با آنکه بحران حمله به سفارت و گروگان گیری به قطع کامل مناسبات دیپلماتیک منجر شد، تماسهای پنهانی و مذاکرات پشت پرده هرگز قطع نگشت. همیلتون جردن، رئیس ستاد کاخ سفید، از سوی کارتر مأموریت یافت تا با تغییر ظاهر خود به کمک یک کلاه گیس، یک سبیل مصنوعی و یک عصا به پاریس برود و با فرستادگان آیتالله روحالله خمینی، رهبر و پدرخوانده انقلاب اسلامی، مذاکره کند. چند ماه مذاکره مستقیم و غیرمستقیم، سرانجام به مذاکرات الجزیره منجر شد که در آن رهبران اسلامی پذیرفتند که گروگانهای آمریکایی را آزاد کنند. درعوض، ایالات متحده وعده داد که سرمایههای توقیف شده ایران را آزاد کند.
«قرارداد الجزیره» نخستین نمونه از روشی بود که آیتالله علی خامنهای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی، در سخنان هفته پیش خود یاد کرد. او گفت: «آمریکاییها نقد میگیرند اما نسیه میدهند!» البته گروگانها فقط بعد از شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آزاد شدند. اما واشنگتن اموال ایران را پس نداد زیرا مکانیسم نسیهای که شکل گرفت هنوز هم به پایان نرسیده است.
مذاکرات پشت پرده رژیم خمینی با «شیطان بزرگ» در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان، جانشین کارتر، نیز ادامه یافت. این بار نیز جمهوری اسلامی نقد داد و نسیه گرفت. حمله به کشتیهای نفتکش کویتی متوقف شد و آقای خمینی سرانجام، با نوشیدن «جام زهر» پایان دادن به جنگ هشت ساله با عراق را پذیرفت. رسوایی «ایران گیت» نشان داد که جناحهای رقیب در جمهوری اسلامی، که بعدها بعنوان «اصولگرا» و «اصلاح طلب» شناخته شدند، همواره حاضر بودند که رقص دیپلماتیک را با موسیقی آمریکایی برقصند.
رجزخوانی، گروگان گیری، تحریم اقتصادی و «فشار از نزدیک» عواملی هستند که تاریخ ۴۰ ساله مناسبات جمهوری اسلامی و ایالات متحده را همراه با زد و بندهای موضعی و مذاکرات محرمانه شکل دادهاند.
بدین سان، آیا میتوان گفت که این بار نیز شاهد پردهای جدید از این نمایش قدیمی خواهیم بود؟
به دو دلیل، پاسخ میتواند مثبت باشد.
دلیل اول این است که جمهوری اسلامی زیر فشاری شدیدتر از هر زمان دیگر قرار دارد. در داخل، رهبران اسلامی با چالشهای سیاسی و اجتماعی گستردهتری روبرو هستند؛ درحالیکه پایگاه مردمیشان مانند چرم ساغری هر روز کوچکتر میشود. در خارج جمهوری اسلامی هیچ دوست و متفق واقعی ندارد و برعکس، تقریباً همه همسایگان خود را رنجانده است.
دلیل دوم این است که پرزیدنت ترامپ شدیداً علاقمند است که جمهوری اسلامی را بههر شکل که شده، لااقل به ظاهر رام کند و فهرست «پیروزیهای دیپلماتیک» خود را طولانیتر سازد.
با اینحال، دو دلیل دیگر احتمال تجدید نمایش ۴۰ ساله را مورد تردید قرار میدهد.
دلیل اول این است که ترامپ به زد و بند پشت پرده و مذاکرات محرمانه علاقهای ندارد. او میخواهد جلو دوربینهای تلویزیون پیروز شود و با قراردادن خودش در مرکز صحنه نشان دهد که آنچه را باراک اوباما محال میدانست، به گونهای معجزه آسا ممکن کرده است.
به عبارت دیگر، ترامپ حاضر نیست به ملایان حاکم بر تهران امکان دهد که یواشکی تسلیم شوند اما در ملاء عام خود را پیروز قلمداد کنند.
دلیل دوم که احتمال مذاکرات پشت پرده سنتی را کاهش میدهد وضع نابسامان درونی هیأت حاکمه تهران است. به گمان من، مکانیسم تصمیمگیری در تهران دیگر کار نمیکند. بههمین سبب حجتالاسلام حسن روحانی، مردی که نقش رئیس جمهوری را بازی میکند، از برگزاری «رفراندم» به عنوان راهی برای خروج از بنبست سخن میگوید درحالیکه آقای خامنهای تأکید میکند که نه جنگ خواهد شد نه مذاکره.
در حال حاضر، واشنگتن آنچه را تهران میتواند بدهد کافی نمیداند. تهران نیز، از سوی دیگر، آنچه را واشنگتن ممکن است عرضه کند، نمیخواهد.