PEZHVAKEIRAN.COM مهدی بازرگان به مسعود رجوی در راه احمدآباد چه گفت؟
 

مهدی بازرگان به مسعود رجوی در راه احمدآباد چه گفت؟
عبدالعلی بازرگان

116EC086-BA4B-43BF-8E1D-0ABBFB5938E1.jpegزیتون

محمدرضا سرداری: مهدی بازرگان نخست وزیر فقید دولت موقت جمهوری اسلامی از جمله شخصیت‌های چند وجهی ایران است. شاید کمتر کسی در دوران معاصر یافت شود که هم اهل علم و صنعت باشد، هم اهل سیاست و اندیشه. با این وجود مهم‌ترین وجه شخصیتی مهندس بازرگان اخلاق است. اخلاق‌مداری و پاک‌دستی وی، امروز موافقان و مخالفانش را به موضع احترام کشانده و او را به اسطوره اخلاق در سیاست تبدیل کرده است.
مهندس بازرگان به تعبیری دیگر نقطه توازن سیاست در ایران بود. میانه‌روی سیاسی او را می‌توان راه سومی میان منش سیاسی محمدرضا پهلوی و روح‌الله خمینی تعبیر کرد. تلاش‌های او برای عبور از بحران گذار از حکومت پهلوی با حداقل هزینه، الگویی است که همچنان می‌تواند مورد توجه و مطالعه از سوی فعالان سیاسی قرار گیرد.

در بیست‌ و پنجمین سالگرد درگذشتِ مهدی بازرگان که با چهلمین سالگرد انقلاب ایران هم‌زمان شده، با فرزند وی، عبدالعلی بازرگان که خود نیز از فعالان سیاسی سال‌های پیش و پس از انقلاب هستند، به گفت‌وگو نشستیم و از وعده‌ها و شعارهای انقلاب، نظر مهندس بازرگان درباره آیت الله خمینی و مجاهدین و جریانات ۹ ماه پرالتهاب دولت موقت پرسیدیم.

متن کامل این گفتگو از را در ادامه می‌خوانید:

سپاسگزارم از وقتی که برای این گفت‌وگو گذاشتید. آقای بازرگان، با توجه به اینکه همین روزها انقلاب ایران پا به ۴۰ سالگی می‌گذارد می‌خواهم سوال‌هایم را از نسبت مهندس بازرگان و انقلاب شروع کنم. استقلال از مهمترین شعارهای انقلاب ایران بود و مورد تایید و محل اتفاق اکثر نیروهای انقلابی. مفهوم استقلال از منظر مهندس بازرگان و نهضت آزادی چه بود؟ آیا از نظر وی و نهضت آزادی، حکومت شاه وابسته یا مستعمره بود؟

بدیهی است که ایران هرگز مستعمره به شکل کلاسیک آن نبوده است، اما شاه در میان دو قطب قدرت آمریکا و شوروی، وابسته و مجری سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا، از جمله در سرکوب جنبش چپ ظفار در عمان بود، هرچند می‌کوشید در این میان از قدرت اقتصادی ناشی از افزایش چشمگیر بهای فروش نفت در جهت توسعه ایران استفاده کند.

منتقدان مهندس بازرگان می‌گویند وی خواستار استقرار یک حکومت ایدئولوژیک اسلامی در ایران بود. حکومت مورد نظر آقای بازرگان به‌راستی چه بود و چه تفاوتی با جمهوری اسلامی آقای خمینی داشت؟

کتاب‌های ایشان، از جمله: مرز میان دین و سیاست، تفکیک دین و سیاست، بعثت و ایدئولوژی، بعثت و آزادی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء و... به‌وضوح نشان می‌دهد که ایشان درعین تشویق مسلمانان به مشارکت در اداره جامعه و سیاست و دولت، به حکومت ایدئولوژیک، به معنای حکومت دینی، تحمیل شریعت و ادغام دین و دولت مطلقاً موافق نبودند.

مهندس بازرگان موافق با جمهوری دمکراتیک اسلامی بود. آیا در متن پیش‌نویس قانون اساسی نیز این عبارت آمده بود؟ مشکل آقای خمینی با کلمه دموکراتیک چه بود؟
خیر چنین عنوانی در پیش‌نویس قانون اساسی نیامده بود، دلیلش هم روشن است؛ ته ذهن ایشان همان ولایت فقیهی بود که در نجف به طلبه‌ها درس داده بود، شما به‌ندرت فقیهی پیدا می‌کنید که به دموکراسی، یعنی حاکمیت ملت و نظام اکثریت آراء باور داشته باشد. البته آقای خمینی در ابتدای انقلاب جملاتی از قبیل: «میزان رأی مردم است» و امثالهم را به هنگام انتخابات به زبان جاری کرده بود، اما همه می‌دانند منظور از واژه مردم در چشم و دل حاکمان کدام مردم است!

چرا مهندس بازرگان با وجود آن که تلاش کرد تا دولت بختیار بماند و از آقای خمینی نیز به خاطر عدم پذیرش بختیار دلگیر شد، سرانجام حکم نخست‌وزیری را پذیرفت؟ آیا نخست‌وزیری به وی تحمیل شد؟

ایشان پس از شناختی که از آقای خمینی در سفر به نوفل لوشاتو پیدا کردند و گزارشی که پس از بازگشت به ایران به شورای مرکزی نهضت آزادی دادند، اصلاً تمایلی به پذیرش این مأموریت نداشتند، اما پس از مشورت با سایر دست‌اندرکاران مبارزه در آن ایام، و ظاهراً موافقت همگی، به‌استثنای مرحوم طالقانی که گفته بود «آنها وفا ندارند»! شانه خالی کردن از قبول این مسئولیت خطیر را، آن‌هم در شرایط حساس پیش از انقلاب، که هنوز ساواک فعال بود و کاندید مورد توافق دیگری هم وجود نداشت، نوعی محافظه‌کاری برای کسی که یک عمر برای آزادی تلاش کرده تلقی می‌کردند. از آن گذشته، این یک مأموریت کوتاه برای دولتی «موقت»، به‌منظور تحویل دولت سابق، همه‌پرسی نظام سیاسی، تهیه پیش‌نویس قانون اساسی، تدارک انتخابات مجلس موسسان تا تعیین دولت دایمی بود که عملاً ۹ ماه هم بیشتر به طول نیانجامید.

در آن گزارش درباره‌ی آیت الله خمینی چه گفته شده بود؟ نقد مهندس بازرگان به آقای خمینی چه بود؟

مهندس بازرگان در آن گزارش آقای خمینی را بسیار ساده و بی خبر از دنیای سیاست و مناسبات میان قدرت‌های جهانی معرفی کرد، کسی که گویا نیازی هم به نظرخواهی و مشورت با دیگران در خود احساس نمی‌کند و همچون خلفای اموی و عباسی تنها انتظار بیعت از دیگران را دارد. طبیعی است وقتی مرجعی به‌قدرت سیاسی برسد، فقط به فقه و فتوا فکر می‌کند! ولایت مطلقه فقیه هم از دل چنین ذهنیتی زاییده شد.


ممکن است درباره فرآیند نخست وزیر شدن پدر قدری بیشتر توضیح دهید؟

همان‌طور که می‌دانید، مرحوم مطهری با آشنایی نزدیک و ارتباطاتی که از گذشته با ایشان داشت، نقشی کلیدی ایفا کرد و همو بود که به آقای خمینی گفته بود مهندس بازرگان هم تجربه مدیریت هیئت خلع ید از انگلستان در جریان ملی شدن صنایع نفت در زمان دکتر مصدق را دارد، و هم دارای بیشترین مقبولیت در میان چهره‌های ملی، مذهبی و دانشگاهی است. مأموریت کنترل تولید نفت فقط برای مصرف داخلی در زمان اعتصابات شرکت نفت در آستانه انقلاب را هم به خوبی انجام داده است.

شما در مصاحبه‌ای با رادیو فردا گفته بودید برخی روحانیون مانع ملاقات دکتر بختیار با آیت‌الله خمینی شدند؟ آیا شما آنان را می‌شناسید؟

در آن مقطع زمانی عده‌ای از روحانیون در حمایت از آقای خمینی در مسجد دانشگاه تهران تحصن کرده و عملاً ستاد طرفداران آقای خمینی را تشکیل داده بودند و با ایشان ارتباط مستقیم داشتند، من نام چند نفری از آنها را شنیده ‌بودم، ولی ذکرش را به دلیل عدم حضور خود در آن جمع و بی‌اطلاعی از میزان تأثیر هرکدام به مصلحت نمی‌دانم. حتماً شرح آن تجمع را حاضرین در آن مجلس گزارش کرده و نقش خود را ذکر کرده‌اند.

چرا پیش‌نویس قانون اساسی مستقیم به همه‌پرسی گذاشته نشد؟

یکی از وظایف پنجگانه دولت موقت، همین تهیه پیش‌نویس قانون اساسی و تشکیل مجلسی برای بررسی آن بود، که گویا از نوفل لوشاتو هم وعده داده شده بود. آقای خمینی پس از مطالعه آن پیش نویس و دو تذکر اصلاحی؛ یکی تغییر کلمه «اسلام» به‌عنوان دین رسمی، با «شیعه اثنی عشری»، دیگری حذف حق قضاوت زنان، به‌شدت اصرار داشت هرچه زودتر این پیش‌نویس به همه‌پرسی سپرده شود تا نظام جدید سریعاً در داخل و خارج جا بیفتد، اما در بحث مشترک با شورای انقلاب، جمع غیر روحانی شورا یعنی مهندس بازرگان، بنی صدر، قطب‌زاده و برخی دیگر این کار را علاوه بر خلف وعده به مردم، بی سابقه و نامقبول در جهان می‌شمردند. هرچند آقای هاشمی توصیه می‌کرد«نظر آقا را بپذیرید، وگرنه اختیار از دستتان خارج می‌شود و به دست آخوندها می‌افتد!»

پس چگونه پیش نویس به مجلس خبرگان رفت؟

مرحوم طالقانی نظری بینابین مطرح کرد که مورد پذیرش دیگران قرار گرفت، قرار شد به‌جای مجلسی مفصل، مجلسی با تعداد کمتر و مدتی محدودتر برای تصویب پیش‌نویس تشکیل گردد. متاسفانه این مجلس، که نام «خبرگان» بر آن نهادند، تغییراتی اساسی در پیش‌نویس داد و اصل ولایت فقیه را نیز در آن گنجاند و چهار میخه کرد، از نظر زمان هم به درازا کشید و از وظیفه خود بسی منحرف گردید.

البته دولت موقت انحلال آن مجلس را به خاطر گذشت از موعد مقرر و تخطی از وظیفه مشخص خود به تصویب هیئت دولت رسانده بود ولی به دلایلی که بیانش موقعیتی دیگر می‌طلبد، آنرا پیگیری و اعلام نکرد، متاسفانه گزارش این جلسه پیراهن عثمانی علیه شادروان مهندس امیرانتظام، دبیر جلسات هیئت دولت، پس از دستگیری ایشان شد.

نظر صریح مهندس بازرگان نسبت به ولایت فقیه در آن روزها چه بود؟

نظر مهندس بازرگان درباره ولایت فقیه را در جزوه ۸۰ صفحه‌ای نهضت آزادی ایران در رد این نظریه، که همان زمان منتشر شد می‌توانید ببینید.

 

نسبت و رابطه سازمان مجاهدین خلق با مهندس بازرگان در دوره انقلاب چه بود؟

عملاً می‌شود گفت در آن شرایط هیچ ارتباطی وجود نداشت، در آغاز، تمایلات انقلابی مجاهدین به شیوه‌های آقای خمینی خیلی نزدیک‌تر از همسویی با مهندس بازرگان و دولت موقت بود اما وقتی شعار «همه با هم» پیش از انقلاب تبدیل به: «همه با من» شد و سر خود را بی‌کلاه دیدند، به اشتباهشان پی بردند. واقعیت این است که زندان‌های قبل از انقلاب را بچه‌های کمونیست و مجاهد پر کرده بودند و اعدامی‌ها و کشته شده‌های درگیری‌ها هم تماماً متعلق به چریک‌ها بود، و شما خیلی اندک یک روحانی زندانی می‌دیدید، ولی نگرانی و وسواس عجیبی در آقای خمینی و روحانیت وجود داشت که هیچ‌یک از آنان حتی در مجلس هم وارد نشوند. همین به بازی گرفته نشدن‌ها و طرد و دفع سازمان یافته بود که آنها را از همان آغاز به فکر تداوم شیوه‌های پیش از انقلاب انداخت؛ اما این اشتباهی بود در ارزیابی نیروی مقابله با طبقه‌ای که اینک بر تمام امکانات مملکت مسلط شده و توده‌های مقلد را نیز پشتیبان دارد. اشتباهی که موجب کشته شدن هزاران نفر از طرفین، پناه بردن به عراق و آمریکا و عوارض تاسفبار دیگر شد.


چرا مهندس بازرگان از مجاهدین در دولت موقت استفاده نکرد؟

آنها دولت موقت را غیر انقلابی و محافظه‌کار می‌دانستند. به خاطر دارم در اولین سالگرد درگذشت دکتر مصدق پس از انقلاب، که سیل عظیمی از مردم پس از سالیانی ممنوعیت به زیارت مزار او در احمدآباد می‌رفت، اتوبوس‌هایی نیز برای مقامات و مسئولین تدارک دیده شده بود که مسعود رجوی پس از سوار شدن در اتوبوس جلویی، در ردیف اول پهلوی مهندس بازرگان نشست، من که ردیف پشت نشسته بودم می‌شنیدم که پدر از تصمیم مجاهدین برای آینده می‌پرسیدند و رجوی هم از پاسخ‌دادن به بهانه‌هایی طفره می‌رفت و سخنانی کلی از فشارها و محدودیت‌هایی که بر آنها تحمیل می‌شود می‌گفت. بالاخره مهندس بازرگان گفتند: به هرحال هیچ دولتی در هیچ کجای دنیا یک گروه مسلح مستقل را نمی‌تواند تحمل کند!

چرا از روحانیون اطراف آقای خمینی و گروه‌های چپ در دولت موقت دعوت نشد؟

کدامیک از روحانیون اطراف آقای خمینی کوچکترین تجربه مدیریتی داشت؟ اگر کسی را داشتند که آقای خمینی مجبور به‌گزینش مهندس بازرگان نمی‌شد! آنها به‌تدریج از طریق جلو انداختن متخصصان وابسته به خود با کار اجرایی آشنا شدند و امور را پله پله قبضه کردند. اما در مورد گروه‌های چپ، وقتی انقلاب رنگ مذهبی گرفت و رهبری آن به عهده یک روحانی قرار گرفت، طبیعتاً جایی برای چپ‌ها نماند. وزرای دولت موقت هم مستقل از نظر رهبری و شورای انقلاب، که در تسلط روحانیون قرار داشت، قابل گزینش نبودند.

آیا تلاشی هم از سوی دولت موقت برای حل اختلافات سیاسی احزاب و خلع سلاح گروه‌های سیاسی صورت گرفت؟

به پیشنهاد و مسئولیت بنده، دفتری در نخست‌وزیری برای تسهیل ارتباط با گروه‌های سیاسی و رفع سوء تفاهمات فی‌مابین تأسیس شد. من ابتدا سراغ مسعود رجوی، که با ایشان در سال ۱۳۵۲ مدتی در زندان قصر همبند بودیم، رفتم و او را در ساختمان سابق بنیاد پهلوی، که به اشغال سازمان درآورده بودند، ملاقات کردم و هدف از تأسیس این دفتر را، که گمان می‌کردم حتماً مورد استقبال او قرار می‌گیرد، توضیح دادم، اما با نومیدی گفت: فکر می‌کنی هیچ فایده‌ای داشته باشد؟ با توضیحات بیشتر من وعده داد با دوستانش صحبت کند، ولی هرگز یک نفر هم از سازمان در آن محفل، که حتی رهبر چریک‌های فدایی خلق هم حضور می‌یافت، شرکت نکرد. واقعیت این است که آنها اصلاً دولت موقت را با انتظارات انقلابی ضد امپریالیستی خود منطبق نمی‌دیدند و آن را به چیزی نمی‌شمردند.

نقش دولت موقت در شکل‌گیری سپاه و نظر مهندس بازرگان در آن خصوص ضرورت تشکیل آن بود؟

این جمله مهندس بازرگان در حافظه بسیاری از جوانان نسل آن روز مانده است که: «نظام موجود را به هوای نظامی که هنوز مستقر نشده به هم نزنیم»، بنابراین نظر شخصی ایشان اصلاح و بازسازی همان تشکیلات موجود، از جمله شهربانی، پلیس و ارتش، با تغییراتی در سطح مدیران اصلی، متناسب با مقتضیات پس از انقلاب بود، اما در شرایط انقلابی آن زمان گوش کسی بدهکار به این حرف‌ها نبود و همه می‌خواستند وضع موجود را یکسره واژگون کنند.

نمی‌دانم خبر دارید که پاسداری ساختمان نخست‌وزیری را پس از انقلاب، توسط همان بچه‌های محلات اطراف خیابان کاخ اداره می‌شد که هیچکس از سوابق آنها اطلاع نداشت و نمی‌دانست وابسته به چه خط و ربطی هستند! تازه پس از یکی دو ماه کشمکش و مقاومت، با تشکیل جلسه قدردانی و وعده محاسبه این مدت در دوره سربازی آنان و ظاهراً حقوق و هدایایی متناسب، ساختمان را به همان شهربانی که تا چند ماه قبل بعضاً مقابل انقلاب قرار داشت تحویل دادند.

آیا یادتان هست که چند بار حتی خانواده‌ها و کارمندان سطح پائین تر ساواک هم جلوی نخست‌وزیری تجمع اعتراض‌آمیز کردند که به‌عنوان کارمند دولت چرا به حقوق آنها رسیدگی نمی‌شود و گرسنه و بیکار مانده‌اند! واقعیت این است که ساواک یازده اداره کل داشت که تنها اداره سوم مستقیماً در سرکوب و شکنجه دست داشت و آنها به‌نوعی بی خبر از اوضاع بودند.

مگر دولت موقت قادر بود با همان نیروهای شهربانی و ژاندارمری و ساواک حکومت شاه، امنیت را تأمین کند؟

خوب، در آن شرایط دکتر چمران نیز با سوابقی که در تربیت جوانان انقلابی «حرکه المحرومین» در مدرسه حرفه‌ای جبل عامل لبنان داشت، به‌اتفاق مهندس محمد توسلی و دکتر سازگارا، که در آن موقع بسیار جوان بود، دست به کار شد و ابتدا در پادگان جمشیدیه و بعد در سعدآباد دوره‌هایی را برای تربیت کادرهایی جهت پاسداری از نهال نوپای نظام جدید که در معرض انواع آسیب‌ها بود تأسیس کرد که اگر امروز سپاه پاسداران به کلی از اهداف اولیه خود منحرف شده و بر همه شئون سیاسی و اقتصادی مملکت چنگ انداخته، گناهش را باید به‌حساب کسانی گذاشت که کل دستاورد مردم در انقلاب را مصادره به مطلوب کرده‌اند.

در دوره دولت موقت، ترورهای زیادی هم صورت گرفت. آیا دولت موقت سازمانی را در آن زمان برای حفاظت از شخصیت‌های انقلاب تعیین کرده بود؟

در آن شرایط کسی تره برای دولت خرد نمی‌کرد و همه انتظار داشتند چون انقلاب شده هرکسی برای خود یک دولت است! اگر به خاطر داشته باشید، همان زمان گروه فرقان، که ترورهای متعددی هم بعداً انجام داد، با تعقیب مرحوم مطهری، که عازم جلسه‌ای در خانه مرحوم دکتر سحابی در خیابان فخرآباد دروازه شمیران بود، او را هنگام خروج از آن جلسه در تاریکی شب ترور کرد، اگر آنها می‌دانستند که در آن جلسه مرحوم پدر و عده دیگری از اعضای شورای انقلاب هم حضور دارند، چه بسا همه را ترور می‌کردند! آن بزرگان در آن مقطع زمانی حتی یک محافظ مسلح هم نداشتند! شگفت‌تر آنکه پس از خروج از خانه، مرحومین دکتر سحابی و مهندس بازرگان، شهید مطهری را تا دم در ماشین ایشان مشایعت کرده بودند و آن ضارب پنهان شده پشت درخت، آنها را در تاریکی تشخیص نداده بود! و آنان صدای شلیک را هنگامی شنیدند که به در خانه برگشته بودند.

آیا نمونه ای از آن تره خرد نکردن ها را به خاطر دارید؟
قضیه سفر محمد منتظری، مبارز انقلابی آن زمان، و حدود ۲۰۰ نفر از یارانش را حتماً شنیده‌اید، که بدون اطلاع و اجازه و پاسپورت دولت موقت می‌خواستند از فرودگاه مهرآباد به جشن استقلال لیبی بروند. جالب این که وقتی به دستور دکتر چمران مسئولین فرودگاه حاضر نشدند هواپیمایی در اختیار آنان قرار دهند، با «جلود» که معاون قذافی بود تماس تلفنی گرفتند و با هواپیمایی که او فرستاده بود، با دهان کجی به دولت موقت! به جشن استقلال لیبی رفتند. حال‌آنکه شهید چمران اصرار داشت تا قذاقی تکلیف مفقودالاثر شدن امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان را در کشورش روشن نکند، به خآطر رعایت مردم لبنان مصلحت نیست فعلاً با لیبی روابط سیاسی برقرار شود.

مجدداً سپاسگزارم از وقتی که در اختیار زیتون قرار دادید.

منبع:زیتون