PEZHVAKEIRAN.COM روحانیت چیست، و روحانی کیست
 

روحانیت چیست، و روحانی کیست

در سایه ی آسمانی شدن خدا در قالب یکتاپرستی، شغل ها و حرفه های بسیار پرمنفعتی در جوامع بشر شکل گرفت که از معروف ترین آنها روحانیت است. روحانیت عموما به هیئت های مبلغان دینی و مذهبی، یا سردمداران آنان گفته می شود که تنها تکلیف اجتماعی و سیاسی شان عبادت خدایان و اجرای اعمال دینی یا مذهبی است. این قشر که در تمامی ادیان و مذاهب سراسر جهان بازار تقریبا پر رونقی دارد، ظاهرا کارشان هدایت پیروان به سوی آمیزه های الهیاتی است، اما از انگیزه های قدرت و حکومت بسیار خوشش و آید، حتا در اکثر ادیان و مذاهب برای توجیه خصلت های حکومت خواهی خود، بدون هیچگونه مستندی خود را نماینده گان خودبرگزیده ی آفریدگار بر روی زمین پنداشته، و نان همین نمایندگی غیر مشروع را می خورند.
در محدوده جغرافیائی ایران نیز از قرون وسطی تا بامروز این قشر فعال بوده، و همواره با فریبکاری در جهت استحمار توده های مردم کوشیده، راه خردگرائی را بر پیروان خود مسدود نموده اند. استرابو از تاریخ‌ نگاران و جغرافی‌ دانان یونانی، که کتاب جغرافیای وی تنها اثر باقی‌مانده در زمان فرمانروایی آگوستوس می‌باشد که به تمام اقوام و کشورهای شناخته شده توسط یونانیان و رومیان در آن هنگام پرداخته‌ است، در کتابش از دوران اشکانیان می نویسد: قرائنی تاریخی در دست است که نشان میدهد، مجمع دانایان و مغان وجود داشته، که سلاطین اشکانی رای آنان را در امور، محل اعتنا قرار می دادند، و این مجمع متشکل از مبلغان دینی زرتشتی ظاهرا در حوادث مهم به وسیله ی فتوای دینی مداخلاتی می نمودند، لیکن چنین می نماید که نفوذ این انجمن چندان قوتی نداشته و هرگز شنید نشده است که مجمع دانایان و مغان در سرنوشت سلطنت اشکانی تاثیری کرده باشد، در واقع قدرت آنان فقط مشورتی بوده. اما در هر صورت طبق گزارشات تاریخی هنوز کیش زرتشت محدود بنواحی شرقی ایران بود، که طبقه ی مبلغان این دین بنام مغان شکل گرفت، و آنان عاملین سرسخت و متعصب این دین شدند.

مغان در اصل طایفه‌ای از مادها بودند که اجرای امورات مذهبی را بر عهده داشتند. با روی کار آمدن هخامنشیان مغان همچنان تولیت امور دینی را حفظ کردند، وعرصه ی فعالیت آنها دیگر منحصر به قبایل ماد نبود. اینکه منشاء واقعی مغان یا صاحب منصبان دین زرتشت کجا و چه کسی بوده، بیش از یک قرن است که محققان را گیج و مبهوت کرده است. از دیدگاه مولتون آنها نه آریایی و نه سامی، بلکه قبیله و قومی بومی و در عین حال طبیب، احضارکننده ارواح و پیشگو بوده‌اند. مسینا به مغ‌ها به عنوان مریدان زرتشت می‌نگرد. درنظر او آنها فرستادگان زرتشت بودند که برای نخستین بار آیین وی را در غرب ایران ترویج دادند. با اینکه تاریخ زرتشتی شدن سرزمین ماد بدرستی معلوم نیست، ولی مشخص است که در زمان داریوش و خشاریارشاه، قوم ماد زرتشتی بود، اما پارس ها گویا از یکنوع مزداپرستی غیر زرتشتی پیروی می کردند. از آن پس سرزمین ماد مرکز دین زرتشت بشمار آمد، و این دین در تحولات بعدی خود تحت تاثیر افکار طبقه ی مغان ماد، یعنی مبلغان این دین قرارگرفت. درنتیجه تحولات سیاسی واجتماعی در سرزمین ماد طراوت و تازه گی خود را از دست داد، و درقالب اصول فقهی خشک و خسته کننده درآمد. دستورات دینی دقیق برای جزئیات زندگی مومنان وضع شد، و تفکر و اندیشه در زمینه تحولات روز از مومنان سلب و در اختیار مغان قرار گرفت. بنابر گفته هنریک سموئل نیبرگ، خاورشناس و ایران ‌شناس سوئدی که تمرکزش بیشتر بر روی زبان پهلوی و نیز دین‌های ایران باستان به ویژه مزدیسنا بود. داستان رستاخیز با تفاصیل و شاخ و برگهای زیادی توسط مبلغان دین زرتشت گسترش یافت، که طبق آنها از نطفه ی مخفی زرتشت تا سه هزار سال، در هر هزاره یک منجی ظهور خواهد کرد و با ظهور آخرین منجی یعنی سوشیانت، یا آخرین منجی این دنیا پایان می پذیرد. در آن هنگام پس از نبرد دو جهان نیک و بد، آزمون فلز گداخته سعادت ابدی و تغییر ناپذیر تبدیل صورت برقرار می گردد. گزارش گردیده که یکبار بفرمان یکی از پادشاهان اشکانی بنام ولاگاز فرمان جمع آوری و نگارش کتب زرتشتی در سال 79 یا 191 میلادی صادر گردیده بود.

زمانیکه بخت النصر یا نبوکدنصر، کسی که اولین حمله به هیکل سلیمانِ یهودیان در اورشلیم و نابودی آن و اسارت قوم یهود به او نسبت داده می‌شود، یهودیان را به اسارت گرفت، این طایفه در بابل و بین النهرین زیاد شدند، و یهودیت هم به مجموعه ی ادیان منطقه افزوده شد. این جماعت از قرون نخستین میلاد صاحب تشکیلات شدند، و شاهنشاه آنان را در زمره ی ملل متنوعه شناخته، تا حدودی بدانها استقلال بخشید. رهبر آنان رش گالوتا، مالیات را جمع و قضات را عزل و نصب و سایر امور را اداره می کرد، و قانون موسی و احادیث و اخبار یهود را تعلیم و ترویج می نمود. مدرسه مشهور سورا در آغاز قرن سوم میلادی تاسیس گردید ، و از آن تاریخ مبلغان یهود اخبار و تعالیم مختلفه را که امروز بنام تلموذ معروف است را فراهم آوردند. از سوی دیگر گزارشات تاریخی وجود دین مسیحیت را درقرن اول میلادی در سوریه و آسیای صغیر تائید می کند. صد سال بعد از میلاد  جماعاتی از مسیحیان در شرق دجله یعنی ناحیه اربل مسکن داشتند. ولی از انتشار این شریعت در نواحی مشرق اطلاعات صحیحی در دست نیست.

مشخص است که عیسویان در عهد سلاطین اشکانی هیچگونه مداخله ای در امور سیاسی نداشتند. اما یک موضوع از تمام این گزارشات قابل درک و فهم است که از ادیان ابراهیمی، سالها قبل از هجوم اسلام به ایران، دو دین یهودیت و مسیحیت همراه با زردشت وجود داشته و پیروانی نیز داشته است، اما هیچیک از این ادیان با ابزاری بنام جنگ و تجاوز و به اسارت گرفتن دیگران دین خود را تبلیغ نکرده و گسترش نداده اند، یا از پیروان دیگر ادیان و مذاهب هرگز درخواست جزیه نداشتند، و در این راه اصلا گام برنداشته اند، هرچند که با القاء افکار بقول خود یکتاپرستانه به مردم، آنان را در تخیلات و توهمات بی پایان این ادیان گرفتار نمودند. در قرن دوم میلادی مذهب گنوسی که در کشور روم توسعه یافته بود، در میان یهودیان اسکندریه رایج گردید. مبدا این مذهب تقریبا نامشخص است، اما بعد از قرن دوم گنوستیک ها برای تائید اقوال خود به کتب عیسوی استناد می کردند. با ظهور گنوستیس، بدبینی به اصل خلقت در میان مردم رواج یافت، تا اینکه در دوران تسلط یونانیان دیانت بودائی در ولایات شرق ایران نفوذ پیدا کرد. پادشاه هند بنام آسوکا، که بودائی بود، مبلغان این مذهب را به ایالات گنداره واقع در دره کابل فرستاد. شریعت بودا بصورت مهایان، یعنی کشتی بزرگ وارد ممالک مرکزی آسیا شد. بودائیان شمال آسیا خود را مهایان یا کشتی بزرگ می نامیدند. گفته می شود پادشاهی بنام کانیسکا، انجمنی از دانایان بودا گرد آورد، و اصول مذهب مهایان را تثبیت نموده، قوانین آنرا مورد تجدید نظر قرار داده و به زبان سانسکریت تحریر نموده بود. در بامیان مغرب کابل مجسمه های عظیمی از بودا وجود داشت، که چند سال پیش از سوی گروه اسلامی طالبان مقدار زیادی از آن تخریب گردید. از سفرنامه هیون تسیانگ، معلوم می شود که تا قرن هفتم میلادی صومعه های بودائی در ایران وجود داشته، که بدست اسلامگرایان نابود گردیده است.

دوره ی ظهور اردشیر بابکان و بدل کردن ملوک الطوائفی در ایران به شاهنشاهی واحد و بنیاد نهادن سلسله ی شاهان ساسانی و تجدید حیات و تقویت دین زرتشتی یکی از دوره‌های سرنوشت ساز دولت ایران بود. بنابر روایات متعدد پهلوی و عربی و فارسی یکی از مردانی که در همراهی با اعمال اردشیر بابکان و به کرسی نشاندن منظور او سهم مهمی داشت، مبلغ مذهبی زرتشتی بنام تنسر بوده. تنسر دارای بالاترین مقام هیربدان در دوران ساسانی بود. در نوشته‌های پهلوی از واژه ی هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز درک و فهم می‌شود. آنچه دانسته می‌شود در روزگاران پیش کار آموزش با پیشوایان دینی بوده، و هیربدان که یکی از طبقات روحانیان بودند، این وظیفه را به عهده داشتند. پائین ‌ترین طبقه ی روحانیون زرتشتی را مغان می نامیدند. پس از ایشان هیربدان و سپس موبدان بودند. در میانشان کسانی بودند که مأمور خواندن سرودها و نمازهای مذهبی بوده اند. آنها را زوت می نامیدند و گروهی بودند که مأمور بودند که آتش را نگاه دارند و ایشان را راسپی می‌خواندند. از هیربدان هیربد معروف می‌توان از تنسر نام برد که درزمان زندگیش اختلاف وجود دارد. پاره ای از مورخین او را هم عصر با اردشیر یکم یا بابکان، بنیانگذار سلسله ی ساسانیان می دانند، اما آرتور امانوئل کریستن‌سن ایران‌ شناس و لغت‌شناس اهل دانمارکی که کتاب ایران در دوران ساسانی را نوشته، و نوشتن این کتاب سی سال زمان برده، معتقد است که تنسر در زمان خسرو اول میزیسته، نه اردشیر بابکان. تنسر نامه ی معروف دارد که آنرا به پادشاه طبرستان نوشته، و از او خواسته که به فرمان شاهنشاه ساسانی گردن نهد. او در بخشی از این نامه می نویسد: شاهنشاه مجازات از دین برگشتگان را تخفیف داده. در گذشته مجازات برگشتن از دین مرگ بود، اما شاهنشاه فرمودند تا از دین برگشته را یکسال حبس نمایند، و مبلغان دین زردشت در طول سال مرتب با او مصاحبه کرده و نصحیت نمایند تا شبهه زایل گردد، اما اگر بعد از یکسال بر عقیده خود پابرجا بود، مرگ او واجب است. بنابراین تنها اسلام نیست که مخالفین خود را تاب نمی آورد، این رسمی دیرپا در میان تمام ادیان و مذاهب حکومتی است. البته ادیان و مذاهب که ادعای حکومت نداشتند نسبت به مخالفین خود با مروت بیشتری برخورد می کردند.

گزارشات تاریخی تقریبا تائید می کند که سلاطین ساسانی که دین زردشتی را رسمیت بخشیدند، حتا از تعیین جانشین برای خود می ترسیدند، چون اگر موبدان زردشتی با جانشین آنان مخالفت می کرد، هیچ بعید نبود که سلطنت خودشان هم به مخاطره بیفتد. این موضوع در نامه تنسر به پادشاه طبرستان مشهود است. لذا در چنین شرایطی شاه تعیین جانشین را در نامه ای سر به مهر به موبد موبدان، فرمانده لشگر و دبیر بزرگ گزارش می کرد و از آنان می خواست تا از میان شاهزادگان یکی را برای جانشینی انتخاب کنند. ببنید که این مبلغان تا کجا در امور سیاسی کشور دخالت داشتند، و چقدر شرم آورست برای شاهنشاهی که از مبلغان دینی این چنین هراس داشته باشد. باز هم آرتور کریستنسن این مطلب را رد می کند و معتقد است که بنابرقول طبری، اردشیر بابکان، شاپور اول و دوم جانشینان خود را شخصا انتخاب کرده بودند، لذا آنچه در نامه تنسر، هیربد هیربدان زردشتی نوشته شده مربوط به دوران هرج و مرج اواخر سلسله ساسانیان است، که دست مبلغان زردشتی بدلیل نبود پادشاه با کفایتی بسیار باز بوده. پرفسور مارکورات آلمانی می گوید: نامه تنسر رساله ی جعلی است که در زمان خسرو اول بنام تنسر توسط مبلغان زردشتی نگارش شده است.

درست مانند دوران معاصر، مغان یا مبلغان دین زردشت در اصل قبیله ی از قوم ماد بودند، که مقام روحانیت منحصرا به آنان تعلق داشت. آنگاه که شریعت زردشت بر نواحی غرب و جنوب ایران، یعنی ماد و پارس مستولی گردید، مغان پیشوایان دیانت جدید گردیدند. همه افراد این طایفه خود را از یک ریشه می دانند، و همواره زحمتکشان جامعه موظفند بصور گوناگون تحت عنوان وجوهات شرعی هزینه های زندگی آنان را تامین نمایند. مبلغان زردشتی مانند مبلغان مذهبی دوران معاصر همیشه هم پیمان و همدوش نجبای ملوک الطوایف و ثروت مندان جامعه بودند، و در برهه های حساس کشوری برای مخالفت با پادشاه با یکدیگر همدست می شدند. اما این مبلغان بسیار مکارهرگز اجازه نداده اند از طبقه نجبای کسی وارد کار تبلیغات دینی یا مذهبی شود. این طبقه عموما به استناد به تاریخ افسانه آمیزی که داشتند، برای خود شجره نامه های نسبی جعلی پرافتخاری ترتیب می دادند، که از حیث قدمت و شرافت به خاندانهای حکومتی پهلو می زند. مثلن مبلغان زردشتی نسب خود را به پادشاهان داستانی ایران منوش، از سلسله پادشاهان افسانه ای پیشدادیان میرساندند. همچون آخوندهای مکار امروز که با جعل بیوگرافی خود را مانند اسمعیل صفوی بیکی از صاحب منصبان مذهب شیعه متصل می نمایند. هیئت مبلغان دینی یا مذهبی با دخالتهای نابجائی که در امور عرفی جامعه می کردند، آن امور را جنبه تقدس و رنگ دیانت می بخشیدند، همچنین به خود اجازه می دادند تا در زندگانی مردم مداخله نمایند. امورعامه مردم بر طبق نصایح و موافق پیش بینی مغان ترتیب و تمشیت میگرفت، مخصوصا در دعاوی اشخاص دخالت می کردند، و ظاهرا هیچ چیز را درست و قانونی نمی دانستند، مگز به تصدیق مغی رسیده باشد. اسباب قدرت روحانیت زردشتی فقط این نبود که از جانب دولت وقت حق قضاوت داشتند، و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی و غیرو بعهده آنان بود، بلکه علت عمده اقتدار آنان داشتن املاک و ثروت هنگفتی بود که از راه جرائم دینی، عشریه و صدقات عاید آنان می شد. در عمل این طایفه استقلال کامل داشتند و می توان گفت که دولتی در دولت تشکیل داده بودند. حتی در زمان شاپور دوم کشور ماد خصوصا ایالت آذربایجان را کشور مغان می شمردند. مبلغان زردشتی در این مناطق املاک حاصلخیز، ییلاق و ابنیه عالی داشتند.

منبع:تحفه قمصر


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران