PEZHVAKEIRAN.COM خودکشی و آش شور ورزشگاه های تختی
 

خودکشی و آش شور ورزشگاه های تختی
م. گئومات

 

از آن روحانی که دستی هم در کار و کسب دارد، مثل وبا حذر کنید. سن جروم

***

پس از روی کار آورده شدن جمهوری اسلامی بسیاری از شخصیت های گرانمایه سیاسی، تاریخی، فرهنگی و هنری ایران به بخش متروکه و بایگانی راکدِ تاریخ معاصر فرستاده شدند. در این میان بودند گروهی نیز که حکم بالعکس در مورد آنها صادر گردیده و جملگی شهید نام گرفتند! از شیخ فضل الله نوری گرفته تا میرزا کوچک خان جنگلی تا صمد بهرنگی تا ودکا خوران حرفه ای یی همچون جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی، شادروان غلامرضا تختی، علی شریعتی و ... .

در این جا به جایی ی مفاخر روزگار شاهنشاهی با نوع اسلامی آن، میراث خوارانِ شهادت ساز صرفنظر از شیخ فضل الله نوری مخالف مشروطه و دیگر مراجع ریز و درشت اما گمنام در افواه عمومی مردم که از حصیر به عرش برده شدند، به بزرگداشتی افسانه ای از تختی پرداخته و افراط را به حد کمال خود رسانده اند، بی آنکه برای نمونه حتی یک کوچه بن بست را مثلاً به نام عبدالله موحد اردبیلی دیگر کشتی گیر استثنایی تاریخ ورزش ایران نامگذاری کنند.(1) حتی فرح پهلوی هم در سال 1354 صدای اعتراضش از افراط مسئولین چاپلوسِ سالوس بلند شد، هر چند ظاهری و نمایشی، و روزنامه ها از قول او نوشتند که: «ما [خاندان سلطنتی] خسته شده ایم از بس که خیابانها، پارک ها، میدانها و ... را به نام ما کرده اند.»(نقل به مفهوم) لاکن در همان حد حرف نیز که شده است هیچ مسئولی در جمهوری اسلامی به این نمی اندیشد که چرا باید آش بزرگداشت تختی و بسیاری دیگر تا به این اندازه شور باشد.

اما دلیل محبوبیت تختی چه بوده است؟ از نوشته های مملو از شعارهای تو خالی احساساتی توأم با چاشنی مذهب در مورد او که بگذریم، مقاله ای در دنباله آورده می شود که در سایت رسمی "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" منتشر گردیده است: «رژيم که کمابيش از فعاليت‏هاي سياسي تختي آگاهي پيدا کرده بود، براي به سلطه کشيدن او، رياست فدراسيون کشتي کشور را به او پيشنهاد نمود؛ ولي او اين پيشنهاد و حتي پيشنهاد براي به دست گرفتن شهرداري تهران يا نمايندگي مجلس را نيز رد کرد. در نهايت، رژيم سفاک پهلوي چون هيچ راهي براي نفوذ به تختي نيافته بود و هم‏چنين محبوبيت روزافزون تختي در ميان مردم و مخالفت وي با رژيم وابسته شاه، طاغوتيان را خشمگين کرده بود، سرانجام باعث شد تا عوامل رژيم پهلوي در توطئه‏اي مشکوک، وي را در هفدهم دي ماه سال 1346 در سن 37 سالگی به قتل برساند.»

 سایتی که علی القاعده همه نوشته هایش باید مطابق نامش مبتنی بر اسناد و مدارک متقن باشد، متأسفانه جز مشتی کلی گویی نکته مستندی در این نوشته اش یافت نمی گردد. از این جهت که: «در پی [وقوع] انقلاب اسلامی که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیروی‌های انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دست ‌داشتن ساواک [در مرگ تختی] و یا کشتن وی یافت نشد.»(2) از اینها گذشته شخص شناخته شده و صاحب نامی همچون مرحوم تختی چه فعالیت سیاسی خاصی می توانسته داشته باشد که از چشم مأموران به قول نویسنده آن مقاله: «رژیم سفاک پهلوی» پنهان مانده باشد که رندانه نوشته شده:« رژيم که کمابيش از فعاليت‏هاي سياسي تختي آگاهي پيدا کرده بود ...»؟

در مقاله آورده شده در بالا همانند صدها نمونه دیگر از این دست، هیچگونه سندی، حتی یک سر نخ ساده در تاریخ شفاهی هم که تأیید کننده داده شدن پیشنهاد پست ریاست فدراسیون کشتی، کرسی شهرداری کلان شهر تهران و یا نمایندگی مجلس شورای ملی به تختی باشد ارائه نمی دهد.

جهان پهلوان تختی در  تاریخ 17 دیماه سال 1346 در اتاقی در هتل آتلانتیک تهران خودکشی کرده و درمی گذرد. این کشتی گیر نامدار تاریخ ورزش ایران یک روز قبل از خودکشی در دفتر اسناد رسمی شماره 202 وصیتنامه خود را تحت شماره 3428 به ثبت رسانده و طی آن آقای کاظم حسیبی را به سرپرستی تنها فرزندش بابک که در آن زمان 4 ماهه بوده است تعیین می نماید.(3)

چنین اقدامی نشان دهنده عزم جزم او برای خودکشی بوده است. وگرنه هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که ساواک یکی از سوژه خود، آنهم بزرگ مردی همچون تختی با آن سجایای برجسته اخلاقی ای که از او ذکر می گردد، را روز پیش از به قتل رساندن به زور وادار نماید که شخصاً به یک دفتر خانه رسمی رفته و وصیتنامه خود را به ثبت رسانده و برای فرزندش سرپرست تعیین نماید! چرا؟ که یعنی ساواک خواسته با این روش ایز به "گربه های مبارز" به ویژه از نوع اسلامی آن گم نماید و مدرک سازی کند که او خودکشی کرده است!

در مورد مرگ جهان پهلوان تختی نظرات گوناگونی وجود دارد. اما بر اساس نوشته روزنامه های کیهان و اطلاعات، او به دلیل اختلافات خانوادگی با همسرش سرکار خانم شهلا توکلی دست به خودکشی زده است.(4) از ابتدا نیر ازدواج این دو تن که هیچگونه سنخیتی از نظر طبقه اجتماعی، فرهنگ، طرز فکر و تحصیلات با یکدیگر نداشتند امری مبتنی بر فوران احساسات تلقی می گردیده است.(5)

می ماند، عضویت تختی در جبهه ملی اول و در پی آن شرکت غیر فعال وی در ملی شدن صنعت نفت، عضویت در جبهه ملی دوم در سال 1339، تعظیم نکردن به شاه (ادعا ای کاملاً دروغ) (6) در حین ملاقات با شاه و دریافت مدال از دست او، شرکت فعالانه در جمع آوری کمکهای مردمی در شهریور 1341 برای یاری رسانی به زلزله زدگان بوئین زهرا و در اواخر محرومیت از حضور در سالن های ورزشی در حین برگزاری مسابقات کشتی.

علاوه بر این مطالب، دو نکته مهم و کلیدی در زندگی شادروان تختی وجود دارد که متولیان جمهوری اسلامی به ویژه روحانیت را همچنان به او دلبسته نگه داشته است. متدین بودن تختی که آنهم در واقع چندان پررنگ نبوده است(7)، ملاقات ها و نشست و برخاست او با آیت الله محمود طالقانی که بعد از انقلاب نخستین امام جمعه دائم تهران گردید و مهمتر از همه اینکه تختی تمام مدال های خود را به موزه امام رضا در مشهد تقدیم نموده است!

در هر صورت با توجه به خلقیات ستودنی شادروان تختی و خط مشی فکری او، آن بزرگوار را می توان یک پدیده استثنایی در ورزش ایرن تلقی نمود که شاید هرگز تکرار نگردد. لذا بزرگداشت وی کمترین احترامی است که ملت ایران می تواند به این مرد استثنایی تاریخ ورزش کشورمان نهاده باشد. اما هر بزرگداشتی در عرف جوامع بشری حد و حدودی دارد. این ستایش و قدردانی قاعدتاً نمی باید آنقدر وسعت و عمومیت داشته باشد که تبدیل به یک آش شور گردیده و به نوعی بی اعتنایی به دیگر ناموران تاریخ کشور مربوطه نیز تلقی گردد.   

لاکن لجام گسیختگی احساسات و مرده پرستی سنتی ایرانیان موجب گردیده که اکثریت ورزشگاههای محل برگزاری مسابقات فوتبال در سراسر ایرانِ در شوک "سیلاب و گرداب انقلاب"(8) فرورفته را به اسم تختی نامگذاری نمایند. چنانچه مسئولین، در سراسر ایران آخوند زده تمامی سالن های ورزشی سراسر کشور را که مسابقات کشتی در آنجا برگزار می گردد، تختی می نامیدند بر آن حرجی نمی بود. چرا که شادروان تختی یک قهرمان نامدار بین المللی کشتی بود. و در کنار آن بدون افراط بیش از حدِ خاص ما ایرانی ها، یک ورزشگاه فوتبال را در محل تولد او یعنی تهران به نام وی می کردند، همانطور که مجموعه ورزشی بزرگی (فرح سابق) را به نام او کرده اند. و مجسمه ای از او نیز در جلو آن ورزشگاه بر پا می نمودند، همچنان که در تمامی جهان مرسوم است، امری پسندیده و معتدل بود. لاکن به طرزی بیش از حد، خارج از عرف و حتی تا حدودی نامعقول به صورت یک اپیدمی، اکثریت قاطع ورزشگاهایی که نام شهدای گرانقدر جنگ خانمان برانداز بر خود ندارند را به اسم جهان پهلوان تختی نامگذاری کرده اند: ورزشگاه تختی تهران، تختی آبادان، تختی خرم آباد، تختی دورود، تختی بجنورد، تختی اهواز، تختی انزلی، تختی تبریز، تختی مشهد، تختی قم، تختی یاسوج، تختی اصفهان، تختی ساوه، تختی بندر عباس، تختی آباده، تختی نیشابور، تختی قزوین، تختی سمنان، تختی شهراندیشه، تختی اسفراین، تختی بروجن، تختی برازجان، تخنی بندر لنگه، تختی ورامین، تختی ورامین و بسیاری از ورزشگاهای تختی در اقصی نقاط ایران که از ذکر آنها  برای جلوگیری از اطناب خودداری می گردد.

آن ورزشگاه هایی هم که نام یک شهید و یا  تختی را بر خود ندارند به اسامی ای نامیده شده اند که به طور شگفت انگیزی با ورزش در کل و فوتبال به صورت اخص بیگانه هستند: ورزشگاه القدیر اهواز، یادگار امام تبریز، ثامن الائمه مشهد، امام خمینی اراک، یادگار امام قم، امام علی کرمان.

در این میان تنها چند استثاء وجود دارد که هرکدام دلایل خاص خود را داشته اند: ورزشگاه علی دایی اردبیل، پیشنهاد نام‌گذاري كمپ تمرینی باشگاه استقلال به نام حجازي، ورزشگاه سردار جنگل رشت، سردار آزادگان قزوین، انقلاب کرج، حافظیه شیراز، خلیج فارس بندر عباس و تعدادی ورزشگاه اختصاصی مانند ورزشگاه فولاد شهر، ایران خودرو و راه آهن.    

تنها ورزشگاهی که به حق نام یک فوتبالیست را بر خود دارد همانا ورزشگاه علی دایی اردبیل است که آنهم علی دایی شخصاً کمکهای مالی قابل توجهی به احداث آن نموده است.

در مورد نامیدن كمپ تمرینی باشگاه استقلال به اسم شادروان ناصر حجازي هم باید گفت که تنها اقدام مفید انجام شدۀ این عمل خیر، همانا بر زمین زده شدن کلنگ شروع ساخت آن توسط خود ناصر حجازی بوده است. و اما اگر که زمین این کمپ توسط برادران محترم برج ساز سپاه تاجران جهت آپارتمان سازی تصرف نگردد و سرانجام روزی روزگاری به حول قوه الهی آماده بهره برداری بشود، فقط خدا می داند و بس که به ضرب و فشار مدیران مهُرپیشانی ورزش ایران چه نامی بر آن خواهند گذاشت. هر چه باشد مرحوم ناصر حجازی در اواخر عمر چندین انتقاد ملایم از سیستم اقتصادی کشور انجام داد که همان می تواند سند حذف نام او را از روی کمپ تمرینی باشگاه استقلال صادر نماید. و ما شاهد نامگذاری آن کمپ مثلاً به نام «ورزشگاه میثم تمار» باشیم و یا انشاء الله: ورزشگاه «شهید بشار اسد»!

از ورزشگاه هایی که به نام  شهدای گرانقدر جنگ ایران و عراق نامیده شده اند می توان گذشت. هر چند که افراط در این امر خیر نیز از حد متعارف خارج گردیده است. بخصوص که این نامگذاری ها جنبه گزینشی داشته و از نظر رژیم بیشتر جنبه تبلیغاتی و خودنمایی دارد تا احترام به مقام شهید. وگرنه همین چند ماه پیش بود که معلولین جنگ به خاطر وضعیت نامساعد زندگیشان دست به تظاهرات در برابر بنیاد شهید زده بودند. از این رو اگر قرار است احترامی واقعی به مقام شهدا و شهیدان زنده نهاده شود بهتر همان که دست از کارهای نمایشی برداشته و به وضع نه چندان رضایتبش زندگی اکثر معلولین جنگ نکبتبار با عراق رسیدگی شود.

اما به راستی چرا چنین است؟ چرا باید اکثریت قریب به اتفاق ورزشگاههای محل برگزاری مسابقات فوتبال به نام "تختی"  ثبت شده باشد؟

یعنی در طول این 91 سالی که از تأسیس فدراسیون فوتبال ایران می گذرد هیچ فوتبالیست و یا مدیر یا خدمتگزار ورزش که از ارج و قرب اجتماعی-ورزشی در میان توده مردم برخوردار باشد، وجود نداشته است که اسمش بر ورزشگاهی گذاشته شود؟ 37 سال دوران حکومت شاه و مردان بزرگی که بنیانگذار ورزش فوتبال در ایران بودند مانند زنده یاد عباس اکرامی بنیانگذار باشگاه شاهین، مرحوم علی دانائی فرد بنیانگذار باشگاه تاج/ استقلال ( دختر ایشان میترا دانائی فرد یکی از مربیان فوتبال بانوان ایران است و پسرش ایرج دانائی فرد از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران بود که در جام جهانی 1978 آرژامتین گل تیم ایران را  به تیم ملی فوتبال اسکاتلند زد)، رسول مدد نوعی معروف به "آقا مدد" پدر فوتبال باشگاه راه آهن تهران، حسین مبشر، حسین فکری، دکتر امیر مسعود برومند، پرویز کوزه کنانی کاپیتان تیم تاج و تیم ملی و ... را رها کنیم، در این 33 سالی که از بر سر کارآورده شدن نظام جمهوری اسلامی ایران گذشته چطور؟ مملکت از فوتبالیست و شخصیت برجسته ورزشی ی صاحب نام تهی و عقیم بوده است؟ اگر چنین است پس نظام با چه رویی دم از شکوفایی ورزش در دوران طلایی(!) پس از انقلاب می زند؟

در حال حاضر کمترین پیشنهادی که می توان در این مورد داد تعویض نام ورزشگاه تختی انزلی است به "ورزشگاه سیروس قایقران" و ورزشگاه تختی آبادان به "ورزشگاه پرویز دهداری". هر دوی این بزرگواران صاحب اخلاق و مکارم انسانی، کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران و زاده آن دو شهر بوده اند. به ویژه شادروان پرویز دهداری، سرمربی تیم ملی در پیش و پس از انقلاب و استاد اخلاق ورزشی که کارمند رسمی شرکت ملی نفت ایران بوده و ورزشگاه تختی آبادان نیز اختصاصاً متعلق به همان سازمان است.

و مهم تر از همه اینکه تمامی ورزشگاههای موجود در شهرهای استانهای حاشیه شمالی خلیج همیشه پارس و به ویژه مجموعه ورزشي المپيك جزيره كيش را به اسم "خلیج فارس" نامگذاری نمایند.

در خاتمه لازم است یادآوری گردد که تنها فوتبالیست صاحب نامی که در کل ایران در حین تمرین در زمین فوتبال شهید گردیده، ناصر شاملی هافبک برجسته و با اخلاق تیم صنعت نفت آبادان بوده است که در حین تمرین در زمین چمن ورزشگاه پرویز دهداری آبادان (تختی سابق) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. اما متأسفانه کلاهی از نمد ورزشگاه های شهید نصیب او نگردیده است. چه بهتر که یکی از دو ورزشگاه کازرون یعنی شهر زادگاه وی که در حال حاضر "ورزشگاه شهدای کوی علیا کازرون" و دیگری "ورزشگاه شهدای کازرون" نامیده می شوند را به نام این تنها شهید نامی دنیای فوتبال ایران نامگذاری نمایند.

م. گئومات

2017-01-08

پانوشت ها:

1- از جهت تعداد مدال، جهان پهلوان تختی 2 طلا و 2 نقره جهانی، 2 طلا و 2 نقره المپیک و 1 طلای آسیایی کسب نموده در حالیکه عبدالله موحد اردبیلی تنها ورزشکار ایرانی است که 8 مدال طلا را بر گردن انداخته است: 5 طلای جهانی، 1 طلای المپیک و 2 طلای آسیایی. بزرگترین خطای نابخشودنی موحذ بینوا در این است که زنده است! یعنی همچون جهان پهلوان تختی به دلایل شخصی-خانوادگی خودکشی نکرده است که مرگ او را میراث خواران، شهادت تلقی نموده و بتوانند آنرا در راه مبارزه با شاه به بیخ ریش نداشته ساواک بچسبانند و تبدیل به یک امامزاده نمایند. به ویژه که نه تنها حکومت ملاها که خودِ ما ایرانیان نیز ملتی مرده پرست بوده و همچنان هستیم. خبط دیگر این قهرمان برتر از تختی همانا اهدا ننمودن مدال هایش را به موزه امام رضا بوده است. و دست آخر اینکه  او سالهاست که ایران اسلامی را ترک نموده و در کشور جهانخوار آمریکا زندگی می کند! 

مطابق اظهارات خود عبدالله موحد در یک مصاحبه تلویزیونی، کشورهای بسیاری از جمله آمریکا بارها به او پیشنهاد داده اند که سرمربیگری تیم ملی کشتی آنها را بر عهده بگیرد. اما وی به این دلیل که آموزش به کشتی گیران کشورهای بیگانه که حریف کشتی گیران ایرانی هستند امری پسندیده و اخلاقی نیست، کلیه آن پیشنهادات نان و آبدار را رد کرده است.

2- اسکندر دلدم، جهان‌پهلوان تختی، من و فرح پهلوی. چاپ دوم. تهران: به‌آفرین، ۱۳۸۰.

3- "جهان پهلوان غلامرضا تختی" فدراسیون کشتی ایران، ۱۲ آذر ۱۳۸۶. بازبینی‌شده در ۱۱ شهریور ۱۳۸۷.

4-  "سه ساعت و نیم التهاب تا انتشار مرگ تختی" وبگاه تیبان، پنج شنبه ۱۳۸۲/۱۰/۱۸. بازبینی‌شده در ۱۱ شهریور ۱۳۸۷.

5- به نقل از خبرگزاری ایسنا، رضا توکلی برادر زن تختی به همراه سامان کاشی یکی از دوستان خانوادگی‌شان در گفتگویی با مجله دنیای فوتبال بر همین اختلاف فاحش فرهنگی میان شادروان تختی و همسرش شهلا توکلی انگشت گذاشته اند: « بله، تفاوت فرهنگی [بین شادروان تختی و همسرش شهلا توکلی] زمین تا آسمان بود. ... یک شکاف بزرگ فرهنگی. ... راستش شکاف طبقاتی بسیار زیاد غلامرضا تختی را اکبر [آن دیگر برادر زن تختی] برای خواهرش پرزنت می‌کند.»

لینک مصاحبه مربوطه: http://www.isna.ir/news/94082615678/

6- متأسفانه گروهی از کادر مدیریت و نویسندگان نشریات زمان شاه که گرایشات چپ می داشتند طی یک توطئه بی شرمانه فیلم و تصاویر تعظیم غرّای نود درجه ای شادروان تختی به شاه را پنهان نموده و از انتشار آن خوداری کردند تا از تختی شخصیتی سیاسی ای جدا از آنچه که بود بسازند و بتوانند با آویختن به آن بر ضد شاه تبلیغات سیاسی بنمایند. اما فیلم تعظیم تختی به شاه سرانجام در فضای مجازی منتشر گردید که در زیر آورده شده است: https://www.youtube.com/watch?v=t6CumPkyi7A

شگفتی آنکه حتی پس از انتشار گسترده فیلم تعظیم تختی به شاه نیز قلم به مزدان جمهوری اسلامی همچنان بر طبل تعظیم نکردن تختی می کویند!

کلیپ مربوطه به ادعای بالا: http://www.tabnak.ir/fa/news/216458/

7- برگرفته از متن مصاحبه رضا توکلی برادر زن تختی با مجله دنیای فوتبال: «خبرنگار: تختی چقدر مذهبی بود؟ رضا توکلی: از نظر من معمولی بود.»

8- مرحوم مهندس مهدی بازرگان با مشاهده کشتارها و هرج و مرج های خارج از کنترل اوایل انقلاب چنین گفته است:« دعا کردیم باران بیاید، سیل آمد.»

 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب م. گئومات در سایت پژواک ایران 

*اشک تمساح جمهوری اسلامی برای انقراض نسل یوزپلنگ ایرانی  [2018 May] 
*سهم بر باد داده شده ایران از صنعت گردشگری جهان(بخش یک)  [2018 Apr] 
*خرمشهر در گذر زمان (۷)  [2018 Feb] 
*خرمشهر در گذر زمان (بخش6)  [2018 Jan] 
* خرمشهر در گذر زمان (بخش 5)  [2018 Jan] 
*مشابهت اتهام منجر به اعدام مالک سینما رکس آبادان با اتهام بنیاد مستضعفان در رابطه با فاجعه ساختمان پلاسکو  [2017 Jan] 
*مشکل تیم استقلال تهران کمبود بازیکن طراز اول نیست  [2017 Jan] 
*اگر منتظری کمی صبر می کرد، شاید...  [2017 Jan] 
*علی دائی، اسطوره ای که شنل شهریاری و کفش فوتبال را با هم به میخ آویخته است  [2017 Jan] 
*خودکشی و آش شور ورزشگاه های تختی  [2017 Jan] 
*همفکری و تأسی جستن مدیر کل اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران از هیتلر  [2017 Jan] 
*ایران اسلامی و میزبانی جام ملتهای آسیا 2023  [2016 Dec] 
*اشکهای غم و شادی رونالدو و قهرمانی پرتغال در یورو 2016  [2016 Jul] 
*خرمشهر در بستر زمان (بخش 4 با اضافات جدید)  ظهور و اوج گیری شیخ خزعل – تاریخچه طایفه کعبیان (قسمت دوم) [2015 Oct] 
*زبان پارسی را پاس بداریم  [2015 Sep] 
*خرمشهر در بستر زمان (بخش ۳ با اضافات جدید)   [2015 Sep] 
*خرمشهر در بستر زمان (بخش دوم)  [2015 Aug] 
*سینما رکس آبادان، کوره آدم سوزی   [2015 Aug] 
*جناب محمود سرابی، خود خواسته به «اوت» تشریف برده اید!   [2014 Feb] 
*ایران و جام جهانی برزیل  [2013 Dec] 
*طوطیانی شده ایم، گرگ هاری باید!  در پاسخ به مقاله «سخنی با آقای ایرج مصداقی» نوشته آقای عبدالحسین طوطیانی [2013 Dec] 
*خرمشهر در گذر زمان، بخش نخست: تاريخچه، م. گئومات  [2012 Jun]