به یاد عباس نازنین و اراده‌ی نیک‌اش
راضیه متینی

آشنایی من با عباس، انسان خوب و شریف در سالهای پس از آزادی ایرج از زندان بود. همیشه چنان از مهر و صفا و صمیمت عباس صحبت می کرد که انسان را مشتاق دیدار با او می کرد. نخستین بار که در ایران عباس را دیدم همانگونه او را یافتم که ایرج همیشه تعریف‌اش کرده بود؛ پر از مهر و صفا و صمیمیت. چه اندازه از این دیدار و دوستی خوشحال شده بودم؛ دوستی و صمیمیتی که سال‌ها بعد در خارج از کشور نیز ادامه یافت.

در همه‌ی جمع‌هایی که عباس حضور داشت، می‌دیدم چگونه دوستان و همبندی‌های سابق‌اش، شیفته‌ی او و رفتار‌ش هستند. هر یک از او خاطره‌ای نیک به یاد داشت و از هر سویی درخواست خاطره یی و یا ترانه یی می شد. فیلم همه ي بچه ها را برداشته بود. از راه رفتن تا والیبال بازی کردن و ... و  جالب این که در بین تمام شوخی هایش جدی می شد و میگفت «تضاد اصلی رژیمه!».

در این جمع‌ها بود که فهمیدم بی‌پایه نبود حرف‌های دوستان درباره‌ی عباس که در زندان به همه روحیه می‌داد و به قول بچه‌ها، کمپوت روحیه بود.

صدای گرمش هنوز در گوشم است صبح خیلی زود بود که از بیمارستان زنگ زد و گفت: بیا با پرستار من صحبت کن... بیا گوشی را بگیر... و بلافاصله گوشی را به پرستار داد...

در این روزها همیشه به او فکر می‌کنم... به مهربانی‌های‌اش، به اراده‌ی نیک‌اش، به مرام انسانی‌اش، به سادگی‌ و یک‌رنگی‌اش، به دل‌بی‌کینه‌اش، به این‌که هیچگاه تهمت و ناروا بر علیه هیچ ‌کسی را تاب نمی‌آورد...

 یاد و نام و خاطره عباس نازنین همیشه ماندگار و با ماست.

برای مادر صونای عزیز، سپهر جان و منوچهر و زهرا عزیز آرزوی صبر و بردباری و آرامش می کنم.

 

راضیه متینی

منبع:پژواک ایران