چرا از مرگ رفسنجانی در این شرایط نباید شاد بود‎!‎
طلوع ایرانی

 

ساعاتی پیش یکشنبه نهم ژانویه ۲۰۱۷ خبر مرگ هاشمی رفسنجانی از رسانه های داخل و خارج ایران پخش شد. به دنبال این خبر بسیاری از ایرانیان که عموما خارج ایران زندگی میکنند پیامهایی مملو از ابراز شادمانی و خرسندی را در رسانه های مجازی مانند facebook یا twitter پست کردند. ابراز شادمانی از مرگ کسی که در طول تاریخ جمهوری اسلامی نقش اساسی در زایش و پرورش جمهوری نکبت بار اسلامی را داشته البته قابل فهم است. اکبر هاشمی رفسنجانی بیش از یک دهه مرد اول سیاست در جمهوری اسلامی و دارای مواضع و مسوولیت های مشخص در تمامی اعمال جنایتکارانه در جمهوری اسلامی میباشد. برای تقریبا ۲ دهه نقش و وزنی معادل ولی فقیه رژیم، و در دهه آخر عمر خود در موضع رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام دارای نقشی اگرچه تشریفاتی اما با وزنه ای محسوس در نظام جمهوری اسلامی تلقی می‌شده است. بنابرین اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از مسوولان این رژیم به خصوص در دهه ماورا جرم و جنایت ۶۰ در ایران است.

با توضیحی که دادم و تاکیدی که کردم، مایلم به این نکته اشاره کنم که مرگ رفسنجانی در یکی از بدترین شرایطی که میتوانست به وقوع بپیوندد اتفاق افتاد. من از موضع انسانی و دفاع از منافع ملی ایران و حقوق مردم منطقه، از مرگ ایشان قبل از مرگ خامنه ای و تحرکات خامنه ای بر سر اعلام جانشین خود، مطلقا خوشحال نیستم. به عبارت روشن تر، مرگ رفسنجانی قبل از خامنه ای و قبل از اعلام جانشین خامنه ای به ضرر مردم و به نفع رژیم جمهوری اسلامی است. در زیر دلایل ادعای خود را بیشتر توضیح خواهم داد.

سیاست و پیچیدگی های ان

در تبیین حرکت تکاملی و بیان منطق دیالکتیکی، تمامی پدیده هر لحظه از مرحله ای ساده تر به قلمرو پیچیده تر در حال حرکت هستند. علم، سیاست، جامعه، فرد و تمامی پدیده ها شامل این قانون تکاملی میشوند. آنچنان که گفتم سیاست، حرکت سیاسی، موضع گیری های سیاسی، دشمنان سیاسی، متحدین سیاسی و کلا امور مربوط به کسب قدرت سیاسی هر روز در حال تغییر و پیچیده تر شدن هستند. از این پیچیدگی امور سیاسی میخواهم نتیجه بگیرم که تاثیر بود و نبود شخصیت های سیاسی اعم از خوب و بد، فاسد و صالح و مردمی و ضد مردمی، هر لحظه در حال تغییر است. این بدین معنی است که تاثیر مرگ رفسنجانی در دهه ۶۰ که مسوول شماره یک این رژیم و جنایات ان، بعد از خمینی میبود، با تاثیر مرگ ایشان در انتهای سال ۹۵، زمانی که مسوولیت رژیم جمهوری اسلامی در دست خامنه ای و سپاه پاسداران است، از منظر منافع مردم و دوری و نزدیکی ایشان به امر آزادی و عدالت اجتماعی که لاجرم از سرنگونی این رژیم عبور میکند، کاملا متفاوت است.

پروسه حرکت سیاسی هاشمی رفسنجانی

رژیم جمهوری اسلامی از ابتدا با حذف و سرکوب مخالفین خود مستقر شد و پا گرفت. نقطه عطف تاسیس این نظام هم ۳۰ خرداد ۶۰ است. با ادامه حیات این رژیم کار حذف مخالفین از محدوده غیر خودی ها به خودی ها هم رسید. یکی از موارد این حذف، حذف هاشمی رفسنجانی بود. خامنه ای در طی بیش از یک دهه اخیر، در پی حذف و محدود کردن رفسنجانی بود. ابتدا در انتخابات سال ۸۴ با توطئه مجتبی خامنه ای، رفسنجانی و کروبی را از انتخابات حذف کرد و احمدی نژاد را از صندوق بیرون آورد. سپس از سال ۸۸ به بعد و بعد از موضع گیری های که به وضوح نشانگر شکاف عمیق بین خامنه ای و رفسنجانی بود، حضور ایشان را در نماز جمعه تهران ممنوع کرد. در یکی دیگر از بزرگترین حملات به رفسنجانی در سال ۹۲، خامنه ای حضور رفسنجانی را در انتخابات ریاست جمهوری و به بهانه کبر سن غیر ممکن کرد! در اقدام بعدی در سال ۹۴ خامنه ای مهدی هاشمی و فائزه هاشمی را دستگیر و روانه زندان کرد. هر کدام از این حملات به کسی که بدون شک استوانه یا یکی از ارکان اصلی نظام محسوب میشود، در واقع ضربه ای به خود نظام جمهوری اسلامی است. لکن جمهوری اسلامی در روند بقای خود مجبور به حذف خودیها و ضربه زدن به ارکان خویش است. امری که لاجرم به تضعیف نظام و تقویت کفه قدرت به نفع مردم آزادی خواه و برابری طلب است. از طرف رفسنجانی نیز حملاتی متقابل به سوی جناح خامنه ای صورت گرفت. رفسنجانی در همان سال ۸۴ بعد از ناکام ماندن از انتخابات ریاست جمهوری رژیم، با اشاره به خامنه ای و تقلبات جناح او "همه چیز را به خدا سپرد" و ترجیح داد سکوت کند! اما همه معنی این سکوت را در فضای سیاسی آنروز ایران به خوبی درک کردند و تمام انگشت ها به سوی خامنه ای نشانه رفت. در پی خیزش مردم ایران به بهانه نتیجه انتخابات سال ۸۸، بار دیگر رفسنجانی با اتخاذ موضعی مغایر با خواست خامنه ای شکاف موجود در راس رهبری این رژیم را عمیق تر کرد و بدین ترتیب ضربه ای جانانه به خامنه ای و جناح او وارد آورد. شاید بتوان گفت چنین مقطعی نقطه پایان حضور عمده و قدرتمند رفسنجانی در رهبری جمهوری اسلامی است. اگرچه حذف کامل او که شناسنامه رژیم است هنوز امکان پذیر نبود و خامنه ای به محدود کردن او بسنده کرد.

در طرف مقابل رفسنجانی نیز به مقابله با خامنه ای پرداخت. حرکات و موضع گیری هایی که خامنه ای و رژیم او را به چالش میکشیدند. در این حرکات دیگر افراد خانواده رفسنجانی نیز حضور داشتند و به نوعی رهبری خامنه ای را با مشکل روبرو میکردند. از جمله آنها میتوان به حضور فائزه رفسنجانی در خانه یکی از همبندان بهایی وی در زندان و در سال جاری اشاره کرد. امری که دهان کجی بزرگی به خطوط قرمز رژیم آیت الله ها و دیانت شیعی محسوب میشود و پایه های انحصاری قدرت مذهبی آنها را به لرزه در میآورد.

حذف و نبود رفسنجانی کار انتخاب جانشین مورد نظر خامنه ای را آسان تر میکند

با تمامی اختلافات عمیق موجود فی مابین خامنه ای و رفسنجانی که بارها هر دوی آنها نیز بروی ان تاکید کرده اند، هیچ یک از آنها قادر به حذف کامل یکدیگر از صحنه سیاسی نبودند و تمایلی هم بدان نداشتند. چه حذف علنی ایندو از صحنه سیاسی به مثابه آغاز پایان جمهوری اسلامی است و اینرا بهتر از هر کسی خود هاشمی رفسنجانی میدانست! با وجود حملات مکرر جناح خامنه ای به رفسنجانی، ایشان هرگز به سمت رویارویی نهایی با خامنه ای پیش نرفت و درست در دقیقه ۹۰ ترمز کشید. موضع گیریهای دو پهلوی رفسنجانی و خصوصا تائید خامنه ای به عنوان رفیق ۵۰ ساله و علاقه عمیق ایشان به خامنه ای موید این مدعا میباشد. جدای از شخصیت سیاس و دودوزه باز رفسنجانی و پراگماتیسم سیاسی ایشان که وی را از ایستادگی بر روی اصول منع میکرد، رفسنجانی دلیل محکم دیگری هم برای توقف و ادامه ندادن مخالفت و یا تحمل مقطعی خامنه ای نیز داشت. رفسنجانی مایل از دست دادن جایگاه ولو تشریفاتی و دست چندم خود به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان نظام نبود. چه آنکه وجود وی در صحنه اگر چه با قدرت ناچیز یا محدود همراه بود، لکن برای تصمیم گیری های بعد از مرگ خامنه ای و به خصوص تصمیم گیری بر سر جانشین او ارزش حیاتی داشت. من فکر نمی‌کنم که فهمیدن عدم امکان اعلام جانشین مورد علاقه خامنه ای بعد از فوت ایشان، و تحمیل ان به بقیه کارگزاران جمهوری اسلامی بدون تائید رفسنجانی، کار مشکلی باشد. چه در چنین شرایطی که هرگز به وقوع نخواهد پیوست، وزنه و مرتبتی بزرگتر از هاشمی رفسنجانی در جمهوری اسلامی متصور نخواهد بود. بنابرین با نبود رفسنجانی کار خامنه ای برای تعیین جانشین و تحمیل ان بر کشور بسیار آسان تر خواهد بود. به عبارتی شکاف قدرت در بالای جمهوری اسلامی که سبب ضربه پذیری ان و لاجرم پیشروی مردم میشد به نفع رژیم و به ضرر مردم بسته خواهد شد.

تئوری توطئه

از هم اکنون بسیاری امکان یک توطئه برای حذف رفسنجانی توسط خامنه ای را مطرح میکنند. چه رفسنجانی خصوصا در سالهای اخیر، به مثابه استخوان لای زخم این رژیم عمل میکرد. حال این استخوان وجود ندارد. و چه کسی بیشتر از جناح خامنه ای به همراه سپاه، و سایر سردمداران جناح قالب رژیم از ان سود میبرد؟ برای ارزیابی امکان توطئه بایستی صبر کرد و دید در یک چنین جنگ قدرتی، اگر خامنه ای واقعا به حذف فیزیکی رفسنجانی دست یازیده باشد، آیا بازماندگان رفسنجانی قدرت و شهامت افشای اسناد مربوطه را دارند یا خیر؟! این امری است که گذاشت ایام آنرا روشن خواهد کرد.

ان چه که برای من در این لحظه روشن است اینست که در شرایطی که جنگ و خشونت سرتاسر منطقه و جهان را فراگرفته و دشمنان میهن مان ایران زمین، دشمنی با ملاهای ضد ایرانی و ضد انسان را بهانه توطئه علیه میهن ما کرده اند، بسته شدن شکاف قدرت در بالای رژیم به نفع جناح خامنه ای و سپاه پاسداران، به نفع علم الهدی و مصباح یزدی و جنتی، به نفع بگیر و ببند بیشتر و لاجرم بسته تر شدن فضای سیاسی ایران، به ضرر مردم ایران خواهد بود. بروز انشقاق و چند دستگی در بالای رژیم، به مردم ایران و پیشقراولان امر آزادی فرصتی میدهد که بتوانند خواسته های خود را بهترو بیشتر به رژیم تحمیل کنند و راه را برای فروپاشی نهایی ان باز کنند. من به شخصه ترجیح میدادم که رفسنجانی بعد از خامنه ای میمرد و کار تعیین ولی فقیه مورد علاقه خامنه ای با مشکل مواجه میشد. از همین رو است که به هموطنان آزادیخواه و مسوول خود توصیه میکنم که فضای سیاسی ایران و جهان را جدی تصور کنند. از هیچگونه دخالت خارجی در امر مسائل ایران و منطقه حمایت نکنند و به یاد داشته باشند که تغییر این رژیم تنها در صورتی به آزادی و رفاه و پیشرفت رهنمون خواهد شد که توسط مردم ایران و گسترش نهاد های مدنی و اجتماعی صورت بگیرد. آزادی و پیشرفت را هیچ کسی به رایگان به ما هدیه نمی‌دهد.

طلوع ایرانی، ۲۰۱۷/۰۱/۰۹

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب طلوع ایرانی در سایت پژواک ایران