‫تفاوت سیاست‌بازی و حق‌طلبی؛ آنچه عزت‌الله انتظامی بهتر از برخی مدعیان اصلاح‌طلبی می‌داند

 

چکیده :عزت الله انتظامی نود ساله دنبال شهرت و هیجان است؟ دفاع از حقوق محصوران نان و آب دارد؟ او تنها کسی است که بعد از مساله هسته ای، اولویت بعدی را رفع حصر دانسته؟ کم بوده اند سیاستمداران و نخبگان سیاسی که برای ضرورت پرداختن به چنین اولویتی استدلال کرده اند و سخن گفته اند یا قلم زده اند؟ حالا اگر شم انسانی و شهود ملی این نخبه فرهنگی به همان ضرورتی برسد که عقل و تحلیل سیاست ورزان حق طلب می رسد، نباید بر زبان بیاورد؟ انصاف چه حکم می کند؟...


کلمه – سید حسین ناصری نیا:

اگر قبل از این برای نسل ما تا این حد واضح نبود، بعد از ۸۸ دیگر کاملا مشخص شد که دو نوع سیاست ورزی داریم که ظاهرا در کنار هم اند اما فاصله آنها از مشرق تا مغرب است. این دو الگوی کلان سیاست ورزی که هردو کم و بیش در عرصه حضور داشتند، در انتخابات ۸۸ و پس از آن رودرروی هم قرار گرفتند. شعارهایی همچون دروغ ممنوع، ادب مرد به ز دولت اوست، انسانم آرزوست و … نمادها و نشانگانی بودند که در مرز منفصل سیاست ورزی کثیف با سیاست ورزی اخلاقی قرار گرفتند. عامه مردمان که تا پیش از این همه را سر و ته یک کرباس می دیدند نیز ناگهان با نوع جدیدی از سیاستمداری رو به رو شدند که سیاست را اخلاقی می خواست و منش آن را ایمانی و غایت آن را انسانی می دید. میرحسین موسوی به نماینده این الگو از سیاست ورزی بدل شد، و چه خوب از عهده ایفای این نقش برآمد. از قضا دست تقدیر میرحسین را برای سالها به حصر هم برد تا او به طرز غیرمنتظره ای در برابر آزمون تاریخی حق طلبی در سیاست ورزی قرار گیرد و موفق از آن بیرون بیاید. کارنامه موسوی در این آزمون، نشان داد که می توان در سیاست ماند، آرمان ها و اهداف و روش های ملموس و قابل پیگیری داشت و در عین حال حقیقت را به پای مصلحت ذبح شرعی نکرد.

تلخ است که اعتراف کنیم در روزگاری که اصلاح طلبی حق طلبانه و پایبند به اصول توانسته است از آزمون حاشیه نشینی و یک دهه اخراج از حاکمیت سربلند بیرون بیاید، خود را و اعتماد مردم بازیابی کند و بدون عقب نشینی از اصول و مبانی خود به مقدار ممکن به قدرت بازگردد؛ گونه ای از اصلاح طلبی نیز در گوشه و کنار فضای رسانه ای و سیاسی خودنمایی می کند که درکی حقیر و سخیف از سیاست ورزی دارد: تصور اینکه سیاست ورزی یعنی تحقیر این و آن، عمل سیاسی یعنی سیاست بازی و معامله گری، و تحلیل سیاسی یعنی ژست متفاوت بودن و به هر قیمتی وسط بازی کردن و سازش با هرچه نمی توان به آن گفت بالای چشمت ابروست، و بالاخره میانه روی تا سرحد اضمحلال. در یک جمله سیاست را از اصول و آرمان ها و پرنسیب ها زدودن، و به بی اخلاقی و سطحی نگری های بچه گانه آلودن.

کلی گویی نکنیم؛ مصداق واضح این سیاست ورزی بی اخلاق چیست؟ ابتدا باید یک منظره را توصیف کنیم: یک هنرمند کهنه کار که هیچ وقت سیاسی نبوده و عمر خود را در سینما و فقط سینما سپری کرده، با یک زخم عمیق سیاسی و یک وضعیت تلخ با تبعات سنگین در سطح ملی مواجه شده است. به او چه ربطی دارد؟ خودش بهتر می داند. او هم یک شهروند ایرانی است مثل بقیه. دغدغه دارد و نگران آینده کشور است و وضعیت رهبران مردمی در حصر. با فرزندان آنها تماس می گیرد و قصد دیدارشان می کند. آنها احترام می کنند و می گویند ما به دیدار شما می آییم. استاد هم تمام دارایی اش را که یک کتاب زندگینامه مصور است، به همراه یک دستخط که جز ایمان و امید و صداقت در آن نیست، به محصوران هدیه می کند. بعد باز دلش طاقت نمی آورد، حس می کند وظیفه ای را که گردنش بوده انجام نداده. دوباره قلم به دست می گیرد و این بار به رئیس جمهور نامه می نویسد. همان حرفی را می زند که دیگران هم بارها گفته اند؛ که آقا! خب شما خودت وعده دادی. دست کم بخشی از مردم هم به همین امید به تو رای دادند. به قول مرجع شجاع شیرازی، کلید در دست تو همان میر محصور بود. وعده اولت را بعد از دو سال تلاش عملی کردی، حالا نوبت دومی است. از آن سوی مرزها فارغ شدی، نوبت این سو رسیده. بیگانگان شایسته گفت و گو و مدارا بودند، مردم خودمان نیستند؟ مردم که رایشان را دادند، می گویند به شیخ عزیز: ما همه کردیم کار خویش را، نوبت تو شد بجنبان ریش را. استاد هم صدای مردم شده و می پرسد آیا وقتش نرسیده که وعده دوم عملی شود و این ظلم آشکار پایان یابد؟

حال در برابر این صحنه، اگر کسی برای اینکه راهی برای مخالف خوانی بیابد، آقای بازیگر سینمای ایران را با هنرپیشه های تازه کار و جوان و مثلا یک اظهارنظر اینستاگرامی آنها مقایسه کند، یا از این بدتر به مقایسه این هنرمند نود ساله با چهره های ورزشی و استفاده از آنها در تبلیغات سیاسی و انتخاباتی بپردازد، و یا از اینها زشت تر به صحنه سازی ناجوانمردانه یار رئیس دولت سابق متوسل شود تا چهره استاد را ملکوک کند؛ چه می توان گفت؟

انصاف چه حکم می کند؟ آیا عزت الله انتظامی نود ساله دنبال شهرت و هیجان است؟ یا دفاع از حقوق محصوران نان و آب دارد؟ آیا او تنها کسی است که بعد از مساله هسته ای، اولویت بعدی را رفع حصر دانسته؟ کم بوده اند سیاستمداران و نخبگان سیاسی که برای ضرورت پرداختن به چنین اولویتی استدلال کرده اند و سخن گفته اند یا قلم زده اند؟ حالا اگر شم انسانی و شهود ملی این نخبه فرهنگی به همان ضرورتی برسد که عقل و تحلیل سیاست ورزان حق طلب می رسد، نباید بر زبان بیاورد؟ و اگر رسانه ای آن را منعکس کند، استفاده ابزاری کرده و باید آن را با ابراز علاقه فلان دختر جوان بازیگر به احمدی نژاد مقایسه اش کرد؟ یعنی فهم این نکته اینقدر سخت است که تصویر آن فوتبالیست که روی تراکت تبلیغاتی چاپ شود با معانی بلندی که بازیگر مردمی -به قول خودش، در انتهای راه دراز عمر نود و چند ساله‌اش- بر قلم جاری می کند، یکی نیست؟ یعنی رهروان این گونه اصلاح طلبی ادعایی بی مبنا و بی معنا حتی به اندازه اقتدارگرایان نفهمیده اند که موسوی با احمدی نژاد فرق دارد؟ حقیقت طلبی و آرمان گرایی با ادا و اطوار سیاسی، یکی است؟ راست با دروغ فرق ندارد؟!

عزت الله انتظامی با نگارش این نامه تاریخی نشان داد که سیاست باز نیست، حق طلب است و چیزی برای از دست دادن ندارد. استقبال از نامه او در فضای مجازی هم نشان داد که مردم از اینکه هنرمند بزرگی چون او با این مطالبه مردمی همراهی می کند، خوشحال اند. حالا از جماعت تخریب گر او باید پرسید: آیا شما جز تقلید از برادر حاتم طایی و هویت طلبی از طریق ملکوک کردن بزرگان، چیزی هم برای عرضه کردن دارید؟

 

منبع:پژواک ایران