من و امام موسی صدر- بخش سوم
هوشنگ معین زاده
آقای قدر که از بدو ورودش به لبنان، نگاه خصمانهاش را نسبت به من آشکار ساخته بود، چنانکه رفت، بعد از دو ماه و اندی هم که مرا به حضور پذیرفت و قرار شد با هم همکاری کنیم، نظرش نسبت به من تغییر نکرده بود.با هم رفت و آمد و گفتوگومیکردیم، امّا احساس من این بود که او فقط میخواهد مرا با برنامههایش که به تنهائی قادر به انجام آنها نبود،همراه کند. به خصوص آن قسمتی که مربوط به موضوع آقای صدر بود که من رابط او با سازمان بودم.
اوهیچ وقت اشارهای به خصومتش با موسی صدر نمیکرد و تمام هم و غمش صرف آن میشد تا به من بقبولاند که به موسی صدر نمیشود اعتماد کرد، زیرا با ما رو راست نیست! من هم که در اساس، مخالفت چندانی با این نظر او نداشتم،همهٔ تلاشم را صرف آن میکردم تا او را قانع کنم که:«همین موسی صدر غیر قابل اعتماد، به دلایل متعددی، دوستیاش به نفع کشور ماست و ما نباید او را برنجانیم، از خود برانیم و در آغوش دشمنانمان بیندازیم».اما به دلایلی که به آن خواهم پرداخت، او زیر بار این واقعیت نمیرفت. در این مرحله بود که به این نتیجه رسیدم که اصولاً آقای قدر بدون داشتن دشمنان فرضی، کارش پیش نمیرود و یا این که نمیتواند کارش را جلو ببرد...
ادامه مطلب در لینک زیر:
منبع:پژواک ایران