دادخواهی. تقابلِ یاد و فراموشی./ گفتگوی سیروس ملکوتی با منیره برادران، مهدی اصلانی و ایرج مصداقی
هفت سال پش گفتوگویی داشتم با سهتن از جانبدربردگان زندانهای حکومت اسلامی از دههی شصت. منیره برادران
ایرج مصداقی و مهدی اصلانی درشمار کسانی هستند که در برابر نکبت قدرت سر تسلیم فرود نیاورده و با نوشتن و گفتن در تقابل با فراموششدگی سهمی بسزا داشتهاند.(۱)
بعد از گذشت هفت سال با ماندگاری جنایتکاران همچنان در قدرت و دادخواهان همواره در انتظار عدالت زمان و بازیهایش با خود پرسشهای تازهای را زاده است.
پرسشهایی در واکنش به تلاش و تمهید از سویههای گوناگون حکومت و حکومتنوازانش برای فراموش نمودن و یا تقلیل بخشی از جنایت علیه بشریت بهمفهومی گنگ همچون خطا!. هم از اینرو ضروری دیدم آن گفتوگو را با دادههای امروزین ادامه داده و در تدام آن پاسخی بر دو پرسش اینزمانی بیابم.
سیروس ملکوتی. نوامبر ۲۰۱۸
سیروس ملکوتی : از گفتوگوی نخست ما چند سالی میگذرد، طی این سالها پیرامون موضوع یادمانِ تابستانِ شصتوهفت و دادخواهی نظراتیجستهوگریخته بیان گردید که سویههای گوناگونی را دنبال میکند. یکی از این نظرات تاکید بر فراموشیِ نسلِ کنونی و عدم تمایلش برای بازگشت و سهامداریدادخواهی با این یادمان عدالتخواهانه است. آیا بهراستی جامعهی ایرانی و نسل جوان و یا میانسال قادر به فراموشیِ جنایتی در چنین ابعادی هست؟فراموشی چه عواقبی را همراه میآورد ؟ تاکید و تلاش بر فراموشی چه پیامدی دارد.
منیره برادران: به گمان من جنایت دههی شصت و تابستان شصتوهفت موضوعی است که نه از فرمان فراموشی تبعیت کرده و نه گذشت زمان آن را بهفراموشی سپرده است. برعکس توجه و حساسیت مردم نسبت به جنایتهای آن دهه در سالهای اخیر بیشتر هم شده است. یک علت مهم آن فروریختنتوهم نسبت به رژیم و بیاعتمادی به تبلیغات و دروغپردازیهای دستگاه آن است. علت دیگر پدیدارشدن رسانههای اجتماعی است که سانسور را کم اثر کردهو باعث شده، سیاست خشن و قاطع رژیم مبنی بر پنهان و مسکوت نگه داشتن آن جنایتها کارآئیاش را تا حدودی از دست بدهد. به چند نمونه اشارهمیکنم: دو سال پیش شاهد توجه گستردهای بودیم که نسبت به انتشار نوار صوتی دیدار آیت الله منتظری با هیئت مرگ تابستان شصتوهفت صورتگرفت. موضوعات مطرح شده در این نشست پیشتر هم در کتاب خاطرات منتظری آمده بود ولی کمتر خوانده شده و مورد توجه قرار گرفته بود. در سال 95اما، در مدت کوتاهی بخش وسیعی از مردم علاقهمند به شنیدن آن شدند. سوای اینکه خبررسانی شنیداری و تصویری تاثیر بیشتری بر مخاطب دارد، ولیدلیل دیگر کنجکاوی و حساسیت مردم و به ویژه جوانان است که میخواهند از گذشتهای مبهم آگاه شوند. نظیر این را در حساسیتی که اخیرا نسبت به نوارسخنان میرحسین موسوی در مورد جنایت تابستان شصتوهفت شد، شاهد بودیم، البته از زاویهای دیگر، یعنی برگی منفی بر محبوبیت وی. این سخنانمربوط به سال 1389 است و همان وقت متن پیاده شده آن توسط سایت خودنویس منتشر شده بود. ولی این بار کنجکاوی و علاقه به شنیدن موضعموسوی بیشتر به چشم میخورد که با فضای پرسش و بحث تؤام میشد. بر خلاف اعتراض آیتالله منتظری نسبت به کشتارِ تابستانِ شصتوهفت و روشنکردن جنبههائی از حقیقت آن جنایت، در آن جلسه میرحسین موسوی موضعی کاملا توجیهگر از خود نشان میدهد و برای این کار به دروغ و تحریف وتناقضگوئی متوسل میشود. مثال دیگر حادثهای بود که در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال 96 اتفاق افتاد. روحانی برای زدن رقیب، بر نقشرئیسی در هیئت مرگ انگشت گذاشت. اینکه قصد روحانی، که خود همیشه مهرهی امنیتی رژیم بوده و با انتخاب پورمحمدی به سمت وزیر دادگستری، موضعخود را پیشتر نسبت به جنایتِ تابستان شصتوهفت آشکار کرده بود، نه روشنگری، بلکه ضربه زدن به رقیب بود، یک طرف ماجراست. سوی دیگر ماجراحساسیت مردم نسبت به آن جنایت بود که روحانی خواست به نفع خود از آن بهرهبرداری کند. و روشن بود که آن حرفها فقط تنها حیلههای تبلیغاتی بود وخیلی سریع باید فراموش میگشت. سالها است که رژیم پی برده، دیگر قادر نیستِ جنایت تابستان شصتوهفت را از حافظهها پاک کند. پس سیاستدیگری در الویت قرار گرفته و آن تلاش بیشتر برای وارونه جلوه دادن واقعیتها و ایجاد یک تاریخ جعلی است. هدف هم تنها متوجه گذشته، یعنی سلبمسئولیت از خود و توجیه نیست، بلکه هدف اصلی متوجه امروز است، یعنی تخریب چهره مبارزه.
ایرج مصداقی: اصولاً در شرایط کنونی و مبارزات روزمره مردم که خواستههای عاجلی همچون، کار، امنیت شغلی، ابتدایی حقوق زنان و جوانان و … مطرحاست نمیتوان انتظار داشت مطالبهی اصلی مردم رسیدگی به جنایات دههی شصت آن هم از سوی رژیم حاکم باشد. این دسته از خواستهها اصولاً در دورانگذار و یا بعد از فروپاشی نظامها مطرح میشوند. بعید میدانم نسل جوان خواهان فراموشی جنایات دههی شصت و یا کشتارِ تابستانِ شصتوهفت باشد ویا مایل به مشارکت در دادخواهی نباشد. تا کنون هرگاه که فرصتی پیش آمده است اتفاقاً این نسل جوان است که مسئولان نظام را به پاسخگویی فراخواندهاست. طبیعی است که در دوران انتخابات این موضوع مطرح میشود. کما این که دیدیم در دورههای اخیر این گونه شد. در دوران مبارزات انتخاباتی دومخرداد ۱۳۷۶ به دلایل گوناگون و از جمله نبود فضای فعال مجازی و عدم اطلاع رسانی، امکان مطرح شدن جنایات دههی شصت پیش نیامد اما در سال ۱۳۸۸و در جریان انتخابات ریاست جمهوری موضوع کشتاری تابستانِ سال ۶۷ و جنایات دههی شصت مطرح شد و موسوی به پاسخگویی فراخوانده شد. شاه بیتاصلی تهاجم روحانی به رئیسی در مبارزات انتخاباتی هم دست گذاشتن روی نقش او در اعدام و کشتار در چهار دههی گذشته بود. روحانی حساسیتهایجامعه را در نظر گرفت که چنین هجومی کرد. واکنشهای صورت گرفته به انتشار نوار صوتی دیدار اعضای هیأت کشتاری تابستان ۶۷ با آیتآلله منتظری وهمچنین نوار صوتی گفتوگوی میرحسین موسوی با تعدادی از اعضای ستاد انتخاباتیاش در مورد کشتارِ تابستان شصتوهفت و دههی شصت بیانگراشتیاق جامعه به موضوع پیگیری کشتارها و همچنین تلاش مقامات رژیم برای تحریف واقعیتهای دههی شصت و وارونه جلوهدادنِ حقایق است کهنمیتواند پرای همیشه پایدار باقی بماند. البته یک مشکل اساسی در میان است که رژیم تا کنون از آن بهره برده است و آن فاصلهی بین نسلهاست.کشتارهای وسیع و سیل مهاجرت و تبعید پس از سی خرداد شصت به خارج از کشور، یک فاصلهی عمیق بین نسلها ایجاد کرد و صحنه را برای رژیم وتبلیغات آن خالی کرد. متأسفانه رفتارهای گروههای اپوزیسیون و به ویژه مجاهدین در طول سالهای گذشته و عدم محبوبیت این گروه نزد جوانان آسیبهایزیادی به مسئله دادخواهی زده است که نمیتوان روی آن چشم پوشید. تلاش من در سالهای گذشته تفکیک بین اعمال این گروه و همچنین خواستها وآرزوهای نسل برآمده از انقلاب ضدسلطنتی است که در دههی شصت قتل عام شد. رفتارهای مردم در دوران سرکوب و دیکتاتوری را نباید از نظر دور داشت. درکشورهای دیگر هم موضوع به همینگونه بوده است. توجه شما را به یک واقعیت تاریخی جلب میکنم همهی ما از مادران میدان مایو در آرژانتین و یاموضوع دادخواهی در شیلی و … یاد میکنیم اما توجه داشته باشیم پانزده روز بعد از کودتای پینوشه در شیلی در سپتامبرِ سال ۱۹۷۳ تیم ملی فوتبال این کشوردر مسکو به دیدار تیم شوروی رفت. بازی برگشت در ماه نوامبر قرار بود در سانتیاگو برگزار شود. در فاصلهی سپتامبر تا نوامبر استادیوم ملی سانتیاگو به یکبازداشتگاه بزرگ تغییر کاربری داد و اتاقهای رختکن به سلولهای زندان و سالنهای تمرین به اتاقهای بازجویی و شکنجه بدل شدند. تنها در فاصله دوماه ازروز کودتا تا هفت نوامبر بیش از ۲۰ هزار نفر در این بازداشتگاه بازجویی یا شکنجه شدند. برخی از آنها کشته یا ناپدید شدند. ویکتور خارا شاعر، ترانهسرا وخوانندهی محبوب شیلی یکی از کسانی بود که در این استادیوم کشته شد. از آنجایی که پینوشه اعضای تیم ملی فوتبال را تهدید کرده بود که «هرکسکوچکترین سخنی بگوید خانواده و نزدیکانش بهای آن را خواهند پرداخت» هیچکدام در مسکو سخنی نگفتند. شوروی نامهای به فیفا نوشت و به استفاده ازاستادیوم سانتیاگو به عنوان زندان و کشتارگاه اعتراض کرده و اعلام نمود فوتبالیستهای این کشور در استادیومی که به خون مردم شیلی آغشته است پا بهمیدان نخواهند گذاشت و از فیفا تقاضا کرد که بازی در محل دیگری برگزار شود اما فیفا نپذیرفت. بازی ۳ بر صفر به نفع شیلی اعلام شد. با این وجود مقاماتشیلی تصمیم به اجرای یک شوی مسخره گرفتند. آنها برای روز بازی ۱۸ هزار بلیط فروختند و در برابر دوربینهای تلویزیونی بازیکنان تیم ملی شیلی را در برابرحریف خیالی به میدان فرستادند. در تصاویر موجود از این بازی بازیکنان از کاری که میکنند شرمگین به نظر میرسند، اما در شیلی سال ۱۹۷۳ کمترکسی جراتمقاومت برابر اجرای دستور را داشت. اما همهی اینها به معنای آن نبود که مردم شیلی جریان دادخواهی را فراموش کردهاند.
مهدی اصلانی: نخست گفته باشم امر دادخواهی را نباید و نمیتوان منحصر و محدود به تابستانکٌشیی سال شصتوهفت کرد؛ هر چند کشتارِ شصتوهفتتابستانکشترین فصلِ تاریخ خونبار میهنمان را رقم زده است. کشتار تابستان شصتوهفت هنجارِ جنایت در عمرِ حکومتِ فقها است و زانرو قابل مکث؛ کهدوزخسالِ شصتوهفت آیینهی تمامقدِ اسلام سیاسیی در قدرت است. ما دست کم در حال حاضر تعلق به جنبش کمزوران داریم، البته اگر بتوان آنرا جنبشنام نهاد. ما مجموعهی فعالان حقوق بشر قادر به آن نشدیم که کشتار تابستانِ شصتوهفت و دیگر دورانهای کشتار را به دغدغهی جهانی بدل کنیم از اینروفعالیتهای حقوق بشری محدود به دورانهایی خاص با ویژهگیهای آن دوران بدل شده است. نباید به هیچ عنوان از تکرار ترسید و مقابل این شومآواترجیعبند: «همش تکرار» سر خم کرد. تکرار تمرین یاد است و حافظه میسازد تا آنرا بدل به وجدان عمومیی جامعه کند. حکومت اسلامی در تمام بودنامبارکش سیاست حذف مخالف را پی گرفته؛ از پشتبامکشیی آغازین تا کردکٌشی و ترکمنکشی و سی خرداد شصت. زانپس تابستانِ شصتوهفت تاکهریزک. این حذف اما تنها در بعد فیزیکی رخ نداده که در تحمیل سکوت به بخشی از اپوزیسیون در تقویت فراموشی هم قابل تامل است.
اگر بپذیریم سریت و پنهانکاری حرف اول کشتارِ تابستان شصتوهفت بوده است، آنوقت فاشگویی، بلندگویی و همهگویی این جنایت و تکرار و واگویی وتبدیل آن به حافظه باری است سنگین بر شانههای همهی وجدانهای بیدار.
زندان حکومت اسلامی تاریکجای هجوم به غرور و گردنفرازی بوده و هست. نقد جنایات جمهوریی اسلامی الزاما میبایست با نقد تمامیت و موجودیتجمهوریی اسلامی تؤامان صورت بگیرد. در این مورد پرانتز تاریخی نداریم. دادخواهی اگر قادر نباشد بدل به صدای اجتماعی شود پژواک نخواهد داشت.فراموشیی جنایت معنایی معادل پنهان کردن و انکار زخم دارد. زخمی که باید در روح و روان و زان بیش وجدان جامعه درمان شود. کاربهدستان اسلامی وحامیانشان تشویق به فراموشی میکنند تا سکوت ترویج کنند. تا جامعه به زخم عادت دهند. زخمِ کهنه درمانناپذیر میشود و خورهی فراموشی حاصلمیکند. زخم اگر بهعنوان مفهومی اجتماعی فراموش شود به اعتیاد بدل میشود. هر از چندی میتوان معتادی که اووردوز کرده را ترک داد؛ درمان اما روشیدیگر میطلبد. هر آنچیز که به عادت و اعتیاد بدل شود شناعت زخم لاغر میکند. فراموش کردن نوعی حقانیت بخشیدن به حذف است. نباید به تحقیر عادتکرد. اعتیاد مسکن است و درد را کاهش میدهد اما این خطر را دارد که هرکس عبای شیرشتری بر تن کرد و لبخندی بر لب داشت و دو کشیده کمتر زد وفحش کمتر داد بگوییم چه آدمی خوبی است. در دههی شصت کسانی سر زدند و تن دریدند و دار و ساطور برپا داشتند. در دورانی دیگر همان کسان با تغییرروش ابتدا مخالف را در آب ولرم ماساژ داده بعد پوستش را کندند و کسانی این مختصر را رحمانیت میخوانند.
به یاد آوردن و تقویت حافظهی جمعی به همهگان میآموزد چه مفاهیمی غیرانسانی است. حذف دیگری به جرم نگاهی دیگر پلشتیی بشر از نوع اسلامیاست. هم از اینرو ما قاتلان خود را هم اعدام نمیکنیم که مقابله با هر مفهومِ غیرانسانی وظیفهای است بر دوش مردمی که شایستهگی نام مردم بودن دارند.زخم به عنوان یک مفهوم میماند و باید بماند. جامعهای که فراموشی پیشه کند تعاریفش را از مفاهیم انسانی از دست میدهد ما تکرار میکنیم تا دردبیحرمت نشود. درد کسانی که مقابل پلیدی سپر انداختند. درد را به یاد میآوریم تا درمان بسازیم. نباید از پاسداشت نام کسانی که جان ودیعهی فکر دیگرکردند به بهانهی آنکه جامعه شادی میخواهد تن زد و هراس به خود راه داد. باید لحظهی حضور نیستشدهگانمان را همیشه به یاد آریم. ما عزا برپانمیداریم اما سوگوار وجود مفهوم هستیم. همهی هستیی آدمی را شاید بتوان در این معنا خلاصه کرد: از آن چه رخ داده به آنچه نباید رخ میداد.
سیروس ملکوتی: طرح دادخواهی پیآمدِ اتهامِ جنایت علیه بشریت به جمهوری اسلامی دیر زمانی است که در انواعی از بیان حقوقی و سیاسیِ خود آشکارشده است. با این حال و با همهی تلاشها چه در جامعهی ایرانی و چه در رویکرد به جامعهی مدنی و حقوقیِ جهانی تاکنون فراتر از محکومیت نمادین رژیمدر این و آن شکل خود اتفاق دیگری رخ نداده است. حال این پرسش پیش میآید تا زمانی که این رژیم موجود است و بر بستر قدرت و حاکمیت حاکم؛ امردادخواهی میتواند صورت عملی به خود گیرد؟ و چگونه ممکن و یا چرا ناممکن است؟ و همچنین خود مفهوم دادخواهی را میتوان به عنوانِ یک جنبشنگریست؟
منیره برادران: دادخواهی در معنای محاکمه حاکمان آمران و عاملان جنایتها تا زمانی که این رژیم بر مسندِ قدرت است؛ امکانپذیر نیست؛ این کار مربوط بهآینده است. در آیندهای که تغییرات اساسی در کشورمان رخ داده باشد. ولی آیا دادخواهی فقط همین است. جز این نمیتوان اقداماتی در راستای آن صورتداد؟
محاکمه مسئولین حکومتی در دادگاهی مستقل و صالح روح دادرسی، عدالت و وادار کردن عاملان جنایتها
به مسؤلیت خویش و نیز تقابل با مصونیت قضایی برای جنایتکاران در قدرت است. برای رسیدن یا بهتر بگویم نزدیک شدن به این سازوکار؛ ورودیهایمختلفی وجود دارد. توجه این ورودیها «هم اکنون» است نه انتظار برای آیندهای که این حکومت بر سر کار نباشد. ورود به دادخواهی یعنی جستجویامکانات و استفاده از موقعیتها در راستای هدفی که محاکمه عدالتخواه در پی آن است. این کارزار روندی پرتداوم است و سر هر بزنگاهی میتواند و بایدصورت بگیرد.
یادآوری: یادآوری جنایت برای نشان دادن قبح آن و پایمال شدن حقوق بشر؛ ایجاد احساس شرم در جنایتکار از یک طرف و از سوی دیگر هدف یادآوری؛ بهیادآوردن انسانهایی است که قربانی این جنایتها شدند. در عین حال اما آنها را به قربانی صرف تبدیل نکردن. محاکمه و دادگاه محاکمه جنایتکار؛ تکیه بروجه قربانی جنایت دارد.؛ وجه دیگر یادآوری انگشت گذاشتن بر جایگاه آنها به عنوان مخالف سیاسی و مبارزه آنها در برابر استبداد است. احتارم و ارجگزاری بهآنها که جانشان را بر سر آرمان و عقیدهشان فدا کردند. در عین حال بیاعتباری حکومت جنایت را یادآوری میکند. دادخواهی زنده نگه داشتن حافظهای استکه مدام در معرض تهاجم است. ولی حافظه زمانی به امری اجتماعی و سیاسی تبدیل میشود که به فعل درآید. «فراموش نمیکنیم» را محدود به شعار کردن وتکرار آن؛ اگر به اقدامی تبدیل نشود؛ میتواند تبدیل به اعدت شود و حتی به فراموشی دامن زد. زنده نگه داشتن حافظه به این معنا هم هست که به حذفآنها تن ندادهایم. و دادخواهی فرهنگ میآفریند؛ فرهنگ مسؤولیتپذیری در جامعه.
ایرج مصداقی: متأسفانه چنین امری به دلایل گوناگون محقق نمی شود. دادگاههایی که به موضوع جنایت علیه بشریت در سطح ملی و یا بینالمللی رسیدگیمی کنند از دادگاه نورنبرگ و دادگاهتوکیو گرفته تا دادگاههایی که طی هفتاد سال گذشته در سرتا سر جهان تشکیل شدهاند همگی بعد از فروپاشی نظامهایدیکتاتوری و فاشیستی و در دوران گذار تشکیل شدهاند. در ارتباط با ایران هم بعید به نظر میرسد که این روند متفاوت باشد و باید منتظر فروپاشی نظاماسلامی بود تا این مهم محقق شود. در پانزدهم ژوئن ۱۹۸۸ یک گام مهم برای رسیدگی به امر جنایت علیه بشریت برداشته شد و اساسنامه دادگاه بینالمللیکیفری در کنفرانسی که از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد در رم، برگزار شده بود به تصویب اکثریت نمایندگان کشورهای عضو رسید. بر این اساس، درسال ۲۰۰۲ دادگاه کیفری بینالمللی در لاهه تأسیس شد و مسئول رسیدگی به این نوع از جرائم در سرتاسر جهان شد. مصداق جنایت علیه بشریت برای ایندادگاه، ذیل ماده هفتم اساسنامه سازمان ملل متحد تعریف شده است. اما متأسفانه مواردی که تاکنون در دادگاه بینالمللی کیفری مورد بررسی قرار گرفتهاندمربوط به جنایات صورت گرفته در آفریقا میشوند، موضوعی که باعث طرح انتقادهای زیادی به کار این دادگاه شده است. همه کشورهای عضو سازمان مللمتحد بایستی اساسنامه کنفرانس رم را امضا کنند که پایه تاسیس دادگاه بینالمللی کیفری است. تا کنون فقط ۱۲۰ کشور این اساسنامه را امضا کردهاند. ازآنجایی که قانون عطف به ماسبق نمیشود، این دادگاه به جنایاتی رسیدگی میکند که بعد از سال ۲۰۰۲ اتفاق افتاده باشند و متأسفانه بدترین جنایات صورتگرفته در ایران در دههی هشتادِ میلادی سازماندهی شده و عملاً امکان طرح آنها در این دادگاه نیست. دولت جمهوری اسلامی هنوز رسماً به اسناسنامه رمنپیوسته است. امضای این اساسنامه نیز به منزلهی پذیرش آن نیست بلکه موضوع میبایستی در مجلس شورای اسلامی تصویب و به تأیید شورای نگهبانبرسد که امید چندانی نیز به آن نیست. البته شورای امنیت ملل متحد هرگاه که اراده کند میتواند بر اساس بند هفتم اساسنامه ملل متحد و به بهانهی به خطرافتاد صلح و امنیت جهانی چنین دادگاههایی را تشکیل دهد. دادگاه کیفری بینالمللی پروسه رسیدگی به پروندهی جنایت علیه بشریت را هنگامی آغاز میکندکه یکی از کشورهای امضا کننده اساسنامه رم داوطلبانه پیگیری موردی از جنایت و نقض حقوق بشر خود را به این دادگاه محول کند. این دادگاه همچنین درصورتی که افراد حقیقی یا سازمانهای غیردولتی، شکایتی را به آن تسلیم کنند، میتواند وارد عمل شود. اما رسیدگی به شکایت به همکاری کشور محل جنایتبستگی دارد. مشکل دیگر این دادگاه عدم امکان بازداشت و انتقال مظنونان به لاهه است. در این زمینه دادگاه کیفری بینالمللی متکی به همکاری کشورهایعضو است. تردیدی نیست که مقامات نظام اسلامی در این زمینه همکاری نمیکنند چنانچه در موضوع ژنرال عمر البشیر رئیس جمهوری سودان که متهم ایندادگاه بود همکاریای صورت نگرفت.از آنجایی که عاملان و آمران جنایت علیه بشریت در ایران، بالاترین پستهای قضایی، امنیتی، سیاسی و مذهبی را دردست دارند امکان طرح و پیگیری چنین موضوعی مطلقا در نظام اسلامی نیست. جانیان در این نظام ارتقا مقام یافتهاند و بالاترین پستهای سیاسی، امنیتیو قضایی و مذهبی را اشغال کردهاند. دادخواهی مادامی که نظام اسلامی در قدرت است به شکل تشکیل دادگاه صالحه صورت تحقق نخواهد یافت هرچندموضوع دادخواهی تعطیل بردار نیست. وظیفهی ما پیگیری این امر به طرق گوناگون است. مبارزه با فراموشی و تقویت حافظهی جمعی و مستند کردنجنایات صورت گرفته در چهار دهه گذشتهبخش مهمی از امر دادخواهی است. اصولاً بدون مستند کردن جنایات صورت گرفته توسط نظام اسلامی نمیتوان بهامر دادخواهی در آینده دل بست. بدون مبارزه با فراموشی و تقویت حافظه جمعی امکان تحقق دادخواهی در آینده نیست. به منظور زنده نگاه داشتن شعلهدادخواهی است که باید با شعار «ببخش و فراموش نکن» که توسط همراهان دیروز جانیان مطرح میشود مقابله کرد. تشکیل «ایران تریبونال» و پیگیریموضوع رسیدگی به جنایت علیه بشریت در یک دادگاه مردمی، قدمی در راه دادخواهی بود که با موفقیت انجام گرفت و ما همچنان موظف هستیم این راه راادامه دهیم.
مهدی اصلانی: جانمایهی پاسخم به پرسش دوم اینگونه است: در بودِ جمهوریی اسلامی تحقق امر دادخواهی ناممکن و این امر تنها با سرنگونییجمهوریی اسلامی میسر است. دستِ کم تا زمانی که تغییر سیاسیی جدی یا همان تغییر وضعیت اتفاق نیفتد؛ یا دورانی انتقالی مشابه نمونههای آمریکایلاتین نداشته باشیم سخن گفتن از مفهومی معادل تحقق دادخواهی در پابرجاییی حکومت اسلامی ناممکن است. تاکید من بر تحقق و فرجام دادخواهیاست. این مهم اما معنایی معادل پیگیری نکردن موقعیت حقوق بشر و تعطیل پروژهی دادخواهی ندارد. اهدافی نظیر آرشیو کردن؛ به بایگانی سپردن وتقویت حافظهی جمعی و مستند کردن جنایات. همینجا گفته باشم تجاربِ پیشاروی ما از فرجام دادخواهی در جوامعی که ریل دادخواهی را رفتهاند حتا باجابهجایی در هرمِ قدرت و تغییر حکومتها سالیان طولانی به درازا کشیده است. به عنوان نمونه در کشورهایی نظیر آرژانتین؛ اروگوئه و شیلی با گذشت بیشاز چند دهه از جابهجایی قدرت هنوز پروندههای دادخواهی باز است.
جمهوریی اسلامی حکومتی است باجگیر و قدارهبند و روی میزِ بزرگِ قمارِ جهانی با انبوهی از ژتونهای نفتی بازی میکند. تحقق دادخواهی در هنگامهیتعامل جهان با ایرانی اسلامی سادهانگاری توهمگونهای بیش نیست. مکرر میکنم: نیستی این نظام و نابودهگیاش با تحقق دادخواهی گره خورده. تجاربِجهانیی موفق امر دادخواهی همچنین به ما میگوید؛ برای تحقق دادخواهی وجود یک نهاد مستقل الزامی است. آیا ما دارای چنین نهادی هستیم که بتواندمددرسان تحقق عدالت باشد؟ نهادی که هم شایستهگی جمعی داشته باشد و هم مستقل و هم واجد اعتماد جمعی. ممکن است این نهاد بسته به شرایطیسیاسی اجتماعی ملی باشد یا بینالمللی. بر همهگان دانسته است که جمهوریی اسلامی از بدو تولدِ منحوسش دو مسئله را برنتافته: آلترناتیو و تشکیلات.نگاهی به ترورهای داخل و خارج و تقابل با تشکیلاتهای سیاسی شاهد این مدعا است. متاسفانه در نبودِ چنین نهادی (که جمهوریی اسلامی تحت هیچشرایطی مطلقا تحملش نخواهد کرد.) فرجام دادخواهی در ایران اسلامی ناممکن است. در دوران اخیر کسانی بر تشکیل کمیسیونهای حقیقتیاب با نوعیگرتهبرداری و کپی کردن تجارب کشورهایی نظیر آفریقای جنوبی پای میفشارند. تشکیل کمیسیونهای حقیقتیاب در بود جمهوریی اسلامی در ایرانِاسلامی؟ شوخی میفرمایید؟ مرادم از این سخن نفی کمیسیونهای حقیقتیاب نیست. ما به دلایل فراوان که شماره کردنش خارج از حوصله و موضوع اینبحث است؛ هنوز نتوانستیم هیچیک از جنایت جمهوریی اسلام به ویژه هنجارِ آن کشتار تابستان شصتوهفت را با این تعداد شاهدِ زنده و اعتراف مستقیمفرد دوم نظام به دغدغهی جهانی بدل کنیم. متاسفانه ما فاقد چنین ارادهی عمومی هستیم. این کمیسیونها و کمیتههای حقیقتیاب به قاعده پس ازسرنگونیی حکومتها یا در دوران انتقال قدرت به بررسی جنایت میپردازد. کیست که نداند چشم شیطان کور! اگر پس ازجاکنشدن جمهوریی اسلامیچنین کمیسیونهای حقیقتیابی تشکیل شود میزانِ جنایت در عمرِ حکومت اسلامی چندان فراخ است که واکاوی و بررسی آن چندین دهه طول خواهدکشید. نخست باید ارادهای عمومی برای بازگشایی و بازخوانیی رادیکال موضوعهای مربوط به دادخواهی وجود داشته باشد.
همینجا گفته باشم در جامعهی سیاستزدهی ما پارهای از موضعگیریهای سیاسی مسئله دادخواهی را به تنگناهای سیاسی سوق داده. چندی پیش مادر یکیاز بهقتلرسیدهگان حوادث موسوم به موجِ سبز تحت تاثیر گرایش سیاسی جریانی که وی بدان تعلق خاطر داشت؛ اعلام کرد: من از خون پسرم میگذرم بهشرط آنکه رهبران موج سبز ار حصر بدر آیند. این نگرش به امر دادخواهی سویهای دیگر از قصاص اسلامی است که امر دادخواهی را با آغشتن به سیاست بهموضعگیریهای سیاسی ارزان تنزل میدهد. در نمونهای دیگر ما شاهد آنبودیم که همسر یکی از اعدامشدهگان تابستان شصتوهفت که چندتن ار اعضایخانوادهاش در دههی شصت اعدام شدند اعلام کرد من به روحانی رای میدهم. یعنی رپرتاژآگهی و تشویق و ترغیبِ دیگران به رای دادن به یکی از قاتلانخانوادهاش.
——————————–
۱– نگاه کنید به اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39884&fbclid=IwAR0EZO8WZ-sNSWG8QUQbZy_X0be1BUzhDSGqSWGg7Na31Evoz05DmCesvIs
منبع:پژواک ایران