چندکوتاه سروده ی تازه
خالد بایزیدی
1-
برطناب زندگی
آویزانم...
ازآخرین طناب دارزیستن
بوی امید
بوی رویش دار
بوی آمدن بهار
به مشام می رسد
2-
شعرهای زیادی را
من درچشمان تو سروده ام
ازاین رو...
من همه ی شعرهارا
بنام تو می خوانم
3-
از زندگی خسته ام
کاش زندگی...
تنها لیوان آبی می بود
تاکه من
درخستگی ظهرتابستانی
آن را برای همیشه
سرمی کشیدم
4-
آه ...این چه زیستنی است
که نان!
مرگ را می سراید
ومرگ نان را
5-
همیشه مرگ!
می رقصددرچشمانم
یک پلک بهم زدن مانده
تادست درکمراش بگذارم و
با آن تانگوبرقصم
6-
چه زود هنگام
فصل حاصلخیزی خزانم
فرا رسید
درین اندوه حاصلخیزی
باید درو کنم
خوشه خوشه عمرم را
اززندگی ای که...
هیچ گاه نزیسته ام
7-
درسرزمین مادری ام
دارم به دنبال
آشنایی می گردم
که مرا بشناسد
آه...دراین غریبی مام میهن
چقدر!
غریب وتنهایم
8-
هیچ گاه نزیسته ام
توبیا...
یک روز
بامن باش
می خواهم؟
زندگی را
تجربه کنم
9-
هیچ واهمه ندارم
که جهان برای همیشه
درتاریکی فرورود
می ترسم...
تودرتاریکی جهان
گم شوی
منبع:پژواک ایران