PEZHVAKEIRAN.COM روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)
 

روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)
کورش عرفانی

در قسمت نخست این نوشتار گفتیم که هدف از این پژوهش بررسی امکان های استقرار دمکراسی در ایران است.[1] برای این منظور در ابتدا باید آخرین نظریات مربوط به دمکراسی سازی در کشورهای استبداد زده را بررسی کنیم. به همین دلیل نیز کار را با ترجمه مقاله ای در باره دیدگاه های دو اندیشمند جهان سرمایه داری غرب در این باره آغاز کردیم.  در قسمت دوم بخش دیگری از ترجمه را ارائه دادیم.[2] در پایین بخش آخراین ترجمه را می بینیم.

 

 

چگونه توسعه به دمکراسی راه می یابد

آنچه درباره ی نوین سازی می دانیم

رونالد اینگلهارت و کریستین ولزل

ترجمه: کورش عرفانی

 

توسعه  و دمکراسی

 

پنجاه سال پیش یک جامعه شناس به نام سیمور مارتن لیپست[3] این موضوع را برجسته ساخت که کشورهای ثروتمند شانس بیشتری  برای دستیابی به دمکراسی دارند تا کشورهای فقیر. هرچند که این ادعا در طول سال های بسیار مورد انتقاد قرار گرفت اما در طول زمان از آزمایش های مکرر جان سالم به در برد. سمت گیری علت و معلولی رابطه ی میان این دو نیز مورد پرسش قرار گرفت: آیا کشورهای ثروتمند شانس بیشتری برای دستیابی به دمکراسی دارند زیرا دمکراسی کشورها را ثروتمند تر می کند و یا این توسعه است که به دمکراسی ره می برد؟ امروزه این روشن است که به طور عمده، رابطه ی علت و معلولی به این صورت شکل می گیرد که توسعه ی اقتصادی به دمکراتیزه شدن ختم می شود. در ابتدای دوره ی صنعتی شدن،  دولت های خودکامه نیز توانایی این را داشتند که به همان اندازه ی کشورهای دمکراتیک به در جه های بالایی از رشد برسند. اما در ورای یک سطح از توسعه ی اقتصادی، دمکراسی امکان بیشتری برای  ظهور و دوام آوردن دارد. به همین دلیل، در میان کشورهای زیادی که از دهه ی  1990 به این سو دمکراتیک شدند اغلب آنها دارای سطح متوسط درآمدی بودند: تقریبا تمامی آنها که سطح درآمدیشان بالا بود همان موقع هم دمکراتیک بودند و چند کشور دارای سطح درآمد پایین در مرحله ی گذار قرار داشتند. علاوه بر آن، در میان کشورهایی که بین سال های 1970 تا 1990 دمکراتیک شدند دمکراسی در هر کشوری که درآمدش درسطح اقتصادی امروز آرژانتین یا بالاتر بود دوام آورد، در میان کشورهایی که به هنگام دوره ی گذار درآمدشان زیر این سطح بود دمکراسی به طور متوسط یک امید زندگی تنها هشت ساله داشته است.

رابطه ی قوی میان توسعه و دمکراسی بیانگر این واقعیت است که توسعه ی اقتصادی به دمکراسی می انجامد. این موضوع که به طوردقیق چگونه توسعه به دمکراسی راه می برد مورد بحث فراوان قرار گرفته است، اما پاسخ به تدریج نمایان می شود. این برخی از نیروهای ماوراء فیزیکی نیستند که سبب می شوند در یک مرحله از رشد ناخالص ملی، نهادهای دمکراتیک  به طور خودکار ظهور کنند. در واقع توسعه ی اقتصادی فقط زمانی که سبب تغییر رفتار مردم می شود با خود تغییرات اجتماعی و سیاسی را به همراه می آورد. در نتیجه، توسعه ی اقتصادی فقط در آن حدی به دمکراسی ختم می شود که نخست یک طبقه ی متوسط وسیع تحصیل کرده و ساختار بندی شده پدید آورد، متشکل از مردمی که عادت کرده اند به خودشان بیاندیشند؛ و دوم اینکه ارزش ها و انگیزه های افراد را دگرگون سازد.

امروز، بیش از هر زمان دیگری در گذشته می توان این موضوع را سنجید که تغییرات کلیدی چه هستند و تا چه حد در کشورهای مشخص جلو رفته اند. تحلیل چند متغیری داده ها که از مطالعه ی ارزش ها به دست آمده است امکان این را می دهد که اثرات نسبی تغییرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را طبقه بندی کنیم و نتایج حکایت از آن دارد که توسعه ی اقتصادی تا آن جایی به دمکراسی ره می برد که تغییرات ساختاری مشخصی (به ویژه گسترش بخش دانش) و برخی تغییرات فرهنگی ( بخصوص رشد ارزش های خود-بیانگری[4]) را باعث شود. جنگ ها، دوره های رکود، تغییرات نهادینه، تصمیم گیری نخبگان و شخصیت های رهبری کننده ی خاص همچنین برآنچه می گذرد موثر هستند، اما تغییرات ساختاری و فرهنگی عوامل اصلی دربروز و بقای دمکراسی هستند.

نوین سازی، ارتقای سطوح آموزشی را منجر می شود و نیروی کار را به سوی مشغولیت هایی حرکت می دهد که اندیشه ورزی مستقل را می طلبند و مردم را هرچه بیشتر ساختارمند و مجهز می سازند تا در سیاست دخالت کنند. هنگامی که جوامع دانش گرا ظهور می کنند، توده ها با بکارگیری ابتکار و قضاوت خویش در کار آشنا می شوند و به طور فزاینده ای سلطه گری خودکامه ی منجمد و سلسله مراتبی را زیر سوال می برند.

نوین سازی هم چنین مردم را از حیث اقتصادی مطمئن تر ساخته و زمانی که بخش وسیعی از جمعیت به توانایی تامین بقای مادی خود دست می یابد ارزش های خود-بیانگری به گونه ای فزاینده اشاعه پیدا می کند. طلب آزادی و استقلال کردن، خواست هایی جهان شمول می باشند. این خواست ها زمانی که حفظ بقای مادی هنوز تامین نشده است تحت نفوذ ضرورت تامین حداقل ها و[پیروی از] نظم حاکم قرار می گیرند. اما وقتی بقای مادی تضمین شد این خواست ها به گونه ای روز افزون اهمیت می یابند. انگیزه ی پایه ای برای دمکراسی – یعنی خواست انسان برای آزادی انتخاب – شروع می کند به ایفای یک نقش بیش از پیش مهم. مردم شروع می کنند به پافشاری برگزینش آزاد در سیاست و تقاضای آزادی های مدنی و سیاسی و نهادهای دمکراتیک می کنند.

 

دمکراسی حقیقی

 

در طول انفجار دمکراتیک که در بین سال های 1985 و 1995 جریان داشت دمکراسی انتخاباتی به سرعت در سراسر جهان رواج یافت. توافق های استراتژیک نخبگان نقش مهمی در این فرایند ایفا کرد، این موضوع تحت تاثیر یک محیط بین المللی، که در آن پایان جنگ سرد راه را برای دمکراتیزه شدن باز کرده بود، تسهیل می شد. در ابتدا گرایشی وجود داشت تا هر رژیمی را که انتخاباتی آزاد و منصفانه برگزار می کرد به عنوان دمکراسی می دید. اما بسیاری از این دمکراسی های جدید از یک فساد اداری عظیم رنج می بردند، امری که سبب می شد نتوانند حاکمیت قانون را به مورد اجرا درآورند، یعنی چیزی که دمکراسی را به طور عملی پیاده می کند. شمار روز افزونی از ناظران امروز بر نارسایی «دمکراسی انتخاباتی»، «دمکراسی دورگه»[5]، «دمکراسی های خودکامه» و شکل های دیگری از دمکراسی قلابی تاکید دارند، دمکراسی هایی  که در آن ارجحیت های توده ها چیزهایی هستند که نخبگان سیاسی می توانند به طور وسیعی به آن بی اعتنا بوده و آنها را در فرایندهای تصمیم گیری به طور تاثیرگذار دخالتی ندهند. این مهم است که براین اساس، بین دمکراسی های حقیقی و غیرحقیقی تمایز قائل شویم.

جوهره ی دمکراسی این است که شهروندان عادی را قدرت بخشد. این که یک دمکراسی، حقیقی باشد یا خیر فقط به این که تا چه حدی در آن حقوق مدنی و سیاسی بر روی کاغذ آمده است بستگی ندارد، بلکه هم چنین مربوط به درجه ای است که مقامات رسمی حاضرند به طور عملی این حقوق را مورد رعایت قرار دهند. معیار نخست، یعنی وجود حقوق بر روی کاغذ، توسط «خانه ی آزادی»[6] در طبقه بندی سالانه اش مورد استفاده قرارگرفته است: اگر کشوری انتخابات آزاد برگزار کند «خانه ی آزادی» آن کشور را به عنوان «آزاد» در نظر می گیرد و به او مرتبه ای می دهد که در، یا نزدیک به، راس طبقه بندی قرار دارد. بنابراین، دمکراسی های جدید اروپای شرقی همگی همان رتبه بندی هایی را دریافت می کنند که دمکراسی های دیرپای اروپای غربی؛ با این همه یک تجزیه و تحلیل عمیق نشان می دهد که فساد اداری گسترده، این دمکراسی های جدید را بسیار دورتر از دمکراسی هایی که به طور عملی به گزینش های شهروندانشان پاسخ می دهند قرار می دهد. خوشبختانه، شورای حکام «بانک جهانی»[7] رتبه بندی را بر این اساس قرار می دهد که نهادهای دمکراتیک یک کشور تا چه حد به طور حقیقی عمل می کنند. در نتیجه، یک طبقه بندی جدی تر در مورد عملیاتی بودن دمکراسی می تواند از طریق ادغام این دورتبه بندی به دست آید: دمکراسی شکل گرا، آن گونه که «خانه ی آزادی» آن را می سنجد و درستی نخبگان  ونهادها، آن گونه که بانک جهانی اندازه گیری می کند.

دمکراسی حقیقی معیارهای بسیار بیشتری را در بردارد تا دمکراسی انتخاباتی. می توان دمکراسی انتخاباتی را تقریبا در هر جایی یافت، اما اگر قدرت از نخبگان به توده ها منتقل نشود این دمکراسی به طور احتمالی دوامی نخواهد داشت. دمکراسی حقیقی شانس بیشتری برای وجود دارد اگر همراه باشد با یک زیرساخت به نسبت توسعه یافته که نه فقط منابع اقتصادی بلکه عادت گسترده به مشارکت در امور سیاسی و تاکید بر خودکفایی را نیز در بر بگیرد. بر این اساس، دمکراسی حقیقی به گونه ای نزدیک مرتبط است به درجه ای که یک جامعه ی مشخص بر ارزش های خود-بیانگری تاکید دارد. درواقع، رابطه ی متقابل میان ارزش های یک جامعه و جوهره ی نهادهای سیاسی آن کشور بسیار قوی می باشد.

به طور بالقوه تمامی دمکراسی های با ثبات ارزش های قوی خود-بیانگری را از خود بروز می دهند. در بیشتر کشورهای آمریکای لاتین نشان می دهند میزان دمکراسی حقیقی که حاکم است به نسبت ارزش هایی که در جامعه  وجود دارد در سطح پایین تری قرار دارند. این بدان معنی است که اگر حاکمیت قانون در آنها تقویت می شد این جوامع می توانستند سطوح بالاتری از دمکراسی را داشته باشند. ایران نیز یک نمونه ی پایین تر از سطح لازم است – یک رژیم مذهب سالار که به نسبت  سطحی که مردم این کشور می طلبند  اجازه ی حدی بسیار پایین تر از دمکراسی را به آنها داده است. با وجود آن که این نکته می تواند برای کسانی که فقط به سطح نخبگان سیاسی حاکم توجه دارند تعجب برانگیز باشد، مردم ایران پشتیبانی به نسبت قویی را از دمکراسی از خود نشان می دهند. برعکس، قبرس، استونیا، مجارستان، لهستان، لتوایا و لیتوانی مواردی هستند که به سطحی از دمکراسی دست یافته اند که ازسطح دمکراتیکی که مردم می توانند خواهان آن باشند بالاتر است، شاید این دمکراتیزه شدن آن ها به واسطه ی عضویتشان در اتحادیه ی اروپا تقویت شده است.

اما آیا این ارزش های خود-بیانگری است که به دمکراسی راه می برد یا این دمکراسی است که سبب پدیدآمدن ارزش های خود-بیانگری می شود؟ شواهد حکایت از آن دارد که این ارزش ها هستند که به دمکراسی راه می برند.[8]

نیازی نیست که نهادهای دمکراتیک مستقر شده باشند تا ارزش های خود-بیانگری ظاهر شود. قرائن زمان بندی شده درباره ی مطالعه ی ارزش ها نشان می دهد که در سال هایی قبل از آن که موج دمکراتیزه شدن در اواخر دهه ی 1980 و اوایل دهه ی 1990 ظهور کند، ارزش های خود-بیانگری به واسطه یک فرایند نسل به نسل تغییر ارزش ها آغاز شده بود، آن هم نه فقط در کشورهای غربی، بلکه هم چنین در بسیاری از جوامع اقتدارگرا. در حدود 1990 مردم آلمان شرقی و چکسلواکی- که در زیر سیطره ی دو مورد از خودکامه ترین حکومت ها در جهان بودند- یک درجه ی بالایی ازارزش های خود-بیانگری را توسعه داده بودند. عامل حیاتی نظام سیاسی نبود، بلکه این واقعیت بود که این دو کشور با سطح آموزشی بالا و نطام خدمات اجتماعی توسعه یافته از حیث اقتصادی بین پیشرفته ترین کشورهای جهان کمونیست قرار داشتند. به همین خاطر وقتی میخائیل گورباچف دکترین برژنف را الغاء کرد و خطر دخالت نظامی شوروی را برداشت آنها به سرعت به سوی دمکراسی حرکت کردند.

در دهه های اخیر، ارزش های خود-بیانگری گسترش یافته و تحکیم شده اند و این نکته شانس دخالت مردم در امور سیاسی را افزایش داده است. ( در واقع شمار بی سابقه ای از مردم درتظاهراتی که سبب شکل گیری آخرین موج دمکراتیزه شدن شد شرکت کردند.)  آیا این به آن معناست که نظام های خودکامه به گونه ای خودبخودی فرو می پاشند؟ خیر. علاقمندی فزاینده بر ارزش های خود-بیانگری باعث سست شدن پایه های مشروعیت نظام های خودکامه می شود، اما تا زمانی که حکومتگران خودکامه مدیریت ارتش ونهادهای امنیتی را در اختیار داشته باشند می توانند نیروهای طرفدار دمکراسی را سرکوب کنند. با این وجود، حتی رژیم های استبدادی نیزاین برخوردها را بسیار پرهزینه می یابند، بهای سرکوب عبارت می شود از به بن بست کشاندن پیدایش عملی بخش های تولید دانش در کشور.

 

 

استراتژی نوین

 

این درک جدید از نوین سازی برخی الزامات را در روابط بین المللی به همراه داشته است. نخستین آن این است که این امر کمک می کند توضیح دهیم چرا دمکراسی های پیشرفته با یکدیگر نمی جنگند. پژوهش های اخیر نمونه های تجربی فراوانی را ارائه می دهند که ادعای فوق را ثابت می کنند، چیزی که به گفته های آدام اسمیت و امانوئل کانت بازمی گردد. از زمانی که دمکراسی های لیبرال دراوایل قرن نوزدهم پدیدار شده اند جنگ های فراوانی را به خود دیده اند، اما آنها هرگز برعلیه هم به جنگ نپرداخته اند. این روایت جدید نظریه ی نوین سازی نشان می دهد که پدیده ی صلح دمکراتیک بیشتر از آنچه به طور خاص به خود دمکراسی مربوط باشد ناشی از تغییرات فرهنگی وابسته به نوین سازی می باشد.

در دوره های ابتدایی تاریخ، دمکراسی ها به طورمکرر با یکدیگر می جنگیده اند. اما هنجارهای حاکم برآنان به مرور زمان متحول شده است، مواردی مانند لغو برده داری، آزاد سازی تدریجی برده ها و رفتن به سوی برابری زن و مرد تقریبا در تمامی جوامع نوین این تحول را تصویر می کند. تغییرفرهنگی دیگری که در این جوامع نوین– یعنی جوامعی که به سوی دمکراسی می روند – روی داد این است که به تدریج جنگ به صورت امری که کمتر قابل پذیرش است درآمده و مردم بیشتر تمایل یافته اند که ارجحیت های خود را بیان کرده وتلاش کرده اند که سیاست گذاری ها را تحت تاثیر قرار دهند. شواهد به دست آمده از «مطالعه جهانی ارزش ها»[9] نشان می دهد که مردم کشورهای دارای درآمدهای بالا سطوح کمتری از خارجی ستیزی از خود نشان می دهند تا مردم کشورهای دارای درآمد پایین؛ ونیز آنها تمایل کمتری برای جنگیدن برای کشورشان دارند تا مردم کشورهای دارای درآمد پایین. علاوه برآن، دمکراسی های از لحاظ اقتصادی پیشرفته نسبت به یکدیگر رفتار صلح آمیزتری دارند تا دمکراسی های فقیر؛ ودمکراسی های ازلحاظ اقتصادی پیشرفته تمایل کمتری به جنگ داخلی دارند تا دمکراسی های فقیر.

نظریه ی نوین سازی برای سیاست خارجی ایالات متحده دارای هم دست آوردهای اخطار دهنده و هم تشویق کننده بوده است. مورد عراق به طور طبیعی درس اخطار دهنده می دهد.  برخلاف این دیدگاه جذاب که دمکراسی می تواند به راحتی تقریبا هرجایی بنا شود، نظریه ی نوین سازی از این نظر دفاع می کند که دمکراسی تحت شرایط خاصی شانس بیشتری دارد که رشد کند تا درشرایطی دیگر. شماری از عوامل سبب می شوند که باورداریم این بسیارغیرواقعی است که انتظار داشته باشیم دمکراسی در عراق به راحتی مستقر خواهد شد، بخصوص به دلیل شکاف عظیم قومی که در دوران رژیم  صدام حسین به صورت عمیقی درآمده بود. و بعد از شکست صدام، موضوع توجه نکردن به وخامت شرایط امنیتی خطای بزرگی محسوب می شد. اعتماد میان- فردی ومداراگری زمانی رشد می کند که مردم احساس امنیت کنند. دمکراسی درجوامعی که دچار بی اعتمادی و نامداراگری است شانس کمتری برای ظهور دارد؛ وعراق در حال حاضر دارای بالاترین درجه از بیگانه ستیزی در میان تمامی کشورهایی است که در باره ی آنها اطلاعات در این مورد وجود دارد. یکی از شاخص های بیگانه ستیزی میزان این شاخص است که مردم اظهار کنند نمی خواهند همسایه های خارجی در محل زندگی خود داشته باشند. در میان هشتاد کشور، درصد میانه برای جوامع مورد سنجش 15 درصد بوده است. در میان کردهای عراقی، 51 درصد از کسانی که مورد پرسش قرار گرفته اند گفته اند که ترجیح می دهند همسایه خارجی [غیر کرد] نداشته باشند. در میان عراقی های عرب تبار این رقم 90 درصد بوده است. در شرایطی این گونه، عراق (به همراه پاکستان و زیمبابوه) سطوح بسیار پایینی از ارزش های خود-بیانگری و دمکراسی حقیقی از خود نشان می دهند.

نظریه ی نوین سازی هم چنین دست آوردهای مثبتی برای سیاست خارجی ایالات متحده داشته است. شواهد متعددی حکایت از آن دارد که توسعه ی اقتصادی یک عامل هدایت گر تغییر دمکراتیک می باشد- به این معنی که واشنگتن باید آنچه را که در توان دارد برای تشویق توسعه انجام دهد. به طور مثال، این کاری غیر مفید است که آمریکا  بخواهد تغییر دمکراتیک را به کوبا بیاورد. ایالات متحده باید محاصره ی اقتصادی را برداشته، توسعه اقتصادی را ترغیب کرده و تعامل اجتماعی این کشور با آمریکا و سایر ارتباطات این کشور با دنیا را تشویق کند. هیچ چیز مطمئن نیست، اما شواهد تجربی اشاره به این دارد که رشد حس امنیت و تاکید فزاینده برارزش های خود-بیانگری  پایه های رژیم خودکامه را سست می کند.

به همین گونه، اگر چه بسیاری از ناظران نسبت به باززایش اقتصادی چین هشدار داده اند، این رشد دستاوردهای مثبتی را نیز در دراز مدت با خود دارد. تحت حاکمیت به ظاهر یکدست ساختار سیاسی چین، زیربناهای اجتماعی دمکراتیزه شدن در حال شکل گرفتن هستند و این امر بیش از آنچه اغلب ناظران بتوانند دریابند به پیش رفته است. چین در حال حاضر در حال رسیدن به سطحی از اهمیت دهی وسیع بر ارزش های خود-بیانگری است که شیلی، لهستان، کره جنوبی و تایوان، گذار دمکراتیک خود را در آن صورت دادند. و آنچه می تواند ناظرانی را که فقط برروی نخبگان سیاسی تاکید دارند غافلگیر سازد این است که ایران نیز در حال رسیدن به این سطح می باشد. تا وقتی که حزب کمونیست چین و رهبران مذهبی ایران نیروهای نظامی وامنیتی کشورشان را تحت کنترل دارند نهادهای دمکراتیک در سطح ملی مستقر نخواهند شد. اما فشار فزاینده ی مردمی برای آزادسازی ها شروع شده است و سرکوب آنها هزینه ی بیش از پیش سنگینی در زمینه ی ناکارآیی اقتصادی و پایین آمدن روحیه ی عمومی دارد. به طور کلی، گسترش تولید ثروت درچین وایران درراستای منافع ملی ایالات متحده قرار دارد.

به گونه ای گسترده تر، نظریه ی نوین سازی ایجاب می کند که ایالات متحده ازتوسعه ی اقتصادی در سراسر جهان استقبال کرده و آن را تشویق کند. با وجود آنکه توسعه ی اقتصادی تطابق دهی های دشواری را می طلبد، اثرات درازمدت آن سبب تقویت مداراگرایی، خارجی ستیزی کمتر وسرانجام پیدایش جوامع دمکراتیک می شود.

*

 با پایان گرفتن ترجمه ی این مقاله که اصول زیربنایی نظریه ی جدید نوین سازی را تشریح کرده بود از قسمت بعدی این نوشتار به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

 

**

www.korosherfani.com

14 /04 /2009



[1]http://www.korosherfani.com/neveshteha/1388/pajohesh-1.htm

[2] http://www.korosherfani.com/neveshteha/pajohesh-2.htm

[3]Seymour Martin Lipset (1922-2006)

[4] خود-بیانگری در این ترجمه معادل self-expression است که به معنای اهمیت بخشیدن به نظرات خود و بیان آنها می باشد.

[5]Hybrid Democracy

[6] «خانه ی آزادی» یا Free House  نام یک موسسه غیر انتفاعی آمریکایی است که برای استقرار دمکراسی از نوع غربی آن در جهان تلاش می کند. برای آشنایی با این سازمان به این وبسایت مراجعه کنید: http://www.freedomhouse.org (مترجم)

[7] بانک جهانی یا Wordl Bank  نهادی است بین المللی که با هدف یاری رسانی مالی به کشورهای در حال توسعه برای ادغام در اقتصاد جهانی تاسیس شده است. (مترجم)

[8] برای اطلاع از شواهدی کامل در این زمینه به کتاب ما به نام « نوین سازی، تغییر فرهنگی و دمکراسی» نگاه کنید.

[9]World Values Surevy

منبع:پژواک ایران


کورش عرفانی

فهرست مطالب کورش عرفانی در سایت پژواک ایران 

*سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود  [2015 Jun] 
*همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون  [2014 May] 
*رژیم کشتار، اکبر گنجی و مرحوم ماکس وبر (نگاهی به مقاله ی: «جمهوری اسلامی: رژیم کشتار"؟ نقد اکبر گنجی بر نوشته ی اخیرمحمدرضا نیکفر») [2013 Nov] 
*دمکرات نشویم دمکراسی نخواهیم داشت  [2010 Mar] 
*فروپاشی پایگاه اجتماعی رژیم: تضمین پیروزی جنبش   [2009 Dec] 
*نبرد ما با عکس یک مرده نیست، با فرهنگ مرگ است  [2009 Dec] 
*آماده اشتباه آخر رژیم باشیم   [2009 Dec] 
*16 آذر، محرم ، 22 بهمن مراحل منطقی پیروزی جنبش  [2009 Dec] 
*16 آذر فرصتی برای ورود طبقه ی محروم به جنبش   [2009 Nov] 
*گذار طبیعی جنبش به واقع گرایی سیاسی ورود به دوران جمهوری ایرانی  [2009 Nov] 
*پیروزی دور نیست اما هشیاری بسیار می طلبد   [2009 Oct] 
*حفظ نهادینه ی جان و حرمت انسان، بهترین محور وحدت ایرانیان   [2009 Oct] 
*پیوند جنبش غیرساختار شکن و جنبش ساختار شکن   [2009 Oct] 
*چه کسانی به مبرم ترین نیاز جنبش کنونی پاسخ خواهند داد؟   [2009 Oct] 
*قطب نمایی برای جنبش   [2009 Sep] 
*مشکل رژیم ضد انسانی با علوم انسانی   [2009 Sep] 
*نخست حذف تجاوزگران، بعد ریشه کن ساختن تجاوز گری  [2009 Aug] 
*بازخوانی اقتصادی جنبش حاضر   [2009 Aug] 
*پیوند دلایل ریشه ای و مقطعی جنبش کنونی   [2009 Aug] 
*دفاع از انسانیت: هم در تهران هم در اشرف   [2009 Aug] 
*چگونه نظم حاکم را درهم شکنیم  [2009 Jul] 
*تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران  [2009 Jul] 
*ورود سپاه به صحنه: سرعت بخشیدن به فروپاشی رژیم  [2009 Jun] 
*درباره ی سازماندهی جنبش داخل کشور  [2009 Jun] 
*هشدار درمورد دخالت ولی فقیه برای حل بحران پس از انتخابات  [2009 Jun] 
*نقش ابزاری انتخابات در بقای نظام  [2009 Jun] 
*زن ستیزی نمودی ازمسخ اجتماعی   [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت پنجم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت چهارم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت دوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت اول)  [2009 Mar] 
*تهاجم دولت عراق به مجاهدین تهاجم رژیم به اپوزیسیون است  [2009 Mar] 
*زن، آفریدگار بشریت است (به مناسبت روز جهانی زن) [2009 Mar] 
*سه فرضیه در مورد ایران: حمله، تحریم، سازش   [2009 Feb] 
*قدرت، غارت و نقش ما   [2009 Feb] 
*سی و یکمین سال : تحلیلی بر آینده ی نزدیک ایران   [2009 Feb] 
*پیوستن به موج جهانی تحریم علیه اسرائیل   [2009 Jan] 
*چپ نمایی و چپ گرایی (بنیان های نظری برای مبارزه ی چپ در ایران)  [2009 Jan] 
*شکنندگی نظم اجتماعی در ایران   [2008 Dec] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*اوباما، جهان، منطقه و ایران  [2008 Nov] 
*ویژگی نوین بحران سرمایه داری   [2008 Oct] 
*چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی  [2008 Sep] 
*دفاع از حقوق مجاهدین در عراق، مسئولیتی فراسیاسی  [2008 Sep] 
*انقلاب اکتبر، انقلاب ایران و انقلاب اجتماعی  [2008 Feb] 
*آینده ی ایران به چه سمتی می رود؟  [2007 Dec]