PEZHVAKEIRAN.COM با کدام التزام و التزام به چه ؟
 

با کدام التزام و التزام به چه ؟
ساتراپ آذربرزین

 

تاثیر روانی انشعاب و خیانت تقی شهرام تا عمق استخوان تفکر سازمان زخمی را ایجاد کرده است که بسیاری از ناهنجاریهای فعلی تحت تاثیر آنست . برای خود من کاری که شهرام کرد یک خیانت بود . تغییر نظریات و تفکر او خیانت نبود اما نحوه عمل او قطعا" یک خیانت بود ، استفاده از نام مجاهدین و آرم مجاهدین با توجه به اینکه او دیگر به اسلام معتقد نبود ، خیانت به کسانی بود که با اطمینان به او این پرچم را به دست او داده بودند . شهرام و بهرام و... از دید من باید سازمان خود را تشکیل میدادند و آرم خود را میساختند . این عمل باعث شد که در سازمان یکدسته قهرمان بمانند و یک نفر اجازه داشته قهرمان بماند . نتیجه این شد فقط و فقط برادر باید محبوب ، مورد توجه و با نام باشد . اما در سازمانی با چنین روند مبارزه ای با داشتن این تعداد زندانی و با آن همه عملیات چریکی داخل و نظامی تکلیف افرادی که با عمل تبدیل به قهرمان شده بودند و یا میشدند ،چه میشد؟
اسامی بسیاری بودند و هنوز هم هستند که در اذهان افراد و اعضا و هواداران و خانواده ها به صورت قهرمان نقش بسته بود و نقش بسته است . اما سازمان محبوب و قهرمان نمیخواهد . سازمان برادر را دارد و در کنار او خواهر را . البته که برادر مسعود با توجه به دوران زندان و مخصوصا حفظ تشکیلات و باسازی و تببین ایدئولوژی تاریخچه درخشانی دارد و نسل انقلاب و همسن و هم نسل من در او یک فرد انقلابی را میشناسد . اما تکلیف آنها که پیرو او بودند ولی در شرایط دشوارتری جنگیدند هم کم نیستند . کسانی که در زمانی که برادر در پاریس و امنیت کامل به سر میبرد ، در تهران و ایران شبهای وحشت و ترور را تجربه کرده بودند ، در زندان زیر شکنجه و فشار های روحی قرار داشتند هم قهرمانان مردم هستند و در سازمان هم محترم بودند . اما وحشت اینکه اگر زمانی چنین افرادی در روند اجرایی و اتخاذ مواضع سیاسی با برادر مخالف باشند ، با توجه به قهرمان بودن آنها کابوسی بود که با تجربه انشعاب تقی شهرام خواب راحت را از دیگان بریده بود . نتیجه این بود که به هر وسیله ممکن تخریب شخصیتی افراد جزو برنامه بود . یکی از روشها این بود که مسولان باید در یک چرخه دورانی هیچگاه بلند مدت در یک محل و مسولیت نمانند تا نکند که با منش و رفتارهای فردی برای هواداران ایجاد محبوبیت کنند . اینها برای سازمان خیلی مهم بود . در پایگاهها پس از وظایف روزانه ، برای مسولان خیلی سنگین بود که اگر چند نفر دور هم جمع میشدند و از گذشته و خانواده و ... صحبت میکردند . اسم آنرا محفل گذاشته بودند ، چرا که آشنایی با یکدیگر شاید به دوستی و عمیقتر شدن روابط یا آنطور که سازمان میگفت : چفت شدن افراد، منجر میشد و این پی آمدهایی داشت . در سازمان افراد حق داشتند فقط با رهبری چفت باشد ، احساسات و روابط انسانی فقط در جهت منافع سازمان و سمت سوی آن به برادر جزو احساسات انسانی محسوب میشد.
اگر کسی به برای هم سازمانی خود هنگام بیماری دل میسوزاند ، در واقع از دید سازمان داشت به او کمک میکرد که تنبلی کند و چون این نگهداری انسانی در طرف مقابل احساس محبت ایجاد میکرد ، ممکن بود فاصله انسانی آندو نفر نزدیکتر میشد تا فاصله آندو به برادر مسعود . پس ممنوع بود . البته درجه توجه به بیماران با درجه نزدیکی آنها به رهبری اندازه گیری میشد . مثلا خواهر مریخی البته برای جراحی قلب به آلمان اعزام میشد ولی برادر کاوه که سرمای سخت خورده بود چون در هوای منهای بیست و پنج درجه زیر صفر برلین کمک مالی جمع میکرد اگر توسط هوادار دیگری قرص سرماخوردگی دریافت میکرد ، چون هوادار بود ممکن بود به واسطه محبت هوادار دیگر از آن هوادار سپاسسگذار شود و پاسخگوی محبت او شود . این برای سازمان یعنی ایجاد فاصله احساسی با رهبر . در سازمان بیمار باید میمرد تا سازمان بتواند بگوید: مجاهد شهید ایکس در روند مبارزه با از خود گذشتگی و عشق به رهبری تا لحظه آخر مبارزه کرد . چون ممکن بود برادر ایکس ماه آینده تغییر عقیده دهد و آنوقت حیف قرص آسپرین. در همین مسیر سازمان از مسولینی که دارای محبوبیت بودند به شدت نفرت داشت . برای سازمان مسؤول خوب مسولی بود که هواداران از او و نحوه رفتار او شکایت کنند . چندین بار دو نفر از مسولین خود من از من با التماس خواستند که از آنها در نشستها تعریف نکنم. اوایل متوجه نبودم که چرا نباید تلاشهای شبانه روزی آنها مطرح شود ، چرا نباید مطرح شود که برادر ... تا پاسی از شب گذشته خواب آلود با توجه به بیماری و مشکلات بدنی وظایف خود را با وجدان کاری دنبال میکند ؟ چرا نباید مطرح شود که خواهر .. در مقایسه با خواهر .... در روند اجرایی خوشفکر است و از توان مدیریتی بالاتری برخوردار است ؟ چرا ؟ چون در انتخاب مسولین ما نقشی نداشتیم اما با تعاریفی که میکردیم ،برای انتصاب مسولینی که سازمان میخواست ، اخلال ایجاد میشد .
مثال : مسول برادری داشتیم که برای بالا بردن راندمان کار مالی حداقل خوراک ممکن را به بچه ها میداد ، هر چه میگفتیم : هوا منهای بیست و پنج درجه است و بدن نیاز به کالری دارد و با خوردن خوراک خوب طاقت بچه ها بالا میرود پس سرما را راحتتر تحمل میکنند و این یعنی فعالتر خواهند بود و پول بیشتری جمع میکنند ، میگفت مگر سازمان شرکت خیریه است؟ میگفتم آخر مرد حسابی اینها پول جمع میکنند و یک صدم آن خرج خوراک خودشان میشود ، سازمان که حقوق نمیدهد که منت هم سرشان میگذاری . میگفت : اینها تضاد آخوندی دارند و فکر شکم خود هستند . مسئول دیگر از نظر خوراک به بچه ها میرسید و راندمان بالا میرفت ولی سازمان اینرا ضعف میدانست ، چرا ؟ چون روابط و رفتار این مسوول باعث میشد که گرایشات و احساسات انسانی به وجود بیاید ، راندمان کار مهم نبود . حال اگر این روند را به کل سازمان تعمیم دهیم ، میزان هدر رفتن امکانات را میتوان محاسبه کرد . جالبتر چیزی بود که سازمان به اینگونه افراد میگفت : خوب برای خودت نفر جمع کردی . اگر کسی از مسئولی دفاع میکرد ، میگفتند: تو نفر سازمان هستی یا نفر این ؟ این موضوع به خود سازمان و روابط درونی آن مربوط است اما فردای ایران همین روش فکری چگونه میتواند پایه مناسب برای رشد افراد موجه ، مبتکر و متفکر را فراهم کند ؟ روش آنرا هم دارند . شما موظف بودی که اگر ابتکاری داشتی ( در هر زمینه ای ) آنرا به مسوول گزارش میدادی ، او به "" بالا "" گزارش میکرد و چند روز بعد در یک نشست اعلام میشد که : مژده بدهید که خواهر یا برادر به شما هدیه ای داده تا راندمان کار را بالاتر ببرید و بعد ابتکار خود شما را بامنت به خودتان تحویل میدادند و خنده دارتر اینکه شما موظف بودید در محاسن این ابتکار که قطعاً فراتر از ذهن بشری بوده است و تنها و تنها برادر توانایی پیدا کردن آنرا داشته گزارش بنویسید و در جمع بگویید که چگونه دردها و حرمان بشری با آن التیام داده شده و چقدر در شما انرژی آزاد کرده . خنده دار آنجا میشد که ابتکار پاسخ نمیداد و آنگاه شما باید ثابت میکردید که عدم احساس مسولیت و کم کاری شما دلیل کار نکردن ایده بوده است . نمیشود که گفت : بابا من اشتباه محاسباتی داشتم، چون ایده شما نبوده ، رهبری آنرا هدیه کرده بود .
 
با کدام التزام و التزام به چه ؟ موضوعی که اصلا" به ما ربطی ندارد ولی سازمان قصد دارد به هر نحوی ما را دخیل کند ، جنگ فرهنگی و ایدئولوژیک و تفاوت اسلام خمینی و رجوی است . با طرفداری از اسلام مجاهدین ما به هر شکل تایید میکنیم که اسلام رجوی بهتر از خمینی است . با همین تاکتیک ساده است که سازمان میگوید : اگر ما حتی یک درصد بهتر از رژیم هستیم ، شما مجبور به قبول ما هستید . در طول چهل سال گذشته عیان جنگ بین این دو بدون ذره ای تعارف در جریان است و نمیتوان به آن شک کرد . اگر ملاک بهتر بودن جنگ است و اثبات شده که اسلام خمینی سفاک ، ناکارآمد ، مخرب و عقب مانده است ، تنها جنگیدن با آن به معنای بهتر بودن نیست . خمینی به هیچکس رحم نکرد ، مسلمان و نامسلمان و غیر مسلمان . تمام آحاد ملت هم با رژیم خمینی مخالف هستند ولی میتوان به صرف مخالفت و مبارزه تایید و تاکید کرد که جنگ با خمینی بصورت جزمی ، نمایانگر بهتر بودن هر مخالفی است ؟ آیا جنگ تمام عیار بر علیه خمینی نمایانگر دمکرات بودن است ؟ آیا دو دیکتاتور هم با هم میجنگند ؟ البته . بر سر قدرت . اینکه لنین و استالین با تزار میجنگیدند ضامن دمکراسی در کشور شوراها شد ؟ چند بار در تاریخ حاکمان جبار توسط جباران دیگر سرنگون شده اند ؟ آیا شهر یا پایگاه اشرف را باید تمثیلی از آینده شهروندی ایران دانست ؟ البته که نه ! کسی به اشرف برای زندگی نرفته بود . اینکه روند قضایا به آن ختم شد که ناگهان خانواده ها تعطیل آخر هفته گرفتند و زن و زندگی به میان آمد ، حساب نکرده بودند ولی این تجربه آنها را از تبدیل ایران به اشرف باز خواهد داشت . آنچه در اشرف اتفاق افتاد ، نمایانگر اسلام مجاهدین بود ؟ در انتخاب فرماندهان و رفتار با زیردستان ، اسلام مجاهدین بود ؟ آیا رفتار اسلام مجاهدین با کسانی که اعضا و هواداران مسلمان و معتقدین به اسلام مجاهدین هستند ، آن بود ؟
سوال : وقتی حتی معتقدین به اسلام مجاهدین را اینگونه باید اداره کرد که زندان و محاکمه لازم باشد ، پس میزان کنترل و احتمالا سرکوب در جامعه ای که همه به اسلام مجاهدین اعتقاد ندارند ، به چه میزان خواهد بود ؟ این جبر شرایط است ؟ بله منهم بخشی از آن را قبول دارم . حتی قبول دارم که چه بسا برای خوشخدمتی افرادی را که اصلا" آمادگی ذهنی نداشتند توسط هواداران به عراق برده شده بودند تا به اروپا و پیدا کردن کار فرستاده شوند با این تصور که مجذوب روابط و دنیای خواهر خواهند شد که نشدند . هزاران امکان دیگر هم هست که منطقی است و سوال اینجاست که آیا فردای ایران همین شرایط هم خواهد بود ؟ قطعا" فردای ایران حتی با وجود دمکراسی دشمنان ایران مانع رسیدن ما به منافع ملی خودمان خواهند بود ، به طور مشخص رفتار جماهدین و اسلام مجاهدین چه خواهد بود ؟ همانطور که من قصد قصاص قبل از جنایت نمیکنم و نمیتوانم بکنم ، مجاهدین هم با رفتاری که میکنند ، برای من التزامی نمیتوانند بدهند . اگر قبل از انقلاب کسی به خمینی علنا" میگفت که تو را باور ندارم و مخالف اندیشه تو هستم ، اتوماتیک هوادار شاه بود ؟ یا ادعا میکنید که قصاص قبل از جنایت میکرد ؟ چرا مجاهدین ادعا میکنند که مخالفین فکری آنها حتما طرفدار رژیم هستند ؟ امکان دارد که شاید با دانسان افکار خمینی مردم او را انتخاب نمیکردند ؟ آیا با دانستن خطرات خمینی ، رهبری توسط او غصب نمیشد؟ آیا وظیفه نیروهای غیر مسلمان و ملی این نبود که چهره واقعی خمینی را برای مردم تصویر کنند ؟ این تنها به دوام حکومت پادشاهی کمک میکرد یا میتوانست کمکی برای عدم به قدرت رسیدن خمینی باشد ؟ بدبین بودن مردم و نیرهای سیاسی ، حتما باعث تحکیم پایه های رژیم خواهد بود؟ آیا گفتن حقایق در مورد شما دشمنی با مردم است یا میتواند خدمت هم باشد تا از انتخاب اشتباه مجدد جلوگیری کند ؟ اگر شما با غیر مسلمانان ولی مبارزین رفتار مناسبی داشتید ، خروج کسانی که شما ادعا کردید زیر عبای آخوندها رفتند که البته نرفتند ، چگونه بود که همکاری صمیمانه ادامه پیدا نکرد ؟ گفته اید که هر عضو شورا یک رای دارد ، براستی سرازیر کردن اعضای سازمان به شورا چه سودی داشت ؟ اعضای سازمان که در هر حال از شما پیروی میکنند و پایه های فکری خواهر و برادر سازنده نظام فکری آنهاست و بدون اجازه ایندو آب هم نمیخورند و هنگام رای گیری به آن رای میدهند که آندو رای میدهند . آنها حتی مایه فکری اتخاذ تصمیم را ندارند چون شما جای آنها فکر میکنید ، هدف بالا بردن رای های موافق بود ؟ من مخالفتی ندارم ، سازمان میخواهد و انجام هم میدهد ولی از دیگران نباید انتظار داشته باشد به هر چه که میگوید صحه بگذارند . اگر میخواهی بمانی بگو آری وگرنه میتوانی بروی ، کاملا دمکراتیک و بعد تو را به عنوان جاسوس و سرسپرده اعلام خواهم کرد . به تو پول میدهم نه برای مبارزه بلکه برای تایید من ! چون اگر برای مبارزه بود که تا زمان بودنت داشت مبارزه میکرد یا مبارزه نمیکرد ؟ اگر مبارزه نمیکرد ، چرا پول میدادید ؟ پس الان آبرو میبرید چون از شما حمایت نمیکند و هر کس از شما حمایت نمیکند ، مبارز نیست ؟ این معیار شماست ولی قابل قبول همه نیست . درست هم نیست .
 
 روابط داخلی مجاهدین به خودشان مربوط است، برادر اجازه دارد به هر کس هر چه دلش میخواهد بگوید چرا که طرف مقابل اجازه میدهد که حتی با لفظ مبارکشان بفرمایند مرتیکه پدرسوخته ولی فرار نیست دیگران هم لذت ببرند و اجازه بدهند برادر هر چه میخواهد بگوید . چگونه است که مرضیه خواننده سرشناس در آغاز فلان و بهمان بود و حال گفته میشود : با لفظ مبارک عجوزه مطرب یا چنین چیزی نامیده شود ؟ یا شاملو ؟ برادر شما درگیر این هستید که تضاد بین روشنفکر بودن بورژوازی و چپ بودن کارگری را در رفتار خود پنهان کنید . سازمان البته که خیلی از اعضای سابق و فعلی شورا را بورژوا و روشنفکر میداند ، البته که جولیانو و بولتن و.... بورژوا هستند و همینطور بخش بزرگی از بدنه اصلی سیستم سد بزرگ زمان، اما برادر و خواهر به زعم خود دارند از آنها سو استفاده میکنند تا به کمک آنها رژیم را سرنگون کنند . اما در این میان برادر و خواهر باید وجه ضد امپریالیستی خود را در درون که حفظ کنند و چون روشنفکر و جریان روشنفکری هم بورژوا و خورده برژوا هستند پس هر از چند گاهی باید توسط ایندو به سخره گرفته شوند . همه اینها تاکتیک و سیاست داخلی اما فردا تکلیف قشر روشنفکر جامعه ایران چیست ؟ آنها در مقابل برادر و خواهر باید سر تعظیم فرود آورده و با پوزش از خوانندگان "" استفراغ کنند( کلمه مورد علاقه خواهر و برادر ) ، این اسلام مجاهدین بود که حریف اسلام ارتجاعی خمینی بوده و طلب استغفار نمایند . همین خود برتر بینی است که برادر را وامیدارد بدون مطرح کردن بین اعضای شورا به خامنه ای نامه بنویسد و از خود با نام این حقیر نام ببرد .

 

منبع:پژواک ایران