١٣٦ مين سالگشت زاد و بود دكتر محمد مصدق در شهر كلن چگونه برگزار شد؟
عباس رحمتی
يكشنبه ١٠ تير ١٣٩٧ برابر با يك ژوئيه ٢٠١٨ یکصد وسي وششمين سال زاد روز دكتر محمد مصدق با سرود ايران اي مرز پر گٌهر با ابتكار و اجراي جديد "آرمين مه فام" در شهر كلن برگزار شد! اين مراسم همزمان با سالگرد ٧٠ ساله بيانيه حقوق بشر بود. مجري برنامه بانو "سهيلا ستاري" بود.سخنران اول نويسنده محترم و قاضی پیشین ذاذگستری ،سرور "ناصر كاخساز " كه بحث خود را با تشريح همزيستي إنسانها و بر پايي جامعه مدني آغاز كرد ، او از جامعه مدني و چگونگي برپايي اين جامعه سخن گفت ؛ او گفت همزيستي يك پايه قاعده زندگي است ، پايه اصلي كه حكومت ديني بر آن استوار است( تمامن )تبعيض است. كاخساز به تجربه ي عراق اشاره كرد و گفت ؛ تجربه براي جلو گيري از عراقي( و يا سوري) شدن موجود است اما در روزگار ما روشن شده است ، اين تشكيل جبهه ملي است كه از وضعيت بد، همچون عراق ( يا سوري شدن )جلوگيري مي كند. پس از سخنرانی جذاب ناصر کاخساز بخشیاز بيانيه چهل وچهارمين نشست نهاد آلماني زنان در علوم طبيعي و تكنيك (FiNuT Tagung) در حمایت زنان ایران خوانده شد. در اين نشست كه در شهر دارمشتات آلمان بر گزار شده بود از مردم دعوت ميكند از جنبش حقوق بشر ي زنان ايران براي لغو تبعيض ها عليه آنان و عليه مصادره حقوق اجتماعيشان و نيز جلوگيري از انتخاب آزاد آنان حمايت كنند.
سخنران بعدی دكتر عبدالکریم لاهيجي وكيل برجسته و مبارز و رئیس فدراسیون حقوق بشر ساکن فرانسه بود. وی در مورد حكومت قانون و يا حكومت متقاعد كه دو معني مستقل ميدهد سخنان خود را آغاز كرد، دكترلاهيحي سخنان خود را با مثالها و فاكتهاي مستند به جلو مي برد، حكومتها را به دو دسته تقسيم كرد ١- حكومت بر مبناي قانوني ٢- حكومت قانوني! او گفت كدام قانون در حكومتها معناي واقعي پيدا مي كند؟ ( حكومت)[١] قانوني كه اعدام مي كند و يا قانوني كه حكومت را با فقه و (ولايت فقيه) پيش مي برد؟ ( تنها كافي نيست) همه مي گويند قانون است او گفت محتوي قانون( براي يك حكومت)؟ مهم است در سال ١٣٦٠ خميني مي گفت برويد بچه هاي (سياسي )خود را لو دهيد؟ او ادامه داد و گفت خميني نمي دانست چه حكومتي بايد به انتخاب بگذارد به (إبراهيم ) يزدي ، گفته بود ؛ حكومت اسلامي (همان حكوَّمت با قوانين اسلامي ، (داعش)!بعد (ابراهيم) يزدي به او گفته بود حكومتها يا جمهوري اند يا سوسياليستي و یا پادشاهی! خلاصه به جمهوري از نوع اسلامي رضايت داد ( اين نوع حكومت در هيج جاي دنيا وجود ندارد و من در آوردي است ) . " لازم به توضيح است ، خميني در بدو ورودش همان حكومت اسلامي را با هيچ خودش و اقتصادي كه مال خَر بود پايه گذاشته و كشور را اداره ميكرد در واقع مي توان گفت ؛ همان قوانين حكومت اسلامي [داعش]را هم پياده مي كرد ولي با شكل جمهوري اسلامي بقول دكتر لاهیجي دموكروتو ( بين دموكراسي و ديكتاتوري)كه كاملا فريبنده بود، قشر عظيمي از مردم و غربي ها را هم فريب ميداد بله همه جاي دنيا حكومتها يا جمهوري اند و يا سوسياليستي ولي اين جمهوري معجوني بود كه از ولايت فَقِيه به ولايت مطلقه تغيير يافت! " خميني و خامنه اي جمهوري اشان هم اسلامي بود و هم فقهي! يعني ؛ فقط يك حاكم و يك حكومت ! با همين قوانين فقهي بوده است كه در طول چهل سال كشور را به لبه پرتگاه هدايت كرده اند." دكتر لاهیجي در پايان سخنراني اش اشاره اي به قوانين قديمي فرانسه كرد و گفت ؛ فرانسه براي ورود به اروپا مجبورشد قانون اساسي خود را تغيير دهد و در اين رابطه حكومتي بنام "دموكروتو "( دموكراسي و دموكروسي) را تشريح كرد.
پرستو فروهر فرزند اول پروانه و داريوش فروهر سخنران بعدي بود كه ج اسلامي ، پدر و مادرش را در قتلهاي زنجيره اي با چاقو به قتل رسانده است ! او كه خاطرات كودكي اش را دكتر مصدق و دهها شخصيت ديگر ساخته است با يادي از دكتر مصدق ، مروري به گذشته كرد، خاطرات تلخ و شيريني را كه به نظر نگارنده از كتاب خودش " بخوان به نام ايران" انتخاب كرده بود.
کتاب "بخوان به نام ایران" نیز به همت پرستو فروهر منتشر شده است و نام ناشری بر آن نیست. پرستو فروهر در نخستین روزهای انتشار کتاب در ماه آوریل، تا به امروز، آن را در دو شهر گوتنبرگ و استکهلم (۲۷ و ۲۹ آوریل) به علاقهمندان کتاب و کتابخوانی، همراه با نمایش شماری از طراحیهایش معرفی کرده است .کودکی راوی و با مرگ محمد مصدق در روز ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ آغاز میشود و با قتل فروهرها خاتمه مییابد. در این میان، رفت و برگشتهای ذهنی به آن ساختاری غیر خطی داده و این ساختار بخصوص نزد مخاطبين (در بخش نخست )و (سوم کتاب) برجستهتر است. نویسنده میگوید: "گاه هنگام نوشتن یک خاطره ناگهان پنجرهای دیگر در ذهنم باز میشد. اینجور مواقع خود را رها میکردم تا جریان ذهن مرا با خودش ببرد و تصویر یادشده در ذهنم کامل شود. انگار پنجرههای متعددی کنار هم باز شدهاند.
پرستو فروهر به مدد "نگاه" شاعرانه و اندوهی که در لحن روایت نهفته، توانسته زندگی خانوادهای را که به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گره خورده است به خوبی توصیف کند. او با اشاره به عکس بزرگ مصدق در منزلشان که فروهرها "حضور سیاسی" خود را با او تعریف میکردند، چنین مینویسد: "حضور تصویر مصدق با آن چهره سالخورده و آن نگاه نافذ در حافظهام نقطه شروعی ندارد. اولین نگاهم به تصویر او و یا اولین باری که نامش را شنیدم به یاد نمیآورم. انگار که همیشه بوده است. مثل بید مجنون کنار حیاط، مثل قرآن حاج خانم که با احترام بازش میکرد و از لای برگهایش عکس پدر و مادرم ! مصدق همان مردي كه با نگاه به پرده هاي مخملي اتاقمان اراده خلال ناپذيرش در ذهنم نقش مي بست در لابلاي پرده هاي مخملي كه (غلامرضا) تحتي از هندوستان براي فروهر آورده بود.اراده اي خلل نا پذير ديده مي شد. ( به گفته شاه حسینی )
نثري كه پرستو خواند، روان و سرشار از تصویر سازی ها و فضا سازی هایی ست که آن را بویژه در مواردی که به توصیف مادر بزرگ ها و خاله ها و خانه های دوران کودکی می پردازد، اگر تمامن مي خواند ، به رمانی جذاب و خواندنی تبدیل می شد.
مطلب پرستو ،آمیزه ای است از روایت ها و تصاویر شاعرانه در کنار جلسات و مذاکرات و بیانیه های سیاسی که خواننده را درمیان تاریخ و تخیل، و واقعیت و فراواقعیت، عبور می دهد تا او را با نمونه هایی از جانهای شیفته و شریفی آشنا کند که راه ناهموار مبارزه ای دشوار را با امید و ایمان به دمکراسی و عدالت برگزیدند و برای خوشبختی انسان ها از زندگی و جان خود گذشتند ،جانهايي چون اصغر لقائي (اعدام) حسن بقائي ( خودكشي )،برومند ( ترور) هما دارابي ( خودسوزي) و فروهرها و گروهي بازگشت ( از خارج ) و به قتل رسيدند ( مجيد شريف ) و گروهي در تبعيد سالخورده شدند و اينك باز مي آيند با كوله باري از تجربه تا خورشيد دموكراسي را به جامعه غمزده ايران باز گردانند.
و بعد نامه سرور امير انتظام رکورد شکن و قدیمی ترین زندانی سیاسی در ایرانکه در ایران نوشته شده بود ،توسط "برنجكوب" خوانده شد.
نگارنده سعي دارد قسمتهايي از اين پيام را درز دهد پيامي كه سرشار از درسها و تجربيات بسيار است .
قبل از خواندن اصل نامه امير انتظام شعر" حميد مصدق" خوانده شد.
دشت ها آلوده ست
در لجن زار ، گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن
نفسی تازه کنیم
گل ِ گندم خوب است
گل ِ خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را
علف هرزه ی کین پوشانده است
هیچ کس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
(زنده یاد حمید مصدق)
پيام مهندس امير انتظام قديمي ترين زنداني سياسي در ايران
یاران، یاوران،همفکران و هموطنان عزیزم
و همه عزیزانی که دغدغه فردای ایران و ایرانی را دارید،
سلام من، این خدمتگزار کوچک وطن را، از راه دور اما برخاسته از دلی که پیش تک تک شماست، بپذیرید..
از اینکه دعوت بعمل آوردید تا در این فرصت مغتنم که همانا بزرگداشت آموزگار و استاد فرهیخته مان دکتر محمد مصدق، من هم به گونه ای در کنار شما عزیزان قرار گیرم، صمیمانه سپاسگزارم..
پیشاپیش و بدون اغراق اعتراف می کنم اگر مراسمی غیراز بزرگداشت مصدق بزرگ بود، از ارسال پیام عذرخواهی می کردم، چرا که در حال حاضر و با توجه به رویدادهای لحظه ای که در داخل و خارج از کشور، شاهدیم که هریک تلخ تر و نگران کننده تر از دیگری می باشد، تلاطمی ناخوشایند تمامی دل و ذهنم را فرا گرفته است.
شناساندن چهره واقعی این مرد بزرگ تاریخ ساز را به دور از هر گونه تعصب بلکه بطور واقع بینانه و همانطور که بوده است، رسالتی است انکارناپذیر و بر دوش همه ما، که به صداقت او ایمان داریم و خدمات ارزنده اش به وطن را ارج می نهیم، وطن دوستیش را باور داریم و به کاریزمای شخصیتش با تمام نقاط قوت و ضعف پی برده ایم.
.اگر قصه زندگی دکتر مصدق و بخصوص دوره آخر آن را مرور کنیم، درس های آموزنده ای در پیشه کردن صبوری به ما می آموزد:چگونگی تحمل تبعید و ادامه زندگی ای بس ساده در منزلگاهش در روستای احمدآباد به رغم تمام امکانات بالقوه که می توانست زندگی مرفه و دلپذیری را برای ایشان رقم زند..
چقدر در فصل آخر کتاب زندگی این رادمرد، از ایشان یاد کردند، چه تعدادی برای دیدنش شتافتند و چه گروهها و احزابی که برای اثبات حقانیتش تلاش کردند، چه نهاد و سازمان های بین المللی برای وطن دوستی و توفیقش در ملی کردن صنعت نفت، جوایز بین المللی داده و هوراها کشیدند؛ البته به جز استثنائاتی همچون قضات دادگاه لاهه؟ پاسخ این سوالات بیش و کم برای همه کسانی که با حماسه مصدق آشنایی دارند، روشن است.برای قدرت های خارجی و صاحبان زر و زور، تولد یک قهرمان وطن دوست، فارغ از وطنی که به آن تعلق دارد، یک خط قرمز است مگر مستعد معامله باشد.
من می مانم و با سربلندی و قانونمندانه آزادی ام را بدست خواهم آورد.از آن روز دهه ها گذشته و شاید هدف این بوده باشد که خاطره این قدیمی ترین زندانی سیاسی به فراموشی سپرده شود. اما بدانید که من هنوز زنده ام و علی رغم ابتلا به بیماری های عدیده هرگز امید دیدن روزی که لبخند توام با آرامش را بر چهره غمزده هموطنانم نبینم و بتوانم درو نمایم آنچه را که با مشقت طی سالها کاشته ام را از دست نخواهم داد..
چه تعدادی از انسانها توانستند در آن زمان به عظمت این خصوصیات در وجود دکتر مصدق پی برده،آنها را درک کرده و تقدیر و تجلیل در خور را به عمل آورند؟صد البته که بعدها طبع والای این راد مرد به درستی و آنگونه که شایسته وی بود پاسخ لازم را از قضاوت تاریخ گرفت. نباید فراموش کنیم که صاحبان بزرگ قدرت و صدرنشینان سفره جهانی اقتصاد که روزی امپریالیست و کولونیالیست بوده و امروزه کدخدایان دهکده جهانی هستند،حضور قهرمانان ملی غیروابسته را تاب نمی آورند. بخصوص اگر مبارز ملی خواه و صداقت مدار بوده و از سیاست مداری بهره ای نبرده باشد! در منطقی ترین حالت حاکمان با درایت آنانی هستند که سهم کدخدایان را در نظر گرفته و در حفظ یک موازنه مطلوب قدرت مداری با پرداخت سهم آنها بیشترین منافع را نیز از آن ملت خود می نمایند..
در جاي ديگر ادامه ميدهد : "در اینجاست که از توان و اقتدار روحی دکتر محمد مصدق الهام گرفته و تجدید قوا می نمایم تا بتوانم به پیمودن راه دشوار آزادی ادامه دهم.عشق توام با افتخار وی به ایران و ایرانی بودن تا این حد بود که حتی هنگام بیماری و وخامت حال برای چند صباح بیشتر زیستن حاضر به پذیرش اطبای خارجی نگردید تا میزان خلوص علاقه را به این آب و خاک بار دیگر به رخ روزگار بکشاند.."
مهندس امير انتظام در پايان نوشت ؛"اما عزیزان من به نوبه خود به رغم تمامی نگرانیها و تشویش هایی که در حال حاضر از آنها رنج می برم، شب سر آسوده بر بالین می گذارم چون وجدانم در برابر وظایفی که باید انجام می دادم تا حدی آسوده است.من هزینه های بسیاری داده و می دهم اما چون گفتنی ها را طی دهه ها گفته و نوشتنی ها را نوشته ام، اکنون فقط امید به روزی دارم که کاشته های نه تنها من بلکه بسیاری مانند من ، با آرامش و موفقیت برداشت شود و شاهد ساختن دوباره اما اصولی وطن باشم."
در پايان نامه اش جناب امير انتظام چنين آمده است؛ یکایک شما عزیزانی که در خارج از وطن بوده و در هر منصب و موقعیتی که قرار دارید بدون شک نگران روزها و ماههای آتی کشور که شاید آبستن حوادثی باشد، هستید می توانید به دلیل برخورداری از حاشیه مستحکم تر امنیتی و فراغت و آرامش نسبی بیشتر از فرصت های پیش رو استفاده موثرتری کرده و از طریق مطالعه، تشکیل اطاق های فکر ، پیگیری و تحلیل تنگاتنگ اخبار مربوط به ایران، خواندن مابین خطوط این اخبار و خلاصه نتیجه گیری از تحلیل هایتان به راه حل های عملی برای برون رفت از هزارتو و تنگناهای فعلی که بطور همه جانبه سایه نگران کننده خود را بر سر جامعه مان گسترده ، دست یابید.و نیز یافته هایتان را با دوستان فرهیخته به تبادل گذاشته و نتایج نهایی را اگر لازم باشد کتبا حتی به مسئولان ناکارآمد فعلی اعلام فرمایید.
شما هرکجا که باشید ریشه در این کهن مرز و بوم دارید و نباید بگذارید صاحبان قدرت با فرصت طلبی از حضور حاکمانی که هیچ گونه دغدغه ای برای این کشور پهناور نداشته اند بیش از این ضایعات جبران ناپذیر بر وطنمان وارد آورند. به یاد شعر ایرج میرزا می افتم که در آن روزگاران به درستی چنین گفت:
گویند که انگلیس با روس
کرده است عهدی تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران
زین پس نکند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک
بنشسته و فارغند از این حال
کز صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
من نیز منتظر می مانم فارغ از هرگونه حس انتقامجویی و کینه ورزی صبوری پیشه خواهم کرد تا شاید آنها که به ناروا در حقم ظلم کرده اند سرانجام به خود آیند و اگر بخت یارم باشد خداوند به من فرصت می دهد که ناظرشان باشم.
با آرزوی سلامتی و توفیق برای همه شما عزیزان
عباس امیرانتظام
تهران، ششم تیرماه ۱۳۹۷ برابر با ۲۷ جولای ۲۰۱٨
و بعد نوبت به شاعر بزرگ خطه خراسان نعمت ميرزاده معروف به م- آزرم رسيد.او در ابتداء گفت ؛ من يقين دارم (مرام)مصدق آتش جبهه ها را نسل به نسل بدست خواهد گرفت.
او چهار شعر در مورد مصدق سروده است كه دو تاي آنها را در اين روز فرخنده براي حضار خواند.
شعرها در مدح دكتر مصدق واقعن هماهنگي داشت آنجا كه ميگفت ؛ در سينه اش غريو هزارافسوس بود
وَيَا ؛ سردار پير اينك انديشناك به كارزار
هان مي شكند خلوت پاك او را
سردار پير خسته نشسته است!
نعمت ميرزاده در شعر "ستاره جاويد "كه بازهم براي دكتر محمد مصدق مي سرايد:
در آسمان وطن اي ستاره ًيكتايي
ميان آن همه اختر هنوز تنهايي
تورا چه نور به گوهر سرشته است زمان كه هرچه دور شوي بيشتر هويدا شوي
هنوز در ره پيموده روشني زاني ( داني). اگر چه رهبر ديروزهاي ما بودي. / هنوز هم رهبر رهروان فردايي
شاعر معاصر مشهدي ،در پايان "ديو برفي اش " را خواند كه تعبيري از جمهوري اسلامي است.
آنجا كه مي گويد ؛ هم اگر دير مازندران باشي
آن زمستان اينك اما رو به پايان است
ديو برفي آب خواهد شد / دير اساهرگز دور نيست
ديومانداب نه ، گرماب نه ، گنداب خواهد شد!
سخنران بعدي علي ساعدي بود كه در باره حقوق بشر در ايران امروز صحبت كرد، او مشكل اصلي ناشي از اين است كه بر سر منافع كشور كار نمي شود . زماني درد اصلي مبارزه براي حقوق بشر باشد مبارزه به نتيجه ميرسد ، مثل آفريقاي جنوبي مثل هند . حقوق بشر مال قدرتمندان نيست تعلق خاصي به كسي ندارد حقوق بشر تعلق به همه دارد .
برنامه ماقبل پاياني مروري بر زندگينامه دكتر مصدق بود كه در گذشته در كتابها ي فراواني چاپ شده است در خلاصه اين بيوگرافي آمده بود ؛ فقط نامه هاي دكتر مصدق در چهار جلد آمده است ، دفاعيات مصدق در ٣٤ جلسه در روزنامه انعكاس يافته است . در جاي ديگر آمده بود ؛ در زمان او تمام گروه ها آزادي هاي سياسي كامل داشتند. اوج گذشت دكتر مصدق را در آنجا نشان مي داد كه وقتي افسري به او در تظاهرات شليك كرده بود را دستور آزادي اش را صادر مي كند! يك نمونه از ليستي بالا بلند از كارهايي كه دكتر مصدق انجام داده بود در اين ليست جاي داده شده بود. راستي اگر ديگر رهبران ايران كه ادعاها دارند بعد از چنين كارهايي را كه رهبر و نخست وزير ملي ايران انجام داده بود انجام مي دادند ، هم اكنون ايران هم از نظر آزادي و هم دموكراسي چيزي كم نداشت . مصدق معتقد بود ، از نظر اقتصادي تنها روي تك محصولي نفت تكيه نمي كرد او صادرات غير نفتي مانند آهن - شيلات و پوست را در برنامه اقتصادي خود قرار داده بود تا تحريم فروش نفت فشار بر كشور را كمتر كند و در پايان ملي كردن نفت كه اين آخري كارهاي او را تكميل ميكرد. دو كاري كه دكتر مصدق انجام داد پايه اي ترين كار ها در استراتژي استقلال محسوب ميشد اين دو كار بطور خلاصه ١- معماري جامعه مدني ٢- ملي كردن صنعت نفت بود.البته با اخراج كردن تمامي انگليسي ها از كشور حرف آخر مصدق به انگليس و غرب بود. يعني اينكه اين آخري موضع او باعث اقتدار جامعه مدني ميشد اما عملكرد دكتر مصدق يعني استقلال و عدم وابستگي به غرب منجر به كودتا بر عليه او شد كه خود داستاني ديگر دارد. در يك جمله بايد گفت : پس از پیروزی در دادگاه لاهه، كودتا سی و دو و بعد هم محاكمه او در دادگاه نظامی شاه تمامی اهداف شمومشان عليه دكتر مصدق عملی شد و نهايتن ، تبعيد او به احمد آباد، تا آخر عمر، نشان داد چه كساني ، با ملي كردن نفت و بدنبال آن استقلال ايران مخالفند. از آن زمان كشور ايران فرسنگها با استقلال و خودكفايي و حتا دموكراسي فاصله پيدا كرد.
اين مراسم پایان خوشی داشت و با " سرود اي ايران" و مارچ آزادي كه توسط سرور "آرمين مه فام" تنظيم شده بود به پايان رسيد. ترانه مي نويسم به هر كوي كه باشم، ترا مي نويسم / گر من ز تو مي خوانم ترا مي نويسم و... "مه فام "كه شعر هاي قديمي و تازه را در هم تلفيق ميكند در آخر، ترانه آمد نوبهار زنده ياد "نادر گلچين "را به اين شكل اميدوار كننده اي به پايان برد؛ آمد نوبهار، طي گردد خزان، مي ميرد ستم ، در چنگ زمان / ايران مرز پر گهر باشد در آغاز يك سحر باشد پرچمدار آن مصدق شد / او بهر وطن پدر باشد/
با زنان شير قهرمان همصدا و يار همدمي / با وكيل و با خبرنگار با دلي هم عدالت همراهيم / ايران مرز پرگهر باشد / در آغاز يك سحر باشد...
سپاس و
با سپاس از همکاری سرور م علی نژاد
___________________________________________________________________________________________
[١] داخل پرانتز ها از نگارنده است
منبع:پژواک ایران