بيست و دومين فستيوال تئاتر درتبعيد «كلن» با شعار «ما پارازيت نيستم »
عباس رحمتی
٢٠دومين سال فستيوال تئاتر در تبعيد شهركلن درحالي آغاز به كار كرد كه ميليونها پناهنده از سوريه و عراق و ايران وافغانستان و دهها كشور آفريقايي بسوي اروپا سرازير شده اند كه به يكي از معضلات اقتصادي و سياسي براى اروپا تبديل شده است. تلخي و شيريني مهاجرت و و پناه آوردن پناهندگان به اروپا و برخورد كشورهاي ميزبان يكي از موضوعاتي بود كه در فستيوال امسال شهر كلن بيشتر بچشم ميخورد نمايش هاي هچون " كثافت " Dreck و كاروان سوخته "Bar fuß Nackt Herz in der Hand " به كارگرداني عليرضا كوشك جلالي از سري سوژه هايي بود( كه هردو هم به زبان آلماني ) كه معضل بزرگ امروز جهان را به نمايش ميگذاشت، سوژه پناهنده و خانه سوخته اش توسط راسيستها را كه بخوبي توسط " ماتياس هشت Matthias Hecht به نمايش گذاشت.
فستيوال تئاتر در تبعيد كلن كار امسال خود را با صداى گرم "مريم آخوندي" آغازكرد (نوامبر2015-29-25-) همكاري مريم با نوازنده" سوري " نشان داد كه او مثل هميشه بدنبال نوآوري است . امسال هم مثل سالهاي گذشته از نمايشها استقبال شد در روز افتتاحيه استقبال زيادي از كنسرت مريم آخوندي به عمل آمد در قسمت اول مريم آخوندي چند ترانه آذري و فارسي را با نوازنده سوري اجرا كرد در همين قسمت خانم فورسدر Vorsder رييس كانون فرهنگي كلن از مجيد فلاح زاده و بهرخ بابايي سرپرستان اين فستيوال تجليل كرد و به پشتكار داشتن آنها براى اين موفقيت بيست و دوسال فعاليت اشاره كرد . مجيدفلاح زاده ، پيام خودرا در رابطه با پناهندگان تنظيم كرده بود
او از ٢٥٠٠سال پيش در نمايشنامه ( زنان ندبه كننده ) اثر " آشيلوس " گفت : در ادامه از فرار
٥٠ دختري كه از مصر بخاطر ازدواج اجبارى با عموزاده هايشان سخن گفت،" آشيلوس "مي گفت اين مهم نيست آنچه مهم است وضعيتي است كه جامعه پناهنده براى دختران با آن روبرو هستند. از يك سو قوانين (وجدان) جامعه ، آن جامعه را موظف به پناه دادن پناهندگان مي كند و از سوي ديگر پناه دادن دختران يعني اعلان جنگ به جامعه خواستگارانى است كه مخالفند. او علت طرح اين معضل ( پناهندگان ) را از ديد آشيلوس ، شايد يك نياز به نيروي كار ميداند كه آينده مادران را براى پذيرش مي تواند فرموله كند .
امروز در اين تئاتر عظيم جهاني وضعيت بسيار خطرناك و حساس و پيچيدهتر كه اروپا را با آن مواجه كرده است و اين تئاتر عظيم جهاني نيروي خارج نيست، بلكه بيرون مخالف از داخل خود جامعه پناهنده است نيرويهائي از راستها و راسيستها و مرتجعان كه پناهنده را " پارازيت " مي نامند و نيروي افراطي خوشكار كه او را "ربوت "Roboter" مي داند، مقوله بندي نمود . و حالا در جريان اجراى يك چنين" تئاتر عظيم جهاني " است كه فستيوال تئاتر ما " همچون قطعه ي موزائيك خرد در ساختار اين تئاتر عظيم ميكوشد كه بگويد ، پناهنده " پارازيت" ، نيست ، پناهنده روبوت نيست ، بلكه پناهنده ، يك انساني است كه بقول نيماي خودمان " دنيا خانه من است " و به قول " گوته " از زبان " ورتر " : بله ، " من يك آواره هستم ، يك زائر ' آيا شما بيش از اين هستيد ؟ بعد از اين سخنان " یاسمین ایمپرتو "پیانیست جوان بود كه با پيانو خود هنرنمائي كرد او از نسل دوم مهاجران ايرانيان در آلمان است كه ٢٢ سال پيش در تئاتر كودكان اين فستيوال نقش بازي مي كرد و حالا دانشجوي ايران شناسي در برلين است او دو قطعه غربی و ایرانی از "فردریک شوپن "و ً جواد معروفي " نواخت ، "ياسمين "اكنون در تلويزيون دويچه وله هم كار ميكند و در دانشگاه برلين به تحصيل مشغول است .فستيوال كار قشنگ ديگري كرد و آن بخاطر تجليل از " فرخنده " دختر افغاني بود [١] "من فرخنده هستم" رقص تئاتری است که "بیبیانا خیمنس "خانم هنرمندی از بوگوتا ارائه کرد. خمیرمایه کار را "سیما سید "فراهم آورده است. این اثری اعتراضی به یاد زنی است که در آتش جهل و تعصب دینی سوخت. فرخنده هستم : من هنوز يك انسان هستم
من هر روز يك انسان هستم / بر خلاف همه سنت ها زنان تابوتش را روي شانه هايشان حمل كردند و خواهان عدالت براى فرخنده و براي همه زنان شدند . فستيوال خواهان عدالت براي همه زنان افغانستان شد وياد آوري كردند "اين جنايت نه تنها زندگي يك زن را به آتش كشيدن بلكه جنايتي است عليه بشريت "
در قسمت دوم برنامه ، مريم آخوندي كارش را با گروه "بانو "آغاز كرد در حاليكه حضور زنان در ايران و كشورهاي منطقه با مشكلات متعددي مواجه شده است و آواز زنان شنيدنش براي مردان قدغن بود و فقط جاى خود را در كنار گهواره و دارقالي و جشن ها و اعياد و شايد عزا ... پيدا ميكرد ،اينها مجموعه اي از آرزو ها و آمالهاي مردم بوده است كه امروز شناسنامه فرهنگ شفاهي موسيقي زنان ايران هستند كه شايد خواندن آنها در نظام جمهوري اسلامي ممنوع است آواز ها ممنوعه اي كه در بين مردم سينه به سينه به امروز رسيده است . مريم آخوندي با جمع آوري و با باز پرداخت و اجراى جديد اين ترانه حال و هواي ديگري به اين ترانه داده است و با گروه" بانو " وارد اين فستيوال شد در كنار اين ترانه ها به گونه اي ديگر موسيقي ايراني و غير ايراني را هم بخشي يا همراهي ساز و با تكيه بر موضوع آنها و صدا و نقش زنان در آنها به رپرتوار آوازي گروه بانو اضافه كرده است او در آخرين تلاشش پروژه اي بنام ايراني هاي كلني آوازهاي قديمي را با زنان شهر كلن بررسي و پژوهش كرده و با لجهه كلني و فارسي به رپرتوار موسيقي زنان در گروه بانو "افزوده است و با اين پروژه وارد اين فستيوال شد .
در دومين روز فستيوال " قلاده براى سگ مرده "به روي سن رفت ، نويسنده ، " محمد جرمشير" سارا صيادي و سينا فيض آنرا كارگرداني كردند . سگ هم سوالاتي دارد سگي كه در جاده ي و پرسه هاي هر روزش به يك تكه گوشت پرمنگنات زده بر ميخورد و بي اعتراض هم آنرا مي بلعد و شمارش معكوس او را به تلاش واداشته تا حرفهايش را بزند ! اينكه ساحل نجات كجاست ؟ راست و چپ كدام سمت است ؟ چرا اينقدر منقبض هستيم ؟ در رابطه با سگ انسانها به چند دسته تقسيم ميشوند آيا ميشود خود را به اين امكان سپرد
كه بدون يك سياهه از ماترك عمر مرد ؟انسانها ميدانند، سگ اهل پرسه زدن است او هيچ چارچوبي را بر نتابيده و از اين رو در اجتماعِ خود تنها مانده و كسي " وق وق "هايش را دوست ندارد .
روز دوم "عارف نامه " يكي از نادرترين متون متعهد و شجاع ادب در مشروطه به قلم " ايرج ميرزا است كه براي اولين بار به روي صحنه رفت ،ويژگي اين اثر پرداختن بي پرده با تمام شوخي هايش به مسئله خرافات و مذاهب و در حاشيه معضل سنت و فرهنگ و در آخر باورهاي سياسي اولين دوره ي روشنفكري ايرانِ زمان مشروطه مي باشد اين نمايش تلاش ميكند تمامي دوره هاي حكومتي را كه موارد زيادي پشت پرده مخفي مانده را بيرون بريزد و اين براي مردمي كه خرافه را هنوز در كشورش نظاره گر است مفيد است نماشنامه اي با حضور عارف قزويني و ايرج ميرزا كه در خانه خويش انتظار ميزباني دوستش را مي كشد زيرا عارف براى اجراي كنسرتي در باغ مشهد به شهر رسيده و مشغول دست و پنجه نرم كردن با مشكلات غيرمترقبه خويش است حال آنكه ايرج ميرزا در فراغ خاطر بساط عيش و نوش ومهيا كردن آن است . در واقع مكالمه اي بين اين دو نيست ، گله نامه اي است كه ايرج در لايه هاي مختلف و زمانها نگاشته و خواندن عارف در اين حين با سر فصل هاي شعرهاي ايرج به صورت سوالهايي مطرح ميشود اين نمايش نامه بصورت طنز بود كه با رقص شراب شاهرخ مشكين قلم (ايرج ميرزا) و صداي گرم فريد شفيع نوري ( عارف) جلوه اى ديگري به اين نمايش ميدهد.
روز سوم با "كثافت " شروع به كارميكند نمايشنامه كثافت يك نفره بود وآن به كارگرداني و نقش آفريني سعيد مولا بود . "سعد " مهاجري عرب است كه سالها ي زيادي در روياي آمدن به آلمان و يادگيري زبان آلماني ادبيات و فلسفه را در سر مي پروراند ودر آلمان روياهايش فرو ميريزد و اكنون سعد نمي تواند عليه دشمني ها و كنايه ها ي تبعيض آميز پيش داوري هايي كه هرروز با آن مواجه ميشود از خود دفاع كند و قدم به قدم از شخصيت اصلي اش فاصله ميگيرد و طبق كليشه هاي رفتاري مهاجران به تمام پيش داوري ها كه درمورد اتباع خارجي وجود دارد تبديل به استراتژي و بقاي او ميشود يك خارجي تنبل و حقه باز كه به زندگي انگلي روي آورده است . او به عنوان گل فروش كار ميكند و هنگام شنيدن ناسزا لبخند ميزند و مرتب از ديگران دوري ميكند و نگاهش كاملا تغيير ميكند و به زندگي و قضاوتهاي قبل از آمدنش فكر نمي كند .
"روز دروغ " روز جمعه نمايش خود را أغاز كرد ، زن و شوهري كه مهاجر هستند ،ليلا براى تحصيل به سوئد ميآيد و مهيار كه در ايران مهندس بوده است و حالا در سوئد روزنامه پخش ميكند او حقوق ناچيزي ميگيرد، وضعيت كشور ميزبان فشار را دوچندان كرده كه مهيار ناراحتيهاي خودرا در روز دروغ كه يكي از روزهاي سنتي سوئد است را براى حرفهايش بر مي گزيند و زنگ خطري را براي آينده خود شان اعلام ميكند ولي، ليلي هم اين دروغ را طور ديگري مطرح ميكند كه در پايان تماشاگر را تعجب زده كرده تا به فكر فرو رود.اين يك كار جالب از يعقوب كشاورز بود كه خودش نقش مهيار را بازي مي كرد " رويا بام زر " نقش مقابل را بازي ميكند . اين نمايش با همكاري بسياري از تئاتري هاي با تجربه در پشت صحنه صورت گرفته از جمله سوسن تسليمي .
شنبه روز پر باري بود سه نمايش به روي سن رفت " شب شعر و رقص" از اولينش بود چهار هنرمند مهاجر كه هريك در زمزمه هاي خود رنج سفر را بازگو ميكنند ، چهار اپيزود كه در انتها به يك درام ختم مي شود : تنها غم پنهان شما مال من است وتنها چمدانهايشان مي ماند كه پر از تنهايي است و آنها را با خود حمل ميكنند تا شايد سرزميني را بيابند كه واژه ي مهاجر را از فرهنگ لغات خود حذف كرده باشد .
اينجا نه زمينِ زير پا مال من است
نه خاك ، نه آب ، نه هوا مال من است
اينجا هر آنچه هست زان دگران است
تنها غم پنهان ِشما مال من است .
"اين جرمِ مشترك " دومين نمايش اين روز بود كه از استقبال خوبي برخوردار بود بطوري كه جا براى همه نبود و عده اي بدون تماشا به خانه هايشان برگشتند . اين نمايشنامه حاصل كار كارگاه بازيگري گروه تئاتر دنياست كه صحنه هاي آن در درجه اول با هدف تمرين و فراگيري كار هنربيشه بر روي متن و نقش انتخاب شده اند . كاري از محمد علي بهبودي است كه ميگويد ابتداء به اين نتيجه رسيدم كه مي توان از تركيب تكميل صحنه ها يي كه وجه مشتركي. نمايشنامه نويني را ترتيب داد اين وجه مشترك تراژدي زندگي زناني است كه ممكن است ره كارهاي خلاف قوانين جامعه ي خود دست زده و جرمي مرتكب شده باشند و يا حتا دستشان به خون انساني آلوده شده باشد ، اما با نگاهي دقيق تر در مي يابيم كه جرم مشتركي سرنوشت آنها را رقم ميزند و سرنوشت هريك مانند آيينه اي است كه پيچيدگي هاي خانوادگي ، اجتماعي و سياسي محيط زندگي شان را بازتاب ميدهد . آقاي بهبودي اين كار را به زنان جهان بويژه زنان ايران تقديم كرده است .
"در حضور باد " در مورد آشتي و فوايد آشتي و انسان دوستي است و مقصر اصلي در بر هم زدن جهان مشخص نيست ولي در واقع مقصران مشخصند كه براي تبرئه خود به نفر سومي مراجعه ميكنند در واقع اين بازي قدرتهاي جهان است هر كس ( هركشوري ) ميخواهد تقصير را گردن ديگري بيندازد ، اين نمايش با اينكه از طنز استفاده كرده است ولي خود برتري قدرت هاي جهاني در آن برجسته است و حرف و علملشان زمين تا آسمان فرق دارد، اين نمايش در" ژانر تئاتر آبزورد" قرار ميگيرد نمايش در دهه چهل توسط بهرام بيضائي نوشته شده است داستان ، در واقع ميخواهد پيام آور آشتي و صلح باشد دو قطب قدرت ،بايد همان شوروي سابق و آمريكا باشند ولي چنين نشد آنها هيچگاه اسحله هاي خود را نابود نكردند و در راه مجهز شدن به سلاحهاي پيشرفته تر قدم برداشته اند و اين موضوعي است كه همچنان ادامه دارد . امروز به روشهاي ديگري سلاحهاي مدرن خود را با جنگها ي منطقه اى و فرسايشي امتحان ميكند.اين نمايش با كارگرداني نيلوفر بيضائي و با بازيگري بهرخ بابائي ، منوچهر رادين و فرهنگ كسرائي روي صحنه رفت .
روز آخر با "پرنده ومورچه" براي بچه ها ادامه يافت ، داستان آن توسط مجيد فلاح زاده نوشته و كارگرداني اين نمايش را نرگس وفادار بعهده گرفته بود و بهرخ بابايي و صالح بدرود ، صادق پويا زند بازيگران نمايش بودند تمامي عروسكها و رنگهاى صحنه و دكور با خود صادق پويا زند بود .
دوزخ Die Holle نمايش ماقبل آخر از گروه تئاتر " ارشوم " Arshom لندن به صحنه رفت اثري عالي از جان پل سارتر Jean Paul Sartre كه سودابه فرخ نيا آنرا كارگرداني كرده بود و بازي عالي خود او ، رضا بهرنگ و ناهيد نعيمي كه قابل قبولتر از آن دو ديگر به نظر ميرسيد امّا ديالوگ قوي سناريو همه چيز را كامل تر مي كرد .
پابرهنه لخت ، قلبي درمشت ( با كاروان سوخته با زبان آلماني ) كه برنده جايزه نمايشنامه نويسي آلمان در سال ١٩٩٩ شد. نويستده و كارگران عليرضا كوشك جلالي داستان را از حمله راسيسستها در ١٩٩٣ به خانه يك خانواده ترك نوشته است ، نمايش گروتسكي و واقعي كه تا مغز استخوان انسان نفوذ ميكند ، قهرمان داستان هيچگاه دست به شكايت نمي زند و با طنزي تلخ و گزنده و بر خورد دو فرهنگ را به نمايش ميگذارد و كلام اين نمايش بسان شعر ي لطيف تماشاچيان را مسحور ميكند[٢] داستان از اين قرار است كه يك خارجي كه در آلمان زنگي ميكند به تصوير كشيده ميشود و با وجود درد و رنجي كه علي از به آتش كشيدن خانه اش ميكشد از كسي شكايت نمي كند و كسي را متهم نميداند ! گرايشات ضد نژاد پرستانهِ نمايشنامه تنها در برابر هم قرار دادن دشمني كور از يك سو وعشق انساني از سوي ديگر پرداخته ميشوند و اين هنر خلاق كوشك جلالي را نشان ميدهد و تكنيك چنين متني بازيگر خلقي را طلب ميكند كه بسيار بيگانه و دوست داشتني به چشم بيايد و داستان را طور بجلو ببرد كه تماشاچي اسير فضاى سراپا وحشت نگردد و اين " ماتياس هشت Mathias Hecht است كه با حركات جالب خود با قدرت ، تراژدي و كمدي را در هم مي آميزد . اين لحظات كمدي است كه به كمك تماشاچيان ميآيد تا درد و و رنج و انساني را كه تا مرز جنون رفته است را بيابند .
"پشت صحنه يك نمايش رو حوضي " آخرين نمايش تمرين و اجرا بود، نمايشي كمدي ِفستيوال كه به عنوان شادي بخش آخرين روز ميبود ، پرويز به عنوان كارگرداني كه همراه همسر خود زهره تصميم دارند تا نمايشي سنتي را براى صحنه آماده كنند اما اختلاف سليقه و اشكالات سليقه فراوان مانع كار ميشود و اين اختلافات تا مرز جنون هم پيش ميرود از سري نمايشهاي كمدي است كه هيچ چيزش مشخص نيست . منوچهر نامور آزاد هم كارگردان و هم بازيگري را به عهده دارد و مرضيه عليوردي در كنار او اجراي نقش ميكند.
در حاشيه اين فستيوال تئاتر دو روز هم قبل از نمايشها ، جلسات نمايشنامه خواني صحنه اي بود كه توسط ابراهيم مكي خوانده شد " هتل نيمكت" حكايتي ساده وخاطره برانگيزاز شبهاي گرم تهران بزرگ در دهه چهل بود كه توسط نويسنده روخواني شد و جلسه " تئاتر و پناهنده " كه هماهنگ كننده آن "اسد سيف "بود. در اين جلسه بحث و گفتگو بر سر آن بود كه چگونه ميتوان تئاتر را به عنوان وسيله اي براي اينتگريتهء پناهندهء جنگ زده و اقتصادي امروزه در جامعه پناه دهنده بكار گرفت ؟
در پايانِ آخرين نمايش ،بهرخ بابايي و مجيد فلاح زاده برنامه فستيوال سال آينده را از ١٥ نوامبر تا ٢١ نوامبر ٢٠١٦ إعلام كردند! درود بر هر دو آنها باد.
____________________________________________________________________________
[١] فرخنده زن جوان افغان بود که در اسفند ۱۳۹۳ به اتهام دروغین "سوزاندن قرآن" مورد خشم و نفرت مردان جاهل و متعصب قرار گرفت. آنها نخست او را زیر ضربات مشت و لگد و سنگ و چماق به قتل رساندند و سپس جسد او را سوزاندند.
[٢] روزنامه وست دويچه
منبع:پژواک ایران