PEZHVAKEIRAN.COM آیا «بهار عرب» بر باد رفته ؟
 

آیا «بهار عرب» بر باد رفته ؟


آیا «بهار عرب» بر باد رفته ؟ 


پس از موج شورش هایی که در ژانویه ۲۰۱۱ در تونس آغاز شد، به نظر می آید که «بهار عرب» در منگنه ای بین بازگشت حکومت های مستبد و تهدید جهادگرایی قرارگرفته باشد. اما، درخواست رعایت شأن و حرمت انسان و طلب آزادی نیز ازبین نرفته است.     

نويسنده:Hicham Ben Abdallah EL ALAOUI 
مترجم: شهباز نخعی Shahbaz Nakhaei

هيشام بن عبدالله العلوي: بنيادگزار « انستيتو مطالعات معاصر برروي آفريقاي شمالي ، خاورميانه و آسياي مرکزي در دانشگاه پرينستون (ايالات متحده). مشاور پيشين نمايندهء ويژهء سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر و جامعه ها در کوسوو . او پسر عموي محمدششم پادشاه مراکش نيز است.
        

دنیای عرب با چالش هایی رودررو است که غلبه ناپذیر به نظرمی آید و با این حال، اگرآینده ای صلح آمیز، دموکراتیک و با ثبات مدنظر باشد، باید بر آنها غلبه نمود. این چالش هارا به طور اساسی در عقب نشینی ضد انقلابی ای که توسط حکومت های اقتدارگرا تحمیل شده، ماهیت غیرمصمم فرآیند انقلاب و مسایل ژئوپولیتیک و مذهبی مصیبت باری که سازمان حکومت اسلامی (داعش) برانگیخته است، می توان یافت.

شماری از رژیم های عرب با تعریفی که ژان پی یر فیلیو آن را « مملوکان مدرن (۱)»می نامد تطابق دارند. دراصل، « مملوکان» سربازان برده ای بودند که خاندان عباسی (۱۲۵۸ – ۷۵۰) از خارج از دنیای مسلمان به خدمت می گرفت. از دید صاحبان، این « مملوکان» به خاطر عرب نبودن در درگیری ها و اختلافات بسیاری که درمیان خانواده ها و قبایل و جوامع عرب جریان داشت دخالتی نمی کردند.

درطول سال ها، « مملوکان» چنان نفوذ سیاسی و نظامی ای به دست آوردند که ازقرن سیزدهم با کنارزدن اربابان خود در مصر و خلیج [فارس] به قدرت رسیدند. تثبیت حاکمیت ایشان از آن رو با سهولت انجام شد که با جوامع تحت حکومت خود پیوند نداشتند و ناگزیر نبودند با خاندان ها و حامیان خود کنار بیایند. این امر، جزدرمورد حمله خارجی، آنان را تاحدی زیاد آسیب ناپذیر می ساخت. ای میراث « مملوکان»، مستبد و پدرسالار، پایه ی جمهوری های نظامی امروز عرب درسوریه یا مصر است.

این رژیم ها خود را درعین حال مخزن قدرت حکومت و نا آشنا با جوامعی می دانند که ازدیرباز به حاکمیت مقتدرانه خوگرفته اند. دربرخی از کشورها، این روحیه به دوران استعمار بازمی گردد. درمصر، میراث مملوکان از آغاز قرن نوزدهم به نفع «حکومت مدنی» سربرآورد که در اصلاحات محمد علی پاشا، که بین سال های ۱۸۰۵ و ۱۸۴۹ حکومت می کرد اجرا شد.

واکنش این رژیم ها دربرابر «بهار عرب» دفاع همه جانبه از شان و اقتدار حکومت است. صاحبان قدرت درپی آن بودند که دستگاه حکومت به دست نیروهای اجتماعی که از طبقه فرودست تر شمرده می شدند نیفتد. درمصر، پس از آن که انقلاب سال ۲۰۱۱ به سقوط آقای حسنی مبارک انجامید، کودتای ژوئیه ۲۰۱۳ توسط ژنرال عبدالفتاح السیسی علیه دولت منتخب اخوان المسلمین، به برتری قاطعانه نظامیان انجامید و ذره ای از امتیازات آنان نکاست. درسوریه نیز قساوتی که رژیم بشار اسد درسرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم به کاربرد، نشانگر ناتوانی قدرت حاکم درتحمل درخواست پاسخگویی است.

تنش های ژئوپولیتیک به راهبرد ضد انقلابی رژیم های حاکم یاری رسانده است. تهدید رشد یابنده گسترش طلبی شیعه که قدرت حاکم برایران تجسم آن است، به این رژیم ها امکان می دهد که هرگونه مخالفت داخلی را اهریمنی جلوه داده و به نام امنیت ملی به سرکوب شدید آن بپردازند.

بحرین نمونه دیگری از این مجموعه منحوس است. ازدید رهبران این سلطنت کوچک سنی، اپوزیسیونی که در «بهار عرب» سربرآورد، چیزی جز عروسک خیمه شب بازی ایران نبود که اکثریت شیعه مذهب جمعیت را تحریک می کرد. این درحالی است که خواست اصلاحات دموکراتیک اززمان استقلال درسال ۱۹۷۱ همواره بحرین را تکان داده است. درسوریه وضعیت معکوس است و بشار اسد، که توسط تهران حمایت می شود، اپوزیسیون را به این متهم می کند که در دسیسه ای که ایالات متحده برانگیخته تابرخاورنزدیک سلطه یابد نقش ایفا می کند. ترس از دیدن این که کل منطقه به دست اکثریت سنی بیفتد، بیانگر این است که چرا ائتلافی از اقلیت هایی مانند علوی های سوری تا شیعیان حزب الله لبنان و حوثی های یمن تشکیل شده است.

ار زمان رویداد «بهار عرب»، درگیری بین سنی ها و شیعیان شدتی دوچندان یافته است. ازجمله عوامل این تشدید می توان از سقوط بهای نفت، امضای توافق بین المللی برنامه هسته ای ایران و نیز تلقی هرگونه تکثرگرایی سیاسی به عنوان تهدید برای امنیت ملی نام برد. به عنوان نمونه، استقرار رژیم نظامی درمصر منجربه سرکوب وحشیانه اخوان المسلمین شده که به تروریسم متهم شده اند درحالی که آنان از مبارزه مسلحانه و خشونت دوری جسته اند. ازسال های دهه ۱۹۵۰، هرگز اسلام گرایان و مجموعه اپوزیسیون به تعقیب و آزارهایی چنین شدید دچار نشده بودند. راهبرد ضد تروریستی قدرت حاکم برپایه پیش بینی واقع گرایانه بنا شده است: سرکوب نظامی- پلیسی موجب برانگیختن واکنش های خشونت آمیزی می شود که خود توجیه گر سرکوب بیرحمانه تر است.

این « مملوکان» عصرمدرن از هراسی که جهادگرایی برمی انگیزد بهره می گیرند تا بلوک غرب چشم خود را بر اعمال خشونت ایشان ببندد و به سیاست حمایت بی قید و شرط از رژیم های اقتدارگرا رو آورد. این امر مانع از آن نمی شود که آنها به بازی دوگانه ای بپردازند: حمله به افراط گرایان مذهبی در داخل و به کارگیری سیاست هایی درخارج که آنها را تقویت می کند.

این چنین است که در لیبی، نیروهای ژنرال خلیفه هفتر، که از سوی اروپا و ایالات متحده حمایت می شود، آگاهانه به داعش امکان دادند که کنترل منطقه سیرت را به دست گیرد و ترجیح دادند همه نیروهایشان را درجنگ علیه دولت رقیب خود در تریپولی به کارگیرند. درسوریه، بشار اسد در واکنش به «بهار عرب» شماری از اسلام گرایان را از زندان آزاد کرد و هواداران دیگر گروه های اپوزیسیون را زندانی نمود. در یمن، دولت حوثی ها را تروریست وابسته به ایران توصیف کرد و درعین حال به مذاکره با القاعده پرداخت. درمورد امیرنشین های خلیج [فارس]، با آن که داعش را به عنوان بدترین دشمن خود معرفی می کنند، هیچ – یا تقریبا هیچ – کاری برای ممانعت از سازمان های مذهبی سرزمین خود درجهت تامین مالی جنبش های اسلامی مسلح درمرزهای خود انجام نداده اند.

این دوگانگی نشان می دهد که حکومت های عرب، به خلاف تاکیدهایشان، تعجیلی برای ازبین رفتن تهدید جهادگرایی ندارند و از اینان به عنوان بهانه ای برای راه بستن بر هرگونه اصلاح دموکراتیک بهره می گیرند.

این راهبرد، با آن که درکوتاه مدت کارآمد است، این خطر را دارد که دیر یا زود با طبیعت غیرقابل پیش بینی فرآیند انقلابی برخورد کند. تقریبا همه ناظران غربی مرگ «بهار عرب» را اعلام کرده اند. از دید ایشان این امر بدیهی است. تنها دموکراسی شکننده تونس است که هنوز از فراز ویرانه ها سربرآورده است. این تشخیصی است که دولت های عرب درآن سهیم اند و مایلند که ورق را از این خاطره، ازدید ایشان، نفرت انگیز برگردانند. به نظرمی آید که بازگشت چماق به عنوان جزای مطالبات دموکراتیک دربسیاری از کشورها حق را به آنها می دهد. اما تاریخ می آموزد که انقلاب ها، به شکل امواج، به صورت چرخشی پخش می شود و خواست حرمت و آزادی انسان به نحو غیرقابل اجتناب، اعم ازاین که دولت ها برای آن آمادگی داشته یا نداشته باشند، سربرمی آورد.

امروز، فقدان قیام های خیابانی به معنای ازبین رفتن فرآیند انقلابی نیست. مشکلاتی که موجب ایجاد نخستین موج درسال ۲۰۱۰ شد تبخیر نشده و به عکس همچنان وجود دارد. دربیشتر کشورهای عرب نرخ بیکاری به همان میزان بالای ۵ سال پیش ، اقتصاد همچنان دچار رکود، دستگاه اداری همان قدر ناکارآمد و بخش خصوصی ناتوان است. درجوامع عرب همچنان صدای جوانان زیادی طنین افکن است که دولت ها از عرضه چشم انداز آینده به آنان عاجزند. نظام های آموزشی همچنان بیشتر مبتنی بر مزیت پول بر شایستگی است و وارثانی را به وجود می آورد که قابلیت لازم برای رودررویی با رقابت در بازارهای جهانی را ندارند.

وخیم تر از اینها، رهبران به سلب حق اظهارنظر شهروندان ادامه می دهند. تبانی بین طبقه سیاسی و محافل بازرگانی همچنان دست نخورده باقی مانده و به جمع کوچکی از نخبگان امکان می دهد که با سماجت بر امتیازات خود چنگ انداخته و نه تنها نهادهای حکومتی بلکه منابع کشور را نیز کنترل می کنند. جای تعجب نیست که افسانه توسعه هرروز کمتر از پیش مورد اطمینان مردم است و انبوه بخشنامه های ستایش آمیز درمورد رشد تولید ناخالص داخلی اثری بر مردمی ندارد که می بینند شغل و آینده ای برای جوانان وجود ندارد. ازسال ۲۰۱۰، تعمیق نابرابری ها، فقدان زیرساخت ها، کاستی های نظام آموزشی و فساد فراگیر هیچ کدام تاکنون چاره ای نیافته است.

انجام فوری اصلاحات یا انتظار برای انفجار شورش های جدید

با آن که مشکلات ساختاری باقی مانده یا وخیم تر می شود، اما بافت اجتماعی و فرهنگی جوامع عرب به طور محسوس تغییریافته است. شهروند عادی دیگر درهراس عمیق از قدرت حاکم زندگی نمی کند و حکومت نمی تواند او را از روی اجبار یا اعتقاد ایدئولوژیک وادار به اطاعت سازد. ترس ازبین نرفته بلکه موضوع آن تغییریافته است. درحال حاضر، نگرانی بیشتر از گسترش داعش و جهادگرایی و نیز فروپاشی حکومت ها در سوریه و یمن است. این ترس جدید، که درهمه جا وجود دارد، بیانگراین است که چرا دیگر شهروندان به اصلاحات دموکراتیک باور ندارند. این ترس یا نارضایتی ناشی از شکست جنبش های انقلابی درمصر و لیبی، و مراکش و اردن، ازآن رو تشدید می شود که امیدهای تغییر به درهای قصرهای سلطنتی برخوردکرده است. جای تعجب نیست که ترکیب ترس و ناامیدی فضایی از بی تفاوتی و انفعال اجتماعی ایجاد کرده است. بیشتر اوقات، حمایت از رژیم تنها به معنای پذیرش تسلیم آمیز ناشی از فقدان هرراه حل دیگر است.

ولی ترس، توهم زدایی و انفعال حالت های روحی زودگذر است که رهبران نمی توانند برای همیشه از آنها استفاده کنند. پنج سال پیش، خودداری ایشان از عرضه اصلاحات قابل قبول جرقه را به انبار باروت زد. به نظر درست می آید که روزی در آینده همان عوامل باعث ایجاد رویدادهایی مشابه شود. رهبران می توانند انتخاب کنند: اکنون دست به اصلاحات بزنند یا در انتظار شورش های تازه بمانند.

نشانه های بسیاری حاکی از آن است که این حالت تعلیق می تواند به سرعت به سرآید. به عنوان نمونه، لبنان از تابستان گذشته شاهد تظاهرات انبوهی بوده که علیه ناتوانی دولت در جمع کردن زباله برگزار شده است. خشم ناشی از دیدن کوه هایی از زباله تلنبار شده در خیابان ها، بیش از اختلافات مذهبی یا قومی موجب بسیج مردم می شود زیرا به لبنانی ها، و به ویژه جوان تر هایشان، امکان می دهد که ناراحتی شدید و عمیق خود را ابراز کنند. مساله فقط شکایت از غفلت و کوتاهی دولت نیست، بلکه سرنگون کردن نظام مذهبی ای نیز هست که اگرچه مدتی دراز نوعی شبه ثبات برقرارکرده، امروز منسوخ شده است. تظاهرکنندگان خواهان برقراری نظامی دموکراتیک تر هستند که به جای تمرکز قدرت در دست های نخبگان سالخورده ی منصوب برمبنای معیارهای کهنه، همه لبنانی ها را به یک چشم بنگرد.

چند ماه پیش، الجزایر صحنه یک جنبش اجتماعی بی سابقه بود. اعلام برنامه بهره برداری گاز میان سنگی در صحرا، هزاران تن از ساکنان این منطقه فقیر و بیابانی را به مقاومت دربرابر تخریب بالقوه شکستن سنگ ها با نیروی فشار آب و هم علیه شیوه توسعه ای که برپایه استثمار منابع طبیعی است واداشت. اگر به یاد بیاوریم که در الجزایر بود که قدیمی ترین ریشه های «بهار عرب» آبیاری شد، این مبارزه معنایی ویژه می یابد. تظاهرات گسترده سال ۱۹۸۸ برای تغییر و دموکراسی، پیروزی انتخاباتی «جبهه اسلامی نجات» (FIS)، ضرب شست نظامیان و جنگ داخلی خونین پیامد آن، ماجرایی غم انگیز و بیانگر وجود درگیری بین حکومت و جامعه است. مبارزاتی که گاه به گاه در اینجا و آنجا درمی گیرد، هرقدرهم که پراکنده و موردی باشد، بیانگر آن است که روحیه سال ۲۰۱۰ خاموش نشده است.

درعین حال، درسی که می باید از «بهار عرب» گرفت این است که تبدیل و تحول سیاسی و اجتماعی بیش از بسیج های مقطعی مورد نیاز است. نیروهای اپوزیسیون، حتی پس از موفقیت در سرنگون کردن مستبد ملعون، باید توانایی سازماندهی، کارآمدی سیاسی و دیدگاه نهادی مستحکم، منسجم و پایدار داشته باشند. این چیزی بود که اپوزیسیون مصر پس از پیروزی کوتاه مدت سال ۲۰۱۱ به شدت از آن محروم بود. ناتوانی اپوزیسین در جلوگیری از بازگشت نظامیان درخاطره بسیاری از مردم به عنوان آغاز پایان «بهار عرب» حک شده است. واقعیت این است که، تقریبا درهمه کشورهای مربوطه، رهبران اپوزیسیون اشتباهات شوم مشابهی مرتکب شده اند. آیا آنها از آن اشتباهات درس گرفته و هنگامی که بهار بازگردد آمادگی بهتری خواهند داشت؟

با این حال، چنین سناریویی به مانعی ترسناک به نام داعش برخورد می کند. ظهور برق آسای داعش، درعین حال هم توضیح دهنده ضعف حکومتی که اپوزیسیون می خواهد آن را سرنگون کند و هم بازی مخرب رقابت های ژئوپولیتیک و مداخلات بیگانگان است.

ریشحند سرنوشت این است که داعش درعراق و سوریه رشد یافته است. دوکشوری که مدتی طولانی به عنوان مدل های ثبات و نفوذناپذیری دربرابر تغییر درنظرگرفته می شدند واین عمدتا به خاطر کنترل کاملی بود که دستگاه حکومت برروی جامعه اعمال می کرد. با آن که توحش داعش مرحله جدیدی درتغییرایدیولوژی جهادی پدیدآورده، مواد انسانی لازم برای رشد آن درمحل یافت می شد.

درسوریه، گسترش داعش علاوه بر نیاز به عضوگیری خارجی، مستلزم حمایت داخلی نیز بود. داعش از این حمایت بی بهره نماند، به ویژه ازاین رو که حکومت سوریه، که چندان دربند نیازهای مردم نیست، اجازه داد که حفره های حاشیه نشینی و فقری توسعه یابد که توسط یک فرقه مجهز قابل بهره برداری است.

در عراق، داعش درمیان جوامع سنی که پس از تخریب دستگاه حکومت درپی اشغال کشور توسط آمریکا دستخوش تبعیض شده بود، مورد استقبال قرارگرفت (۲). دولت نوری المالکی بر شبه نظامیان شیعه ای تکیه داشت که از رشوه و فساد آن بهره می بردند و بقایای تجهیزات جنگی ارتش پیشین را غارت می کردند. ازنظرسازمانی، شهرت و قدرت نظامی، آنها از شیوه حزب الله لبنان استفاده می کردند. دراین معنا، داعش نه فقط یک نیروی وارداتی، بلکه واکنشی محلی نسبت به تعقیب و آزارهای دولت مرکزی نیز بود.

همچنین، داعش ائتلافی از نیروهایی است که در آن حاشیه نشینان درانتظار ناجی، باعوامل مختلف قبیله ای، جوامع محلی دستخوش تبعیض و افسران و درجه داران رژیم صدام حسین همزیستی دارند. تفاوت آن با القاعده دربسیاری از نکات اساسی است (۳). القاعده جهاد را منحصرا به صورت عملیات نظامی می بیند. تشکیل دولت در یک منطقه یا نهادسازی را وظیفه خود نمی داند زیرا خود را به عنوان شبکه ای از جنگجویان عشیره ای می بیند که هدف هایشان تنها مدتی طولانی پس از حیات زمینی شان تحقق می یابد. درعوض، برای داعش جنگ باید ثمر فوری به بارآورد. خشونت نه یک ابزار رسیدن به هدف، بلکه خود یک هدف است که نگاهش به دنیا را شکل می دهد. ایجاد یک واحد سرزمینی الزامی مذهبی را ایجاب می کند: جهاد مستلزم تصرف سرزمین ها، استقرار دولت و بهره برداری ازهمه منابع جغرافیایی و زمانی است.

به خلاف القاعده، که عضوهای خود را با دقت برمی گزیند و خواست های سخت گیرانه خود را بر آنها تحمیل می کند، داعش افراد را بی شرط و شروط استخدام می کند و تنها کیفیتی که می طلبد انگیزه است. درحالی که القاعده منحصرا از جنگجویان تشکیل شده، داعش خواهان اختلاط با مردم است. ازاین رو به زنان، خانواده ها و کودکان نیاز دارد. درمورد اعضای خارجی، نقش آنان بیش از آن که به دست گرفتن سلاح باشد، انتقال تصویر ایده آلی جامعه مومنان (امت) در پیام های تبلیغاتی خطاب به دنیای خارج است.

نگفته پیدا است که چنین برداشتی از حکومت برای اکثریت سنی ها، اگرنه ارتداد، دست کم تحریک آمیز است. به این دلیل است که داعش ائتلافی بزرگ از کشورهای عرب را علیه خود بسیج کرده است. اما پدیده داعش را نمی توان دربیرون از مداخلات خارجی درک کرد. درواقع، تهدید جهادگرایی دستاویز قدرت هایی چون روسیه و ترکیه می شود تا به بلندپروازی های خود در دنیای عرب جامه عمل بپوشانند. هدف بمباران های روسیه درسوریه یقینا داعش است، اما به ویژه نشانگر تمایل مسکو به گسترش منطقه نفوذی است که دراثر فروپاشی اتحادشوروی ازبین رفته بود (۴). روسیه با حمایت از رژیم بشار اسد، دستمایه ای برای معاوضه درمقابل اوکراین یا دیگر مناطقی که با اردوگاه غرب در آنها منازعه دارد، به دست می آورد.

حملات تروریستی پاریس، نشان دهنده شعاع عمل سازمان حکومت اسلامی [داعش] است.

ازنظر محلی، هدف راهبردی ساده است: حفظ وضع موجود با نگهداشتن رئیس جمهوری سوریه بر راس حکومتی امنیتی در منطقه ای که برپایه پایگاه علوی او قراردارد. این موضوع منتفی نیست که این راهبرد به خاطر سنگینی سرمایه گذاری نظامی آن به بن بست بخورد. در انتظار چنین امری، روسیه برداشت منسوخ ترس آفرینی در خاورنزدیک ازراه مغشوش کردن هدایت قومی و مذهبی را به جای مفهوم تعریف شده حکومت براساس مفاهیم قضایی، اجرا می کند.

به همین دلیل، این خطر وجود دارد که اتحاد روسی – سوری هرلحظه به عراق کشیده شود. بغداد به تدریج از برنامه بازگشت به اتحاد ملی چند مذهبی پیشین چشم پوشیده است. هم اکنون، حکومت عراق خود را منحصرا شیعه می بیند و نفع چندانی برای بازپس گیری مناطق تصرف شده توسط داعش ندارد زیرا با این کار وادار به جذب جوامع سنی می شود که از آن اکراه دارد. بی گمان، دولت عراق ترجیح می دهد از چتر نظامی روسیه استفاده کند که بعدها حتی سپر امریکایی می تواند جایگزین آن شود.

خطرات انتقامجویی تروریستی آقای ولادیمیر پوتین را چندان نگران نمی کند. هنگامی که انفجار بمبی درمتروی یک پایتخت اروپایی موجب شکنندگی دولت آن کشور می شود، این امر در روسیه به راهبرد رئیس حکومت کمک می کند و ترس از تروریسم به عنوان توجیهی برای سیاست آهنین در داخل و خارج از مرزهایش استفاده می شود.

با این وجود، حذف داعش درجهت منافع روسیه نیست زیرا ازآن برای تضعیف منافع اروپایی و محدود نگهداشتن اپوزیسیون نزدیک به غرب درسوریه بهره می گیرد. درواقع، داعش به همه خدمت می کند: رژیم سوریه ازآن برای به فراموشی سپردن قساوت هایش استفاده می کند، عربستان سعودی برای گسترش جنگ ایدئولوژیک علیه شیعیان بهره می گیرد، ایران برای ایجاد تفرقه در اردوگاه سنی نفع می برد و ترکیه از آن برای تسویه حساب با حزب کارگران کرد ترکیه (پ ک ک) سود می جوید.

درمورد ترکیه، راهبرد ابزارسازی از داعش اساسا مصرف داخلی دارد. هدف این راهبرد حاکم کردن دایمی فضای تنش، ترس و تفرقه است تا رئیس جمهوری رجب طیب اردوغان و دولتش به عنوان آخرین سنگر در برابر هرج و مرج جلوه گر شوند. ائتلاف ضد داعشی که آنکارا رسما در آن مشارکت دارد، در حکم پوششی نه تنها برای حمله به کردهای ترکیه، بلکه به کردهای سوریه و عراق نیز هست. به نظرنمی آید این موضوع که بالاگرفتن درگیری ها موجب بی ثباتی و ایجاد یک محور جدید درگیری می شود، موجب نگرانی آقای اردوغان باشد که بالاخص درصدد بهره گیری انتخاباتی از این سیاست مخرب است.

حملات تروریستی پاریس حاکی از تغییر راهبرد داعش است. این خشونت ها درپی حملات علیه حزب الله لبنان حامی رژیم اسد و سقوط هواپیمای مسافری روسی در صحرای سینای مصر رخ داد. این حملات نشان دهنده توانایی گسترش شعاع عملکرد داعش در ورای سوریه و عراق، برای ضربه زدن به مهم ترین کنشگران ائتلافی است که علیه آن می جنگد. درعین حال، این حملات نشان دهنده آن است که داعش سنگینی ضربه هایی که در قلمرو خود خورده را احساس کرده است. ضد حمله هایی که در خارج کرده ترجمان ازدست دادن خیزش تهاجمی ای است که در جبهه داخلی داشته است. خطر تروریستی افزایش یافته و خلاصه این خشونت به ظاهر نامعقول، ناهمگون نیست و با منطق آخرالزمانی القاعده تفاوت دارد.

غرب می تواند کارزار نظامی هوایی خود را گسترده ترکند، ولی موفق نخواهد شد ازاین راه داعش را ازبین ببرد. تجربه، کارآمدی کنشگران غیرحکومتی را برای بازتصرف در منطقه نشان داده است. حمله پیروزمندانه کردها در سنجار، مانند عملکرد قبایل بدوی شامار در درگیری علیه داعش گواه این امر است. درعین حال، یک ضد حمله واقعی مستلزم داشتن راهبرد گردآوری همه نیروهای حاضر در صحنه ای است که منافع گوناگون و رقابت ها را به حداقل برساند.

اثر دومینوئی ضد انقلابی تحمیل شده توسط حکومت های اقتدارگرا، امکان سربرآوردن دوباره «بهار عرب»، آشفتگی و تداخل منافع در اطراف هیولای جهادی : آینده دنیای عرب، معلق درمیان این ۳ چشم انداز، بسیار نامطمئن به نظرمی آید.

۱- Jean-Pierre Filiu, « Mamelouks modernes, mafias sécuritaires et djihadistes », Orient XXI, 9 septembre 2015, http://orientxxi.info

۲- مقاله « آشوب عراق نشانه چیست» لوموند دیپلماتیک ژوئیه ۲۰۱۴. http://ir.mondediplo.com/rubrique19...

۳- مقاله « رقابت شوم بین القاعده و سازمان خلافت اسلامی» لوموند دیپلماتیک فوریه ۲۰۱۵.http://ir.mondediplo.com/rubrique19...

۴- مقاله « قمار روسیه در سوریه» لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۱۵. http://ir.mondediplo.com/rubrique19...       

 

منبع:لوموند دیپلماتیک