چند شعر از: قباد جلی زاده

 
ترجمه: خالدبایزیدی(دلیر)
 
1-
اگررهبرانمان زن و
پرچممان رنگ زن و
سرودمان صدای زن می بود
سپیده دم پروانه صبح بخیرمان می گفت
ظهرگل به استقبالمان می آمد
عصرنیز...
بانسیم ماه قدم می زدیم
 
2-
گاه که خون زنی ریخته می شود
رودخانه ای خشک می گردد
این را روی لبه‌ی چاقویی نوشتم
گاه که گورکنی زاده می شود
باغبانی میمیرد
این را
در ژرفای اشک گل خواندم
 
3-
پستان ات
دو گنجشکک نورس گرسنه اند
هرگاه صدای پرواز پنجه های من رامی شنوند
جیک جیک دهن می گشایند
 
4-
زن رانکشید
گرنه قطره ای ازعشق نمی بارد
زن رانکشید
گرنه ماه
خانه اش رابه غارمی برد
زن رانکشید
گل وپروانه رامدفون نکنید
خون خدایان رانریزید
زن رانکشید...
 
5-
زیب شلوارش رابازکرده و
ایستاده می شاشد
ابر!
 
6-
ازخراشیدن آئینه و
ازافتادن تابلو و
ازخوردوخاک شیرشدن کیف و
اززانو شکستن خودم می ترسم
لخت نشو

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران