردازد مصرف كند لطمه به آبروی او خواهد بود.  حتی دست‌زدن به باقيماندۀ غذای مشتريان قبلی خلاف عزت نفس و احترام به آبروی خويش است، همين طور كثافتكاری در بشقاب و مخلوط‌كردن موادی كه فرد خيال خوردن آنها را ندارد.
در موقعيت ِ گلـّه‌ای، احتياط جای خود را به بی‌پروايی می‌دهد: می‌توان سهم غذايی را كه حقـاً تعلق به مهمانان ديگر دارد غصب كرد اما نخورده گذاشت و هدر داد.  جايی كه فرديت و آبرو مطرح باشد، ادب حكم می‌كند ته ديس را بالا نياوريم مبادا به نظر برسد ميزبان غذای كافی در برابر مهمانان نگذاشته است.  در موقعيت گلـّه‌ای، مهم نيست ميزبان يا ديگران چه فكر می‌كنند.  وقتی كسی به كسی نيست چپو را عشق است.چنانچه جمع نسبتاً كوچك و شخصی باشد و خدمۀ ‌مؤسسۀ تهيۀ غذا، با فكل و كراوات، كنار بايستند و به جماعت نگاه كنند، رفتار مهمانان چه بسا ملاحظه‌كارانه شود، چون نگاه ناظران ِ اهل قضاوت يعنی همان آبرو.

ايرانيها،‌ چه حزب‌الله و چه متجدد، ‌از نظر غذابلعيدن ِ گلـّه‌ای و همراه با چپو وضعشان زياد تعريف ندارد.  در سفرنامه‌های متعددی نوشته‌اند به‌عنوان ميزبان در محيط كوچك و بسته بسيار تعارف و محبت می‌كنند اما در سورچرانی ِ عام، دولـُپی و نجويده می‌بلعند تا از كفشان نرود.
در زمينۀ ديگر، مراسم تشييع رسمی كه دژبان برگزار می‌كند نشان می‌دهد قواعدی مدوّن وجود دارد و كسانی بلدند.  همان طور كه بنگاههايی با خدمۀ‌ آموزش‌ديده برای تهيه و سِرو غذا ايجاد شده است، جا دارد بنگاههايی مشابه برای كفن و دفن هم ايجاد شود تا آداب و ترتيب به خلايق بياموزد (منظور البته گريه‌كن ِ مزدبگير كه اكنون هم وجود دارد نيست).

روحيۀ جمع ممكن است كاملاً متفاوت از طرز فكر فرد باشد.  گرچه شركت‌ در سرور و در عزا آداب خود را دارد، حتی‌ افراد مبادی آداب اگر دسته‌جمعی در مسيری ديگر بيفتند ممكن است رفتارهايی كمتر ”آبرومندانه“ از آنها سر بزند كه تك‌تك‌شان‌ در تنهايی ِ خويش قابل قبول نداند.

رَم‌كردن ناگهانی را ممكن است اقليتی كوچك به جمع القا كند و اكثريت فقط با موج رانده شود.  بسياری ممكن است بعداً بگويند موافق نبودند.  اما برائت ِ انفرادی بی‌‌فايده است: جامعه، انقلاب و عمل سياسی تا حد زيادی يعنی همين سرايت احساسات.

آبرو گرچه ادعا می‌شود مفهومی است شديداً حياتی، برداشته‌شدن ترمزش سبب ايجاد وضعيتی ناهنجار خواهد شد، و بيشتر از نوع ماسك است تا منش.  شايد بهتر باشد كمك كنيم نسل بعد شروع به فكركردن در اين باره كند كه پايبندماندن به حداقلی از اصول به مراتب مفيدتر است از آبروداری ِ پروسواس‌ اما دمدمی، و چسبيدن به آبرو به
عنوان اصل شديداً مقدس اما گاه پيدا و گـَه پنهان.

 

باری، خود پديدۀ شترمرغ‌ كه پرواز جسد طبخ‌شده‌اش آن شب در پارك ملت اسباب شرمندگی شد، در كنار فرصت ثبت اطول‌الساندويج فی‌ كتاب‌الكامبريج، جهات و جنبه‌های ديگری هم دارد كه بايد جداگانه به آنها پرداخت.

 يلدای 1387

منبع:سایت محمد قائد