نامه محمد نوری زاد به پادشاه عربستان سعودی
محمد نوری‌زاد

 

من گرچه خود می دانم تجسم دوریِ شما و ملاهای حاکم بر ایران از کینه های تاریخی بسیار نامحتمل است، اما تجسمِ حتمیِ نابودیِ دو کشور ایران و عربستان مرا به نگارش این نامه ی یکسویه واداشته است.....

سلام عالیجناب 
در این نوشته، من در پیِ این نیستم که بارِ زخم های نشسته بجان مردم منطقه را از دوش مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران بردارم و همان بار را بر شانه های شما بنهم. من بارها نوشته ام که آشوب های مذهبیِ این سال های بی خردی، همه اش خروجیِ حتمیِ شیعه گستریِ همین مبلغان مذهبیِ حاکم برایران بوده است. وگرنه ما کجا پیش از ظهور جمهوری اسلامی ایران، چیزی به اسم طالبان داشتیم؟ یا القاعده؟ یا جیش العدل؟ یا جیش المختار؟ یا بوکوحرام؟ یا حزب الله؟ یا النصره؟ یا داعش؟ همه ی اینها پس از روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران، و پس از خروجِ این نظام از چارچوب های پذیرفته شده ی بشری و بین المللی، و پس از واشکفتنِ عطشِ شیعه گستریِ این نظام در هرکجا، و البته با مشارکت و تحریک و سرمایه ی شما عربستانی ها پدید آمده اند. این را از این روی آوردم که کفه ی حضور خود را در این نامعادله بنمایانم. من منتقد نظام حاکم بر ایرانم. منتقد سردارانِ سیری ناپذیر سپاه و شخص رهبر حتی. و منتقد مبلغان مذهبی و مسئولین و سیاستمداران و دولتمردان و نمایندگان مجلس و قاضیان دستگاه قضا. که همگی کرک و پرشان از ترس بیت رهبری و سیستم های اطلاعاتی و امنیتی ریخته و رگ غیرتشان بیرون کشیده شده. اینان بنا به مسئولیت هایی که دارند، مثلاً بایستی در کنار قانون و در کنار مردم ایران قرار می گرفتند، اما هم بخاطر ترسشان و هم بخاطر منافع شان و هم بخاطر جهالتی که لباسش را به تن کرده اند، هوای تنفسِ مردم ایران را آلوده اند و راه نفسِ شان را بند آورده اند.

شاید بفرمایید اینها که نوشتی، در کل کشورهای منطقه و یا در کشور خود ما – عربستان - نیز هست. که یعنی خود ما هم همینگونه ایم غلیظ. که نه قانون می شناسیم و نه بشر و نه حقوق بشر و نه چارچوب های عرفی و بین المللی. و بفرمایید: ریسمان اراده ی کل کشور عربستان در دست خانواده ی ما بوده و هست و ما هرچه بخواهیم می کنیم. که: کرده ایم نیز. می گویم: این درست که شما شانه به شانه ی مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران به موازین بشری و حقوق بشری پشت کرده اید و در مسیر رواج وهابیت چه ها که نکرده اید، با این همه اما در شما شاهزادگان سعودی مختصری خردمندی و مختصری اضطراب برای حفظ منافع ملی تان هست. و حال این که در قدم های داخلی و خارجیِ ملاهای حاکم بر ایران، رطوبتی نیز از خردمندی یافت نمی شود. و رطوبتی نیز از خرده فرمایشاتی چون صیانت از منافع ملی و مردمی، و مراقبت از آبروی بین المللی، و بها دادن به حیثیاتِ داخلی. من در این نوشته، به همین خردمندیِ مختصرِ شما سعودی ها دخیل بسته ام. تا مگر شمایان – و نه مبلغان مذهبیِ ایران - به آینده ای بیندیشید که ما و شما را در آن جز لهیدگی نیست. پرخاش های پینگ پنگیِ ایران و عربستان در سال های اخیر، ما و شما را درست به همان حجله ای می برد که برایمان آراسته اند. حجله ای خونین، در گذرگاهِ ناگزیری که زیرک ترها برای ما و شما رنگ آمیزی اش کرده اند.

در سالهای جنگ ایران و عراق، روزی که پاسداران و سپاهیان در چمدان های حجاجِ بی خبرِ ایرانی انواع اسلحه و تی ان تی و مواد منفجره جاسازی کردند تا مگر با انتقال آنها به جده و مکه و مدینه، بتوانند شیعیان عربستان را علیه حکومت مرکزی کوک کنند، و در سالهایی که ملاهای حاکم بر ایران، هیاهویِ یکصد هزار نفره و مشمئز کننده ی "برائت از مشرکین" را پی ریزی کردند و این همه جمعیت را به خیابان های مکه کشاندند، و در سالهایی که مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران اعتراض ساده ی دو ایرانی را اگر که داد بزنند: هوا دود آلود است، تحمل نمی کنند، در مکه اما همه ی آن یکصد هزار حاجیِ منگ را به عربده کشی وا می داشتند تا فراتر از استعداد حنجره هایشان داد بزنند: مرگ بر آل سعود، و در سالهایی که نظام جمهوری اسلامی به سایشِ آشکار با سایر مذاهب بویژه با وهابیت و نظام سعودی پرداخت و در این راه هزینه ها کرد، و روزی که شیخِ بی خردی چون احمد جنتی از تریبون نماز جمعه ی تهران مرگِ ملک عبدالله پادشاه عربستان را به حاضران تبریک گفت و از مرگش شادمانی کرد، و روزی که جماعتی از بی مخ های بیت رهبری از دیوار سفارت عربستان بالا رفتند و آنجا را به آتش کشیدند، و پیش ترش سفارت انگلستان را تخریب کردند، و پیش ترترش سفارت آمریکا را درنوردیدند و کارکنانش را مثلاً گروگان گرفتند، در همه ی این اطوارِ ناجور و غیر انسانی، ما شما را صبور و خردمند یافتیم. یعنی هرچه نظام شیعه گستر حاکم بر ایران دریده می نمود و پای از گلیم عرف و دیپلماسی رایج و متداول جهانی که نه، پای از هر مرام انسانی بدر می برد، شما سعودی ها صبور می نمودید و با شلتاق های تحریک کننده ی بوالعجایب های ایرانی از جا نمی جنبیدید. ما را امروز به همین صبوریِ خردمندانه ی شما اشتیاق و احتیاج است سخت.

عالیجناب،
این روزها شما با چراغ سبز و موافقتِ سراسیمه ی آمریکایی ها یمن را درهم می کوبید هر روزه. حتماً به این خاطر که از خروجِ شیعیان حوثیِ یمن نگران اید. که نکند روزی در همین نزدیکی ها پای به داخل عربستان بگذارند و با تحریک شیعیان عربستان آنجا را به آشوب کشند. در این کوبشِ خونینِ یمن، شما مثلاً از وقوعِ فاجعه ای عنقریب در کشورتان پیش گیری کرده اید. و حال آن که من می گویم: شما درست به همان راهی داخل شده اید که زیرک تر ها برایتان گشوده اند پیشاپیش. مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران نیز به خیال پیشدستی و کینه ی همینجوریِ شخص رهبر از آمریکا پای به عراق و سوریه و لبنان و داستان طنز هسته ای گذاردند. که تا مگر بختِ ناگزیر و افسرده ی خود را به تعویق اندازند. بی آنکه بدانند موجودات بی خرد، موجوداتی خمیری اند. که دیگران به هر شکلی درشان می آورند. حتی اگر سنگ باشند.

هیولایِ آشوبی که این روزها دهان گشوده و ریز و درشتِ مردم منطقه را می بلعد و دارایی های آنان را درو می کند و به سمت ما و شما پیش می آید، صورت ظاهری دارد و باطنی. صورت ظاهرِ این هیولا را با لعاب "اختلاف ها و نفرت ها و جنگ های تاریخیِ شیعه وسنی" بزک کرده اند. همان که مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران را به اعماق بلعندگیِ خود فرو کشیده و شما را شانه به شانه ی ایران در یمن و عراق و سوریه و افغانستان و لبنان و فلسطین مشغول کرده. اینها همه اش در امتداد همان بزکِ جنگ های تاریخیِ شیعه و سنی است. که جز خرابی و جز لهیدگی و جز مکیده شدنِ سرمایه های نقد و جز پژمردنِ سرمایه های انسانیِ کشورهای درگیر عوایدی نداشته و ندارد و نخواهد داشت.

درهرکجا، کشورهایی که درگیرِ جنگ اند، از نان شب شان می زنند تا بتوانند در یک دوندگیِ غبارآلود و بی سرانجام، مرتب و روز به روز اسلحه بخرند. و همان اسلحه را در کشتن و تخریب شهرها و زیستگاه های رقیب بکار گیرند. جوری که این از این طرف بر سرِ رقیب بکوبد، آن از آن طرف. و در این میان، رجزها پیوسته تحریک می کنند و بمب ها پی در پی درو. مثل مهره های شطرنج که بی اراده، اسب و سرباز و فیل و قلعه یِ تفننِ زیرک ترها می شوند. بله عالیجناب، هم مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران و هم شما سعودی ها، به اسم نمایندگی از شیعیان و سنیان تاریخی، مهره هایی شده اید برای تفنن کشورهایی که ما و شما را نه در شمایل انسان، بل در شکم پُریِ بشکه های نفت و دلارهای تلنبار نفتی ورانداز می کنند. وگرنه کدام کودک ناپخته ای روی زانوی آمریکایی ها می نشیند و بیست متر زیر زمین تأسیسات هسته ای می پردازد و همزمان ادا و اطوار مخفی کاری نیز در می آورد؟ در گردونه ی طنزِ هسته ای، آنچه که برای آمریکایی ها و روسها جذاب می نمود دو چیز بود. یکی دلارهای توی جیب همان کودکِ خواهانِ بمب اتمی، و دیگری خامی و بی خردی اش. که بنا داشت این خامی و بی خردی اش را با گام های بلند هسته ای جبران کند. شما اما خردمند بودید که به راه هسته ای پای ننهادید. وگرنه هم پول تان فراوان بوده و هست و هم رابطه ی مطلوب تری با ابرقدرت ها داشته و دارید.

عالیجناب،
چرا نگویم: ما و شما را در دوقدمیِ یک فرایندِ اجتناب ناپذیرِ لهیدگی، به قطارِ شومِ سرنوشتمان سوار کرده اند. این لهیدگی را زیرک تر ها برای ما و شما آراسته اند و خود راهِ این قطاری را که ما و شما را با خود می برد، ریل گذاری کرده اند. من در این سوی، از مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران نا امیدم. که مثلاً همان خردِ مختصری را که شما دارید با خردِ مختصری که خود ندارند بیامیزند و در گام نخست از قطاری که به راهی شوم می غریود پیاده شوند و خود خردمندانه راهی پیش پای مردم دو کشور و مردم منطقه بگشایند. علت نا امیدیِ من از حاکمیت اسلامیِ ایران به این است که: ما در اینجا اسیریم. اسیرِ موجوداتی که نه سیر می شوند و نه از سیر خوردن خسته. نیز این بگویم که مبلغان مذهبیِ حاکم بر ایران، برازندگیِ کارآمدی ندارند تا ما دلمان را به کاربردی بودنِ همان برازندگی هاخوش کنیم. که مثلاً: اگر می کشند و می برند و نابود می کنند و دروغ می گویند و فریب می دهند، این جمال و این صفات و این شایستگی های ذره بینی را دارند درعوض.

عالیجناب،
من در این نامه، از جانب مردمی که زبانشان از ترس به لکنت افتاده ، و یا نه، از جانب مردمی که مشتاق صلح و دوستی و همدلی اند، و از جانب مردمی که هرگز نمی خواهند ایران و عربستان مثل سوریه شخم بخورند و به چند پارگی در افتند، شما را به همان خردِ مختصرِ این سالهای بی خردی ارجاع می دهم. که همچنان صبور باشید و اهل مدارا. به یقه های چاک خورده ی مبلغان مذهبی حاکم بر ایران و عربده هایشان توجه نکنید. اینان ترسو تر از آن هستند که خود بخواهند نترسند. پشتِ اینان به چند موشک سپاه گرم است. همین که بدانند کارکرد این موشک ها چندان نیز دندان گیر نیست، فی الفور به هرکجا پناه می برند و سر بر خاکِ التماس می نهند. از این نیز ناگفته نگذرم که ملاهای سیری ناپذیر حاکم بر ایران، اگرچه در مجامع بین المللی سرافکنده و رام اند، در داخل اما قصابانی بی ترحم اند. و اگر شده در ایران، و برای ماندن بر سریرِ قدرت، حمام خون راه بیندازند، حتماً دریغ نمی کنند. از همین روی است که می گویم: ما در کشورمان اسیریم. شما اما از معبرِ کینه های جاریِ تاریخی بدر شوید و ریسمان اختلاف های تاریخیِ شیعه و سنی را به دوش جهالت های تاریخی بیندازید و یکجانبه خردمندی پیشه کنید و از دام طراحی شده برای نابودی دو کشور بیرون جهید. من گرچه خود می دانم تجسم دوریِ شما و ملاهای حاکم بر ایران از کینه های تاریخی بسیار نامحتمل است، اما تجسمِ حتمیِ نابودیِ دو کشور ایران و عربستان مرا به نگارش این نامه ی یکسویه واداشته است. عالیجناب، آن مختصر خردمندیِ خاندان خود را از ما و مردم منطقه دریغ نفرمایید.

با احترام و ادب 
محمد نوری زاد 
چهارم شهریور 1395

منبع:پژواک ایران


محمد نوری‌زاد

*«پس از مرگ رهبر»، محمد نوریزاد   [2021 Sep] 
*۲۷ سوال محمد نوری زاد از خامنه ای   [2019 Jul] 
* خمینی باد کاشت، رضا شاه نهال   [2018 Dec] 
*نامه محمد نوری زاد به دونالد ترامپ   [2017 Oct] 
*نامه محمد نوری زاد به رهبر: ما اگر می رویم، شما بمانید  [2017 Apr] 
*نامه محمد نوری زاد به پادشاه عربستان سعودی  [2016 Aug] 
*آقای رییس و ساطورِ توی دستش   [2016 Aug] 
*اسلام واقعی و چیزی به اسم زباله  [2015 Dec] 
*در انتخابات شرکت می کنیم بشرطی که…  [2015 Dec] 
*سرشماری  [2015 Dec] 
*آقا جواد و رُخِ دیوانه!  [2015 Dec] 
*الم شنگه  [2015 Nov] 
*من سعید زینالی هستم ( داستان ربودنِ نوری زاد)  [2015 Nov] 
*واس ماس  [2015 Nov] 
*مالیخولیا  [2015 Nov] 
*می زنم به سیم آخر( نامه ای به پسرم)  [2015 Oct] 
*سیستم نجس  [2015 Sep] 
*دستگاه قضایی، محمود سهرابی و چاقو کش هایش!  [2015 Jun] 
*رهبر نیابتی   [2015 May] 
*عجب شنبه ای شد دیروز!  [2015 May] 
*سفینه هسته ای شدنِ نظام آخوندی به گِل تپید  [2015 Apr] 
*سی و دومین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر؛ زهر که نه شربت سربکشید  [2015 Mar] 
*نوری زاد‏: هم اعدام کردند و هم ترسیدند!  [2015 Mar] 
*قدمگاه و جسم رنجور امیر انتظام + فیلم  [2014 Sep] 
*ما نمی گذاشتیم دوم خردادی ها روی کار بیایند  [2014 May] 
*در شیراز چه گذشت؟  [2014 May] 
*نامه ی سی و یکم محمد نوری زاد به رهبر: به شما هم آیا سفارش می دهند؟  [2014 May] 
*نامه ی سی ام محمد نوری زاد به خامنه ای   [2014 Jan] 
*نوری زاد و امیر انتظام  [2014 Jan] 
*«زن جوان هستم، شوهر ندارم، تلفن...»   [2014 Jan] 
*بدنه پاسداران نسبت به روال جاری سپاه معترض است  [2014 Jan] 
*دستهای خونین شریعتمداری  [2013 Nov] 
*آخر مگر کسی به عشق شلیک می کند بی انصافها؟   [2013 Nov] 
*رابطه‌ی ترورهای اخیر و سپاه پاسداران   [2013 Nov] 
*چرا نقد می کنم؟   [2013 Oct] 
*نامه ی بیست ونهم محمد نوری زاد به رهبر: غربتِ شادمانی های دمِ دست  [2013 Oct] 
*دکترملکی، وپوزشخواهی از یک مادر  [2013 Sep] 
*پوزشخواهی دکترملکی از « ترانه»ی محروم از تحصیل   [2013 Sep] 
*روحانى از سپاه می‌هراسد  [2013 Sep] 
*دیدار محمد نوری‌زاد با وزیر اطلاعات جدید  [2013 Sep] 
*بازنده اصلی فاجعه سوریه، ایران و شخص رهبر و پیروز آن، اسرائیل خواهد بود  [2013 Sep] 
*گام های لرزان روحانی   [2013 Aug] 
*بوسه برپای یک «بهایی» کوچک   [2013 Jul] 
*دو مجلس کوچک، دو شرم بزرگ  [2013 Jun] 
*رأی دادن یا رأی ندادن، مسئله این نیست! (محمد نوری زاد)  [2013 Jun] 
*تنها راه باقی مانده برای هاشمی  [2013 May] 
*ای کاش انقلاب نمی کردیم!  [2013 Jan] 
*رهبر چشم به راه شماست، داخل شوید!  [2012 Oct] 
*آقای آملی لاريجانی! شما نفر ششم دستگاه قضايی هستيد   [2012 Jul] 
*بلوغ، داشتن یا نداشتن، مسئله این است!  [2012 Apr] 
*نامه ای دیگر از محمد نوری زاد ؛ نامه ای به دخترم   [2011 Dec] 
*نامه پانزدهم نوری‌زاد به خامنه‌ای  [2011 Dec] 
*متن کامل نامه چهاردهم محمد نوری زاد به آیت الله خامنه ای  [2011 Dec] 
*نامه سیزدهم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای  [2011 Dec] 
*دواردهمین نامه نوری‌زاد خطاب به خامنه‌ای: جام زهر سربکشید! بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده‌ام سربکشید  [2011 Nov] 
* شلم شوربا !  [2011 May] 
*اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر/ اف بر من اگر آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد  دستمان تهی از رویاها و وعده های انقلاب است [2010 Dec] 
*گلها و سیم خاردارها ۸ (عبدالله مؤمنی)  [2010 Nov] 
*نامه نوری زاد به صادق لاریجانی  آیا دختران عفیف شما را به آغوش هرزگی پرتاب کرده‌اند؟ و مادر و خواهر و خویشاوندان پاکدامن شما را به لجن جنسی آلوده‌اند؟  [2010 Nov] 
*از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، پوزش می‌طلبم  [2010 Nov] 
*محمد نوری زاد: وقتی “عبید زاکانی” برمسند قضاوت می نشیند  [2010 Aug] 
*روسپی های سرزمین من!  [2010 Aug]