PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Thursday 25th April 2024

گفتگو با ایرج مصداقی در مورد در مورد جناح‌های رژیم، خطر جنگ، خطرات اتمی شدن رژیم، وضعیت اپوزیسیون، جنبش‌های مردمی و ....
ایرج مصداقی


پژواک ایران - پس از هیاهوهای بسیاری که در هفته‌های اخیر در مورد حمله نظامی آمریکا به ایران شنیده شد، گری سیک مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در مصاحبه با رادیو فردا می‌گوید: «گر چه شعارهای آمريکا همچنان تند و تيز باقی ماندند ولی اگر به جای گفتار به رفتار دولت بوش نگاه شود می توان  بدون ترديد چنين نتيجه گيری کرد که سياست آمريکا در دو سال  اخير دچار تغيير و تحولات مهمی شده است. ... من از سالها پيش بر اين باور بوده ام که امکان حمله نظامی آمريکا به ايران تقريبا وجود نداشته و هنوز هم بر اين باور هستم. » 

برای روشن شدن سیاست جدید آمریکا که برای اولین بار ایرج مصداقی در ژانویه ۲۰۰۸ و پیش از انتخابات مجلس رژیم، در پاسخ به پرسش های سایت ادبیات و فرهنگ روی آن دست گذاشت، سایت پژواک ایران این پرسش و پاسخ‌ها را در شرایط جدید انتشار می‌‌دهد:‌

پاسخ‌های ایرج مصداقی به پرسش‌های سایت ادبیات و فرهنگ در مورد جناح‌های رژیم، خطرات اتمی شدن رژیم، وضعیت اپوزیسیون، جنبش‌های مردمی و ....

 - در برخی از محافل سیاسی صحبت از این است که رژیم برای خروج از بحرانهایی که احمدی نژاد ایجاد کرده است، دست به دامن دوم خردادی ها شده و ممکن است برای بار دیگر شاهد ظهور خاتمی ها باشیم. آیا اگر چنین باشد سیاست های جامعه جهانی در قبال ایران به چه سویی کشیده می شود؟

سؤال در دو بخش است. یکی تغییر و تحولات درونی رژیم و دیگری نحوه‌ی برخورد احتمالی جامعه‌ی جهانی با آن. من سعی می‌کنم به هر دوبخش بپردازم و پیشاپیش از طولانی شدن پاسخم عذرخواهی می‌کنم.

به نظر من درگیری‌‌های جناح‌های رژیم واقعی است و یک حرکت از پیش تعیین شده نیست اما همه جناح‌ها سر دو چیز با هم توافق نظر دارند

۱- آن‌جایی که پای منافع کلی نظام پیش می‌آید کوتاه آمده در مسیر وحدت حرکت کنند. [ پژواک ایران- در موضوع هسته‌ای در هفته‌های اخیر این وحدت را می‌شود به روشنی دید]

۲- به هنگامی سرکوب و قطع یک ریشه با هم هماهنگی کرده و به تفاهم برسند.

از نظر من مقامات جناح‌های مختلف رژیم از پیش با همدیگر برنامه‌ریزی نمی‌کنند که شخص بخصوصی را رئیس جمهور کنند و یا به مجلس بفرستند. این شرایط است که خودش را به آن‌ها تحمیل می‌کند یا از میان شکاف‌ها کسی سر بر می‌آورد. اگر یادتان باشد نتیجه‌ی انتخابات ریاست جمهوری خاتمی و احمدی‌نژاد برخلاف انتظار عمومی و یا توافقات جناح‌های رژیم بود.

جناح‌های رژیم در این گونه موقعیت‌ها سعی می‌کنند با مهارتی که کسب کرده‌اند ضمن آن‌که منافع خاص جناح خود را دنبال می‌کنند، بحران‌های به وجود آمده را نیز مدیریت کنند.

بخشی از بحران‌های به وجود آمده در کشور نتیجه‌ی سیاست‌های احمدی‌نژاد نیست بلکه حاصل سیاست کل رژیم است. غنی‌سازی هسته‌ای در دوران خاتمی از سر گرفته شد و میراث آن به احمد‌ی‌نژاد رسید. این تبلیغ جناح‌هایی از رژیم و حامیانش در خارج از کشور است که سعی می‌کنند ۳۰ سال نکبت رژیم را به پای احمدی‌نژاد بگذارند و امثال خاتمی و رفسنجانی را فرشته نجات نشان دهند. 

رفسنجانی و خاتمی در حال حاضر خطر را احساس کردند، متوجه شدند جناحی که دولت را در دست دارد اگر همینطور پیش برود آن‌ها را به کلی از صحنه حذف خواهد کرد. آن‌ها انحصارطلبی فوق‌العاده‌ی این جناح را می‌بینند. جناح حاکم حتا ذوالقدر معمار به قدرت رساندن احمدی‌نژاد و... را هم تحمل نمی‌کند چرا که اندکی با آن‌ها اختلاف نظر پیدا کرده است.

اتحاد آن‌ها در وهله‌ی اول نه به منظور دور کردن خطر از سر جمهوری اسلامی بلکه بیشتر تلاش برای بقای جناح خودشان و به دست آوردن اتوریته سابق خودشان است. در دوران خاتمی به محض این که رفسنجانی متوجه شد دوم خردادی‌ها در صدد حذف و یا تضعیف موقعیت وی در معادله قدرت هستند به سمت اردوی مقابل رفت و مشکلات بسیاری را برای دوم خردادی‌ها به وجود آورد.

جناح خاتمی و رفسنجانی آینده خود و جناحشان را در خطر می‌بینند، به همین خاطر به هم نزدیک شده‌اند. دیدار خاتمی و ناطق نوری هم در این راستاست. چون ناطق هم دلش خون است. او هم به حاشیه رانده شده و قدرتی ندارد. یک موقعی او قدرتی بلامنازع در جناح راست داشت. برای همین در حال نزدیک شدن به خاتمی و رفسنجانی است. طبق اخبار انتشار یافته ناطق نوری در ملاقات با خاتمی خواستار شرکت او در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شده است.

جناح دوم خرداد و متحدین آن مانند شیرین عبادی و آنانی که امروز در شورای صلح ادعایی او جمع شده‌اند تا مردم را به سازش با رژیم بکشانند به دنبال این هستند که هر طور شده تنور انتخابات رژیم را گرم کرده و با وعده و وعید توخالی مردم را به پای صندوق‌های رأی بکشانند.

جناح دوم خرداد و حامیانشان از امروز شروع کرده‌اند به این که اگر بیاییم چنین و چنان می‌کنیم، کشور را از جنگ و نابودی نجات می‌دهیم، رئیس جمهور را استیضاح می‌کنیم، به چهارمیخ حقوقی می‌کشیم، حقوق از کف رفته مردم را به آن‌ها باز می‌گردانیم، رونق اقتصادی ایجاد می‌کنیم، آب رفته را به جوی باز می‌گردانیم، و  ...

یکی‌شان مطرح می‌کند ۷۰۰ هزار نفر برای نمایندگی اسم‌نویسی کنند تا شورای نگهبان نتواند همه را حذف کند و قس علیهذا.

نکته قابل تأمل آن‌که این افراد نه تنها مجلس ششم که ریاست جمهوری و کانال‌های تبلیغاتی از جمله بسیاری از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های مهم ایرنا، ایسنا و ایلنا را نیز در دست داشتند اما هیچ کاری از پیش نبردند و در مجلسی که اکثریت مطلق آن را داشتند نتوانستند حتا قانون مطبوعات که دست و پای خودشان را می‌بست اصلاح کنند و حالا از این شعارها می‌دهند!

دولتی که همه‌ی ابزارهای اجرایی را در اختیار داشت، انتخابات مسخره‌ی مجلس هفتم را که به زعم برگزارکنند‌گانش غیر قانونی بود و برگزیدگانش را «راه یافته» معرفی می‌کنند برگزار کرد! حتا از قدرتش به منظور چانه‌‌زنی به نفع خود هم  استفاده نکرد. انتخابات ریاست جمهوری نهم را که همه‌ی جناح‌های رژیم معتقد به تقلب و یا به قول خاتمی «بداخلاقی» در آن هستند برگزار کرد و هنگامی که قدرت داشت نتوانست از رأی «مردم» لااقل به نفع خودش حفاظت کند.

حالا که در مقایسه با آن‌موقع از قدرتی برخوردار نیستند می‌خواهند چه کار کنند؟ چه می‌توانند بکنند؟  الان هم می‌بینید خاتمی راه حل و متحد طبیعی‌اش را در ناطق نوری می‌بینید و تلاش می‌کند «اصلاح‌طلب‌ها» و «اصولگرایان» لیست مشترک دهند. مگر انتخابات شورای شهر تهران را ندیدیم، این‌هایی که به شورای شهر راه یافتند چه گلی به سر مردم زدند که «آبادگران» حامی احمدی‌نژاد نزده بودند؟ این همه شعر و شعاری که «اصطلاح‌طلب‌ها» برای ورود به شورای شهر تهران می‌دادند چی شد؟ نتیجه‌ی آن کجاست؟ آن‌ها حتا نتوانستند یا نخواستند رئیس شورای شهر را که از متحدان احمدی‌نژاد بود تغییر دهند! شورای شهر تهران را بایستی نمادی از مجلس بعدی که «اصلاح‌طلب‌» ها در صورت پیروزی قولش را می‌دهند، دید. مجلسی بی بو و خاصیت که هیچ کاری نمی‌کند الا این که زینتی باشد برای نظام. [پژواک ایران- پیش‌بینی ایرج مصداقی در مورد انتخابات مجلس شورای اسلامی درست از آب در آمد و نمایندگان «اصلاح‌طلب‌» را حتا به کمیسیون های حساس مجلس که بار قبل در آن حضور داشتند هم راه ندادند!]

شرایط داخل کشور پیچیده و تو در تو است. در هر موضع‌گیری بایستی چند پارامتر را در نظر گرفت وگرنه به بیراهه خواهیم رفت. یک اصل مهم را هم نبایستی از نظر دور داشت و آن این است که رژیم و جناح‌هایش را کلاسیک ارزیابی و تحلیل نکرد.

کیهان و کیهان نشینان هم یاد گرفته‌اند در سربزنگاه ها تیغ‌ حمله‌شان را می‌گذارند روی امثال شیرین عبادی تا آن‌ها از ترس، هرچه بیشتر به دامان رژیم غش کنند و ضمن فراخواندن مردم به سازش و کنار آمدن با رژیم، نقش لابی‌گری خود برای رژیم در سطح بین‌المللی را تشدید کنند تا صدای کیهانی‌ها را خفه کنند. حالا که شیرین عبادی شورای صلح راه انداخته و همه را به صلح با رژیم دعوت می‌کند، کیهانی‌ها تبلیغ می‌کنند که او خواهان جنگ و انزوای ر‌ژیم است تا او برای رهاندن خود از این اتهام، هرچه بیشتر در مسیر مربوطه پیش برود. البته باید به این نکته هم توجه داشت که شیرین عبادی به نفع جناح مقابل آن‌ها فعالیت می‌کند و معرکه گردان او در ایران و خارج از کشور افراد وابسته به حزب مشارکت هستند و این به مذاق کیهانی‌ها به ویژه در دوران حساس انتخابات خوش نمی‌آید.

 

به نظر من این که چه کسی در ایران سر کار بیاید خیلی برای برخورد جامعه جهانی تعیین کننده نیست. آن‌ها به دنبال منافعشان هستند. تلاش آن‌ها در حال حاضر مهار رژیم است و نه حمله نظامی و یا تغییر رژیم. [پژواک ایران- مذاکرات اخیر در ژنو در راستای همین سیاست است]

نگاه کنید اول حسن روحانی را پراگماتیست و قابل مذاکره، میانه رو و ... معرفی می‌کردند که در مقابل محافظه کاران قد علم کرده است. در مقاطعی او را حتا رئیس جمهور بعدی هم معرفی می‌کردند. جانشین او لاریجانی شد که در دولت خاتمی هفت سال به او اجازه شرکت در جلسات هیئت دولت را ندادند. او کسی بود که پوشش خبری و رسانه‌ای به قاتلان و آمران قتل‌های زنجیره‌ای داده بود. او کسی بود که با تهیه برنامه‌های «هویت» زمینه‌سازی لازم برای برخورد با روشنفکران و دگراندیشان ایرانی را فراهم کرده بود. کسی بود که تمامی سیاست‌های روحانی را زیر سؤال می‌برد و ...

برخورد غرب با او را به خاطر بیاورید، او را در حد یک جنتلمن قابل مذاکره و آداب دان و .. بالا بردند. حتا «اصلاح‌طلب‌» های کذایی او را آدمی فهمیده، با درایت، کاردان و منطقی معرفی می‌کردند. او را کردند نماد ایستادگی در مقابل سخت سران! کدام سخت سران خدا می‌داند. بنابر این غرب بلد است وقتی منافعش اقتضا ‌کند با هر کس کنار بیاید و یک چیز مثبتی توی او پیدا کند.

همین الان به دستگاه دپیلماسی آمریکا و تبلیغات بی بی سی و رادیو فردا توجه کنید، مدعی هستند که آرامش درعراق حاصل فشار رژیم روی شیعیان عراق است و این‌گونه وانمود می‌کنند که گویا رژیم از نفوذ خودش برای به وجود آمدن آرامش در عراق استفاده کرده است. یعنی رژیم شده آرامش طلب! رايان كروكر" سفير آمريكا در عراق گفته است نشانه‌هايي وجود دارد كه ايراني‌ها از   نفوذ خود براي كاهش خشونت‌هاي شبه‌نظاميان شيعه استفاده مي‌كنند  .  

در حالی که همه می‌دانند اتفاقاً‌ عامل ناآرامی خود رژیم است. آموزش نیروها در ایران انجام می‌گیرد، اسلحه، مهمات و بمب‌های کنار جاده‌ای، پول و دیگر امکانات از ایران به عراق می‌رود. حال که فشار و تهدید آمریکا باعث کاهش این فتنه‌انگیزی‌ها شده و رژیم موقتاً دست نگه داشته و عقب نشینی کرده، از آن به عنوان حس نیت و کمک رژیم یاد می‌شود!

همه‌ی این‌ها به خاطر این است که خواهان درگیری با رژیم نیستند. خانم رایس می‌گوید چنانچه رژیم به توقف غنی‌سازی گردن بگذارد حاضر است در هرکجا (یعنی تهران) با مقامات ایرانی مذاکره کند. این ها در دوران احمدی‌نژاد و حاکمیت یک دست اتفاق می‌افتد. یک صدم این‌ها را در رابطه با عراق و صدام حسین نمی‌گفتند. یکی از این پوئن‌ها را در مقابل اقدامات دولت عراق نمی‌دادند. [پژواک ایران- مذاکرات اخیر در ژنو نیز نشان می‌ دهد که خواهان درگیری نیستند]

 

کافیست به برخوردهای جامعه جهانی با رژیم در سال گذشته و بعد از عربده‌جویی‌های احمدی‌نژاد نگاه کنید. برخلاف آن‌چه که لابی رژیم و کسانی که فریب این لابی را خورده بودند و آن‌هایی که احساسات ضد‌امپریالیستی‌شان گل کرده بود و هر روز خبر از حمله نظامی آمریکا به ایران می‌دادند و افرادی که پشت سر هم ادعا می‌کردند نقشه‌ حمله را هم دیده‌اند! هرچه توضیح می‌دادیم دوستان نگاه کنید حتا بعد از شداد و غلاظ ترین اظهار نظرها و موضع‌گیری‌ها مقامات غربی به دولت جمهوری اسلامی پیغام می‌دهند که اگر توقف غنی‌سازی را بپذیرید همه درها را به روی شما باز می‌کنیم و... این معنای خاص خودش را در دنیای سیاست دارد، یعنی خواهان مقابله نیستیم به دنبال تفاهم و سازش هستیم. این یعنی خط‌شان جنگ نیست.

فقط کافیست روزشماری را که نشریات و منابع روسی در مورد حمله آمریکا به ایران راه انداخته و عده‌ای فریب آن را خورده بودند نگاه کنید و در کنارش به تغییر و تحولات یک سال گذشته توجه کنید تا سره از ناسره باز شناخته شود.

 

ابتدا رامسفلد به عنوان نماد سخت‌سران و نئوکان‌ها به خاطر فشارهای وارده از پست حساس وزارت دفاع که می‌بایستی معمار جنگ احتمالی می‌بود استعفا داد و به جای او رابرت گیتس به وزارت دفاع رسید. در همین دوران جان بولتن نماینده آمریکا در سازمان ملل که می‌بایستی خط سیاسی جنگ احتمالی را در صحنه‌ی بین‌المللی پیش می‌برد و از جمله سردمداران خط برخورد شدید با رژیم بود نیز برکنار شد. ابتدایی‌ترین اصول کار سیاسی به روشنی می‌گوید که یک خط کنار گذاشته شده و خط دیگری به جای آن آمده است.

در دنیای سیاست تغییر مهره‌های سیاسی دارای پیام خاص خود است. اگر قرار بود خط جنگ را بروند مطمئناً رامسفلد و جان بولتون تغییر نمی‌کردند، آن‌ها که بهتر از جانشینانشان این خط را می‌رفتند. این جزو بدیهیات کار سیاسی است که کمتر مورد توجه نیروهای ایرانی قرار می‌گیرد. متأسفانه آن‌ها دنیا را بر اساس تمایلشان تحلیل می‌کنند و نه واقعیت‌ها. این را امروز که همه چیز مشخص شده نمی‌گویم در مصاحبه‌ام با سایت گزارشگران در آوریل گذشته (۲۰۰۷) روی آن تأکید کردم و به صراحت  گفتم که خطر جنگ محتمل نیست. قبل و بعد از آن بارها در نوشته‌هایم، در مصاحبه‌هایم، در جلسات عمومی و خصوصی روی آن تأکید کردم. لااقل در نمونه زیر می‌توانید مصاحبه‌ام با سایت گزارشگران را ملاحظه کنید:

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=17214

 

رابرت گیتس وزیر دفاع جدید آمریکا که ظاهراً برنامه ریزی جنگ و حمله نظامی بایستی زیر نظر او انجام گیرد، خواهان مذاکره و گفتگو با رژیم جمهوری اسلامی است! ولی خیلی‌ها چشم‌شان را به روی این واقعیت مسلم می‌بندند.  در سال ۲۰۰۴ گزارشی تحت نظر او و برژنیسکی در شورای روابط خارجی آمریکا تهیه شد که شاه بیت آن مذاکره با رژیم جمهوری اسلامی، به رسمیت شناختن حقوق رژیم در منطقه، دادن تضمین امنیتی به آن و دستگیری و محاکمه مجاهدین تحت عنوان «جنایتکار علیه بشریت»  بود!

این گزارش به صراحت تأکید می‌کند که رژیم جمهوری اسلامی بدتر از چین نیست. همان سیاستی را که با چین رفتیم با جمهوری اسلامی بایستی ادامه دهیم. بعد هم مدعی می‌شوند که ما با ایران هم مرز هستیم. توضیح هم می‌دهند هر جا که سرباز آمریکایی است مرز آمریکا آن‌جاست. [پژواک ایران- این همان سیاستی است که گری سیک روی آن دست می‌گذارد و به صراحت عنوان می‌کند که از دو سال پیش سیاست دولت آمریکا فرق کرده است]

پس از انتخاب گیتس، ابتدا کنفرانس شرم‌الشیخ برگزار شد، هیئت رژیم با عضویت محمد جعفری تروریست بین‌المللی که آمریکایی‌ها به خاطر دستگیری او به ساختمان رژیم در اربیل حمله کرده و شش به اصطلاح دیپلمات رژیم را دستگیر کرده بودند، در این کنفرانس شرکت کرد که یک دهن کجی آشکار به آمریکا بود. البته یک پیام آشکار هم داشت که با تروریست‌ها می‌شود سر میز نشست و به مذاکره پرداخت.

متکی وزیر خارجه‌ی جمهوری اسلامی پس از کنفرانس یک راست به سوئد و نروژ که در سطح بین‌المللی نقش میانجی و کارچاق را دارند سفر کرد.

پس از این سفر، مذاکرات دو جانبه ایران و آمریکا در عراق آغاز به کار کرد. پس از آن، اوضاع متشنج عراق رو به آرامش گذاشت و دولت آمریکا نیز به عنوان دستخوش سه دیپلمات رژیم را که در اربیل دستگیر کرده بود آزاد کرد و اداره امنیت بصره به دولت عراق که کارگزار رژیم است واگذار شد.

سرانجام سرویس های امنیتی آمریکا اعلام کردند که رژیم از سال ۲۰۰۳ برنامه ساخت سلاح اتمی را متوقف کرده و با چراغ سبز آمریکا سوخت اتمی مورد نیاز نیروگاه بوشهر توسط روسیه به رژیم تحویل داده شد.

گرایش ناگهانی مصر برای برقراری روابط با رژیم و سفر لاریجانی به قاهره مطمئناً با چراغ سبز آمریکا انجام گرفته است، بخصوص که این تحول چند هفته بعد از دعوت شورای همکاری خلیج فارس از احمدی نژاد جهت حضور در نشست سرانشان انجام گرفت. به این لیست گشایش کنسولگری رژیم در کردستان را هم اضافه کنید.

بنابر این غرب و آمریکا در همه حال در صدد نزدیکی و استمالت از رژیم بوده‌اند این رژیم جمهوری اسلامی است که بنا به ماهیت و طینت خود امکان نزدیکی به آمریکا را ندارد.

البته فراموش نکنیم که غرب خط قرمزهای خاص خود را دارد و چنانچه رژیم به آن نزدیک شود احتمال واکنش از سوی آن‌ها هست.

در رابطه بین غرب و رژیم جمهوری اسلامی تا کنون هیچگاه تهدید اصلی جنگ نبوده، برعکس در همه حال سازش و کنار آمدن با رژیم موضوع اصلی بوده است. حتا در دوران گروگان گیری که حادثه طبس پیش آمد، آمریکا به دنبال درگیری نبود. با ۷-۸ تا هلی کوپتر و هواپیمای باری سی ۱۳۰ آمده بودند که گروگان‌ها را آزاد کرده همراه خود ببرند. حتا آن‌موقعی که به حریم آمریکا تجاوز شده بود هم دنبال درگیری نبودند. این را گذاشتند پای سیاست کارتر و عدم قاطعیت او. 

هنگامی که مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت را منفجر کردند هم آمریکایی‌ها علیرغم این که در دوران ریگان و ریگانیسم به سر می‌بردند آگاهانه چشم‌پوشی کردند. اگر این کار را لیبی  کرده بود خاک آن را به توبره می‌کشیدند. بعدها سقوط هواپیمای مسافربری بر فراز لاکربی را که نیز به پای لیبی نوشتند. در حالی اسناد و مدارک خبر از دخالت رژیم می‌داد.

حتا دست داشتن رژیم در انفجار برج خبار در نزدیکی ریاض و کشته شدن نیروهای آمریکایی را که توسط رژیم صورت گرفته بود زیر سبیلی رد کردند.

حتا قرار دادن نام سپاه پاسداران در لیست تروریستی هم اقدامی برای مهار رژیم و ایجاد زمینه برای اعمال فشار و چانه‌زنی است نه آنگونه که عده‌ای در بوق و کرنا می‌کردند که می‌خواهند با این توجیه بمب سر مردم بریزند و ... بعد هم غش می‌کردند تو بغل سپاه پاسداران و فاشیستی‌ترین جناح‌های رژیم. همین الان با نمایندگان سپاه قدس در عراق که ظاهراً از نظر آمریکا تروریست هم هستند مذاکره می‌شود. مگر نه آن که قمی سفیر رژیم در عراق از نظر آمریکایی‌ها عضو سپاه پاسداران و سپاه قدس است، پس چرا با او سر میز مذاکره می‌نشینند؟

با توجه به توضیحات داده شده چنانچه اتفاق خاصی نیافتد در یک سال باقیمانده از حاکمیت دولت بوش و در دولت بعدی تفاوت چندانی در سیاست خارجی آمریکا در قبال رژیم دیده نخواهد شد، مگر این که پارامترها تغییر کند که آن‌وقت بایستی دوباره به موضوع از منظری دیگر نگاه کرد. در سیاست نمی‌شد با قاطعیت صحبت کرد. تجربه نشان داده امکان بروز هر چیزی هست.

آن‌ها به دنبال کنترل رفتار رژیم هستند. توجه داشته باشید طبق ارزیابی دستگاه‌های جاسوسی آمریکا رژیم در سال ۲۰۰۳ برنامه سلاح اتمی را متوقف کرده است. یعنی در دوران خاتمی با جدیت این برنامه را پیگیری می‌کرده و در دوران احمدی نژاد این برنامه را پی نگرفته است. از سوی دیگر رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی به صراحت می‌گوید: «۲۵درصد از پروژه هسته‌ای در زمان دولت هاشمی و ۶۵درصد در زمان دولت اصلاحات انجام شد و تنها ۱۰درصد اين پروژه برعهده دولت نهم بوده است. »

توچه داشته باشید سیاستی که کشور را به لبه پرتگاه برده، ۶۵ درصدش در دوران خاتمی انجام گرفته است، یعنی نزدیک به دو برابر دوران رفسنجانی و احمدی‌نژاد. بنابر این خاتمی یا احمدی‌نژاد پیش برنده خط نظام در کلیت‌ اش هستند. قدرت در جای دیگری  است.

از این‌ها گذشته در نظر داشته باشید که بزرگترین سازش‌ها در سطح جهانی همیشه توسط راست‌ترین جناح‌ها انجام گرفته است. به همین فلسطین و رابطه اسرائیل با مصر و اردن و ... نگاه کنید غالب گشایش‌های صورت گرفته در دوران تسلط راست‌ها بوده است. بزرگترین توافقات بین شرق و غرب اعم از دیپلماسی پینگ پونگ با چین، پیمان‌های خلع سلاح هسته‌ای بین روسیه و آمریکا و... در دوران راست‌ترین جناح‌ها بوده است.

در میان کرکننده‌ترین شعارها رابطه با مصر، نامه نگاری به دولت آمریکا، مذاکره با آمریکا و ... همه و همه در دوران احمدی‌نژاد به وقوع پیوسته وگرنه خاتمی که جرأت نمی‌کرد جواب نامه کلینتون را بدهد و یک بار که موقعیتی پیش آمده بود برای پرهیز از روبرو شدن با کلینتون در راهروی سازمان ملل، به همراه هیئت رژیم به توالت پناه برد. [پژواک ایران - مذاکره با آمریکا در ژنو و راه اندازی دفتر حفاظت منافع آمریکا در تهران و سفرهای پی در پی هوشنگ امیراحمدی مسئول لابی رژیم در آمریکا به تهران، همگی نشانه‌‌هایی از درستی تحلیل بالا است]

 

- از دیدگاه شما مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی می‌تواند چه پیامدهایی بهمراه داشته باشد؟

تلاش رژیم برای مسلح شدن به سلاح اتمی، به منظور باج خواهی در سطح بین‌المللی و تضمین امنیت خود است.

به همین دلیل مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی موجب تشدید نقض حقوق بشر در داخل کشور می‌شود.

در این صورت آن‌ها خود را جوابگو نخواهند دید. نباید اجازه داد که بنیادگرایی احساس قدرت کند.

حتا استفاده از نیروگاه اتمی و انرژی هسته‌ای هم خالی از خطر نیست. در کشورهایی اروپایی‌ هم روز و شب از خطرات آن می‌‌گویند. در بسیاری از کشورها با داشتن بالاترین استانداردها و اقدامات حفاظتی این‌گونه نیروگاه‌ها را تعطیل می‌کنند. از آن‌جایی که از یک تکنولوژی عقب افتاده در راه‌اندازی نیروگاه اتمی بوشهر استفاده شده و به خاطر فساد و بی‌برنامگی موجود در کشور و عدم رعایت استانداردهای جهانی مطمئناً آسیب‌های جدی به محیط زیست کشور وارد خواهد شد. همچنین به خاطر بی‌کفایتی مسئولان حتماً مخاطرات جدی برای سلامتی و بهداشت مردم بروز خواهد کرد.

در زمینه بین‌المللی رژیم به با توسل به چنین سلاحی به دنبال صدور هرچه بیشتر بنیادگرایی پیش رفته و خود را فارغ از پاسخگویی‌های معمول می‌بینید و این کشور را وارد بحران‌های جدی خواهد کرد. بحرانی که دودش به چشم همه ما خواهد رفت.

اگر یادتان باشد خرازی وزیر امورخارجه دولت خاتمی پس از آزمایش سلاح اتمی توسط پاکستان از آن به عنوان «بمب اسلامی» نام برد. این نامگذاری توسط وزیر خارجه‌ی دولت «اصلاحات» انجام شد و نه در دوران احمدی‌نژاد. به نام بمب توجه کنید. اگر با ایدئولوژی رژیم آشنا باشید، اگر نخواهید خودتان را به کوچه علی چپ بزنید، آنوقت نمی‌توانید به سادگی از روی عبارت «بمب  اسلامی» رد شوید. ترکیب بمب اتمی و «اسلام» فاجعه‌ بار است. این به معنای آن است که صاحب این بمب جهان «اسلام» خواهد بود و این بمب در خدمت «اسلام» قرار خواهد گرفت. لازم به توضیح نیست منظور رژیم از «اسلام» و نیروهای «اسلامی» در دنیا چیست و کیست.

بنیادگرایی را نبایستی دست کم گرفت. مطمئن باشید اگر رژیم خودش به «بمب اسلامی» دست یابد جهان برای همه‌‌‌ و حتا آن‌هایی که امروز مستقیم یا غیرمستقیم نقش لابی رژیم را به عهده گرفته‌اند خطرناک خواهد شد.

هیچ کس در هیچ کجا امنیت نخواهد داشت. این به معنای بنزین ریختن روی آتش بنیادگرایی است. به هیچ عنوان نباید اجازه داد چنین کابوسی به واقعیت بپیوندد.

وظیفه‌ی ماست که در مورد سیاست افراد عقب‌مانده‌‌ای که امروز غیرمسئولانه از عملیات تروریستی و جنایتکارانه در عراق و فلسطین به عنوان «مقاومت علیه نیروهای اشغالگر و امپریالیستی» نام می‌برند و با آن‌ها ابراز همدردی می‌کنند، روشنگری کنیم.

به پاکستان نگاه کنید، آیا خانم بی‌نظیر بوتو نیروی اشغالگر و خارجی بود؟ آیا استفاده از بمب‌گذاران انتحاری در پاکستان به خاطر مبارزه با نیروی اشغالگر است؟ آیا حضور نیروهای اشغالگر انگیزه چنین عملیات‌های جنایتکارانه‌‌ای است؟ در یک مدت کوتاه پاکستان صحنه‌ی بیش از ۴۰ نوع از این عملیات‌های تروریستی گسترده بوده است. چشم‌ها را بایستی باز کرد و خطر را دید.

بایستی دست آن‌هایی را که به عناوین مختلف با توجیه‌های ظاهر پسند دفاع از «منافع‌ملی»، «حق مسلم هسته‌ای»، «حق پیشرفت علمی و تکنولوژیک»، «دستاورد ملی» و... به حمایت از تلاش‌های رژیم برای غنی سازی هسته‌ای می‌پردازند رو کرد. بایستی آن‌هایی را که به بهانه‌‌ی دفاع از «هویت ملی»، تجزیه‌ کشور، خطر خارجی، حمله نظامی و... مردم و نیروهای سیاسی را به بی عملی و سکوت دعوت می‌کنند منزوی ساخت.

این رژیم هدفی جز مسلح شدن به بمب اتمی ندارد. بنیادگرایی خطر یک دنیاست. نیروی مهیب تاریخ است که سر برافراشته. ترور خانم بی‌نظیر بوتو بایستی چشم‌ خیلی‌ها را باز کند.

 

- به نظر شما نیروهای اپوزیسیون تا چه اندازه در راه مبارزه با رژیم موفق بوده اند؟

من این سؤال را هم دو بخش می‌کنم. اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور

علیرغم تلاش و کوشش بسیاری که در سه دهه گذشته از سوی اپوزیسیون صورت گرفته پیشرفتی حاصل نشده و برخلاف تبلیغاتی که می‌شود، اپوزیسیون به شدت آسیب دیده و تحلیل رفته است؛ چرا؟ این سؤالی است که بایستی اپوزیسیون به آن پاسخ دهد. تا وقتی درد را نشناسیم به دنبال درمان درست نخواهیم رفت. تصور کنید سرمان درد کند به جایش پایمان را پماد بمالیم و ببندیم، آیا سردردمان تخفیف خواهد یافت؟

نیرومندترین و سازمان‌یافته ترین جریان این اپوزیسیون، دنیا را محدوده‌ی خودش در عراق و کمپ اشرف می‌بیند! این سیاست در سایت‌های تبلیغاتی‌اش هم مشخص است. همه چیز حول همین موضوع دور می‌زند. اخبار اطلاعات، گزارشات، تحلیل‌ها، مقاله‌ها و ... برای همین هم شعار می‌دهد: «اگر اشرف بابستد دنیا می‌ایستد.» به نظر من این شعار به معنای ندیدن و یا کم بها دادن به پیچیدگی دنیا و نیروهای درگیر در آن است. ماندن یا نماندن دنیا بر اساس یک سری منافع شکل می‌گیرد. کسی روی دست دیگری نگاه نمی‌کند. چشم و هم‌چشمی نمی‌کند. تمایلات ما واقعیت بیرون از ذهن ما را شکل نمی‌دهد. کما این که تا کنون نداده است. [پژواک ایران- نگاه داشتن مجاهدین در لیست تروریستی اتحادیه اروپا و مذاکره آمریکا با نیروهای عراقی برای سپردن مسئولیت قرارگاه اشرف به عراقی‌ها که در اظهار نگرانی «دانیل  پایپس» آمده است، نشان می‌دهد که علیرغم پایداری مجاهدین در اشرف، دنیا قصد ایستادن ندارد]  

بخشی از ما در یک رویای نوستالوژیک به سر می‌برد که گویا «شبح لنین» و «چپ» بر فراز جامعه به پرواز در آمده است و عنقریب کار رژیم و مذهب و خرافات و ... را تمام کرده و طومارشان را در هم می‌پیچد. متأسفانه تعدادی از این احزاب و سازمان‌ها فقط روی کاغذ هستند والا حیات مادی ندارند.

 

بخشی از این به اصطلاح اپوزیسیون هم که در واقع چرخ پنجم رژیم است و در سربزنگاه‌ها به کمک رژیم آمده و بارخاطر کسانی می‌شود که واقعاً خواهان مبارزه با رژیم هستند.

بعضی‌ها در گذشته زندگی می‌کنند با آن‌که نتیجه‌ی مستقیم سیاست‌هایشان را دیده‌اند اما هنوز تحت تأثیر تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی و بلندگوی تبلیغاتی‌اش حزب توده، تو رودربایستی گیر کرده‌اند. در حالی که از مقابله‌ با یک فرد یا رادیوی فکسنی در شهر مثلاً استکهلم عاجز هستند، به جنگ توأمان با امپریالیسم آمریکا و اروپا، رژیم، اسلام‌گرایان و مذهب و بخش دیگر اپوزیسیون رفته‌اند. از این نمونه‌ها زیاد است.

یک تعداد که آب پاکی روی دست همه ریخته‌اند و به قول خودشان حاکمیت رژیم ددمنش و قرون وسطایی جمهوری اسلامی که هست و نیست ملت را به نابودی کشانده به دخالت موهوم امپریالیسم و.. ترجیح می‌دهند. این‌ها نزدیک به ۳۰ سال است که ملت را از «لولوی امپریالیسم» و ... می‌ترسانند.

 

این ها همه در حالی است که به جز مجاهدین بقیه گروه های سیاسی از داشتن یک دفتر محرومند. آخر در کجای دنیا مرسوم است که مثلاً حزب، سازمان و جریانی سه دهه در محلی به فعالیت بپردازد و از داشتن یک دفتر یا تلفن ثابت برای تماس محروم باشد؟

غالب این گروه‌های سیاسی که مدعی هدایت فعالیت‌های ترقی‌خواهانه نه در ایران که سراسر اروپا و آمریکا هستند ناتوان از داشتن و یا اداره‌ی یک کانال رادیویی با چند ساعت برنامه در هفته هستند.

به ارگان‌های تبلیغاتی و سایت‌ها توجه کنید. متأسفانه تعدادی از سایت‌ها، چک سفید امضا به تعدادی از وابستگان رژیم داده و مطالب آن‌ها را صرفنظر از محتوایش به صورت گسترده انتشار می‌دهند و اسم آن را انتشار آزاد دیدگاه‌های مختلف می‌گذارند. من حق هر سایتی می‌دانم که مطالب را گزینش کند و هر مطلبی از جمله مطالب من را انتشار ندهد. اما این چه سایت اپوزیسیونی است، منی که زندگی خود و خانواده‌ام را در راه مبارزه با رژیم گذاشته‌ام در آن راهی ندارم و یا به سختی توی آن جا می‌شوم اما عوامل رژیم به راحتی می‌توانند در آن جولان دهند؟ آیا نباید اپوزیسیون و پوزیسیون را دوباره تعریف کرد؟ این‌ها کسانی هستند که شعار می‌دهند «جانم را می‌دهم تا تو حرفت را بزنی!»

متأسفانه وضع طوری شده عده‌ای صبح که از خواب بلند می‌شوند از پنجره نگاه می‌کنند نیروی سیاسی رقیب و به ویژه مجاهدین، چه موضعی گرفته است، صرفنظر از درستی یا نادرستی آن موضع، ضد آن را می‌گیرند که مبادا کسی بگوید شما با آن‌ها هم خط شده‌اید!

بخشی از این اپوزیسیون که ادعای ضدیت با رژیم دارد در برخورد با واقعیت‌های جامعه‌ از جناح‌هایی از رژیم هم عقب تر است. در حالی که بدیهی ترین اصول اقتصادی می‌گوید تورم به وجود آمده در جامعه محصول سیاست‌های ضد ملی و علمی دولت احمدی‌نژاد، تبدیل میلیاردها دلار ارز خارجی به ریال در صرافی‌های دوبی و تزریق آن در بخش‌های غیرتولیدی و واردات بی حساب و کتاب کالاهای مصرفی از طریق وابستگان رژیم است، این افراد همه‌ی نابسامانی‌های اقتصادی کشور را محصول تحریم اقتصادی خارجی معرفی می‌کنند! و به این ترتیب مسئولیت دولت عقب افتاده و ارتجاعی احمدی‌نژاد و نظام جمهوری اسلامی را انکار می‌کنند و از مردم هم می‌خواهند که خشم‌شان را بر علیه امپریالیسم به کار گیرند! این‌ها چشمشان را به روی آمار و ارقام هم می‌بندند. درحالی از گرسنگی و فقر مردم ایران در اثر تحریم اقتصادی داد سخن می‌دهند که حداقل ۱۵۰ میلیارد دلار ارز خارجی را رژیم در دو سال گذشته به باد فنا داده است. حجم مبادلات تجاری رژیم با انگلستان در سال گذشته ۵۳ درصد و با آلمان ۲ درصد رشد داشته است. این‌ دو از کشورهای اصلی اتحادیه اروپا هستند.[پژواک ایران- در هفته‌های اخیر مشخص شد که حجم روابط تجاری  در دوران بوش با جمهوری اسلامی نیز نسبت به گذشته ده برابر شده است]
 غارتگری انجام گرفته از سوی وابستگان قدرت، صدای بخش‌هایی از حاکمیت را نیز درآورده ولی عده‌ای تحت نام اپوزیسیون ریشه مشکلات را فشارهای خارجی عنوان می‌کند!

در طول سالیان گذشته همه ما شاهد بودیم که ده‌ها گزارش، اطلاعیه و مصاحبه از طرف دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و شخصیت‌های سیاسی این کشور متفاوت از گزارش اخیر سیستم اطلاعاتی آمریکا بر علیه برنامه‌ی اتمی رژیم انتشار یافت. هر بار بخش عمده‌ی گروه‌های چپ ایرانی به مخالفت با این گزارش‌ها برخاسته و با قربانی جلوه دادن رژیم بر مطامع و منافع امپریالیسم آمریکا از انتشار این گونه گزارش‌ها پای فشردند! نمی‌دانم چگونه است که همه‌ی آن‌ها این بار سراسیمه به استقبال گزارش اخیر دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا که ظاهراً به نفع رژیم است رفته‌اند و منافع و مطامع امپریالیسم یادشان رفته است.

سؤال من این است چرا هرگاه گزارشی برعلیه رژیم است باید دنبال رد پای منافع امپریالیستی گشت اما اگر گزارشی به نفع رژیم بود عاری از این‌گونه منافع است؟

گروه‌های سیاسی درک صحیحی از نسل جدید ندارند. پویایی لازم در آن‌ها نیست. حداکثر تلاششان دراین خلاصه شده که بگویند ما هستیم.

این انتقادات به منزله‌ی این نیست که تصور کنم آن‌هایی که در داخل کشور هستند شق‌القمر کرده‌اند و یا مشکل در اپوزیسیون خارج از کشور نهفته است. خیر وضع‌ آن‌ها بدتر نباشد بهتر نیست.

رژیم در داخل کشور سال‌هاست تلاش می‌کند جامه اپوزیسیون را به قامت بخشی از خود بدوزد. یعنی اطلاعاتی و امنیتی‌های سابق و سرکردگان دستگاه سرکوب و کشتار و اختناق بشوند اپوزیسیون رژیم. البته در مقاطعی هم موفق بوده است. اصولاً معنای سیاسی «دوم خرداد» همین است. در این‌ جا من به این بخش که در واقع خود رژیم است نمی‌پردازم.

اما نگاه کنید به وضعیت عده‌ای مانند آقای زرافشان، فریبرز رئیس دانا و امثالهم که فعلاً با جمع و جور کردن چند مرید دچار توهم شده، مشق رهبری می‌کنند و آب هیچ ‌کدام با هم در یک جوی نمی‌رود. دلشان خوش است به این که آن‌ها را «رفیق» ناصر و «سپید موی» و... می‌خوانند. مردم را از خظر موهوم خارجی می‌ترسانند و برای مبارزه با آن  شعار «وحدت» سر می‌دهند و خواهان چشم بستن بر جنایات رژیم می‌شوند! از آن‌جایی که شناخت درستی از رژیم و شرایط ندارند محاسباتشان هم غلط از آب در میاید.

آنطرف تر به رفتار زنانی که اداره کننده‌ی کمپین «زنان یک میلیون امضاء» هستند نگاه کنید. با چه اشتیاق و افتخاری مقابل دوربین آش نذری برای آزادی فعالان این جنبش بهم می‌زنند! جالب است این همه تلاش و کوشش و افشاگری کارساز نمی‌شود اما آشی که روی آن مزین شده به نام جلوه و مریم اثرات معجزه‌ آسای خود را نشان داده و هر دو به طرفه‌العینی از بند رها می‌شوند.

همین آدم‌ها وقتی نماینده‌ی دولت احمدی نژاد لیست کابینه را در چاه جمکران می‌انداخت او را مسخره می‌کردند. چه جوک‌ها که برایش ساخته نشد. روی سخن من با مادران سالخورده و دغدغه‌هایشان نیست. حرف من با کسانی است که صحبت از فمینیسم و مدرنیسم و ...می‌‌کنند. یادم می‌آید وقتی خودم زندان بودم و مادرانمان به این نتیجه رسیدند که دستشان به جایی بند نیست و رژیم هم ماندنی است دست به دامان اعظم‌السادات شدند که برای خود دم و دستگاهی راه انداخته بود و مشکل گشا شده بود. خدا می‌داند چقدر نذر و نیاز کردند و گوسفند قربانی کردند و ... اما بچه‌ها در جلوی چشمانمان برپر زدند و رفتنند.

این ها حتا در تعریف از خودشان هم مردد هستند. «کمپین» با «آش نذری» چه تناسبی دارد خدا می‌داند!

در جامعه ای با چنین پیشتازانی، چرا میلیاردها دلار خرج اشاعه‌ی مهدویت و امامزاده‌ها و هیئت‌های مذهبی و ... نکنند. چرا احمدی‌نژاد از توش در نیاد.

من جزو کسانی هستم که تلاش زنان کمپین یک میلیون امضاء را ارج می‌گذارند، چرا که نمی‌خواهم بیرون گود نشسته از دور بگویم لنگش کن. چرا که اعتقاد ندارم کسی که در داخل زندگی می‌کند علناً شعار سرنگونی بدهد. چنان که عده‌ای می‌دهند. این دسته افراد در بهترین حالت بدون آن‌که بخواهند آلت دست رژیم و سیاست‌های آن می‌شوند و مقامات اطلاعاتی و امنیتی از این طریق خط خاصی را پیش می‌برند. در غیر این صورت بایستی در ماهیت رژیم شک کرد. در اروپا و آمریکا نیز به شما اجازه نمی‌دهند شعار حمایت از «مبارزه مسلحانه توده‌ای» بدهید. ببینید رژیم چه شل کن سفت کنی با آن‌ها به راه انداخته. رژیم این‌بازی‌ها را بی‌جهت در نمی‌آورد. سعی می‌کند افراد را به جان هم بیاندازد. سعی می‌کند نوعی از رادیکالیسم بی ثمر و نیرو هرز ده را رشد دهد. این را بنا به تجربه‌ خود از رژیم و دستگاه‌ اطلاعاتی‌اش می‌گویم. خود ما در یک دوره در زندان در این دام افتادیم و من در خاطرات زندانم به آن اشاره می‌کنم. بهای آن را ما به سنگینی هرچه تمام تر با از دست دادن بهترین افراد پرداختیم. حالا که رژیم خیلی پیچیده تر است.

متأسفانه برخی در جنبش دانشجویی تلاششان براین قرار گرفته که مثلاً در فلان تظاهرات چند تا پلاکارد بیاوریم، چطوری بایستیم که در عکس‌های اینترنتی بیشتر جلوه کنیم و به مجادله‌هایی در این سطح با یکدیگر می‌پردازند و نیروهای خودشان را هرز می‌برند. گویا توده‌های مردمی که قرار است جنبشی به راه بیاندازند به این‌چیزها نگاه می‌کنند. رژیم و دستگاه امنیتی هم که بیکار ننشسته است مطمئناً خط خود را پیش می‌برد. 

شیرین عبادی که مدتی  در صف نیروهای «استشهادی» نام نویسی کرده بود و می‌گفت: « ما اجازه نمي‌‏دهيم هيچ يك از سربازان آمريكايي در ايران گام نهند، ما تا آخرين قطره خون خود از ايران دفاع مي‌‏كنيم.» و تأکید می‌کرد « برنامه هسته‌‏اي ايران تهديدي براي جهان نيست» و حتا رژیم را از کوتاه آمدن در مقابل اجماع جهانی باز می‌داشت و در یکی از معتبرترین روزنامه‌های بین‌المللی مقاله انتشار داده و می‌گفت: 

«... اکثریت عظیم مردم از برنامه هسته ای رژیم حمایت می‌کنند زیرا گذشته از به صرفه بودن اقتصادی آن، این برنامه هسته‌ای تبدیل به دلیلی برای غرور یک ملت با تاریخی پرافتخار گردیده است.... بجز یک رژیم دست نشانده توسط غرب، هیچ رژیمی با هر گرایشی در ایران جرأت متوقف کردن برنامه انرژی هسته ای ایران را ندارد»

وقتی با حمایت‌های خود بر تنور جنگ‌طلبی رژیم دمید و کشور در لب پرتگاه قرار گرفت، قبل از هرچیز به دنبال این افتاد که از خودش سلب مسئولیت کند. شعارهای قبلی را فراموش کرد و یک دفعه ادعا کرد که مردم خواهان توقف غنی‌سازی هستند. متأسفانه او هربار هم مردم را جلو انداخته و خود را سخنگوی آن‌ها معرفی می‌کند. بیچاره مردم سرسام گرفته‌اند. این بار خواب نما شده و به همراه دوستان «شورای صلح» ایجاد کرده و شعارشان شد:  «نه سازش، نه جنگ، تعامل»! و همچنین مدعی شدند «در سازش سر مردم کلاه می‌رود. در صلح همه سود می برند.»  این بار از رژیم خواستند که برنامه انرژی هسته‌ای را متوقف کند. جل الخالق شما بودید که می‌گفتید: « بجز یک رژیم دست نشانده توسط غرب، هیچ رژیمی با هر گرایشی در ایران جرأت متوقف کردن برنامه انرژی هسته ای ایران را ندارد»

مردم به چه چیز و به کدام حرفشان اعتماد کنند که فردا زیرش نزنند. تلاششان در این خلاصه شده که دانشجویان، کارگران، روزنامه نگاران، زنان و فعالان اجتماعی را به «تعامل» و «معامله» با رژیم وادار کنند.

خوب است این‌ها حقوق دان هستند، اگر مهندس یا دکتر بودند پیش خودم می‌گفتم احتمالاً با همه‌ی علمی که دارند فارسی‌شان خوب نیست و یا با مفاهیم حقوقی سر و کار ندارند.

هر درس حقوق خوانده‌ی مبتدی می‌داند که صلح و سازش را باهم می‌آورند و هر دو از یک مقوله هستند. می‌داند که «تعامل» را که صرف می‌کنی میشود «معامله». راستش یاد تبلیغات بنگاه‌های همسریابی افتادم در یکی از مقالات آمده بود: مدير موسسه يك روحاني است كه دكتر صدايش مي‌كنند اما خانم منشي   نمي‌داند آقاي مدير چه جور دكترايي دارد  و در پاسخ پرسش کننده می‌گوید:‌ «فكر مي‌كنم مشاوره... براي   تعامل» .

این را از این باب گفتم شاید اعضای «شورای صلح» به وجود روحانی مزبور که تخصص‌اش «تعامل» است نیاز پیدا کنند. 

شما در کجای دنیا دیدید برندگان جایزه صلح نوبل مثل دزدموند توتو همراه با سفیر آفریقای جنوبی یا خوزه هورتا همراه با سفیر اندونزی و یا آن سان سوچی همراه با سفیر برمه در خارج از کشور به مجالس گوناگون بروند و برای حکومتی که ظاهراً برای مبارزه مسالمت آمیز با آن جایزه دریافت کرده‌ اند لابی‌گری کنند که شیرین عبادی مشغول آن است. شما نگاه کنید برنامه‌ریزی بخشی از سفرهای او در اروپا و آمریکا سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی است. دوش به دوش جواد ظریف سفیر رژیم در سازمان ملل و کارچاق کن اصلی رژیم در خارج از کشور در مجالس گوناگون آمریکایی حاضر می‌شود و به نفع رژیم لابی می‌کند.

شیرین عبادی اخیراً به منظور مقابله با یک سیاست قاطع در مقابل رژیم خواهان تحریم سیاسی رژیم در سطح بین‌المللی شده و در تعریف و تشریح این شعار بعد از فشار دار و دسته شریعتمداری گفته من خواستار تقلیل سطح روابط از سطح سفیر به کاردار هستم! نگاه کنید به قول خودش تهدید نظامی و اعمال تحریم اقتصادی باعث عقب‌نشینی‌ رژیم نمی‌شود اما تقلیل سطح روابط از سفیر به کاردار رژیم را به عقب نشینی مجبور می‌کند! خنده دار آن‌که خودش همراه با سفیر رژیم در خارج از کشور اینطرف و آنطرف می‌رود و در داخل کشور با بخشی از رژیم نشست و برخاست می‌کند و جلسه پرسش و پاسخ‌اش را محسن امین زاده یکی از اطلاعاتچی‌های سابق و معاون وزیرخارجه دولت خاتمی می‌‌چرخاند... طرف حسابی های خارجی نمی‌گویند، خانم ما را مسخره کرده‌اید؟ خودت با معاون وزیر خارجه می‌نشینی ما را از نشستن با سفیر رژیم پرهیز می‌دهی.

تازه این خانم و عده‌ای دیگر پیش از این می‌گفتند برقراری و گسترش رابطه بین غرب و رژیم باعث بهبود وضعیت جامعه می‌شود و...

متأسفانه ما حافظه تاریخی نداریم. یادتان هست اکبر گنجی اول که آمده بود راه به راه اینطرف و آنطرف مصاحبه می‌کرد و می‌گفت که بزودی به داخل کشور باز خواهم گشت. برای چند سخنرانی آمده‌ام و ... در جلسات سخنرانی‌اش رو به مشتی «ساده دل»! فخر می‌فروخت که مبارزه در خارج از کشور خودفریبی است،‌ رهنمود و توصیه از خارج برای مردمی که در داخل هستند معنا ندارد. بارها تکرار می‌کرد که می‌رویم و از اوین مبارزه را ادامه می‌دهیم و... مستمعین هم هی برای گنجی دست می‌زدند، البته «کف زنان» برای او دست نمی‌زدند بلکه برای خودشان که ساک‌هایشان را برای بازگشت به «ام‌القرا» بسته بودند کف می‌زنند. آن‌ها می‌روند و می‌آیند ولی گنجی نه تنها خودش به کشور باز نمی‌گردد بلکه تلاش می‌کند خانواده را نیز به خارج بیاورد. کسی هم از او سؤال نمی‌کند، پس چی شد؟

گنجی که پشت سر هم مقاله می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد که ببخشید و فراموش نکنید. یکدفعه به هنگام دریافت جایزه حقوق بشر در کانادا می‌گوید:

«نباید به جای مجازات زمامداران ‏بنیادگرای حاکم بر ایران، مردم ایران مجازات شوند. در عوض می توان کیفرخواستی علیه تمام زمامداران حاکم بر ایران ‏که در شکنجه، ترور، و قتل عام دگراندیشان و دگرباشان دست داشته اند، تشکیل داد، و آنها را در اوّلین فرصت ممکن ‏بازداشت کرد و در دادگاهی بین المللی به جرم جنایت سازمان یافته علیه بشریت محاکمه نمود.»

جل الخالق! تا دیروز کاغذ سیاه می‌کرد که «ببخشید و فراموش نکنید» عده‌ای هم در رثای او و ظرفیت‌اش چه‌ها که نگفتند! این وسط مردم مانده‌اند به توصیه‌ی ایشان ببخشند یا محاکمه کنند؟ اگرکسی عقل و درایت بو کرده باشد، این دست از صحبت‌های گنجی را جدی نخواهد گرفت. این‌ها وقتی چانه‌شان گرم می‌شود هرچیزی را بر زبان می‌رانند بدون آن‌که تعهدی در خود احساس کنند.

همین گنجی که خواهان دستگیری و محاکمه «تمام زمامداران حاکم بر ایران ‏که در شکنجه، ترور، و قتل عام دگراندیشان و دگرباشان دست داشته اند» است، یک خط پایین تر می‌‌گوید:

«جامعه جهانی باید به دولت ‏های سرکوبگر برای رعایت حقوق بشر و گذار به دموکراسی فشار وارد آورد، اما این فشار، مجموعه ای از تشویق ها و ‏تنبیه هاست.»

سرمایه گذاری گسترده در ایران، ‏ارسال تکنولوژی پیشرفته به ایران ، در نظر گرفتن منافع منطقه ای ایران و پذیرش نقش فعال ایران در جامعه جهانی، می ‏تواند بخشی از بسته پیشنهادی برای رعایت حقوق بشر و گذار به دموکراسی باشد.»

ببینید گنجی خواهان آن است که سرمایه‌ی گسترده، تکنولوژی پیشرفته در اختیار جنایتکارانی که خود خواهان محاکمه‌شان است گذاشته شود، منافع منطقه‌ای آن‌ها در نظر گرفته شود و نقش فعالی هم به آن‌ها در جامعه جهانی واگذار شود!‌

منظور گنجی از جنایتکاران کیست؟ آیا در میان مهره‌های اداره کننده جمهوری اسلامی کسی هست که دستش به خون بیگناهان آغشته نباشد؟ در شکنجه و ترور و قتل‌عام دگراندیشان و ... دست نداشته‌ باشد؟ آیا گنجی ما را دست نیانداخته؟ چگونه مراجع بین‌المللی خامنه‌ای و رفسنجانی و فرماندهان سپاه و اطلاعات و ... را به پای میز محاکمه بکشانند؟ میکانیزم آن چیست؟ از آن‌ها دعوت کنند که به دادگاه بین‌المللی تشریف آورده و مجازات شوند؟ خودشان خودشان را معرفی کنند؟ آیا جمهوری اسلامی بدون این افراد معنایی هم دارد؟ خیلی ها این‌ حرف‌ها را می‌شنوند اما به روی مبارکشان نمی‌آورند. عده‌ای تحت عنوان اپوزیسیون برای چنین افرادی دست افشانی و پایکوبی کرده، تر و خشکشان هم می‌کنند.

رژیم هم که یبکار نیست با کمک کشورهای خارجی بساط «دوم خرداد» را در خارج از کشور راه انداخته و به مدد «روز آنلاین» و... به اشاعه فرهنگ منحطش می‌پردازد. اشتباه نشود تا می‌گوییم رژیم عده‌ای احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و مجلس خبرگان و حوزه علمیه قم به نظرشان می‌رسد در حالی که این بخش کوچکی از رژیم است.

با توضیحاتی که دادم آیا اپوزیسیونی اینچنین و فعال حقوق بشری از این دست در جای دیگری از دنیا سراغ دارید؟ راستش فقط دولت کشور ما و رئیس جمهوریش نیست که نوبر است، اپوزیسیونش هم نوبر است، فعال حقوق بشرش هم نوبر است. فمینیست و مدرنیست‌‌اش هم نوبر است. در کشور ما همه مرزها در هم ریخته است. همه‌ی ما نوبریم. من، تو، او،  ما، شما، ایشان. به ما برنخورد از قدیم گفته‌اند: «خلایق هرچه لایق». ما اگر خواهان تغییر رژیم و رشد کشورمان هستیم قبل از هرچیز بایستی خودمان تغییر کنیم.

به خاطر همین است که می‌بینیم مبارزات مردم ایران خود جوش و بدون رابطه ارگانیک با اپوزیسیون است. اپوزیسیون هنوز نتوانسته خود را با خواسته‌های مردم هماهنگ کند. یک شکاف عمیق بین مردم و اپوزیسیون به وجود آمده است که رژیم از آن استفاده می‌کند. عامل این شکاف تنها سرکوب رژیم نیست، درجا زدن و عقبگرد نیروهای سیاسی نیز مؤثر است. نباید همه مشکلات را در بیرون از خود دید. نوبت آن رسیده که به خودمان نیز رجوع کنیم.

با این وضع انتظار دارید جوانان کشور چشم به دهان اپوزیسیون دوخته باشند؟ به کدام مسئله و نیاز فکری جوان ایرانی پاسخ داده‌ایم که انتظار داریم از ما پیروی کنند؟ الله بختکی که مردم دنبال چیزی راه نمی‌افتند بخصوص اگر قرار باشد بهایی هم بپردازند. تازه آن بها جان و مال هم باشد. 

البته مردم و به ویژه جوانان، به شیوه خود با رژیم مبارزه می‌کنند. به خواست‌های رژیم گردن نمی‌گذارند و سعی می‌کنند به روش خود با آن به مقابله بپردازند. چه خوب که فعلا این کار را می‌کنند. اگر عمل بر تشخیص خودشان نبود همین قدر را هم نداشتیم. کشور ما دارای جوان‌ترین جامعه است و این می‌تواند به عنوان یک بمب ساعتی برای هر رژیمی عمل کند و می‌کند. 

اصولاً رمز بقای رژیم در این است که آلترناتیو در ذهن مردم جا نیفتاده است. مردم سه دهه است که این رژیم را نمی‌خواهند و به اشکال گوناگون هم خواستشان را بیان کرده‌اند. یعنی سه دهه است به نفی رژیم رسیده اند و مرگ بر ... را راحت می‌گویند اما درود بر ... نمی‌گویند و این مشکل جامعه است. یعنی آلترناتیو در ذهن آن‌ها شکل نگرفته است. یعنی به نیروی جایگزین گرایش ندارند و تا این مشکل حل نشود رژیم می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. در کنار شعار مرگ بر ... بایستی شعار درود بر ... بیاید وگرنه حاصلی ندارد.

در همه‌‌ی جای دنیا هم چنین بوده است. خواه مبارزه قهرآمیز باشد یا مسالمت آمیز فرقی نمی‌کند. تغییر زمانی صورت می‌گیرد که در ذهن مردم اپوزیسیون و نیروی جایگزین پذیرفته شده باشد. حتا در انقلاب‌های رنگی هم مردم ذهن و نگاهشان به سویی جلب می‌شود. اما با همه‌ی نابسامانی‌هایی که در اپوزیسیون هست و من گوشه‌ای از آن را برشمردم، از آن‌جایی که این رژیم ضد تاریخی است، بایستی برود و می‌رود. اگر همه‌ی نیروهای عالم جمع شوند نمی‌توانند آن را از مرگ محتوم در امان نگاه دارند.

 

- در 2 سال گذشته شاهد بروز جنبش های خودجوش در ایران بوده ایم. ( از جمله جنبش دانشجویان، کارگران، زنان و ...) فکر می کنید نیروهای مخالف رژیم در خارج از کشور به چه شکل می توانند به این جنبش ها یاری برسانند؟

برای چاره‌جویی نیاز به عقل جمعی است. برای پیشبرد امر مبارزه نیاز به همفکری و کار جمعی است. راستش این از توان و عهده‌ی من خارج است که در این رابطه راهکاری ارائه دهم. اما دو چیز را با توجه به آن‌چه که گذشته می‌فهمم. این جنبش ها تا دارای سازماندهی مناسب نشوند راه به جایی نمی‌برند. تا دارای سری نشوند بی فایده است. بدن، بدون سر معنا ندارد.

رژیم با آن‌ها می‌تواند بازی کند. نیروهای رژیم متشکل هستند و به سادگی و به وقت لزوم می‌توانند وارد صحنه شده و نیروهای مخالف پراکنده و سازماندهی نشده را سرکوب کنند. رژیم حتا می‌تواند مهره‌های خود و یا مطلوب خود را در آن‌ها جا دهد. می‌تواند آن‌ها را به بیراهه برده منفعل کند. می‌تواند زمینه فعالیت برای عده‌ای به وجود بیاورد تا کنترل صحنه را در دست بگیرند. بنابر این جنبش‌ها لازم است از حالت خودجوش به حالت سازماندهی شده در بیایند. اما سازماندهی از راه دور هم امکان‌پذیر نیست. بنابر این باید به فکر چاره‌ای در همان داخل کشور بود. چگونه راستش نمی‌دانم. نه دانشی دارم و نه ادعایی.

وظیفه‌‌ی نیروهای مخالف خارج از کشور تا آن‌جا که می‌فهمم قبل از هرچیز حمایت از خواسته‌های این جنبش‌ها و انعکاس آن‌ها در سطح بین‌المللی  است.

به نظرم بایستی با کار مستمر در سطح بین‌المللی خواست تحریم هوشمند اقتصادی و تحریم مطلق سیاسی رژیم را در دنیا جا انداخت. بایستی خواهان قطع معامله با این رژیم شد. رژیم را در انزوای بین‌المللی قرار داد. این کارها باعث می‌شود که دست رژیم بسته شود، تضادهایش عمده شود و این باعث شکاف در رژیم شده و مردم می‌توانند نفس بکشند و نیروهای فعال اجتماعی می‌توانند به صحنه بیایند. 

یادتان هست لابی رژیم و نیروهایی که شناخت درستی از تحولات کشور نداشتند در دو سال گذشته مدعی بودند که چنانچه پرونده اتمی رژیم به شورای امنیت برود، چنانچه تحریم اعمال گردد، باعث این خواهد شد که سخت‌سران دست بالا را در حاکمیت پیدا کنند! رژیم از معاهدات بین‌المللی بیرون برود، اصلاح‌ظلب‌ها به حاشیه رانده شوند! جناح‌های مختلف رژیم در مقابل خطر خارجی متحد شده و مردم هم احساسات ملی‌شان گل کرده به حمایت از آن برخیزند! ملاحظه کنید رژیم به شورای امنیت رفت و دو مرحله تحریم اعمال شد. هیچ یک از پیش‌بینی‌ها به وقوع نپیوست و بر عکس تضادها رشد کرد و عمده شد. به خاطر فشار ها امروز صحبت از این است که دوباره پدیده‌ای مثل خاتمی سر بلند کند. جناح رفسنجانی دوباره قدرت گرفت. در بالا تضادها عمق پیدا کرد. لاریجانی کناره گرفت، موسویان دستگیر شد، شمشیر جناح‌های رژیم بر علیه یکدیگر از رو بسته شد. بنا بر این فشارها مؤثر بوده. از ابتدا هم مشخص بود که چنین خواهد بود. اما لابی رژیم که گوشش به این‌‌ حرف‌ها بدهکار نبود و نیست. امیدوارم تعدادی هم که لجاجت به خرج می‌دادند با واقعیت کنار بیایند. فشار از بیرون علیرغم شعارهای داده شده رژیم را مستأصل و ضربه پذیر می‌کند. [پژواک ایران- چنانچه ملاحظه می‌شود تحریم‌ها نه تنها تا کنون باعث بروز جنگ نشده است، نه تنها باعث بیرون رفتن رژیم از معاهدات بین‌المللی نشده بلکه آرام آرام به سمت مذاکره هم رفته‌اند]
- شما سالها از دور و نزدیک با ایرانیان در تماس هستید،  چه پیام  و پیشنهادی برای ایرانیان درغربت  به ویژه نیروهای اپوزیسون، هنرمندان، نویسندگان و شاعران دارید؟

 

متأسفانه در ۲۷ سال گذشته شاهد بودیم که نیروهای اپوزیسیون به خاطر منافع مردم، به خاطر منافع کشور و به خاطر نسل‌های آینده، به خاطر رهایی و آزادی میهن حاضر نبوده‌اند لحظه‌ای از منافع فردی و گروهی خود عدول کنند. هیچ کدام نتوانسته‌اند به کار جمعی و دمکراتیک پبردازند. همه چیز در خودشان و گروهشان خلاصه می‌شود. با کسی هم متحد می‌شوند که نقش پیرو و دنباله را پیدا کند. به هیچ وجه استقلال یکدیگر را به رسمیت نمی‌شناسند. این در حالی است که دشمن یعنی جناح‌های رژیم به خاطر حفظ قدرت و برخورداری از مواهب آن از منافع لحظه‌ای خود گذشته و منافع کلان رژیم را در نظر می‌گیرند. به همین خاطر هم از اپوزیسیون جلو هستند.

دائم از جنگ گرگ‌ها در میان آن‌ها صحبت می‌شود اما مناسبات همین گرگ‌ها توجه کنید؛ رفسنجانی مدعی است حق‌اش را در انتخابات ریاست جمهوری به نفع یک پاسدار دون پایه خوردند. اما از آن‌جایی که پافشاری روی «حق‌» اش می‌توانست  ارکان نظام را به لرزه در بیاورد کوتاه آمد و گفت به خدا واگذار می‌کنم و نتایج انتخابات را پذیرفت و به تحقیر تن داد.  کروبی هم همینطور فقط به عنوان اعتراض مناصب حکومتی را که رهبر رژیم به او واگذار کرده بود ترک کرد. خاتمی برای حفظ نظام انتخاباتی را که قبول نداشت و می‌دانست برعلیه منافع خود و جناحش هست اجرا کرد چون می‌دانست ایستادگی بر روی منافع جناحش می‌تواند منجر به ایجاد بحران بزرگ در رژیم شود. همین خاتمی با ناطق نوری کنار می‌آید و خواهان ارائه لیست مشترک در انتخابات مجلس هشتم می‌شود. حجاریان به صراحت گفت اگر نیاز باشد مانند دوران جنگ در کنار بادامچیان خواهد ایستاد.

این مقدمه را گفتم تا خواهشم را بیان کنم چرا که من در جایگاهی نیستم که پیامی بدهم. درخواست و خواهش من به عنوان یک ایرانی از همه‌ی کسانی که مدعی هستند دل در گرو وطن دارند، از همه سازمان‌ها و جریان‌های سیاسی که مدعی هستند برای آزادی وطن دل می سوزانند این است که به اندازه جناح‌های رژیم هم که شده از منافع خود و گروهشان بگذرند. نگاهی دوباره به جنگ و صلح گرگ‌ها بیاندازیم، لااقل از آن درس بگیریم. کشور در سیاهی و تباهی غوطه ور است. کمی از خودمان بیرون بیاییم. مطمئناً راه‌های زیادی را پیش رو خواهیم داشت. به این ترتیب ما به جایی نمی‌رسیم.

 

- با سپاس از شما که به پرسشها پاسخ گفتید و امیدوارم که درگفتگوهای دیگرنیز ما را همراهی بفرمایید.

پرسشگر: سحر تحويلي

 

ایرج مصداقی

 

ژانویه ۲۰۰۸

 



منبع: سایت ادبیات و فرهنگ