PEZHVAKEIRAN.COM مردی نامتعارف
 

مردی نامتعارف
علیرضا مناف‌زاده

 

بررسی سنجشگرانۀ کارنامۀ علمی خسرو شاکری زند فرصت دیگری می‌ طلبد. چند کلمه ‌ای که در اینجا دربارۀ زندگانی سیاسی و علمی او می‌ گویم، حاصل ملاحظات و مشاهدات شخصی من است در طی سالیان درازی که او را می‌ شناختم و کارش را کم و بیش دنبال می ‌کردم.

گمان می ‌کنم غالب ایرانیانی که او را از نزدیک می ‌شناختند، با او نشست و برخاست می ‌کردند و با کوشش ‌های فکری و پژوهشی ‌اش آشنا بودند، با من هم‌عقیده باشند که با درگذشت او، دانشی مردی شریف و بزرگوار از میان ما رفت.

او را، همان طور که گفتم، از دهه‌ ها پیش می‌ شناختم. مدتی در «کتاب جمعه‌ ها» که پس از انقلاب در پاریس به همت، ابتکار و گشاده‌ دستی او منتشر می‌شد با او همکاری می ‌کردم. عنوان «کتاب جمعه‌ ها» را با گوشۀ چشمی به «کتاب جمعه» به سردبیری احمد شاملو برگزیده بود. با احمد شاملو در سال‌ های پیش از انقلاب آشنا شده بود و خیلی زود به جرگۀ دوستان نزدیک او پیوسته بود. پس از انقلاب از همکاران پی‌گیر شاملو در انتشار مجلۀ به یادماندنی «کتاب جمعه» در ایران بود که با آغاز یکه‌ تازی فرمانروایان جدید مانند بسیاری دیگر از مجله ‌ها و روزنامه‌ های مخالف، نقاد و سرکش آن زمان از انتشار بازایستاد.

خسرو شاکری مبارزی نستوه، جست و جوگری خستگی ‌ناپذیر و پژوهشگری سرسخت و کنجکاو بود. من او را بر پایۀ آنچه از او به یاد دارم، به رغم برخی تنگناهای فکری‌ اش که توضیح خواهم داد، در مجموع، یکی از پاکدل ‌ترین و آزاد اندیش‌ ترین ایرانیان می‌دانم.

در مبارزۀ سیاسی بسیار هشیار بود. اگر بنا به ضرورت از جریانی سیاسی پشتیبانی می‌کرد، هشیاری سیاسی‌ اش را هرگز از دست نمی ‌داد، چنان که با دیدن کوچک ‌ترین نشانه‌ های کژروی پا پس می‌ کشید و به انتقاد از آن برمی ‌خاست. در بازگویی تجربه‌ های شخصی ‌اش چه در عرصۀ تحقیق و چه در مبارزۀ سیاسی بی ‌پروا بود. به یاد ندارم به کسی نان قرض داده باشد. در بیان دیدگاه‌ هایش پروای هیچ ‌کس و هیچ مرجعی را نمی‌کرد و از همین ‌رو، گهگاه کسانی را از خود می ‌رنجانید. در اینجا فقط این نکته را بگویم که او میلیتان سیاسی به معنای رایج آن نبود. شاید بشود گفت که تنها یک میلیتان برانداز بود و هرگز در پی دستیابی به قدرت سیاسی نبود. این ‌ها ناسازه ‌های زندگی او بودند و او با آن‌ ها کنار آمده بود.

 در تاریخ ‌نگاری در راه ‌های ناهموار گام برداشت. به چند نکته در زمینۀ تاریخ‌ نویسی ‌اش اشاره می ‌کنم و می ‌گذرم و بررسیِ موشکافانۀ کارش را به وقت دیگری وامی ‌گذارم: 

١.   اول از اهمیت سند بگویم.

همه می ‌دانند که خسرو شاکری به سند اهمیتی تعیین کننده قائل بود. زیرا به این نکتۀ بسیار اساسیِ تاریخ ‌نگاریِ مدرن خوب پی برده بود که تاریخ را از روی سند می ‌نویسند. به همین سبب، برای یافتن سند هرگز از پا نمی ‌نشست. دوستانش می ‌دانند که چگونه از این کشور به آن کشور می ‌رفت تا بلکه سندی، تکه کاغذی، نوشته ای یا نشانه ‌ای دربارۀ موضوع کاری که در دست گرفته بود، پیدا کند. اما مسئلۀ او تنها دسترسی به سند نبود. برای او، رابطه با سند اهمیتی بسیار بیش از سند داشت. خسرو شاکری این را نیک آموخته بود که گردآوری اسناد یک چیز است، اما تنظیم آن‌ها با روش انتقادی و استفادۀ روشمند از آن‌ ها چیز دیگر. برای مثال، دربارۀ فریدون آدمیت که بسیار به کار او احترام می ‌گذاشت، نکتۀ بسیار مهمی گفته که نشان می ‌دهد چقدر به رابطۀ مورخ با سند حساس بود. می‌ گوید: «تنها ایرادی که می‌ توانم به آدمیت بگیرم این است که نمی ‌تواند خود را از همۀ پیشداوری ‌ها در انتخاب منابع و ارزیابی آن‌ ها و تشخیص و تحلیل داده‌ ها رها سازد».

شاید این ویژگی در کار خسرو شاکری یکی از عللی باشد که امروز در محافل آکادمیک جهان از کارهای او استفاده می‌ کنند. من خود چندین کار آکادمیک به قلم پژوهشگران غربی دربارۀ ایران دیده ‌ام که از کارهای خسرو شاکری به تفصیل یاد کرده ‌اند. این را کسی نمی‌ تواند انکار کند که اگر او همت نمی ‌کرد، اکنون بسیاری از اسناد تاریخ جدید ایران دسترس‌ ناپذیر بودند.

٢.    نکتۀ دیگری که در تاریخ‌ نویسی او به نظرم می ‌رسد این است که در مقام تاریخ نویس، پرسش ‌گر بود و معمولاً با حرکت از مسائل و پرسش ‌های امروز به سراغ گذشته می ‌رفت. خوب به یاد دارم چگونه و با چه پرسش ‌هایی به تحقیق دربارۀ انجمن ‌های ایالتی و ولایتی در جنبش مشروطه‌ خواهی پرداخت. دو پرسش اساسی در این باره مطرح می ‌کرد و می‌ خواست پاسخ ‌هایی برای آن ‌ها بیابد: چرا تجربۀ تشکیل آن انجمن ‌ها به شکست انجامید؟ و چرا آن انجمن‌ ها، در صورتی که جایگیر می ‌شدند، می ‌توانستند برای کشوری مانند ایران زمینه‌ ساز دموکراسی و عامل وحدت ملی باشند؟ با این دو پرسش بود که به بررسی آن تجربه پرداخت. این یک نمونه از شیوۀ تحقیق تاریخی او بود.

٣.    نکتۀ دیگر اینکه تاریخ ‌نگاری جنبش چپ در ایران یا به گفتۀ خودش، جنبش سوسیالیستی و کمونیستی در ایران، بسیار وام‌دار کوشش ‌ها و یافته ‌های اوست. برای مثال، کتاب «تقی ارانی در آینۀ تاریخ» تحقیق بسیار جالبی است دربارۀ ارانی و گروه 53 نفر. دربارۀ این جریان یک روایت رسمی وجود داشت که همان روایت حزب توده بود. خسرو شاکری در این کتاب نشان می ‌دهد که آن روایت رسمی با چه هدف‌ های سیاسی ساخته و پرداخته شده بود. من وارد جزئیات آن نمی ‌شوم. علاقمندان می ‌توانند کتاب را تهیه کنند و بخوانند.

٤.    نکته دیگر اینکه، خسرو شاکری در وارسی و بازبینی داوری‌ های تاریخی‌ اش بسیار شجاع بود. اگر در گذشته به هر دلیلی به ویژه به دلیل تنگناهای فکری زمانه یا کمبود سند، دربارۀ رویدادی یا شخصیتی تاریخی داوری بی چون و چرا کرده بود، با یافتن سندی تازه و در پرتو آن، دوباره در آن داوری درنگ می‌کرد و اگر لازم می ‌دید آن را تعدیل یا تصحیح می ‌کرد. 

٥.    نکتۀ دیگر اینکه، نوشتن تاریخ رویدادهای بزرگی مانند انقلاب مشروطیت و چرخشگاه‌ های بزرگ تاریخی یک ملت را کاری میان- رشته ‌ای می ‌دانست که به انجام رساندن آن نیازمند بسیج متخصصان علوم اجتماعی و تشکیل یک گروه هماهنگ تاریخ با حمایت یک مؤسسۀ تحقیقاتی است. کاری که به قول او در کشورهای غربی انجام می‌ گیرد.

یکی از شخصیت‌ هایی که همواره از او با احترام و ستایش یاد می‌کرد، احمد کسروی بود. در سال ‌های اخیر به این نتیجه رسیده بود که او یگانه ایرانی سزاوار نام روشنفکر است. این را چندین بار به من گفته بود. و چون می ‌دانست که من دربارۀ کسروی کار کرده ‌ام، پیوسته از او با من سخن می ‌گفت. ذهن نقاد، روح جست و جوگر و شجاعت اخلاقی و فکری کسروی را می ‌ستود. می ‌گفت: به رغم نوشته‌ هایی که در ستایش کسروی یا برضد او و در رد دیدگاه‌ های او نوشته ‌اند، هنوز باید در بارۀ او اندیشید و کار کرد. زیرا او شخصیتی حاشیه ‌ای و چشم پوشیدنی در تاریخ جدید ایران نیست.

خسرو شاکری مانند هر پژوهشگری از اوضاع و احوال زمانه‌ اش جدا نبود. همۀ ما به نوعی تخته بند تنگناهای فکری زمانه هستیم. بعضی ‌ها برای این تنگناها کلاه شرعی علمی ساخته اند و اسم آن را پارادایم گذاشته ‌اند. ما همه در چهارچوب پارادایم حاکم بر روزگار خود می ‌اندیشیم. خسرو شاکری متعلق به نسلی از ایرانیان درگیر در سیاست و عالم پژوهش بود که به هر حال، مانند همهً ما یک سلسله محدودیت‌ های فکری داشت. این محدودیت‌ های فکری، اگر خوب بنگریم، بعضی وقت ‌ها منشاء سیاسی دارند. در همه جا همین طور است. این نکته را از آن رو مطرح می‌ کنم تا سرچشمۀ بعضی از واکنش ‌های او را نشان داده باشم که گاه او را به قلم ‌فرسایی برضد برخی از داعیه داران وامی‌داشت. اما این‌ ها چندان مهم نیست. مهم، آثار نوشته ای است که از خود برای آیندگان به یادگار گذاشته است.

خسرو شاکری تا پایان عمرش از جست و جو و تحقیق باز نایستاد. همین چندی پیش به موضوع شیعه شدن خاندان صفوی علاقمند شده بود و چندین بار به رغم بیماری و رنجوری به من تلفن کرد تا دربارۀ جزئیات این موضوع با من صحبت کند. از سخن گفتن دربارۀ گذشته و حال آن سرزمین خسته نمی‌شد.

یک نکته را هم بگویم و سخن را کوتاه کنم. من هربار چیزی از او به فارسی می ‌خواندم، متوجه می ‌شدم که چقدر در آراستن و پیراستن زبانش کوشا بود.

خسرو شاکری مردی شریف، بااخلاق و سیویلیزه بود. بی‌ همه چیز و بی سروپا نبود. از همین رو، به رغم درشتی ‌های گهگاهی‌ اش می‌شد یک عمر با او دوستی کرد. هرچند بیشتر در خارج از ایران زیسته بود، همواره نگران آیندۀ ایران بود. عشق و علاقه ‌اش به فرهنگ و تاریخِ سرزمین آباء واجدادی اش ستودنی بود.

سخنرانی در مجلس بزرگداشت خسرو شاکری زند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* در مجلس بزرگداشت خسرو شاکری زند در ۱۶ اکتبر گذشته، علیرضا مناف زاده به دو زبان فارسی و فرانسه سخنرانی کرد. بخش فارسی که مفصل تر بود جداگانه چاپ خواهد شد. آنچه در بالا خواندید، ترجمۀ فارسی متن اصلیِ سخنرانی او به فرانسه است.

  (توضیح از :ع. ش. زند)

منبع:پژواک ایران