اگر انقلاب نمیشد! مرور شاخصهای کلیدی اقتصادی و اجتماعی ایران
سهشنبه, 5 فوریه 2019علی رنجیپور
پیش از انقلاب
چهل سال از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ میگذرد. بزرگترین واقعه تاریخ معاصر ایران که دامنه تاثیر آن بر همه حوزههای اجتماعی و زیستی ایرانیان گسترده است. اما اگر انقلاب نمیشد...
این جمله در طول چهل سال گذشته بارها تکرار و تکرار شده است. سوال مشترک موافق و مخالف؛ انقلابی و ضد انقلاب؛ انگار که انقلاب فراتر از تغییر و تحول بنیادین در ساخت سیاسی ایران، مبداء و منشاء تاریخ است. گروه بزرگی از مردم بهمن ۵۷ را آغاز دوران افول تاریخ و تمدن و سقوط اقتصادی و سیاسی میدانند و اقلیتی سرسخت چشمبسته بر همه بحرانهای عریانی که جامعه ایران را به نقطه بنبست کشانده، آب و برق و گاز و تلفن و آسفالت جادههای روستایی را «برکت انقلاب» میدانند؛ این تازه «برکات» عینی است، چه برسد به دستاوردهای انتزاعی مثل عدالت و استقلال و پیشرفت و... که یا هیچ متر و معیاری برای اندازهگیری آنها وجود ندارد یا اگر هم هست سطحی و ظاهری است؛ مثلا توسعه آموزش عالی که برق آمار و ارقام آن چشم را میزند، اما کافی است نیشتری به آن بزنیم تا لایههای عمیق بحران را -در همه سطوح سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی اخلاقی- زیر پوست «توسعه شتابان علمی» ایران مشاهده کنیم. ترجمان «انقلاب» در طول چهل سال گذشته اما نه دستاوردهای انتزاعی، بلکه ناپایداری و تداوم ناپایداری است؛ تجربه و تاثیر پیاپی جنگ و تحریم است که هم ساخت و هم زیرساخت، همه چیز را -حتی امید را- به ورطه نابودی میکشد...
اما اگر انقلاب نمیشد… باز هم تضمینی وجود نداشت که اوضاع بهتر از شرایط فعلی بود. مجموعهای از دلایل سیاسی، جامعهشناختی و اقتصادی میتوان ردیف کرد که ثابت میکنند نشانههای سقوط پیش از جدی شدن معرکه انقلاب آشکار شده بود؛ آنجا که نتایج برنامههای نامتوازن و شتابزده توسعه اجتماعی و اقتصادی، یکی پس از دیگری نمایان میشدند؛ بحرانهای اقتصادی و اجتماعی که حتی تکنوکراتهای کاربلد و درسخوانده پهلوی هم راه حل پایدار و مطمئنی برای رفع و رجوعشان سراغ نداشتند. پیش از آنکه انقلاب در لایههای شهری ایران نفوذ کند، پدیدههای مهاجرت، حاشیهنشینی و فقر شهری پدیدار شده بودند؛ جامعه ایران البته هیچگاه با فقر غریبه نبود، اما بعد از دهه ۱۳۴۰ با صورت تازه و مدرن فقر مواجه شده بود؛ فقری که در مقایسه با سبک زندگی لایههای بالایی شهر، تبعیصآلوده به نظر میرسید. جامعه ایران گمان میکرد میتواند بر آن بشورد و برای همیشه ریشهکنش کند؛ اما دریغ که چهل سال از انقلاب اسلامی، دایره فقر بزرگتر شده و میل به شورش فزونی گرفته است.
اما اگر انقلاب نمیشد… تاریخ کاری به اگر و اما ندارد. انقلاب -چه به مثابه یک تقدیر تاریخی و یک پدیده ناگزیر یا اشتباه یک جامعه مسخ شده- رخ داده و تاریخ ایران را به دو دوره پیش و پس از خود قسمت کرده است؛ تاریخی نهچندان طولانی که میتوان بحرانهای سهمگین اجتماعی و اقتصادی را در فراز و فرودهای شاخصهای مهم اقتصادی و اجتماعی این چند دهه مشاهده کرد.
تحولات عمده جمعیت
حدود بیست سال قبل از انقلاب جمعیت ایران، حدود ۱۹ میلیون نفر بود که از این میان فقط ۶ میلیون نفر در مناطق شهری زندگی میکردند. ایران در سال ۱۳۳۵ تنها ۱۳ استان داشت و تعداد شهرها در تقسیمات کشوری کمتر از ۲۰۰ شهر بود.
بیست سال بعد در آستانه انقلاب جمعیت ایران به ۳۴ میلیون نفر رسیده بود و جمعیت شهرنشین از ۱۶ میلیون نفر گذشته بودند. در آن هنگام جمعیت شهری ایران ۲.۶ برابر و تعداد شهرها ۱.۹ برابر شده بود.
در سال ۱۳۳۵ یک چهارم جمعیت شهری ایران در تهران زندگی میکردند، اما بیست سال بعد سهم تهران به نزدیک یک سوم افزایش پیدا کرده بود.
جمعیت تهران در فاصله بیست سال سه برابر شده و از یک میلیون ۵۰۰ نفر به بیش از ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسیده بود. بقیه شهرهای بزرگ هم از قافله عقب نمانده بودند.
میزان افزایش جمعیت بقیه شهرهای بزرگ هم بیش از دو برابر بود، اما شاید در مقام مقایسه در این بازه زمانی افزایش جمعیت کرج جلب توجه میکند؛ شهری که در فاصله سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵، جمعیتش ده برابر بیشتر شد و از ۱۴ هزار نفر به نزدیک ۱۴۰ هزار نفر رسید. شهری متاثر از مغناطیس قدرتمند تهران که همه چیز را با سرعت زیاد به سوی خود میکشید، بیاعتنا به اینکه آیا شهرهای نهچندان پایدار ایران توانایی تحمل چنین بار سنگینی را دارد یا در پی تحولات جمعیتی دچار ناپایداری خواهد شد؟
در آستانه انقلاب اسلامی کمتر از نیمی از مردم ایران سواد داشتند در حالی که میانگین نرخ باسوادی در سراسر دنیا نزدیک به ۷۰ درصد بود. البته ناگفته نماند که ساختار نوین آموزش عمومی نوین در ایران در دوران پهلوی شکل گرفت و توسعه پیدا کرد، چنانکه در فاصله بیست ساله ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ نرخ باسوادی در ایران بیش از سه برابر رشد داشت و از ۱۵درصد به ۴۷درصد رسید.
در آستانه انقلاب، نظام آموزش عالی چهل و چهارمین سالگرد تاسیس اولین دانشگاه مدرن در ایران را جشن میگرفت، در این هنگام تعداد دانشجویان به بیش از ۱۴۰ هزار نفر میرسید.
اقتصاد
شاید مهمترین نقطه قوت ایران پیش از انقلاب رشد و توسعه اقتصادی است. نمودار تولید ناخالص داخلی ایران در فاصله سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ به جز یکی، دو نوسان کوچک همواره رو به بالا است، در یک بازه زمانی در فاصله ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۶، اقتصاد ایران ثبات بینظیری را تجربه میکند.
اما دو، سه سال مانده به انقلاب بزرگترین سقوط اقتصاد ایران آغاز میشود؛ سقوطی که در نقطه اوج همزمانی قیمت بالا و رکورد تولید نفت در تاریخ ایران است.
حجم تولید نفت در ایران در سال ۱۹۷۶ به رکورد ۶ میلیون بشکه در روز رسیده بود و قیمت نفت به بیش از ۱۳ دلار در هر بشکه. ارزش ۱۳ دلار آمریکا در آن سال، بیش از ۵۶ دلار سال ۲۰۱۷ است، به تعبیری قیمت نفت به سطح امروزی رسیده بود.
نمودار سرانه تولید ناخالص داخلی ایران طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۷ - بانک جهانی
در سال ۱۳۵۵ سرانه تولید ناخالص داخلی برای هر ایرانی بیش از ۱۰ هزار دلار به قیمت ثابت دلار سال ۲۰۱۰ است. این عدد ۳.۴ برابر بزرگتر از سرانه تولید ناخالص داخلی در سال ۱۹۶۰، دو برابر اولین سال انقلاب و حدود یک و نیم برابر حال حاضر است.
رشد اقتصاد ایران در فاصله بیست سال منتهی به انقلاب، رشد قاطعانه همزمان با رشد جمعیت است، در حالی که پس از آن به رغم رشد خطی جمعیت، اقتصاد در یک دامنه پر نوسان بالا و پایین رفته؛ چنانکه وقتی حجم اقتصاد را بر جمعیت تقسیم میکنیم به این نتیجه میرسیم که در بهترین حالت اقتصاد ایران چهل سال بعد از انقلاب در جا زده است.
با این همه نباید بیاعتنا از سقوط اقتصادی و رکود سنگین بعد از سال ۱۹۷۶ گذشت. حتی اگر در ایران انقلابی هم اتفاق نمیافتاد، سقوط اقتصادی منجر به بروز تغییر و تحولات گستردهای میشد. کمتر کشوری در جهان میتواند از چنین سقوط سهمگینی سر سالم به در برد که ایران نبرد و به قیمت انقلاب با آن کنار آمد.
قدرت خرید
در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۳، نرخ تورم در ایران به مدت ۱۳ سال یک رقمی بود. اما این ثبات نسبی بعد از ۱۹۷۴ آغاز شد و یک سال پیش از انقلاب در سال ۱۳۹۷، نرخ تورم به رکود ۲۷ درصد رسید. شاید پدیده تورم ۲۰ درصدی الان غیرعادی نباشد، اما بعد از ثبات نسبی، آن چه در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ اتفاق افتاد یک شوک به اقتصاد و جامعه ایران بود.
در این دوران اقتصاد ایران دچار بحران آشنای تزریق پول نفت و به هم خوردن تعادل عرضه و تقاضا شده بود. سیاستهای بگیر و ببند اقتصادی البته نتیجه عکس میداد، چنانکه تاسیس وزارت بازرگانی با هدف کنترل قیمتها در میانه دهه پنجاه، نهتنها هرگز موفق نشد، بلکه باعث افزایش نارضایتی در سطوح مختلف جامعه شد. از مصرفکننده گرفته تا تولید کننده و واسطه و فروشنده که همه گرفتار همزمانی رکود و تورم در اوج دوران درآمدهای نفتی شده بودند.
نرخ تورم در ایران طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۷ - بانک جهانی
ایرانیان اعتقاد ویژهای دارند که ثابت ماندن نرخ دلار نشانه ثبات اقتصادی است. در ادبیات عمومی و تخصصی ارزش پول ملی معادل برابری قیمت ارز است، در حالی که ثابت ماندن قیمت ارز بیاعتنا به شاخصهای دیگر تولید و تورم، لزوما نشانه خوبی نیست. البته ثبات و پایداری یکی از ملزومات توسعه پایدار است، اما بالا نگه داشتن ارزش پول به هر قیمتی با مبانی اقتصاد آزاد همخوانی ندارد.
با این همه نرخ ثابت دلار ۷ تومانی (گاهی کمی بیشتر و گاهی کمتر) در طی ۲۰ سال پیش از انقلاب، یکی از نشانههای اقتصاد موفق ایران پیش از انقلاب است. در افکار عمومی اولین و واضحترین نشانه سقوط اقتصادی ایران بعد از انقلاب افزایش قیمت دلار و ناتوانی دولتها در پایین نگه داشتن آن است.
بیکاری
در آغاز دوران رکود و سقوط اقتصادی در سال ۱۳۵۵ در ایران نرخ بیکاری در ایران به ۱۰.۲ درصد رسید. در حالی که در این زمان جمعیت فعال و آماده به کار ایران حدود ۱۰ میلیون نفر برآورد شده بودند که حدود ۱.۵ میلیون نفر از این جمعیت را زنان تشکیل میدادند. با این حساب در یک سال پیش از انقلاب، در حالی که جمعیت ایران حدود ۳۴ میلیون نفر بود، بیش از ۹ میلیون نفر در ایران صاحب شغل بودند. به ازای هر ۳.۸ نفر یکی در ایران صاحب شغل است.
بعد از انقلاب
ایران بعد از سال ۱۳۵۷ هیچگاه از وضعیت غیر عادی خارج نشد. تاریخ جمهوری اسلامی ایران تاریخ نوسان و ناپایداری است؛ تاریخ افراط و تفریط در همه چیز؛ چهل سال اعوجاج که در تمام نمودارها و منحنیهایی اقتصادی و اجتماعی پیدا است؛ از جمعیت گرفته تا رشد اقتصادی بارزترین ویژگی ایران بعد از انقلاب اسلامی بیقراری است. بحران پشت بحران که خواب و خیال خوش را از چشم جامعه ایران ربوده است. از جنگ و تحریم گرفته تا شکست تمام طرحهای اصلاحات ساختاری چه در سیاست، چه در جامعه و چه در اقتصاد.
ایران تمام چهل سال گذشته را در ساحت «برهه حساس کنونی» به سر برده است؛ واژهای که هم دستمایه طعنه و تمسخر است و هم عصاره و خلاصه تاریخ چهل ساله یک کشور؛ دورهای که اغلب کشورهای جهان در آرامش نسبی، پیش رفتهاند، جامعه ایرانی یک گام به پیش و یکی به پش، جلو رفته و عقب برگشته است. تمام فرصتهای بینظیر این چهل سال سوخته و ایران در جا زده است؛ بدتر از درجا زدگی از قافله توسعه جا مانده است.
به همین دلیل است که ناخودآگاه جامعه، لولهکشی آب و جاده روستایی و تلفن و مخابرات و اینترنت و آموزش و بهداشت و… همه را به هیچ میانگارد، نگاهی به دور و بر خود و رقبای همطراز نیم قرن پیش میاندازد، انگشت حسرت به دهان میگزد که چه فکر میکردیم و چه شد. فرصتهای سوخته و نقد عمری که صرف انقلاب و ناپایداریهای پیوسته دوران جمهوری اسلامی ایران شده قابل مقایسه با آن چیزی نیست که رسانههای رسمی ایران از آنها به عنوان دستاوردهای انقلاب یاد میکنند؛ رفاه ناپایداری که عمده آن نه محصول توسعه، بلکه طبیعت گذر زمان در چهل سال گذشته است.
شاخصهای کلیدی اقتصادی و اجتماعی، پیش از انقلاب
تحولات عمده جمعیت
در مقایسه رشد جمعیت در سالهای پیش و پس از انقلاب، اگرچه ظاهرا کفه ترازو به نفع بعد از انقلاب سنگینی میکند، اما بزرگترین و مخربترین نوسان جمعیتی تاریخ ایران بعد از انقلاب اتفاق افتاد؛ نوسانی شدید که سبب شد هرم جمعیتی ایران، تبدیل به یکی از بدقوارهترین نمودارهای جمعیتی در جهان شود.
موج جمعیتی دهه ۱۳۶۰، با جمعیت ۱۷ میلیون نفر مهمترین دستاورد جمعیتی ایران پس از انقلاب ۵۷ است. موجی که مترادف بحران و کمبود امکانات و فضا است؛ اشتباهی هولناک که لااقل تا چهل سال دیگر اثرات مخرب آن برای اقتصاد و جامعه و سرزمین ایران باقی است. به همین دلیل است که در نمودارهای جمعیتی کسی وضعیت ایران را به صورت نقطه به نقطه با قبل از انقلاب مقایسه نمیکند؛ وگرنه سرعت رشد جمعیت، به خصوص جمعیت شهری در چهل سال پس از انقلاب نصف چهل سال منتهی به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ است.
جمعیت ایران در فاصله بیست سال قبل از انقلاب ۱.۸ برابر شده بود، و در چهل سال بعد از انقلاب ۲.۸ برابر شده است. جمعیت شهری نیز طی سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ حدود ۲.۶ برابر شده بود، در حالی که در چهل سال بعد رشد جمعیت شهری ایران بیش از ۳.۷ برابر نبود.
اما به جز شاخصهای کمی، باید دید کیفیت جمعیت چه تغییری کرده است.
قاعدتا باید اعتبار افزایش نرخ باسوادی و همین طور توسعه آموزش عالی را هم به پای انقلاب نوشت، اما نباید دو حقیقت مسلم را از نظر دور داشت؛
یکی اینکه افزایش سطح سواد عمومی میوه درختی بود که سالها پیش از انقلاب و در دهه ۱۳۲۰ نهال آن در ایران کاشته شده بود. با وجود سازمان مدرن آموزش و پرورش حتی بدون انقلاب هم سطح سواد عمومی افزایش مییافت، چه بسا در شرایط پایدار، به جای ۹۵ درصد، ۹۹ درصد جامعه ایران امروز باسواد بودند.
و حقیقت دوم آنکه توسعه آموزش عالی، نه یک توسعه طبیعی بلکه یکی از مظاهر توسعه نامتقارن و نامتوزان ایران بعد از انقلاب است؛ این توسعه برای جامعه ایران هزینه کمی نداشته است. نظام آموزش عالی ایران یا به تعبیری کارخانه آموزش عالی وضعیتی متناقض شبیه کارخانه ایرانخودرو دارد. چرخ پرهزینه آن نه برای تولید و صرفه اقتصادی که برای چرخیدن میچرخد. همین است که ایران در عین حال یکی از ۱۰ کشور اول دنیا در تولید مدرک دانشگاهی است به شدت از معضل بیکاری دانشگاه رفتهها رنج میبرد.
اقتصاد
کارنامه اقتصادی جمهوری اسلامی به نسبت پیش از انقلاب تعریف چندانی ندارد. تقریبا در طول چهل سال بعد از انقلاب ایران هیچگاه به نقطه اوج سال ۱۳۵۵ نزدیک هم نشد. و از آن بدتر هیچگاه ثبات رشد اقتصادی نظیر آنچه طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۶ در ایران اتفاق افتاد تکرار نشد. در عوض منحنی تولید ناخالص داخلی ایران، یکی از نامنظمترین و پرنوسانترین نمودارهای اقتصاد جهان در چهل سال گذشته است.
مقایسه رشد اقتصادی ایران و جهان بعد از انقلاب - بانک جهانی
در نمودار بالا منحنی آبی رشد اقتصادی ایران را بعد از انقلاب نشان میدهد و منحنی سبز رشد اقتصادی جهان است. در چهل سال گذشته اقتصاد ایران ۹ بار رکود را تجربه کرده و در آستانه دهمین تجربه سقوط اقتصادی قرار دارد، در حالی که میانگین رشد اقتصادی تابع جهان تنها در یک سال ۲۰۰۹ کمتر از صفر بوده است.
در سال ۱۳۵۵ سرانه تولید ناخالص داخلی برای هر ایرانی بیش از ۱۰ هزار دلار به قیمت ثابت دلار سال ۲۰۱۰ است. این عدد تقریبا یک و نیم برابر بیشتر از حال حاضر است، در حالی که به طور متوسط سرانه تولید ناخالص ملی در جهان افزایش پیدا کرده است. پیش از انقلاب در سال ۱۹۷۶، متوسط سرانه تولید ناخالص جهان نصف ایران بود، در حالی که در حال حاضر سرانه تولید ناخالص داخلی در جهان بیش از ۱۰ هزار دلار و در ایران کمتر از ۷ هزار دلار است.
ترجمه ساده این وضعیت، سقوط اقتصاد ایران (منحنی آبی) همزمان با سیر صعودی اقتصاد دنیا (منحنی سبز) است.
مقایسه سرانه تولید ناخالص داخلی ایران و جهان طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۷ - بانک جهانی
قدرت خرید
در کل تاریخ چهل ساله بعد از انقلاب تنها چهار بار تورم کمتر از ۱۰ درصد بوده است. دو بار در دهه ۶۰ و در میانه رکود مطلق ناشی از جنگ و دو بار در سالهای ۹۵ و۹۶ که برای اولین بار دو سال پیاپی تورم یک رقمی بود.
تورم ده درصدی برای بسیاری از کشورهای دنیا یک فاجعه اقتصادی است، اما در ایران معاصر یک آرزوی دور است که هرگاه اقتصاد ایران به آن نزدیک شده، با شدت دوباره به تورم بزرگتری منتهی شده است.
نرخ تورم در ایران طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۲۰۱۷ - بانک جهانی
تورم در ایران، به سادهترین شکل ممکن بیانظباطی مالی دولتها را در دورههای مختلف نشان میدهد. اگر در پیش از انقلاب بیانضباطی مالی در سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ زمینهساز بحران شد، بعد از انقلاب تمام دولتها در استقراض و چاپ پول فرونگذاشتهاند؛ دولتهایی مدعی که به جای کاهش هزینههای غیرضروری ترجیح داده و میدهند با چاپ پول اوضاع را عادی جلوه دهند. به عبارتی با سیلی سوزان تورم، صورت خود را سرخ نگه دارند.
محاسبهگر هوشمند تورم بانک مرکزی نشان میدهد در فاصله فروردین ۱۳۶۱ تا آبان ۱۳۹۷ سطح عمومی قیمتها در ایران بیش از ۵۱۲ برابر بیشتر شده است. در این فاصله ارزش پول ملی به نسبت دلار آمریکا، بیشتر از هزار برابر کمتر شده است.
بیکاری
و اما بیکاری که ترکیب و ملغمهای از همه بحرانهای چهل ساله است. از افزایش نامتوازن کیفی و کمی جمعیت گرفته تا سقوطهای پی پی اقتصادی و تورم کاهش مداوم ارزش پول ملی.
بحران بیکاری امروز به نقطه غیرقابل بازگشتی رسیده است. از یکسو میل به کار در ایران در پایینترین حد ممکن است. نرخ مشارکت اقتصادی ایران حتی در مقایسه با همسایگان نیز بسیار پایین است. یکی از دلایل این اتفاق نوسانهای شدید تورمی و سقوط ارزش پول ملی است که باعث میشود کار کردن ارزش و صرفه اقتصادی چندانی نداشته باشد.
از سوی دیگر موج سهمگین جمعیت متولد دهه ۱۳۶۰ به رغم وجود دستآنداز دانشگاه بالاخره به بازار کار رسیده، اما در شرایط ناپایدار رکود و تحریم اقتصاد ایران ظرفیت اشتغالزایی برای این جماعت جویای کار را ندارد.
آخرین آمارها نشان میدهد که در جامعه ۸۰ میلیون نفری ایران که در حال حاضر بیش از ۵۷ میلیون نفر آن در سن کار قرار دارد، جمعیت شاغل تنها ۲۳ میلیون نفر است که تازه ز این ۲۳ میلیون کمتر از ۱۴ میلیون نفر به طور تمام وقت، ۴۰ ساعت در هفته کار میکنند.
تداوم چنین شرایطی در سالهای آینده غیرممکن است، اما از آن سو هیچ نقشه روشنی برای مواجهه از این ابرچالش بزرگ وجود ندارد.
***
کسی درست نمیداند اگر انقلاب نمیشد چه اتفاقی در ایران میافتاد. از یکسو پیش از آشکار شدن نشانههای انقلاب، شاخصهای سقوط و شکست طرحهای جاهطلبانه توسعه ایران در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ آشکار شده بودند، بیرون آمدن از رکود و سقوط و بازگشتن به وضعیت پایدار در شرایط عادی غیرممکن نیست، اما بهای گزاف سقوط برنامه توسعه قبل از انقلاب، از بد ماجرا انقلاب بود؛ انقلابی که هنوز بعد از چهل سال تداوم دارد و در قالب تداوم ناپایداری و نوسانهای شدید اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را به جامعه ایرانی تجمیل کرده و میکند.
منبع:ایران وایر