شرایط کارگران در جهان امروز ‏ ترجمه : کوروش انصاری‎

 

ترجمه :  کوروش انصاری ،  گروه  “ اینفواد تورین،  infoaut turin * “

آیا امروزه ازیک گفتمان پیرامون " شرایط کارگر " مفهومی باقی‌ مانده است؟  پاسخ به این  پرسش بیشتر از پیش  مثبت است ، امروز مانند دیروز، به شرایطی که دیگر صنعت نه تنها به عنوان یک بخش از اقتصاد کاپیتالیستی در میان دیگر بخش ها در نظرگرفته میشود ، بلکه به عنوان یک روش سازمانی که همه دیگر بخش ها را نیزدر بر میگیرد.  خود صنعت “ قدرت “ کار کارگر را توقیف و ضبط  کرده است ( و نه تنها نیروی کاری که از آن اوست ) و سپس فعالیت او را در حداقل جزئیات خود سازماندهی کرده تا آنکه در کلیات خود " رمز" گذاری و تدوین نماید؛ از این رو  بازتولید بدون وقفه ، تحت اشکال تجدید مداوم، ازرابطه آنتاگونیستی بین سرمایه و خود کارگران پدیدار میگردد ( و نه فقط بین سرمایه و کار). امروزه بسان دیروز ، این تکنولوژی کاپیتالیستی است که همواره امکان  تبعیت از ادغام انبوه کار زنده ( کار انسان) در درون  ماشین ها را بوجود می آورد؛ یک " رابطه ماشینی " که قدرت سرمایه را نشان میدهد، اما نواقص و نقاط گسستگی و شکست خود را نیز به تصویر میکشد.

امروزه مساله شرایط کارگر مطرح میگردد ( operaieta) ، این پرسش یک شکل خاص از سازمان دهی مناسبات کاپیتالیستی را مورد سئوال قرار میدهد. یک پرسش که ممکن است عجیب و غریب و حتی نا بهنگام باشد. در جریان سی سال گذشته، پیشوند " پست  ، پسا " را به عبارت  صنعتی (پسا صنعتی) ضمیمه ساختیم آنچنان که گویی رهایی  از  " طلسم یا بت وارگی ( فتیش ) طبقه کارگر " را جشن میگیریم، یک همگرایی متقارن بین تئوری نقد و تفکر غالب که پایان یک عصر را فرمان میدهد. این فرایند اجتناب ناپذیر ازترکیب یک طراحی‌ صنعتی با یک بخش خاص ازتولید ناشی‌ میگردد، یعنی‌ با مانو فاکتور ( صنایع دست سازبدون دخالت ماشین).  پیشنهاد  ما این است که صنعت را نه به عنوان ‌یک بخش بلکه مانند یک مدل ساخته دست سازمان کاپیتالیستی بنگریم که در بستر بخش های مختلف فعالیت عریض میگردد . این سیستم نه تنها در خود ضعیف نگردیده  بلکه بر خلاف آن عمیقتر نیز گشته است.

 ما ابتدا سعی‌ خواهیم کرد برخی‌ ازسازه ها یا مکانیسم های این فرم سازمانی را از طریق کاراکترهای پیدایش ان شناسایی کنیم ، و سپس مشخص خواهیم کرد که چگونه از طریق این پیدایش،  شرایط طبقه  گارگر را تعریف می‌نماییم ، و  در ادامه به جامعه ا ی که  در آن زندگی‌ می‌کنیم  وارد خواهیم شد.

در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم پدیده ا ی به سرعت  به ظهوررسید که بعد از آن بوسیله مورخان " انقلاب صنعتی‌ " ثبت گردید. در واقعیت ، در مانو فاکتورها جهش های تکنولوژیکی گوناگونی قبل از این لحظه تاریخی صورت پذیرفت، از این نقطه نظر که چرخه تولیدات پیچیده دردرون موسسات نشاندار و مشخص بدلیل پدیده های تمرکز یافته در آنها، برای مدتی طولانی وجود داشته است ، حداقل از قرن چهاردهم، درست همانطور که ستیز های" صنعتی ‌" وجود داشته است، به عنوان مثال میتوان به قیام مشهور (چئومپی ،  ciompi**) در فلورانس ایتالیا اندیشید. بنابرین به خاطر داشته باشیم که در سطح فنی، انقلاب صنعتی ‌به گونه ا ی میتواند " یک " انقلاب صنعتی‌ باشد که در واقع این روش سازمانی خاص کاپیتالیستی را تعریف می‌کند  (که ما هنوز از آن خارج نشده ا یم و در ادامه به آن باز خواهیم گشت) . آنچه که این انقلاب صنعتی‌ خاص را مشخص می‌کند این واقعیت است که در طی یک چرخه سیستماتیک انباشتی، تحت سلطه انگلیس، تمایل به ادغام یک حوزه جدید کاپیتالیستی ایجاد میگردد ، یعنی‌ حوزه تولید. سابقا، روابط کاپیتالیستی یک روابط صرفا تجاری بود و بنابرین حوزه تولید واگذار شده بوده است به صنعتگران در کادر اقتصادهمکاری جمعی  ( corporativ)، به دهقانان در شکل کارگاه های کوچک  در قلب روستا و یا به شکل مداخله های مستعمراتی. بنابرین اولین چیزقابل اهمیت، درک این مطلب می‌ باشد که تولید کارگر بالاتر از همه چیز،  میوه یک عمل غول پیکرالحاق پرولتاریا به سرمایه می‌ باشد، و صنعت شکل این ادغام واین تابعیت موثر است. اولین نکته ضروری: این است که کارگر یک گارگر نیست به این دلیل که او مورد بهره برداری قرار می‌گیرد یا به این علت که فقیر است، بلکه به این دلیل که مستمرا و مستقیما در درون " مکانیسمها ی تعیین ارزش " قرار داده شده است.

دومین ویژگی صنعت این است که نه تنها جریانات کالا ها و خدمات تولید بوسیله کارگران بلکه فعالیت کارگران را نیزسازماندهی می‌کند. مناسبات سرمایه و کار قبل از " انقلاب صنعتی‌ " همیشه از طریق واسطه گری بازار کالاها و یا خدمات صورت میپذیرفته است. برای مثال ، یک تاجربه بک بافنده سفارش یک قواره پشمی را میدهد با قیمت معین و میگذارد کارگر با تکنیکهای خود سازماندهی و انتخاب ‌کند چگونه، چه وقت، و با چه میزان سرعتی‌ این کار را به پایان برساند. او به همین ترتیب کارهای خدماتی انجام میدهد، جایی که مشتری با یک سرویس مشخص موافقت می‌کند، به عنوان مثال تعمیر یک کالسکه. نظم و ترتیب کار بنابراین نه تنها  بر اساس تحرکات و زمان کاری – همینطور بر روی خود کارگر -  بلکه بر اساس تولیدی که باید کاراکترها و مشخصات خاص خود را دارا باشد صورت می‌پذیرد. مناسبات صنعتی‌ در جهت خلاف آن ، نه تنها مناسبات تجاری بلکه یک مناسبات سازمان دهی شده می‌باشد؛ کارگر کارگر است چرا که فعالیت او در انطباق با اهداف سرمایه وبرمبنای تقسیم کار و تخصص سازمان یافته است نه آنکه  در درون رفتارها، احساسات و عواطف انسانی ، این بعدی است  که در سیستم  " تیلوریست *** " به اوج خود می‌رسد.

چگونه سرمایه میتواند ادعا کند که کارگران را به نحوی دقیق سازماندهی کند ؟ ما قبلا اشاره کردیم که رابطه سرمایه با کار در دوران پیشا صنعتی‌ همیشه از طریق  وساطت کالا ها و محصولات صورت میپذیرفته است. بر خلاف آن، در مناسبات صنعتی‌، کارگر نمیتواند و نباید محصول کار واقعی و ملموس خود را بفروشد بلکه کار او به عنوان فروش، کار انتزاعی اوست. اجرت یا پاداش کارگر بنابرین به عنوان قیمت کار“ ظاهر“ میگردد. به هر حال ، مارکس بلافاصله ماهیت اجتناب ناپذیر کنگ  و مبهم تئوری بورژوازی در مورد " ارزش – کار" را یاد آوری مینماید. مارکس میگوید :  “ تحت این شکل پدید اری است که رابطه واقعی نامریی میگردد ویا حتی دقیقا خلاف آنر نشان میدهد که بر روی بازنمودهای مجموعه نمایندگی های حقوقی  کارگر به همان میزان کاپیتالیست ، تمامی اسرار و نیرنگ شیوه تولید کاپیتالیستی ، همه توهمات از آزادی ، همه دفاعیات مهمل استدلالی از اقتصاد نابهنجارعامیانه استوا ر است  ۱. " ( مارکس کار مجرد یا انتزاعی را جوهر ارزش مینامد و ارزش مبادله ا ی شکل پدیداری این جوهر ارزش است) در واقع مارکس توضیح میدهد که " برای آنکه کار به عنوان کالا در بازار فروخته شود،  باید باهمه جنبه های خود موجود باشد قبل از آنکه فروخته شود۲. " به هر حال در اینجا یک پرسش وجود دارد، چرا که همانگونه که تا حال حاضر گفته ایم ، کار فروخته شده بوسیله کارگر انتزاعی است و در ارتباط با تولید صنعتی‌ وجود نداشته است : " از زمانی که کار او واقعا آغاز میشود ، از تعلق به او متوقف میشود، بنابرین دیگر نمیتواند بوسیله او فروخته شود ۳. " اگر کار او نمیتواند به او متعلق باشد ، کارگر دیگر توانا به فروش آن نیست . پس کارگر در بازار کالا ها چه میفروشد؟ درکتاب " سرمایه " مارکس عبارت " Arbeitskraft" را بکار میبرد، که همواره به عنوان " نیروی کار " ترجمه شده است. ظاهرا بنظر می‌رسد از مساله نیروی عضلانی نیزناشی‌ میگردد . در واقعیت، در المان ، عبارت " kraft" میتواند نه تنها به عنوان نیرو بلکه همینطور " پتانسیل و قدرت بکار رود."  بنابرین دقیقا میتوان گفت که کارگر قدرت کار خود را بفروش می‌رساند. این کار، دقیقا به این دلیل  که درحیطه قدرت است، نمیتواند بوسیله کارگری بفروش برسد که بواسطه آن باید خود را به عنوان یک شخص بفروشد. " در واقعیت چیزی که  در بازار کالاها  مستقیما ارائه میشود در برابر تصرف پول، کار نیست، بلکه کارگر است ۴ ." در اینجاست که بر خلاف صنعت- اولیه - عمل می‌شود ، دیگر بیش از این واسطه گری کالا وجود ندارد چرا که این خود کارگر است که تبدیل به کالا  میگردد: تبدیل به کارگر. به همین ترتیب درارتباط با دستمزد همواره یک سرقت وجود دارد چرا که چیزی که کارگر میفروشد قابل اندازه گیری نیست : " کار ماده و جوهر و مقیاس ماندگار ارزش هاست، اما خود آن فاقد ارزش است۵ . "  هیچگونه رابطه ای میان کار و سرمایه وجود ندارد، رابطه همواره بین سرمایه و کارگران وجود دارد. نکته مهم دیگری که باید بر روی آن تاکید کنیم این است که کارگر تنها نیروی کار خود را نمی فروشد، بلکه او خود و  تمامی‌ توانایی و پتانسیل انسانی خود را مانند یک کالا به فروش می‌رساند. برای فروخته شدن ، این توانایی باید به شدت از شخصیت فردی انسانی که آنرا در خود نگاه داشته است گسسته وجدا گردد.  بنابرین  شرایط  کارگران همواره به عنوان یک  فرایند سلب مالکیت مستمر خشن و متجاوز و در حال تجدید بین توانایی و پتانسیل انسانی با شخصئ‌‌ت فردی انسان پیکربندی شده است ، یک گسستگی و جدایی که تبدیل به یک ستیزمیگردد: توانایی های کارگر همواره به بسترستیز با خود او منتهی میشود ، قبل از هر چیز به این دلیل که آنها دیگر تعلقی به او ندارند و سپس زیرا که برای اهداف خاص او قابل استفاده نمی باشند. چه چیزی این فرایند گسستگی و جدایی را امکان پذیر میسازد که دربطن آن توانایی های کارگرمورد سوئ استفاده و مصادره قرار میگیرد، انتخاب  میشوند  و سپس طبق خواسته های کاپیتالیست با هم آمیخته و بکار گرفته میگردند؟ چیزی که این عمل را  امکان پذیر میسازد  رابطه خاصی است که صنعت با فناوری و تکنیک حفظ می‌ کند. رابطه ا ی که وضعیت کارگران با تکنیک و فناوری حفظ می‌ کند یک "رابطه ماشینی" است. ماشین بر خلاف ابزار آلات، چیزی نیست که مورد استفاده انسان واقع میگردد، بلکه چیزی است که از انسان استفاده می‌کند. کارگر ضمیمه زنده ماشین است، یک الگوریتم ( مجموعه قوانین مشخص برای اتخاذ یک نتیجه مشخص)  یا یک جریان  لوژیستیک و تدارکاتی. دیگر یک عامل انسانی نیست که محرک فعالیت است، بلکه کارگر است که بوسیله کار فعال میگردد.

سوالی که ما امروزه از خود میپرسیم این است :  آیا ما از این روش سازمانی که "صنعت" است خارج شده ا یم؟ پاسخ مسلما منفی است، اما این ساخت سازها و مکانیسمها  قطعا به سبک های مختلف گسترش می‌ یابد.

ما از شرایط کارگر به عنوان ادغام و الحاق اقشار پرولتاریا به درون کاپیتالیسم  صحبت کردیم. باید این تفکر و اتمسفر را حفظ نمود که امروزه ، دردرون یک سیستم انباشتگی انعطاف پذیر، ادغام همزمان کمتر و کمتر با داخلی‌ سازی اموردر فرم دهی یک شرکت و بیشتر با عملکرد های ذهنی عوامل دنیای خارج ( از جمله آموزش) برای این شکل دهی صورت می‌پذیرد. انقلاب مدیریتی بخشهایی از آمریکا که از پایان قرن نوزدهم تا دهه شصت میلادی گسترش یافت، مکانیسمهای ادغام عمودی و مستقیم روز افزون عملیات، شرکت های تابعه و کارگران را در بطن همان شرکت تشویق مینمود. با افزایش مالیات در این فرم شرکت تغییر ایجاد شده و تجزیه میگردد، از این روما شاهد آن هستیم که  از سی سال پیش تا کنون این وساطت از طریق ساخت ساز ها و مکانیسم های بازار و رقابتهای داخلی‌ صنعتی‌ باز گشته است. این جنبشی است که میتواند در بسیاری سطوح مشاهده شود، به عنوان مثال مکانیسمی بنام عرضه ( کادو) تحت – برون سپاری که از این پس  همه سیستمهای تولید کالاها را به عنوان خدمات تنظیم می‌کند ، خدمات عمومی مانند خدمات خصوصی، وبه همین ترتیب، درون زمینه های متنوع ترکیبات و اجزا ریزپردازنده ها، تعاونیهای کمک به افراد مسن یا خدمات اداری تدارکات کلی زنجیره ا ی. این بازگشت به محیط رقابت بوسیله بازار در درون همان فرم شرکت به همان ترتیب  سبک بطور روز افزون  بدیهی‌ و بی‌ پرده نیروی کاررا لمس کرده وبر روی آن  تاثیر میگذارد. این کافی‌ است بیاندیشیم به فرم شرایط کارگر" اوبریزه ،  uber، شرکت نئوتکنولوژیکی اقتصادی و خدماتی  " جایی که بارگذاری ، حمل و توزیع، و غیره…  چیزدیگری نیستند جزیک ماشین مداخله که هدف آن مهیا سازی تحرک و پارامترهای رقابت است ( سرعت، اثربخشی ، واکنش، مقاومت و غیره) که ماهیت و  دسترسی به پاداش و دستمزد  را تعین مینماید. این بازگشت به وساطت از طریق بازارعلاوه بر این بطور روشن اشاره دارد به یک بازگشت به نظم و ترتیب در تولید؛ در غیر این صورت این عمل نمیتواند به میزانی انجام گیرد که در بستر آن فضای پان اپتیک ( فضای باز ) کارخانه از آن پس راه حلی‌ باشد که هر گونه امکان نظارت مستقیم و مستمر بر روی کارگر را در خود جایگزین نماید. نشانه های پیش ساز های این روند بوسیله فرم سازماندهی تویوتیست ( سازماندهی کاری تویوتا ژاپن) ارائه شده است، اما آنها از این پس میان همه بخش ها صنعتی‌ ساکن شده اند. بیندیشیم به شیوه های " مدیریت عمومی " جایی که صاحبین منصب مورد قضاوت یا آزمون قرار گرفته ا‌ند  پیرامون آن دسته از فقرایی که موفق به خروج از سیستم کمک یا کاربرروی یک “پروژه“ که از جوانهای " خلاق" برای یک کار با مشخصه های تعیین شده دریک زمان بسیار تنگ درخواست شده است. 

آنها در ظاهر، از " سازمان دهی" کارگران دربطن جزیئات کار آنها  چشم پوشی میکنند. اما بدیهی‌ است که این یک توهم و فریب است که تنها بوسیله بعد انباشتگی روند فقر زدگی عامل انسانی پرولتاریا که ازاین پس ازهمه عوامل خارجی ( اما نه بیگانه !)  به تناسب سرمایه محروم است امکان پذیر میگردد و بنابرین آنها خود را ازژستها و حرکات رسمی و فرمالیته فارغ میسازند، اما در پس زمینه یک دستورالعمل به خود – بازیابی ادامه میدهند.

در هر حال دراینجا یک صورت مردد و حل نشده وجود دارد، و بنابرین امکان یک کسستگی در این تحول و تغیر. این صورت در همان ماهیت این کالا ی خاص که نیروی کار است واقع میباشد، تنها کالایی که همانگونه که میدانیم، هنگامی که در پروسه تولید استفاده میشود ، بیشتر از ارزش خاص خود تولید می‌کند. این تنها کالایی ست که سرمایه باید حفظ کند و آن باید مستمرا باز تولید شرایط جدایی و تبعیت را تضمین نمایند. دقیقا ، برای حفظ این ارزش که تولید ارزش افزونتری را به ارمغان می‌ آورد، سرمایه نمیتواند درشرایط کارگر کاملا ضعیفی به حیات خود ادامه دهد که باید بنابرین دوباره غنی‌ شود " دربطن فراتر از چیزی که برای اهداف فزاینده کاپیتالیست ضروری است " ( مطالعه دقیق پرورش کاییتالیسم معاصر دراین سمت سو با اهمیت است). هنگامه های مبارزات سخت و در سطح بالای کارگرکه همزمان است با لحظات  جدایی بین توانایی و پتانسیل با انسان بازیگر و نقش آفرین،  یک باز ترکیبی به نفع سرمایه دنبال نمی نماید، به عنوان مثال بیندیشیم به سالهای ۱۹۶۰ – ۱۹۷۰ و تفاوت میان تحصیل توده و انضباط فوردیستی****.  این تفاوت و عقب نشینی در کدام شرایط کارگر معاصر واقع شده است؟ این مساله ایست که ارزش پرسیدن دارد. 

ما همچنین در مورد وضعیت کارگران با درج عنوان پرولتاریا در مکانیسم های ارزش گذاری گفتگو نمودیم. این مکانیسم های ارزش گذاری امروزه بسیار متفاوت هستند با صنعت بیست یا سی سال پیش و غالبا کمترازپیش فرم حقوقی و دستمزدی با "صراحتی" به خود اتخاذ کرده اند. با این حال اخراج و محرومیت  اقشار پرولتاریایی همواره بیشتر قابل اهمیت بوده است خارج ازهمه انواع سبک های کار یا  دولت رفاه به معنی‌ خروج آنها از فرایند ارزیابی کاپیتالیستی نمی باشد که همچنان در حال گسترش می‌ باشد. یک مثال میاورم بین دو نقطه کاملا متفاوت، اما به حد کافی‌ قابل توجه. در سال ۲۰۱۵ ، گوگل و فیس بوک دو پروژه را در رقابت با هم راه اندازی نمودند برای مهیا سازی ارتباط اینترنتی‌ برای صدها مشتری بالقوه در مناطق دور افتاده قاره افریقا. یکی‌ با بالون غول پیکر هلیوم و دیگری با پهباد های مجهز به انرژی خورشیدی که در هوا معلق میماند. یک اتصال که بدیهی است برای دسترسی به "  world wide web " وب جهان گستر نبود اما محدود می‌ شد به شبکه مخصوص  به این شرکتها ؛ یک مورد که از مرکزیت دادن به رشد کارامدی مصرف میگوید، کاری که ارزش آفرینی می‌کند و زمینه رقابت کاپیتالیستی را فراهم میسازد به تناسب بهره برداری آن و کانال کشی در مدارهای قابل کنترل و قابل کارتوگرافی (رابطه بین نقشه جقرافیایی و زمین شناسی) برای قدرت ارزش گذاری. همان روند در مورد کار پیرامون بار آوری مصرف در حوزه دولت رفاه و بیمه دیده میشود. در آخرین قرارداد جمعی متالورژیستها *****، تقریبا نیمی از رشد  تحت عنوان " سود قابل انعطاف"  می‌ باشد، شامل اساسا بن ها برای استفاده مشخص برای بنزین، خریدها و غیره . در حالی که مزایا در زمینه حرارت در دولت رفاه کمتربه شکل پول واریز میگردد و همواره بیشتر تحت فرم بن و کوپن برای هزینه در تعدادی محدود سوپر مارکت تا رسیدن به فقر واقعی صنایع ، به عنوان مثال فروشگاه هایی که مدیریت میشود بوسیله کاروتاس ( امداد کاتولیک ایتالیایی) یا دیگر ساختار هایی مانند این نوع ، که یک تصادف نیست ، چرا که در حال حاضر موضوع سرمایه گذاری های عظیم توسط بنیاد های بانکی است. بحران قبل از هر چیز یک بحران ارزشیابی سرمایه میباشد و ما باید آن پویایی را به دقت تشخیص دهیم که اجازه میدهد  دوباره اقشار پرولتاریی را در بطن جریان کاری که میتواند یک فرم بینهایت متفاوتی را در مصرف و تولید به خود بگیرد سازماندهی نماییم . تولید و بازتولید، یکی‌ در دیگری بنیاد می‌ یابد. همانطور که ما در رابطه با دولت رفاه تاکید نمودیم ، در این مدل تازه شرایط کارگر، واسطه پولی بنظر می‌رسد که نقشی‌ بیشتر حاشیه ا ی را ایفا مینماید، همانطوری که بوسیله کانونی سازی کار رایگان در پهنه تعالیم تصویر شده است ( ما در جای دیگر در مورد تناوب مدرسه – کار صحبت خواهیم کرد ، از این پس اما این گرایش بیش از پیش عمومیت یافته میباشد ، و سرمایه گذاری همه اقشار، نه تنها جوانان بلکه آنها که به بازار کار باز گشته اند طی این بیست سال گذاشته) . آیا این بدان معناست که تقابل ( نهایی) سرمایه – پول بیش از این در دستمزد رل بازی نمیکند؟ اینها قبل از هرچیز فرمهای مقایسه های آنی ماست که امروزه برای یک تحمیل تقابل ( نهایی) به میزان درک  چند ریختی یا چند وجهی  و چند ماهیتی دستمزد موفق نمیشوند. دستمزد که مانند همیشه نه تنها " یک متغیرفنی و تکنیکی " برای اندازه گیری کارنمیباشد، بلکه یک " متغیرسیاسی " برای کم اهمیت جلوه دادن  کار – اضافی ، با هدف پرداخت در حد ممکن کمتربرای ارزش آفریده بوسیله کارگراست.

باز هم کلماتی در باره تکنولوژی. تکنولوژی به عنوان  ابزارو آلات سرمایه چیزی است که ساختار سازماندهی کار زنده کارگر و کار مرده ماشین ها می‌ باشد؛ چیزی که کارکرد ها را به هم ارتباط میدهد و آینده را برنامه ریزی می‌کند. تکنولوژی کاپیتالیست یک ماموریت سیاسی سازمان دهی اجتماعی است : تکنولوژی در حد ممکن کار زنده را با کار ماشین در هم می‌ آمیزد، کنترل و رمز گذاری می‌کند و چیزی را که از کار زنده کارگر باقی میماند پس از بیشینه سازی ( ماکسیمم سازی) ارزش یابی‌ ، تولید و سود ، نظم و ترتیب میدهد. در نتیجه تکنولوژی در ورطه سرمایه قبل از هر چیزتدوین رفتار کارگر است. کد گذاری ، مانند همه مدلهای ریاضی ، در هر حال یک "ساده سازی" ، یک طبقه بندی و عقلانی سازی  این رفتارهاست ، این عمل آمیزش و نظم و ترتیب ماکسیم سازی بطور کلی‌ توانا نیست ( هنوز نه و نزدیک به یقین هرگز در این سطح نخواهد بود) این عملکردها  را کاملا تکثیر نماید تا آنکه  آنها را بطور کامل درون ماشین قرار دهد. بنابرین مشکل نیروی کار، خدمات و مزایا و پتانسیلهای آن در پیش گیری و طفره رفتن از کدگذاری، در عمل بر روی  فرایند تولید، درعمل علیه کدگذاری باقی‌ میماند. تکنولوژی که ما آنرا تکرار می‌کنیم، قبل از هر چیز و در شکل خود یک ابزارو آلات سازماندهی سیاسی و اجتماعی  است، از جمله در پاسخ به مبارزات کارگران، او با انبوهی خود از کارخانه فراتر میرود، و به مجموعه جامعه گسترش می‌ یابد. بنابرین شرایط کارگران نیز در فراتر از این دیوارها وجود دارد. سرمایه در وسواس به حداکثر رساندن سود، نیاز دارد که ادغام کار زنده را در هر فضای تولید و بازتولید گسترش دهد، و تکنولوژی ابزاری است که او برای انجام این کار از آن استفاده می‌ نماید. برای رسیدن به این هدف، حتی سرمایه براورد میشود برای اعطا یک مقدار مشخصی از سرمایه ثابت به کارگر( تا حد ممکن  از طریق شانتاز و اخاذی در بدهی ) ، به این ترتب که کارگر مالک یک دستگاهی میشود که در جریان تولید بوسیله آن دستگاه از او بهره برداری شده است ( کامپیوتر، تلفن پرتابل، ماشین، کامیون و غیره ). بدین ترتب در اعطا محصولات تولیدی به او نیز اطمینان حاصل می‌کند. بنابرین انسان در ماشین ادغام میشود برای فروش بهتر نیروی کار خود، برای تولید توانایی های جدید ، برای توانایی در رهایی خود از مشاغل بیشتر سخت و دردناک و بهبود وضعیت اقتصادی خود، اما با انجام اینها باز هم امکان بیشتری در سمت و سوی کد گذاری و تدوین کار زنده خود و ادغام یک حجم بزرگتری از کار به تکنولوژی واگذار می‌کند.   

 هیچگونه بی ثباتی و مداخله خارجی‌ در رابطه کاپیتالیستی و کارگری سازی جامعه وجود ندارد ، بلکه بخشی‌ از جامعه که نیروی کار خود را میفروشد در تبادل با یک دستمزد برای گذراندن زندگی‌، فراگیر وعمومی است. مناسبات جهانی شده کاپیتالیستی ، مستعمره سازی درهر گوشه ممکن، هر روز به شدت گستره آن افزوده میشود؛ با استخراج منابع ثروت سرزمینهای اشغالی و همینطور بوسیله افزایش مقدار کار زنده ا ی که ماشینی و اتوماتیک (اتوماسیون) شده می‌ باشد. اما بحران روندی سرمایه نیز بحران سقوط نرخ سود است: تغیر و تحولات تکنولوژیکی روز افزون با تلاش های مکرر برای ترکیب کارهای جدید ابزار و دانش های قبلی را که با شتاب کدگذاری و تدوین شده است را منسوخ میسازد، به میزانی که دستمزدها و در نتیجه قدرت خرید نیروی کار کاهش می‌ یابد. و موازی با آن ، اتوماتیک سازی همواره سبب اخراج نیروی کار بیشتری از روند تولید شده و بنابرین اثرات این روند را تقویت میسازد. تا به امروز سرمایه به این مسا له غامض از طریق وام و اعتبار پاسخ داده است، اما با حباب های ۲۰۰۸ ( وال استریت، نیویورک ) دیدیم که این ابزارتوانا نیست به شکلی با دوام از این سیستم حمایت کند. بنابرین فردا چه خواهد شد؟

علاوه بر این، اتوماتیک سازی تاکنون موفق نشده و هرگز به تحقق کامل خود دست نخواهد یافت ( به ماتریکس برای شفاف بودن!)، بنابرین این اتوماتیک سازی همواره به بر قراری و وجود یک مناسبات آنتاگونیستی بین انسان و ماشین ادامه میدهد، یک آنتاگونیست غیر قابل حل و همواره در تردید که ازتدوین و کدگذاری گریززده ومیتواند آنرا در بحران قرار دهد. در هر صورت، تکنولوژی هنگامی که مغرورانه  ادعا می‌کند قدرت آنرا دارد بطورایده ال طبیعت را باز تولید کند خود یک دروغ است، مانند نئولیبرالیسم که با استفاده از همه توان و هوشیاری  نشان داده است که به سازماندهی سیستم منحصر به خود ناتوان است.

***

 

 * اینفواد تورین،  infoaut turin   ؛ جمع مبارز و عضو مرکز دینامیک اجتمایی درتورین ایتالیا. اوخواهان “ حوزه استقلال “ است، به بیانی روشنتردرک استقلالی که حاوی سمت گیری تفکرات“ انتونو نگری“ است.(مترجم)

** چئومپی ،   Ciompi؛    چئومپی ها ترکیبی بودند از طبقه اجتماعی بسیار فقیر کارگران صنعت نساجی در شهر فلورانس ایتالیا در عهد رنسانس ۱۳۷۸ ، این فقرا ، تشکلی برای نمایندگی، بررسی‌ و توجه به رنجش و ناخشنودی خود نداشتند و تنها قدرت آنها در کارشان بود، هنر پشم، مانوفاکتور نساجی بخش رفاه اقتصادی فلورانس. (مترجم)

*** تیلوریسم  ؛  .( تیلوریسم ۱۸۸۰، از نام ابداع کننده آن اخذ گردیده ، " فردریک وینسلو تیلور " یک مهندس امریکایی . تیلوریسم  به مفهوم " سازماندهی علمی کار " است ، این مکتب بر نگرش سازمانی بر مبنای تقسیم کار و تخصص، با توجه به سلسله مراتب اداری تأکید دارد. “ ویکیپدیا “ (مترجم)

**** فوردگرایی یا فوردیسم گرایشی متأثر از نظام اقتصادی حاکم بر کارخانه‌های خودروسازی هنری فورددر آمریکا بود که شکل پیچیده‌تریاز تیلر گرایی است. این گرایش مبتنی بر ترکیبی از قیمت پایین‌تر و دستمزد بالاتر و خط تولید بهبودیافته و بازاریابی و تسهیلاتی خاص برای مصرف‌کننده است.“ ویکیپدیا “ ( مترجم )

***** (علم کار با فلزات یا متالورژی شاخه‌ای از علم مواد است که به شناخت و استخراج فلزات و فناوری‌های کار با فلزات می‌پردازد. “ ویکیپدیا “ (مترجم )

 

 

۱ – کارل مارکس ، کتاب سرمایه جلد اول، پاریس ، ۱۹۹۳ صفحه ۶۰۵.

۲ – همانجا ، ص ، ۶۰۰

۳ – همانجا ، ص ، ۶۰۱

۴- همانجا

 ۵ – همانجا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران