PEZHVAKEIRAN.COM دری رو به غروب
 

دری رو به غروب

همیشه 
کودکی در من می دود 
تا آن نقطه 
که نیست 
میان آرزوهایی
که در بعد شکل گرفته
شکل های بعد از حرف
حرف از چشم نقطه می افتد 
می ماند 
میان بعدهای سر درگم 
همیشه کودکی در من ....
 
 
 
 
2
 
دری رو به غروب
دری رو به طلوع
رفت این
آمد 
آن را صدا می زند
 
 
 
 
 
3
 
 
می پیچد مرد
کلاف فریاد را
بر گلوی زن
و زن 
کلافه 
بی کلام تر از همیشه 
جارو می کشد
جار  را 
 
 
 
 
 
4
 
افتاد 
سنگی در آب
دایره در دایره می چرخد
 
 
 
5
 
 
ای فکر جذام گرفته
کلاف سر در گم ات را
به گور که می سپاری 
که در باور علف های هرز
به سرزمین مغزهای مرده
 سلام می دهی
برگرد
برگرد
دیگر
 نه ایوبی مانده
و نه گیسوی زنی
تا صدای شیون تمام زنان جهان باشد
 
6
 
 

پرنده ای ست
پرنده ای
که در خواب همه ی اشاره ها
لانه کرده
پرنده ای که
در قفس های بنفش
برای ما 
آوازهای آبی  می خواند

 

 
 
چندشعراز:فرنازجعفرزادگان

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران