آيا پوتين قابل اعتماد است؟

سفر ولاديمير پوتين به ايران در جهان و داخل كشور بازتاب گسترده‌اي داشت. اين سفر با توجه به توافق وين ميان ايران و ١+٥ و نيز اوضاع سوريه و نيز تنش ميان روسيه و غرب، اهميت بيشتري يافت، ولي در اين ميان يك نكته بيش از هر چيز ديگري در افكار عمومي داخل كشور مطرح شد و اينكه آيا روسيه يا شخص ولاديمير پوتين، كشور و قدرت قابل اعتمادي هستند؟ به ويژه با توجه به تجربيات گذشته ايران با روس‌ها چگونه و با چه اعتمادي مي‌توان نسبت به ايجاد يك رابطه متوازن با روس‌ها گام برداشت و روي آن حساب باز كرد؟ پاسخ به اين پرسش بسيار مهم است و به معنايي نقد برخي سياست‌هاي ما نيز مي‌تواند باشد. اين يادداشت در پي طرح بحث درباره اين موضوع است، شايد در ادامه نيز به آن پرداخته شود.
 
ابتدا تاكيد كنيم كه بخشي از نگاه ما نسبت به قدرت‌هاي بزرگ جهاني محصول يك تجربه تاريخي و نيز گزاره‌هاي شكل‌يافته قديمي است. وضعيت بريتانيا به دليل حضور از دو قرن پيش در ايران، نمونه مناسبي است و بسياري از رفتارها و گفتارهاي آنها در پرتو اين گذشته تحليل مي‌شود. ايالات متحده نيز از سال ١٣٣٢ سابقه به نسبت مشابهي داشته است. روس‌ها نيز خيلي بيش از اينها در ايران بوده‌اند. از جنگ‌هاي قفقاز در زمان فتحعلي شاه گرفته تا دخالت‌ها در عصر قاجار و حتي كوشش براي حمايت از شاه قاجار عليه مشروطه‌خواهان و سپس نيز حضور نظامي در جنگ دوم جهاني در ايران به همراه انگليسي‌ها و دخالت در آذربايجان و حمايت از پيشه‌وري و ده‌ها سال روابط تند و تيز با ايران در زمان حاكميت كمونيسم و سپس دخالت در افغانستان و الي آخر و در اين اواخر نيز حمايت از قطعنامه‌هاي ضد ايراني و عدم تحويل موشك‌هاي اس-٣٠٠ و... حال پرسش اين است كه آيا مي‌توانيم اين سنت تاريخي را ناديده بگيريم؟
پاسخي كه مي‌توان به آن داد اين است كه آيا اگر كشور ديگري جاي آنان بود، كار ديگري مي‌كرد؟ آيا اقدامات فرانسوي‌ها، انگليسي‌ها و آلماني‌ها و امريكايي‌هاي خيلي متفاوت از روس‌هاست؟ آيا اينكه سياست خارجي را به انتظارات اخلاقي تقليل دهيم، مشكلي را حل مي‌كند؟ چگونه است كه وقتي نوبت به ساير كشورها مي‌رسد، فورا گذشته را فراموش مي‌كنيم و حتي مي‌كوشيم تفسير جديدي از آن كنيم، ولي در مورد روس‌ها هميشه در همچنان بر يك پاشنه مي‌چرخد؟ اشتباه نشود، مساله دفاع از روس‌ها نيست، كه آنان هم مثل ساير كشورها و قدرت‌ها در پي تامين منافع خود هستند. هدف اين است كه بگوييم از يك سو به خودمان نگاه كنيم تا ببينيم، نكند بر اثر اشتباه برداشت ماست كه انتظارات غيرمنطقي از ديگران داشته‌ايم، و از سوي ديگر اگر در ايجاد اين روابط خيري هست، خودمان را از آن محروم نكنيم و اسير اسطوره‌هاي خودساخته و غيرواقعي نشويم. فراموش نكنيم كه برخي نيروها بيش از آنكه درصدد حفظ منافع ملي كشور باشند، به صورت پيشيني هم‌پيماني با غرب را توصيه مي‌كنند، در حالي كه چنين رفتاري اصولا نمي‌تواند به عنوان يك گزاره درست شناخته شود.
براي ايجاد رابطه با ساير كشورها؛ نخستين نكته‌اي كه نبايد فراموش كنيم اين است كه اين رابطه براساس اعتماد نيست. به همين دليل اگر بخواهيم نسبت به كشور مقابل اعتماد داشته باشيم، قطعا مرتكب خطا شده‌ايم. روابط ميان كشورها از نوع روابط ميان اعضاي خانواده نيست كه براساس محبت و اعتماد و صميمت باشد. اين روابط براساس قدرت و حفظ منافع ملي است. بنابراين وقتي رابطه‌اي را با يك كشور ديگر تنظيم مي‌كنيم، بايد متوجه باشيم كه آيا قدرت لازم را براي حفظ آن رابطه داريم يا نه؟ در واقع بيش از اينكه به طرف مقابل اعتماد داشته باشيم، بايد به خودمان اعتماد داشته باشيم. هر نوع رابطه‌اي بايد مبتني بر تعهدات و پيش‌بيني‌هاي قابل قبولي باشد، به‌طوري كه نقض تعهد براي طرف مقابل ايجاد هزينه كند. ما اگر به برادر خود پولي قرض دهيم، ممكن است از او چك نگيريم، چون به او اعتماد داريم ولي از سايرين درخواست چك مي‌كنيم، چون احتمال مي‌دهيم كه انگيزه نقض تعهد در آنان فراهم شود. و هرچه به افراد كمتر اعتماد داشته باشيم، ضمانت‌هاي بيشتري را درخواست مي‌كنيم. برخي معتقدند كه از برادرت هم چك بگيري ضرر ندارد و نافي اعتماد اوليه نيست، زيرا در هر حال اجراي تعهد را ضمانت مي‌كند. حال چگونه است كه در روابط با ساير كشورها دوست داريم كه آنان با ما براساس مسائل اخلاقي و عاطفي رفتار كنند؟
با اين مقدمه مي‌توان گفت كه در وضعيت كنوني جهان، شرايط براي ايجاد يك رابطه دوسويه و مثبت با روسيه براي ايران فراهم است. ولي اين رابطه نبايد به‌گونه‌اي باشد كه بخواهيم با اتكاي به روس‌ها در مقابل غربي‌ها بايستيم. اگر رابطه ما با غرب از وضعيت پرتنش گذشته خارج نشود، ممكن نيست كه بتوانيم از روابط با روسيه نيز بهره‌مند شويم. اتفاقا يكي از دلايلي كه هم‌اكنون روس‌ها مي‌خواهند با ايران روابط بهتري را تنظيم كنند همين بهبودي يافتن نسبي روابط ايران با غرب از تنش‌هاي قبلي است. الان با زمان جنگ سرد و نظام دوقطبي فرق مي‌كند. روس‌ها مثل هر كشور ديگري تعلق‌خاطري بنيادي به ايران ندارند. همچنان كه ما هم به آنان نداريم، هر دو در پي منافع ملي خود هستند، بنابراين مي‌توانيم و حتي بايد گفت ‌بايد روابط متوازني را با روسيه و غرب تعريف كنيم، كه از خلال اين روابط بتوانيم با هر دو بلوك بهترين روابط و در نتيجه منافع را داشته باشيم. ولي هيچگاه رفتاري را مرتكب نشويم كه يكي از آن دو طرف بخواهد ما را وجه‌المصالحه ميان روابط خودشان قرار دهد، كاري كه در ١٠ سال گذشته بارها انجام داديم و گمان كرديم گناه از روس‌هاست.

منبع:پژواک ایران