PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ / Thursday 28th March 2024

نامه سرگشاده به شیرین عبادی، «اسلام رحمانی» چاره‌ی کار نیست
ایرج مصداقی


خانم عبادی سلام
نامه‌ی سرگشاده شما به حسن روحانی «رئیس جمهور منتخب» نظام جمهوری اسلامی و پرهیز دادن وی از دعوت جنایتکار بین‌المللی عمر‌البشیر برای حضور در مراسم تحلیف ریاست جمهوری اسلامی، مرا واداشت تا در بیست و پنجمین سالگرد کشتار بیرحمانه‌ی زندانیان سیاسی این نامه را بنویسم و آنچه را که همچون بغضی فروخفته در گلو دارم نه از سر دشمنی بلکه از سر دوستی و خیرخواهی و به عنوان یک زندانی سیاسی سابق و یک جان بدربرده از قتل‌عام‌‌‌ و شاهد سیاه‌ترین دوران تاریخ میهن‌مان که حق نسل‌اش زیرپا گذاشته شده با شما در میان بگذارم و مسئولیت‌های تاریخی شما را از نگاه خودم متذکر ‌شوم. تلاش من استفاده بهتر از جایگاه شما برای بهبود وضعیت حقوق بشر در میهن اسیرمان است.
تصور می‌کنم که انگیزه‌ی شما از نگارش نامه به روحانی و «منتخب» نامیدن وی بر اساس «بارقه‌ی امیدی» است که با «انتخاب» او در دل شما روشن شده و چه بسا نتایج آن را در آینده در مواضع شما شاهد باشیم. این نامه را برای پرهیز دادن شما از پیمودن چنین مسیری می‌نویسم. چرا که به تصورم با توجه به علاقمندی شما به «اسلام رحمانی» و تبلیغ مستمر آن، این زمینه در شما وجود دارد که با حضور او در مسند ریاست جمهوری بتوان مسیری را که شما «اصلاحات» می‌نامید و من سراب می‌بینم پیمود. 
 
ده‌سال از اهدای جایزه‌ی صلح نوبل به شما می‌گذرد، ده‌سالی که به مدد فعالیت‌های شما می‌توانست برای ما و رژیم به گونه‌ای دیگر رقم بخورد اما شما به دلایل گوناگون نخواستید و یا نتوانستید از ظرفیت بزرگ این جایزه‌ به نفع مردم‌مان و به نفع ارتقای وضعیت حقوق بشر در کشورمان استفاده کنید. فکر می‌کنم زمان آن فرا رسیده است که با بازبینی و ارزیابی راهی که پیموده‌اید، طریقی نو در پیش بگیرید.
 
از روزی که برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل شدید و در صدر اخبار قرار گرفتید و صدها میلیون نفر در دنیا متوجه شما و ایران شدند قصد داشتم این نامه را خطاب به شما بنویسم. چرا که می‌دیدم شما فرصت تاریخی به دست آمده را با آن سخنرانی غیرمنصفانه و یکجانبه‌ای که هنگام دریافت جایزه‌ نوبل ایراد کردید از دست دادید. صدای خاموش شدگان و سرکوب شدگان، صدایی که نیاز به تریبون‌های بین‌المللی داشت در سخنرانی شما جایی نداشت و تا می‌توانستید از «گوانتانامو» گفتید و حق زندانیان اسیر در آن‌جا و ما قربانیان نقض حقوق بشر در ایران حسرت به دل ماندیم. همان موقع بود که به یاد خواجه‌ی شیراز افتادم که از جفای روزگار می‌‌نالید و می‌سرود: «من از بیگانگان دیگر ننالم، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد .» و چه کسی «آشنا» تر از شما با ما و دردهایمان.
 
نامه به حسن روحانی و «منتخب» خواندن او
 
شما در نامه‌تان به حسن روحانی که در تاریخ دهم مرداد ۱۳۹۲ در سایت‌های اینترنتی انتشار یافت ضمن آن که وی را «رئیس جمهورى منتخب» نامیدید از جمله آوردید:
 
«طبق اطلاعى كه برخى از خبرگزاریهاى ایران از جمله ایسنا مخابره كرده‌اند، عمر البشیر رئیس جمهورى كشور سودان براى شركت در مراسم تحلیف ریاست جمهورى جنابعالى به تهران دعوت شده است. آقاى عمرالبشیر به اتهام نسل كشى و جرایم علیه بشریت در دارفور، محكوم شده و تحت تعقیب دادگاه بین‌المللى كیفرى است. پرونده اتهامى او ابتدا در شوراى امنیت سازمان ملل متحد مطرح و با تصویب در این شورا، به دادگاه بین المللى كیفرى (I.C.C) ارسال و در نهایت پس از رسیدگیهاى مقدماتى در ماه مارس سال ٢٠٠٩ حكم جلب وى صادر شد. البته عمرالبشیر بدون اعتنا به دستور دادگاه، از حضور در دادگاه امتناع ورزیده و در حقیقت از نظر حقوقى متوارى است. حتما به خاطر مى آورید سفر نیكلاى چائوشسكو، رئیس جمهورى رومانى را كه در سال ۱۳۶۸ به دلیل بى خبرى و نابخردى دستگاه دیپلماسى ایران، به تهران دعوت شد، در حالى كه مردم كشورش به محض خروج او از كشور شوریدند و نتیجه این شورش، اعدام او پس از بازگشت به كشورش بود. خطایى كه براى ایران، استهزاى جهان را در پى داشت و نتیجه اش تنها بركنارى سفیر وقت ایران در رومانى بود كه گفته بود: ” در رومانى هیچ خبرى نیست!” حضور عمرالبشیر، رئیس جمهورى جنایتكار سودان، در مراسم تحلیف ریاست جمهورى ایران موجب وهن شما و رژیم سیاسى ایران و البته مهمتر از همه باعث توهین به مردم ایران است.»
 
خانم عبادی، آه گرم شما در دم سرد حسن روحانی و باندی که او نمایندگی‌اش را به عهده دارد اثر نکرد و آن‌ها نه تنها دعوتشان را پس نگرفتند بلکه از این که عربستان سعودی اجازه نداد هواپیمای عمر‌البشیر از روی خاک این کشور بگذرد و به «ایران اسلامی» سفر کند اظهار تأسف کرده قول دادند موضوع را پیگیری کنند.
 
حسن روحانی نه «رئیس جمهور منتخب»‌ بلکه «راه‌ یافته» به کاخ ریاست جمهوری است. مردمی هم که در جهنم آخوندی در نمایش «انتخابات» شرکت کردند از ترس «مار غاشیه» که جلیلی باشد به «افعی» پناه آوردند.  این نگاه را نه از سر کینه‌توزی و یا مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بلکه بر اساس واقعیت‌هایی که حتی مورد پذیرش بخش‌هایی از خود نظام هم هست بیان می‌کنم.
اگر یادتان باشد در انتخابات مجلس هفتم وقتی صلاحیت نزدیک به ۱۰۰ نفر از نمایندگان مجلس ششم برای ثبت نام در انتخابات دوره‌ی بعد توسط شورای نگهبان رد شد و انتخابات بدون حضور آن‌ها برگزار شد، جناحی که در نظام «اصلاح‌طلب» خوانده می‌شود نمایندگان مجلس هفتم را «راه‌یافته» به مجلس می‌خواند و نه «نماینده مجلس». البته این واقعیتی است که حضرات بعد از محروم شدن خود از شرکت در انتخابات به آن رسیدند وگرنه در انتخابات‌‌های قبلی هم در بر همین پاشنه می‌چرخید و خود آن‌ها پیشگام حذف رقبا از صحنه‌ی انتخابات بودند. خانم عبادی هیچ یک از مقامات به اصطلاح انتخابی رژیم «منتخب» نیستند بلکه «راه‌یافته»‌‌اند و به مراد دل رسیده.
تصدیق می‌‌کنید وقتی نمایندگان مجلس هفتم از سوی جناح رقیب به خاطر محروم شدن از شرکت در رقابت انتخاباتی، «راه‌یافته» تلقی می‌شدند، وقتی در رقابت‌های مربوط به ریاست جمهوری دور یازدهم حتی هاشمی رفسنجانی یکی از معماران «انقلاب اسلامی» و بنیانگذاران جمهوری اسلامی نمی‌تواند شرکت کند، کسی که از صندوق آرا بیرون کشیده می‌شود «منتخب» نامیده نمی‌شود.
باور کنید وقتی صلاحیت ابوترابی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس فراکسیون روحانیت مجلس برای شرکت در انتخابات تأیید نمی‌شود، وقتی مهندسی آرا اجازه نمی‌دهد کامران باقری لنکرانی وزیر سابق بهداشت، علی فلاحیان وزیر سابق اطلاعات و نماینده مجلس خبرگان رهبری، منوچهر متکی وزیر سابق امور خارجه، محمد شریعتمداری وزیر سابق بازرگانی و یکی از بنیانگذاران دستگاه اطلاعاتی، مصطفی پورمحمدی وزیر سابق کشور و رئیس سازمان بازرسی کل کشور، یحیی آل‌اسحاق وزیر سابق بازرگانی، اسنفدیار رحیم مشایی رئیس دفتر ریاست جمهوری، سعیدی‌کیا وزیر راه چهار دولت موسوی و رفنسجانی و خاتمی و احمدی‌نژاد، پرویز کاظمی وزیر سابق رفاه و تأمین اجتماعی، مسعود پزشکیان، علیرضا زاکانی، حسن سبحانی و مصطفی کواکبیان نمایندگان فعلی مجلس شورای اسلامی، طهماسب مظاهری رئیس کل سابق بانک مرکزی و ... در رقابت‌های انتخاباتی شرکت کنند با هیچ منطق حقوقی نمی‌توان کسی را که از صندوق آرا بیرون آمده «منتخب» نامید.
 
شما به گونه‌ای با رئیس جمهور «منتخب» صحبت می‌کنید که گویا وی در یکی از دموکراسی‌های غربی به ریاست جمهوری رسیده و برای مراسم تحلیف از یک جنایتکار بین‌المللی دعوت به عمل آورده است! یا مثلاً از جنیفر لوپز انتقاد می‌کنید که چرا در مراسم جشن تولد قربان قلی بردی محمداف رئیس جمهور ترکمنستان آواز خوانده و یا چرا نائومی کمپل از چارلز تیلور رئیس جمهور سابق لیبریا الماس هدیه گرفته است.
 
مواضع سیاسی شما متأسفانه آنقدر دارای اعوجاج است که نمی‌توان‌ فهمید امروز کارنامه‌ی ۳۴ سال گذشته‌ی نظام جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید که حضور یک متهم به «جنایت علیه بشریت» در مراسم تحلیف روحانی را موجب وهن وی و «رژیم سیاسى ایران» می‌نامید؟!
نگاهی به لیست شرکت‌کنندگان ایرانی مراسم تحلیف بکنید بسیاری از آنان مستقیماً دست در خون و جنایت دارند و اگر عدالتی در جهان حاکم بود بایستی به خاطر جنایاتی که مرتکب شده‌اند پشت میله‌های زندان می‌بودند و نه در مسند قدرت.
لازم به یادآوری است که ما در بیست و پنجمین سالگرد کشتار بیرحمانه‌ی زندانیان سیاسی به سر می‌بریم؛ کشتاری که محمدحسین توسلی (فؤاد) برادر کوچک همسر شما یکی از قربانیان آن فاجعه بود. جنایتی که همچنان ابعاد گسترده‌ی آن پنهان مانده و جانیانی که در سازماندهی و اجرای آن قتل‌عام بزرگ دست داشتند همچنان مصدر کار بوده و اهرم‌های قضایی و سیاسی کشور را در دست دارند و تعدادی از آن‌ها ترفیع مقام گرفته‌اند.
برای نمونه حجت‌الاسلام حسینعلی نیری در معاونت قضایی دیوان عالی کشور خدمت می‌کند و ابراهیم رئیسی معاون اول قوه قضاییه است و مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور و علی رازینی معاونت قوه قضاییه را در دست دارد و شیخ محمد مقیسه مسئولیت شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب را به دوش می‌کشد. محمد سلیمی ریاست یکی از شعب دیوان عالی کشور و حاکم شرع شعبه‌ی اول دادگاه ویژه روحانیت است و محسنی اژه‌ای بر دادستانی کل کشور حکم می‌راند و ...
خانم عبادی، مصطفی پورمحمدی این جنایتکار علیه بشریت قاتل «فؤاد» و «فؤاد»‌ها از سوی حسن روحانی به عنوان وزیر دادگستری به مجلس معرفی شده است؛ آیا این «وهن» قضا نیست که یک جانی، دادگستری یک کشور را اداره کند؟ آیا این توهین به مردم ایران نیست؟ علی ربیعی (عباد) یکی از بی‌رحم‌ترین بازجویان و معاون سابق وزارت اطلاعات به عنوان وزیر کار معرفی شده است، آیا این «وهن»‌ کار و کارگر نیست؟ ای کاش در نامه‌ای به رئیس جمهور «منتخب» به این موضوعات هم اشاره می‌کردید و تنها به یک جنایتکار خارجی نمی‌پرداختید که در مراسمی برای ساعاتی شرکت می‌کند.
 
آیا نمی‌دانید خامنه‌ای ریاست جمهوری وقت، دیری است که بر مسند ولایت فقیه مطلقه نظام  نشسته و رفسنجانی رئیس مجلس و امام جمعه‌ی تهران در دوران کشتار ۶۷ ، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را به عهده دارد و پدرخوانده‌ی «رئیس جمهور منتخب» ‌است؟
آیا نظامی که پس از یک ربع قرن همچنان از دادن نشانی قبر قتل‌عام شدگان ۶۷ خودداری می‌کند و مادران و پدران و همسران و فرزندان قربانیان همچنان بی خبر از محل دفن عزیزانشان هستند شایسته‌ی احترام است؟
ما در چهارمین سالگرد قربانیان کهریزک و ده‌ها جوانی که در خیابان های تهران سلاخی شدند به سر می‌بریم. آیا نظامی که مردم به جان آمده‌ای را که خواهان بازپس گیری رأی‌شان بودند به رگبار بست شایسته احترام است که حضور یک جنایتکار بین‌المللی در مراسم تحلیف ریاست‌ جمهوری‌اش «موجب وهن» وی و «رژیم سیاسى ایران» شود؟
آیا جنایاتی که این عده مرتکب شده‌اند کمتر از عمر‌البشیر است؟ آیا حضور چنین کسانی در قدرت «باعث توهین به مردم ایران» و تاریخ این کشور نیست؟‌
شما از سفر نیكلاى چائوشسكو، رئیس جمهورى رومانى در سال ۱۳۶۸ به عنوان «بى خبرى و نابخردى دستگاه دیپلماسى ایران» یاد می‌کنید و دعوت از وی را «خطایی» می‌نامید که «استهزای جهان را در پی داشت.»
این در حالی است که در دوران یاد شده رژیم ولایت فقیه به تازگی یکی از بی‌سابقه‌ترین کشتارهای سیاسی تاریخ معاصر را پشت سرگذاشته بود و طی آن هزاران زندانی سیاسی را به دار آویخته و یا در مقابل جوخه‌ی آتش قرار داده بود .
حضور چائوشسکو در تهران آن هم پس از کشتار ۶۷ «موجب وهن» «سوسیالیسم واقعاً موجود» بود و نه برعکس. این «خطا»ی چائوشسکو و «بی‌خبری و نابخردی» او و «دستگاه دیپلماسی»‌اش بود که در آن موقعیت خطیر بر فرشی که از خون گسترده شده بود قدم گذاشت. همه‌ی ما بلافاصله نتیجه‌ی «بی‌خبری و نابخردی» او را شاهد بودیم که سفرش را نیمه‌کاره گذاشت و به کشورش بازگشت و چند روزی نگذشت که خود و همسرش به حکم دادگاهی ناعادلانه، بیرحمانه مقابل جوخه‌ی اعدام ایستادند.
این نامه بایستی همان موقع خطاب به زوج چائوشسکو نوشته می‌شد و از آن‌ها خواسته می‌شد «تا زمان باقى است، هرچه زودتر» سفر خود به تهران را لغو» کنید «تا پرونده نقض حقوق بشر » در کشورتان «تاریكتر از آنچه هست، نشود» نه برعکس. همین کار را بایستی امروز در ارتباط با عمر‌البشیر می‌کردید و او را از سفر به تهران برحذر می‌داشتید تا به خاطر همنشینی با جنایتکاران پرونده‌‌ قضایی‌اش سنگین‌تر نشود.
 
آیا شکی دارید که پرونده‌ی ولی فقیه مطلقه نظام بسیار سیاه‌تر از این دو است؟ از سه دهه‌ی گذشته نمی‌گویم اما هنوز خون قربانیان کهریزک و خیابان‌های تهران بر زمین خشک نشده است، هنوز نگاه «ندا» پیش از آن که برای همیشه چشم از جهان فرو ببندد پیش نظرمان است. هنوز فریاد کسانی که به دستور خامنه‌ای مورد شکنجه و تجاوز و تحقیر قرار گرفتند در گوشمان است. چگونه می‌توان چشم بر این همه واقعیت بست.
 
من برخلاف بسیاری از هموطنانم از حافظه‌‌ی تاریخی نسبتاً خوبی برخوردارم به یادتان می‌آورم که در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ در پاسخ به سؤال مهدی تاجیک خبرنگار سایت جرس که پرسیده بود:
 
«در این شرایط آیا امکان های دیگری برای تحت فشار گذاشتن ایران از سوی نهادهای بین المللی در جهت رفع حصر از رهبران جنبش وجود دارد؟»
 
گفتید:
«راههای قانونی وجود دارد اما این که بتوان از آن راه ها استفاده کرد مساله دیگری است. کارهایی که حکومت تاکنون انجام داده را می‌توان در ردیف جنایت علیه بشریت صورت‌بندی کرد.
فراموش نکنید آنچه که در سال ۱۳۶۷ اتفاق افتاد. فراموش نکنید سرکوبی که پس از انتخابات خرداد 1388 اتفاق افتاد. فراموش نکنید اتفاق‌هایی که در کهریزک روی داد. فراموش نکنید مصونیت از مجازاتی که برای آمران و عاملان این حوادث در نظر گرفته شد. همه اینها در تعاریف قانونی جزء جنایت‌های علیه بشریت است. اما برای این که حکومتی به این دلیل محاکمه شود باید به دادگاه عالی جنایت علیه بشریت پیوسته باشد که ایران این کار را انجام نداده و بنابراین از این طریق نمی‌توان کاری پیش برد. راه دیگر اقدام از طریق شورای امنیت است. نظیر چنین کاری درباره سودان انجام شد و پرونده این کشور از طریق شورای امنیت به دادگاه جنایت علیه بشریت فرستاده شد. ولیکن مساله مهم درباره ایران موضع منفی چین و روسیه است. این دو کشور به دلیل منافع نامشروعی که از قبال ایران می برند حاضر نیستند که پرونده ایران به جریان بیفتد و آن را وتو خواهند کرد. لازم می‌دانم یادآور شوم برای به جریان افتادن پرونده ای در شورای امنیت باید این اقدام از طریق دولت‌های عضو مطرح شود و شهروندان نمی‌توانند چنین درخواستی کنند. بر همین اساس کاری که آقای "رضا پهلوی" در ارائه دادخواست به شورای امنیت انجام داد قابل رسیدگی نیست.»
 
 
از ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ تاکنون چه اتفاقی افتاده است؟ آیا منطقی است که شما با جلوس حسن روحانی بر تخت احمدی نژاد، دل و دین از دست بدهید؟ شما بودید که می‌‌گفتید: «کارهایی که حکومت تاکنون انجام داده را می‌توان در ردیف جنایت علیه بشریت صورت‌بندی کرد.» و سیاهه‌ای از جنایات رژیم را ردیف می‌کردید. شما بودید که به صراحت اعمال رژیم را «در تعاریف قانونی جزء جنایت‌های علیه بشریت» معرفی می‌کردید. حال اگر به قول شما محدودیت‌های قانونی و پروتکلی و مهم‌تر از همه منافع سیاسی و اقتصادی مانع از تشکیل دادگاه بین‌المللی «جنایت علیه بشریت» برای رسیدگی به جنایات رژیم شده و برای آن‌ها بطور رسمی کیفرخواست تحت عنوان «جنایتکار علیه بشریت» صادر نشده آیا ماهم بایستی همه چیز را فراموش کنیم؟ شما خودتان به مشابهت پرونده سودان و رژیم اشاره کردید و ذست روی «موضع منفی چین و روسیه» گذاشتید. به قول شما روسیه و چین به خاطر «منافع نامشروعی که از قبال ایران می‌برند حاضر نیستند که پرونده ایران به جریان بیفتد و آن را وتو» می‌کنند، شما که «منافعی» ندارید چرا بین عمر‌البشیر و نظام حاکم بر کشورمان فرق قائل می‌شوید؟
 
البته مخالفت شما با اقدام رضا پهلوی که از نظر من هم با توجه به ساختارها و قوانین بین‌المللی زمینه‌ی اجرایی نداشت و «فیل‌هوا کردن بود» تا اقدام قضایی و حقوقی، به خاطر نفس قضیه بود و نه شکل آن.
یادتان هست وقتی در مارس ۲۰۰۹ به ابتکار شادی صدر در لاهه نشستی برگزار شد و به چاره‌اندیشی در مورد مطرح کردن کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ پرداختیم قبل از آن که وارد مبحث شویم شما در حضور آقایان و خانم‌ها، عبدالکریم لاهیجی، مهر‌انگیز کار، رضا معینی، منیره برادران، دیان علایی، گلاره شرفکندی، سهراب مختاری، شادی امین، امید معماریان و ... به صراحت گفتید روی من حساب نکنید من به اندازه‌ی کافی خودم مشغله دارم و از وارد شدن در بحث خودداری کردید. در تلاش‌های دادگاه مردمی «ایران تریبونال» هم همراهی نکردید که قابل فهم بود. شما خواهان پیگیری موضوع «جنایت علیه بشریت» در کشورمان نیستید چرا که اصولاً در تعریف شما «اصلاح‌طلبی» در تقابل با اجرای عدالت و پیگیری جدی نقض حقوق بشر است. نقض غرض به شمار می‌رود. به گفتگویتان با گردانندگان «نایاک» لابی رژیم توجه کنید:‌
 
«من از آنجائی‌که مدافع حقوق بشرم و مایل نیستم خونی از دماغ کسی ریخته بشه بنابراین فکر می‌کنم باید سراغ راه حلی رفت که هم امکان‌پذیر باشد و هم خونریزی کمتری ببار بیاورد و آن راه اصلاح‌طلبی است. زیرا شما نمی‌توانید با مخالفتان، با کسی که عقیده مخالف شما را دارد، با دشمن تان سر میز مذاکره بنشینید و بهش بگید لطفا خودت را بکش. خوب، راه گفتگو بسته میشه.» (دقیقه‌ی ۴ و ۳۰ ثانیه به بعد)
 
 
به قول شما نمی‌شود هم موضوع «جنایت علیه بشریت» را مطرح کرد و هم قائل به «اصلاح‌طلبی» بود. چرا که به این ترتیب «راه گفتگو» بسته می‌شود. به همین دلیل خود را از هرگونه تلاشی علیه سردمداران رژیم و ناقضان حقوق بشر کنار می‌کشید. چون پیامش به سردمداران رژیم «لطفاً خودت را بکش» است.
اما شما توجه نمی‌کنید آن‌چه بیان می‌‌کنید موضع یک سیاستمدار است که رهنمود‌های «چرچیل» و «بیسمارک» و «ماکیاولی» و کی‌سینجر و دیگر بزرگان عرصه‌ی سیاست را مد‌نظر قرار می‌دهد که در جای خود می‌تواند درست هم باشد. اما این‌ها مواضع یک فعال حقوق بشر نیست.
 
شما در همان گفتگوی با جرس در پاسخ به سؤال مهدی تاجیک که پرسیده بود:
 
«در فراخوان شورای هماهنگی راه سبز با اشاره به در پیش بودن انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی به مطالبه کلیدی جنبش سبز یعنی برخورداری از حق انتخابات آزاد و عادلانه تاکید شده است. به نظر شما گروه های مخالف حکومت چه راه هایی را برای افشاگری پیرامون عملکردهای حکومت در زیرپا گذاشتن استانداردهای انتخابات آزاد و عادلانه در اختیار دارند؟»
 
گفتید:
«... در مجامع بین‌المللی و سخنرانی‌ها عنوان می‌کنند که ایران دموکرات‌ترین کشور در خاورمیانه است زیرا حداقل هر سال یک انتخابات در آن برگزار می‌شود. آنها به این طریق انتخابات را دستاوردی برای مشروعیت خود می‌کنند حال آن که دولت ایران نه فقط تعهدهای بین‌المللی درباره انتخابات بلکه قوانین مصوب داخلی را هم اجرا نمی کند. در این شرایط نباید اجازه داد که این تئاتر و نمایش دموکراسی با فراغ بال به اجرا درآید و حداقل کار این است که از شرکت در چنین نمایشی خودداری کرد.»
 
 
این‌ها مواضع مثبتی است که شما در خارج از کشور اتخاذ کردید و نشان از آن می‌داد که رو به جلو حرکت می‌کنید اما چه شده است که نظرتان تغییر کرده؟ چرا حالا که رژیم «تئاتر و نمایش دموکراسی» انتخابات ریاست جمهوری را با «فراغ بال به اجرا» در آورده بطور ضمنی از آن حمایت می‌کنید و رئیس جمهورش را که یکی از بازیگران این «تئاتر و نمایش دموکراسی» است «منتخب» می‌نامید و به جای انجام «حداقل کار» به خیرخواهی برای آن می‌پردازید. چه فرقی ماهوی بین «انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی» که رأی به تحریم‌اش می‌دادید و انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری رژیم هست؟
نمی‌دانم چگونه حس‌ام را بیان کنم و توضیح دهم که چنین نصیحت‌ها و خیرخواهی‌هایی برای سران نظام، آن‌هم در بحبوحه‌ی بیست‌‌وپنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی کشورمان همچون سوهانی بر روح و روان جان بدربردگان از آن کشتار است.
 
 
اولویت رسیدگی به نقض حقوق بشر در دیگر کشورها
نمی‌دانم چرا شما این همه حساسیت به وضعیت حقوق بشر در دیگر کشورها و دنبال کردن وضعیت جنایتکاران علیه بشریت در دیگر کشورها دارید؟ مگر نه آن که «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است».
 
این ویژگی را شما هنگام دریافت جایزه‌ی صلح نوبل نیز از خود نشان دادید. در سخنرانی خود به جای آن که به وضعیت وخامت‌بار نقض حقوق بشر در ایران و موانع بهبود آن بپردازید، به جای آن که صدای قتل‌عام‌شدگان و سرکوب‌شدگان شوید از نقض حقوق زندانیان گوانتانامو و نقض قطعنامه‌های شورای امنیت توسط اسرائیل گفتید و اشاره‌ای به ده‌ها قطعنامه‌ی نقض حقوق بشر توسط رژیم که از سوی کمیسیون حقوق بشر، سوکمیسیون حقوق بشر و مجمع‌ عمومی سازمان ملل متحد صادر شده بود نکردید. به جای آن که از حقوق پایمال شده زنان ایرانی در حاکمیت «اسلامی» سخن بگویید «وضعیت تبعیض آمیز زنان در كشورهای اسلامی چه در زمینه‌ی حقوق مدنی و چه در قلمرو حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی،» را به «فرهنگ پدرسالار حاكم بر این جوامع» ربط دادید در حالی که خود به خوبی می‌دانستید که نظام اسلامی حاکم بر کشورمان حقوق کسب شده‌ی زنان در دوران پهلوی را نیز به باد فنا داد. شما بدون آن که کوچکترین اشاره‌ای به جنایات سازمان یافته از سوی حاکمان کشورمان کنید از فرهنگ و تمدن ایران گفتید که ربطی به حاکمان کشورمان ندارد و اتفاقاً ۳۴ سال است که جنگ بین فرهنگ و تمدن ایرانی با آنچه که به زور می‌خواهند به مردممان تحمیل کنند وجود دارد.
 
بدون آن که به دادگاه‌های ناعادلانه در کشورمان که فجایع بیشماری را مرتکب شده‌اند اشاره‌ای کنید مخاطبان را به قطعنامه‌های بین‌المللی توجه دادید که در آن‌ها « دولت‌ها در مبارزه با تروریسم باید تعهداتی كه در چارچوب حقوق بین‌المللی، موازین بین‌المللی حقوق بشر و حقوق بین‌المللی بشر دوستانه به عهده گرفته‌اند، رعایت كنند.» 
و از این که «مقررات تهدید كننده‌ی حقوق و آزادی‌های اساسی، مراجع اختصاصی و دادگاه‌های فوق‌العاده كه انجام دادرسی‌های عادلانه را دشوار و غیرممكن می‌سازد، زیر پوشش تروریسم توجیه شده و مشروعیت یافته‌اند» اظهار نگرانی کردید در حالی که نظام جمهوری اسلامی در طول حیاتش پدرخوانده‌ی تروریسم دولتی بین‌المللی بوده و هزاران بیگناه را قربانی سیاست جنایتکارانه‌ی خود کرده بود.

شما بدون آن که بخواهید به جانیان حاکم بر کشورمان مدد رساندید و همسو با سیاست تبلیغاتی آن‌ها  نگرانی‌ خود را به عنوان «مدافع حقوق بشر» از این که «موازین حقوق بشر نه فقط از سوی مخالفان شناخته شده‌ی آن به بهانه‌ی نسبیت فرهنگی نقض می‌شود؛ بلكه در دموكراسی‌های غربی یعنی كشورهایی كه خود جزو نخستین تدوین كنندگان منشور ملل متحد و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر بوده‌اند نیز این اصول پایمال می‌شود» ابراز کردید.
 
 
اما شما خود به این واقعیت واقفید که «این نقض حقوق بشر کجا و آن نقض حقوق بشر کجا». مثلاً وقتی از «فقر» در سوئد و نروژ و سوئیس می‌گوئیم زمین تا آسمان با «فقر» در سومالی و لیبریا و مالی و ... فرق می‌کند. شما بهتر از هرکس می‌دانید چنین توجیهاتی و جهانشمول اعلام کردن نقض حقوق بشر به ویژه توسط «دموکراسی‌های غربی» تا کجا دست رژیم را در ادامه‌ی جنایاتش باز می‌کند.
شما ۵ سال بعد از این فرصت سوزی تاریخی در حالی که در ایران به سر می‌بردید همچنان بر سیاست غلط خود پای فشردید و در پاسخ به سؤال ژیلا بنی‌یعقوب که از شما پرسید «در همه این سالها و حتی در نظق نوبل خود سخنان روشن و صریحی علیه کشتار مردم فلسطین داشته اید اما بسیجی هایی که به منزل شما یورش آوردند ، شما را متهم به حمایت از اسرائیل کردند. چرا؟»
 
گفتید:‌
«بله . من حتی در سخنرانی‌ام هنگام دریافت جایزه صلح نوبل به زندان گوانتانامو انتقاد کردم . آن هم زمانی که کمتر کسی حاضر بود در این باره سخن بگوید. این مساله موجب شد که برخی از اپوزیسیون داخل ایران به من انتقاد کنند که چرا یک مساله بین‌المللی را بر مصائب داخلی ارجحیت داده‌ام. همواره من در حمایت از فلسطینیان و تشکیل دولت مستقل فلسطینی صحبت کرده‌ام .»
 
 
امیدوارم امروز پس از گذشت دهسال از آن سخنرانی به ارزیابی دوباره‌ی گذشته بپردازید و اشتباهات‌تان را تصحیح کرده از خود انتقاد کنید. اشاره‌ی شما به موضوع زندان گوانتانامو نه از سر احساس مسئولیت بلکه به خاطر بازگشت‌ به ایران و ایجاد زمینه برای فعالیت‌تان در داخل کشور بود. شمشیر کشیدن برای زندانیان گوانتانامو و سخنرانی‌های ضد‌اسرائیلی در نزد رژیم خریدار دارد. صبح تا شام بوق‌‌های تبلیغاتی‌شان به همین کار مشغولند.
شما به جای دفاع از حقوق قربانیان نقض حقوق بشر در کشورمان، «یک مساله بین‌المللی را بر مصائب داخلی ارجحیت» ‌دادید و سخنان باب طبع رژیم را بر زبان ‌آوردید. اما چنان‌که تجربه کردید این سیاست چاره‌ساز نشد و نه تنها شما مجبور به ترک کشور شدید بلکه همراهان‌تان همچون آقایان عبدالفتاح سلطانی، محمدعلی دادخواه، محمد سیف زاده، سعید مدنی و ... و خانم‌ها نسرین ستوده و نرگس محمدی و ژینوس سبحانی و ... هم به زندان افتادند.
آیا هنوز باور دارید که وضعیت زندان گوانتانامو یا شرایط زندان‌های اسرائیل خراب‌تر از وضعیت زندان‌های جمهوری اسلامی است و طرح‌ آن‌ها از «ارجحیت» برخوردار است؟ اگر این گونه است یک نفر را که در سال‌های اخیر در زندان‌های اسرائیل به قتل‌ رسیده نام ببرید. فکر نمی‌کنم نیاز به نام‌بردن از زندانیانی باشد که در سال‌های اخیر در بازداشت‌گاه‌ها و زندان‌های رژیم به قتل رسیده‌اند. آن‌ها به سعید امامی نور چشم خامنه‌ای هم رحم نکردند.
آیا هنوز باور دارید نبایستی مشکلات داخلی را بر مصائب بین‌المللی ترجیح داد؟
همه‌ی ما می‌دانیم و خود شما بهتر واقفید که به خاطر فعالیت‌های بین‌المللی‌تان جایزه‌ی صلح نوبل به شما اهدا نشد. شما اصولاً فعالیتی در این زمینه‌ها نداشتید که یکباره پس از دریافت جایزه صلح نوبل یاد مسئولیت‌های بین‌المللی‌تان افتادید.
تاکنون هیچ برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل رویکرد مشابه شما نداشته است. من سال‌ها از نزدیک خوره هورتا برنده‌ی جایزه‌ صلح نوبل را می‌دیدم که چگونه در سازمان ملل برای ارتقای وضعیت حقوق بشر در زادگاهش تیمور شرقی فعالیت می‌کرد و کوچکترین فرصتی را برای بیان دردهای هموطنانش از دست نمی‌داد. بارها شده بود که یک شاهد و یا قربانی را همراه خود از این جلسه به آن جلسه می‌برد، حتی نقش مترجم‌اش را بعضی اوقات به عهده می‌گرفت تا بلکه موضوع نقض حقوق بشر در کشورش را مطرح کند. بارها با او صحبت کرده بودم و در جریان فعالیت‌هایش قرار گرفته بودم. امروز او رئیس جمهور تیمور شرقی است. من در رسانه‌ها فعالیت‌های آنگ- سان – سو –کی را هم که امروز بعد از دو دهه حصر خانگی نماینده مجلس برمه است دنبال کرده‌ام، آیا او مسائل بین‌المللی را بر مشکلات داخلی کشورش ارجحیت می‌داد؟
اسقف دزدموند توتو و دالایی لاما نیز که به خاطر مبارزات آزادیخواهانه در آفریقای جنوبی و تبت، جایزه‌ی صلح نوبل را دریافت کردند نه در سخنرانی‌هایشان به مناسبت دریافت جایزه‌ و نه در فعالیت‌هایشان «مصائب بین‌المللی را به مشکلات داخلی» کشورشان ارجحیت ندادند. این گونه بود که از فرصت‌های برباد رفته توسط شما افسوس می‌خوردم. 
 
 
اتخاذ مواضع ضد‌آمریکایی و آمادگی برای شهادت
متأسفانه شما در ادامه‌ی سیاست امتیاز دادن به رژیم و اتخاذ مواضع ضد‌آمریکایی جدا از سخنرانی‌تان در اسلو و هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل بعدها به هیئت یک «بسیجی استشهادی» در آمدید و به مقابله با سیاست‌های آمریکا و غرب در ارتباط با پروژه‌‌ی اتمی رژیم که آینده کشورمان را مورد تهدید قرار داده پرداختید و همراه با لابی و دستگاه دیپلماسی رژیم هیچ فرصتی را برای حمایت از آن از دست ندادید. نمی‌دانم به ابتکار خودتان به این راه کشیده شدید یا مشاوران نااهل شما را به این مسیر هدایت کردند. در هر صورت نتیجه‌‌اش کمک و بسترسازی فاجعه‌ای است که امروز کشورمان با آن دست به گریبان است.
در این دوران به عنوان سخنگوی مردم ایران از همراهی مردم با رژیم در پروژه‌‌ی هسته‌ای می‌گفتید و بدون آن که متوجه باشید بر طبل جنگ‌طلبی رژیم می‌کوبیدید. به سخنان‌تان که در ماه مه ۲۰۰۶ در بزرگ‌ترین مسجد آمریكا در دیربورن ایراد شده توجه کنید:‌
 
«آمریكا باید از اشتباهاتش در عراق درس بگیرد و بداند كه اقدام نظامی برای توقف آنچه ادعا می‌كند توسعه‌ی تسلیحات هسته‌‌ای در ایران است، با مقاومتی آتشین روبرو خواهد شد.  به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل دترویت نیوز ، شیرین عبادی، برنده‌ی ایرانی نوبل صلح سال 2003 روز گذشته (شنبه) در مركز اسلامی آمریكا گفت: اگر آمریكا درس‌هایش را از عراق نیاموخته است و به حمله به ایران می‌اندیشد، با وجود همه‌ی انتقاداتی كه در كشورمان می‌كنیم، تا آخرین قطره‌ی خون‌مان از كشورمان دفاع می‌كنیم و به یك سرباز بیگانه اجازه نخواهیم داد كه پا بر خاك ایران بگذارد. اگر آمریكا درباره‌ی جهانی شدن سخن می‌گوید، به این معنی نیست كه همه‌ی جهان به عنوان دهكده‌ی كوچكی دیده می‌شود و بوش به عنوان تنها كلانتر آن دهكده نگریسته می‌شود. »
 
 
حتماً که مراکز خاصی ترتیب سخنرانی شما در «بزرگترین مسجد آمریکا» را داده‌اند. کلاه‌تان را قاضی کنید اگر عبارت «با وجود همه‌ی انتقاداتی كه در كشورمان می‌كنیم» را از سخنان‌تان حذف کنم و از خوانندگان بپرسم حدس می‌زنید که این سخنان را چه کسی برزبان آورده است آیا توجه‌شان به احمدی‌نژاد یا خامنه‌ای جلب نمی‌شود؟‌ این تشابه گفتاری چرا به وجود می‌آید؟
شما که به صراحت «سربازان آمریکایی» را تهدید کرده و می‌گفتید «تا آخرین قطره خون خود از ایران دفاع می‌کنیم»، پس از هجوم «پاسداران خامنه‌ای» به مردم بی‌دفاع کشورمان چه کردید؟ آیا تاکنون در دفاع از مردم میهن‌مان یک قطره خون از بینی‌تان آمده است؟ از صمیم قلب می‌گویم من خواهان پیش‌آمدن چنین موقعیتی برای شما نیستم. اما وقتی شما آمادگی خود را برای جانفشانی آن‌هم تا آخرین قطره‌ی خون خود اعلام می‌کنید این سؤالات پیش می‌آید. آیا در هیچ‌یک از گردهمایی‌های زنان میهن‌مان در داخل کشور که خانم سیمین بهبهانی با بیش از هشتاد سال سن در آن‌ها حضور می‌یافت و مورد حمله و هجوم «لباس شخصی‌ها» و مأموران نیروی انتظامی قرار می‌گرفت شرکت کرده‌اید؟ آیا در هیچ تجمعی حقوق زنان میهن‌مان را فریاد کرده‌اید؟ آیا تا کنون یک باتوم برای دفاع از حقوق زنان خورده‌اید، آیا یک بار شده روسری از سرتان بکشند؟
چرا به آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها که می‌رسد سخنان درشت می‌گوئید؟ چرا در حرف برای جنگ با سربازان آمریکایی ثبت نام می‌کنید؟ آیا وقتی سربازان عراقی به میهن‌مان هجوم آوردند با آن‌که جوان‌تر بودید سری به جبهه‌‌های جنگ زدید؟ متجاوز، متجاوز است، چه فرقی بین سرباز عراقی و آمریکایی و پاسدار رژیم است وقتی به مردم‌مان حمله می‌کنند؟‌
آیا به عمرتان یک بار شده از الفاظی که برای توصیف جورج بوش رئیس جمهوری آمریکا در این سخنرانی استفاده کرده‌اید برای توصیف خمینی و خامنه‌ای و دیگر جنایتکاران حاکم بر کشورمان به کار ببرید؟ آیا شده یک بار خامنه‌ای را که «ولی فقیه مسلمین جهان» می‌نامند به تمسخر بگیرید؟
چرا وقتی موضوعات به مسائل داخلی کشورمان برمی‌‌گردد منطق شما و زبان‌تان تغییر می‌کند؟
 
 
دفاع از برنامه‌ی هسته‌ای رژیم برخلاف منافع ملی
شما حتا رژیم را از کوتاه آمدن در مقابل اجماع جهانی در ارتباط با پروژه‌ی هسته‌ا‌ی باز داشتید و در لس آنجلس تایمز یکی از معتبرترین روزنامه‌های بین‌المللی همراه محمد سهیمی مقاله انتشار داده و نوشتید:
 
«...در حالیکهاکثریت عظیم مردم علیرغم سخت‌سران ایران و تمایلشان برای پایین کشیدن آن‌ها، از برنامه هسته‌ای رژیم حمایت می‌کنند زیرا گذشته از به صرفه بودن اقتصادی آن، این برنامه هسته‌ای تبدیل به دلیلی برای غرور یک ملت با تاریخی پرافتخار گردیده است.... بعلاوه بجز یک رژیم دست نشانده (عروسک) خارجی در تهران، هیچ دولت ایرانی صرف‌نظر از گرایشات ایدئولوژیک یا دموکراتیک‌‌اش جرأت متوقف کردن برنامه انرژی هسته ای ایران را ندارد»
 
While a vast majority of Iranians despise Iran's hardliners and wish for their downfall, they also support Iran's nuclear program because, aside from being economically justified, it has become a cause for national pride of an old nation with a glorious history…
In addition, short of outsiders installing a puppet regime in Tehran, no Iranian government, regardless of its ideology or democratic credentials, would dare to stop Iran's nuclear energy program.
 
 
شما همسو با خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و شورای امنیت ملی رژیم حتی با پیشنهاد دولت روسیه برای غنی‌سازی اورانیوم در خارج از کشور مخالفت ‌کردید:‌
 
«همچنین پیشنهاد روسیه برای غنی‌سازی اورانیوم برای ایران در روسیه قابل پذیرش نیست. چرا که منجر به این می‌شود که ایران از حقوق شناخته شده خود توسط معاهده‌ی ان پی تی چشم‌پوشی کند. »
 
The Russian proposal for enriching uranium for Iran in Russia is also not acceptable, since it implies that Iran give up its rights under the NPT
 
 
این مواضع که در پوشش حقوق مردم ایران صورت می‌گرفت در واقع مددرسانی به رژیم محسوب می‌شد و تشویق آن‌ها به ادامه‌ی سیاست‌های ضد ملی و ضد میهنی‌شان که امروز نتایج آن مثل روز روشن است و خود شما هم بخاطر وخامت اوضاع تا توانستید از آن فاصله گرفتید!
شما حتی در نقش سخنگوی وزارت خارجه‌ ظاهر شده و تبلیغات غیرواقعی رژیم را تکرار ‌کرده و ضمن پرهیز دادن غرب از اتخاذ یک سیاست قاطع در برخورد با رژیم، خام‌خیالانه مدعی شدید:
 
«بردن پرونده‌ی ایران به شورای امنیت و تحمیل تحریم‌ها به ایران باعث خواهد شد که سخت‌سران بلافاصله از معاهده‌ی ان پی تی «معاهده‌ی منع گسترش سلاح‌های اتمی» و پروتکل‌های الحاقی خارج شود. آیا جهان آماده زندگی با چنین نتایج وحشتناکی هست؟
 
Taking Iran's case to the U.N. Security Council and imposing sanctions on Iran will prompt the hardliners to leave the Treaty on the Nonproliferation of Nuclear Weapons (NPT)and its “additional protocol.”Is the world ready to live with such terrifying prospects?
 
 
برخلاف تبلیغات غیرواقعی شما که اتفاقاً تهدیداتی بود که از سوی سخت‌سران رژیم هم تکرار می‌شد پرونده‌ی رژیم به شورای امنیت برده شد، چندین قطعنامه‌ی تحریمی نه تنها در شورای امنیت بر علیه رژیم تصویب شد بلکه کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا و کانادا و استرالیا نیز تحریم‌های جداگانه‌ای مقرر داشتند اما کسی در رژیم ولایت فقیه جرأت حرف زدن در مورد ترک کنوانسیون را به خود نداد چه برسد اقدامی بکنند. شما چه شناختی از رژیم و باندهای آن داشتید که در مورد اقدامات احتمالی آن‌ها به جهان هشدار می‌‌دادید؟
 
در دوم اردیبهشت ۱۳۸۵ خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، گزارش داد: «شیرین عبادی، حقوقدان و برنده‌ی جایزه صلح نوبل سال 2003 میلادی روز جمعه به خبرنگاران در پاریس گفت: ما به هیچ سرباز آمریكایی اجازه نمی‌دهیم به ایران پا بگذارد. ما تا آخرین قطره خون از كشورمان دفاع خواهیم كرد. عبادی تاكید كرد كه برنامه‌ی هسته‌ای ایران تهدید محسوب نمی‌شود و افزود: دولت ایران قصد دارد از برنامه‌ی هسته‌‌ای برای اهداف صلح آمیز استفاده كند، اما باید افكار عمومی بین‌المللی را نسبت به آن متقاعد سازد.»
 
 
شما چرا بایستی در نقش سخنگوی وزارت خارجه به سؤالات خبرنگاران پاسخ می‌دادید؟ همین موضع را شما چند روز قبل از آن در گفتگو با خبرنگاران در آلمان و به هنگام انتشار کتاب خاطرات‌تان به زبان آلمانی اتخاذ کردید. شما چه اطلاعاتی از برنامه‌‌ی هسته‌ای رژیم داشتید؟‌ بر چه اساس به دنیا اطمینان می‌دادید؟ آیا از اثرات مخرب دستیابی رژیم به سلاح هسته‌ای بی‌خبرید؟ آیا نمی‌دانید کشورهایی همچون عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی، عراق، کویت، ترکیه، اردن، عراق، مصر، و ... برای دست‌یابی به آن و ایجاد توازن نظامی پیشقدم می‌شوند؟ فکر مسابقه‌ی تسلیحاتی‌ای را که پس از آن در منطقه به راه می‌افتد کرده‌اید؟‌
 
شما حتی روی دست رژیم و دوایر آن هم بلند ‌شدید و از این که بطور ضمنی پذیرفته بودند قبل از سال ۲۰۰۳ روی سلاح‌های اتمی کار می‌کردند و در ناآرامی‌های عراق دست داشتند هم انتقاد کردید. به گزارش بهمن احمدی امویی از نشست‌تان در دفتر جبهه‌ی مشارکت توجه کنید:‌
 
«اما شيرين عبادی بر خلاف محسن امين‌زاده معاون وزير خارجه دولت خاتمی نظر ديگری داشت: "ايران رو دست خورده است. چرا که به دليل استقبال از گزارش ۱۶ نهاد امنيتی و اطلاعاتی آمريکا جمهوری اسلامی پذيرفته تا سال ۲۰۰۳ به دنبال سلاح هسته‌ای بوده و در عين حال در عراق هم دخالت‌هايی داشته است ."
عبادی ادامه داد: " وقتی گفته می‌شود پس از توافق با ايران درباره عراق ميزان درگيری و شورش‌ها کاهش يافته يک روی ديگر آن به اين مفهوم است که تا به حال ايران در اين اقدامات خرابکارنه نقش ايفا کرده است " »
 
 
شما مدعی بودید و هستید که سیاسی نیستید؛ آیا دفاع از پروژه‌‌ی هسته‌ای رژیم و بلند شدن روی دست معاون وزارت خارجه دولت خاتمی نشانه‌ی سیاسی بودن و اقدام ناب سیاسی نیست؟ شما چه تخصصی در مسائل هسته‌ای و به ویژه اقتصادی داشتید که از به صرفه بودن پروژه‌‌‌ی هسته‌ای رژیم دفاع می‌کردید؟ آیا می‌توانید یک مدافع «صلح» یا حتی محیط زیست را در غرب به من نشان دهید که با این شدت و حدت از پروژه‌‌ی هسته‌ای پیشرفته‌ترین کشورها دفاع کند چه برسد از به کارگیری آن توسط یک رژیم قرون‌ وسطایی؟ در غرب مشاهده کرده‌اید که چگونه کشورهای پیشرفته‌ای چون آلمان و ژاپن و ... برای بستن نیروگاه‌های هسته‌ای‌شان برنامه‌ریزی می‌کنند. حتماً در مورد هزینه‌های سرسام‌آور دفن علمی زباله‌های اتمی و مشکلاتی که پیشرفته‌ترین کشورها با آن دست به گریبان‌اند چیزهایی شنیده‌اید.
 
 
متأسفانه وقتی با حمایت‌های خود بر تنور جنگ‌طلبی رژیم دمیدید و کشور در لب پرتگاه قرار گرفت، قبل از هرچیز به فکر این افتادید که از خود سلب مسئولیت کنید. شعارهای قبلی را فراموش کردید و مدعی شدید که مردم خواهان توقف غنی‌سازی هستند! شما در تاریخ ۶ ماه می ۲۰۱۰ در پاسخ به سؤال نشریه‌ی معتبر آلمانی تاگس اشپیگل که پرسیده بود:
 
 
«شما تمرکز کشورهای غربی بر برنامه هسته‌ای را مورد انتقاد قرار می دهید. برنامه اتمی برای مردم ایران چه نقشی دارد؟»
ناگهان با یک چرخش صدو هشتاد درجه‌ای برخلاف ادعاهای قبلی‌تان گفتید:‌
 
«بسیاری از مردم، جدا از مسایل زیست محیطی، مخالف سیاست‌های اتمی دولت هستند. ایران مناطق آفتاب خیز بسیار دارد، ولی تاکنون در زمینه انرژی خورشیدی سرمایه‌گذاری نشده. کشور ما بر روی کمربند زلزله قرار گرفته و مردم نگران وقوع حادثه‌ای مانند فوکوشیما هستند. هنوز معلوم نیست تکلیف زباله‌های اتمی چه می‌شود. بعلاوه، چالش هسته‌ای جمهوری اسلامی با غرب که منجر به اعمال تحریم‌های شدید اقتصادی شده، نتیجه‌اش این بوده که مردم تحت فشار قرار گیرند. به همین دلیل بسیاری از مردم مخالف برنامه اتمی‌اند.»
 
 
 
شما همچنین در پاسخ به سؤال خبرنگار نشریه که پرسیده بود:‌
 
«پس در میان مردم ایران اجماع بر سر داشتن حق انرژی اتمی غیرنظامی وجود ندارد؟»
برخلاف دفعه‌ی قبل که مدعی بودید پروژه‌ی هسته‌‌ای رژیم «گذشته از به صرفه بودن اقتصادی آن، این برنامه هسته‌ای تبدیل به دلیلی برای غرور یک ملت با تاریخی پرافتخار گردیده است....» پاسخ دادید:
 
«هر کسی می‌تواند از نظر تئوریکی خودکشی کند، ولی الزاماً این کار را نمی‌کند. همه این مسایل تبلیغات دولت بوده. رسانه‌های ایران به مدت ۴ سال فقط از برنامه هسته‌ای نوشتند. در صورتی که اینها همه کار خود دولت بود.»
 
رادیو زمانه در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۲ به نقل از شما گزارش داد:‌
«رئیس کانون مدافعان حقوق بشر ایران به برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نیز پرداخت و در این‌باره گفت: "ما انتقادات زیادی به حکومت ایران داریم از جمله با سیاست حکومت در زمینه انرژی هسته‌ای مخالف هستیم، زیرا انرژی هسته‌ای برای ایران مناسب نیست." به‌گفته شیرین عبادی "ایران روی خط زلزله است و مردم ایران نمی‌خواهند یک بار دیگر فاجعه فوکوشیما در ایران تکرار شود."
عبادی گفت: "ایران دارای خورشید فراوانی است و ما می‌توانستیم با سرمایه‌گذاری بر روی انرژی خورشیدی، نیروگاه‌های بزرگی برای تولید برق داشته باشیم و نیازی به نیروگاه برق اتمی نداریم."
وی پافشاری حکومت ایران بر برنامه هسته‌ای را به نفع مردم ندانست و نتیجه آن را تحریم‌های شدید اقتصادی عنوان کرد و گفت: "خروج از این بن‌بست فقط با پیروزی مردم امکان‌پذیر است."»
 
 
ملاحظه ‌کنید چگونه زیرآب «به صرفه بودن اقتصادی» پروژه‌‌ی هسته‌ای را می‌زنید و دست روی خطرات ناشی از آن می‌گذارید. خانم عبادی ما عادت کرده‌ایم مسئولیت حرف‌ها و مواضع‌مان را به عهده‌ نگیریم. و وقتی کار از کار گذشت دنبال مقصر بگردیم.
شما به منظور مقابله با یک سیاست قاطع در مقابل رژیم، خواهان تحریم سیاسی رژیم در سطح بین‌المللی شده و در تعریف و تشریح این شعار بعد از فشار دار و دسته شریعتمداری گفتید من خواستار تقلیل سطح روابط از سطح سفیر به کاردار هستم! توجه کنید به قول خودتان تهدید نظامی و اعمال تحریم اقتصادی باعث عقب‌نشینی‌ رژیم نمی‌شود اما شما انتظار دارید تقلیل سطح روابط از سفیر به کاردار رژیم را به عقب نشینی مجبور ‌کند!
خودتان همراه با سفیر رژیم در خارج از کشور اینطرف و آنطرف می‌رفتید و در داخل کشور با بخشی از رژیم نشست و برخاست می‌کردید و جلسه پرسش و پاسخ‌تان را محسن امین زاده یکی از اطلاعاتچی‌های سابق و معاون وزیرخارجه دولت خاتمی و یکی از افرادی که مسئولیت فریب دادن رینالدو‌ گالیندوپل گزارشگر ویژه در سفر به تهران را به عهده داشت می‌‌چرخاند...
 
 
آیا طرف حساب‌های خارجی نمی‌گفتند خانم خودتان با معاون وزیر خارجه می‌نشینید ما را از نشستن با سفیر رژیم پرهیز می‌دهید؟
 
امیدوارم حالا که جواد ظریف وزیر امورخارجه شده، دوباره فیل‌تان یاد هندوستان نکند و امدادرسان رژیم در سطح بین‌المللی نشوید.
 
شما در حالی با تحریم‌های بین‌المللی علیه رژیم مخالف بودید که به گزارش رادیو فردا در تاریخ ۲ آبان ۱۳۸۶ علیرغم تحریم اقتصادی و سیاسی دیکتاتوری نظامی برمه، همراه با شش تن از زنان برنده جایزه صلح نوبل، در بیانیه‌ای که متن آن در روزنامه گاردین انتشار یافت، «خواهان اقدام قاطع تر بین‌المللی برای آزادی « آنگ- سان – سو –کی»، رهبر جنبش دمکراتیک میانمار- برمه – شدید»!
 
 
شما پس از خروج از کشور کم و بیش می‌کوشیدید مواضع گذشته‌تان را تصحیح کنید. برای مثال در پاسخ به سوال تاگس اشپیگل که پرسیده بود:
 
«شما اغلب می‌گویید که کشورهای غربی باید از مخالفان حمایت کنند. این حمایت چگونه باید باشد؟ آنها می‌گویند که تغییرات باید از جامعه آغاز شود.»
گفتید:
«درست است که مبارزه برای حقوق بشر و دموکراسی وظیفه مردم ایران است. ولی کشورهای غربی هم می‌توانند از دولت جمهوری اسلامی حمایت نکنند. چرا هیأت‌های اروپایی با حکومت تهران صحبت می‌کنند، ولی با اعضای جامعه مدنی هیچ ارتباطی ندارند؟ سران جمهوری اسلامی از ماهواره های اروپایی استفاده می‌کنند تا افکار عموم مردم را در مناطق مختلف جهان با تلویزیون تبلیغاتی شان تحت تأثیر قرار دهند. مسؤولان اختلاس گر حکومت جمهوری اسلامی پول های خود را در بانک های اروپایی نگاه می‌دارند. چرا قانون در اینجا با پولشویی مقابله نمی‌کند؟ چرا شرکت نوکیا زیمنس تا سال ۲۰۱۰ تجهیزات شنود به جمهوری اسلامی فروخت؟ اروپایی ها اغلب در زمان انعقاد قرارداد، مسایل مربوط به حقوق بشر را فراموش می‌کنند. »
 
البته در یک تناقض عجیب هم گرفتار بودید. وقتی خبرنگار تاگس اشپیگل پرسید،
 
«منظورتان این است که اروپایی ها دیگر با ایران قرارداد امضاء نکنند؟ »
 
گفتید:
«خیر. مسلماً من موافق صادرات محصولات غذایی و تجهیزات پزشکی به ایران هستم. ولی مخالفم که چرا طی سال های اخیر فقط صحبت مسایل هسته‌ای بوده و در مورد حقایق مربوط به کشتار مردم و نقض حقوق بشر صحبتی نشده است. شاید هم فقط امنیت خودشان مهم است؟ آیا این مهم نیست که جوانان ما در زندان بسر می‌برند؟ ما کمپینی را آغاز کرده‌ایم برای آزادی دانشجویان زندانی. بسیاری از آنان به چندین سال زندان محکوم شده‌اند، صرفاً به این دلیل که خواستار برقراری دموکراسی هستند. نزدیک به ۵۰ وکیل دارند محاکمه می‌شوند یا بخاطر دفاع از موکلان خود مقصر شناخته شده اند. »
 
البته خانم عبادی هیچ‌کس مخالف صادرات محصولات غذایی و تجهیزات پزشکی به ایران نیست. در قطعنامه‌های بین‌المللی نیز این موارد مستثنی شده است. خانم عبادی توجه شما را به این نکته جلب می‌کنم که خود شما در سخنرانی‌‌تان به هنگام دریافت جایزه نوبل چقدر در مورد «حقایق مربوط به کشتار مردم و نقض حقوق بشر» در ایران صحبت کردید که از غربی‌ها انتظار دارید. شما که به جز مدافع حقوق بشر عضو خانواده‌ی قتل‌عام شدگان ۶۷ هم بودید.
 
به ادامه‌ی گفتگویتان توجه کنید، حتی خبرنگار تاگس اشپیگل را هم انگشت به دهان کرده‌اید:‌
 
«کشورهای اروپایی چگونه می‌توانند در این زمینه اعمال فشار کنند؟
 
می توانند از همان راهکارهایی که برای بحران هسته‌ای ایران استفاده می‌کنند بهره ببرند.
 
منظورتان اعمال تحریم های شدید است؟
 
تحریم های هدفمند. به عنوان مثال، دیگر نباید به دولت جمهوری اسلامی اجازه داد تا از ماهواره استفاده‌های تبلیغاتی کند.
 
ولی آیا این مسأله واقعاً می‌تواند به حکومت تهران فشار وارد کند؟
باید حکومت تهران را تضعیف کرد، ولی مردم نباید متحمل تحریم شوند. اگر فکر می‌کنید که این اقدامات کسی را متقاعد نمی‌کند، فقط کافی است نگاهی به ورود گسترده اسلام گرایان افراطی به آمریکای جنوبی بیندازید.»
 
 
 
جوایز بین‌المللی حقوق بشر و دریافت‌کنندگان آن
متأسفانه شما که درک درستی از «حقوق بشر» نداشتید همراه با اکبر گنجی که پرونده‌ی قطوری در نقض حقوق بشر داشته، نسبت به اعطای جایزه «آزادی و آینده رسانه‌ها» به کورت وسترگارد، کاریکاتوریست دانمارکی، که انتشار کاریکاتورهایش درباره‌ی پیامبر اسلام واکنش شدید مسلمانان بنیادگرا را در پی داشت، اعتراض کردید. طبیعی است شما درک جامعی از بحث‌های حقوق بشری نداشته باشید. چرا که متأسفانه به هیچ زبان خارجی تسلط ندارید و این بحث‌ها به ندرت به زبان فارسی ترجمه شده است. حقوق‌بشر هم مانند دیگر رشته‌های علوم دائماً پیشرفت می‌کند. امروز با خواندن ترجمه‌ی اعلامیه جهانی حقوق بشر و چند کنوانسیون و میثاق بین‌المللی و تنفس در فضای آلوده‌ی «ام‌القرای اسلامی» نمی‌توان ادعای تسلط به بحث‌های مربوط به حقوق بشر را داشت. حقوق بشر قبل از هرچیز یک «فرهنگ» است که باید هم به آن اعتقاد داشت و هم به آن مسلط شد. 
 
اکبر گنجی در گفتگو با رادیو فردا تأکید کرد که شما همراه او پس از آن که متوجه شدید، کاریکاتوریست دانمارکی به عنوان برنده جایزه سال ۲۰۱۰ آزادی و آینده رسانه‌ها انتخاب شده است، نسبت به این امر اعتراض کرده و محل مراسم را ترک کردید.
شما همچنین با انتقاد از اعطای این جایزه به کورت وسترگارد مدعی شدید ، وی با کاریکاتورهایش احساسات مذهبی را جریحه‌دار کرده است.
 
 
اکبر گنجی که تمام عمر سیاسی‌اش را در کنار جنایتکاران گذرانده، و خود در سپاه پاسداران در سرکوب مردم و نقض حقوق بشر دست داشته حاضر نیست در سالنی باشد که یک کاریکاتوریست دانمارکی در آن‌جا حضور پیدا می‌کند! بر او حرجی نیست؛ او حتی معرفی جنایتکاری همچون مصطفی پورمحمدی برای تصدی وزارت دادگستری را مفید دانسته و نوشته است:‌
 
«... پورمحمدی با ایستادن در برابر احمدی‌نژاد و کاندیداتوری ریاست جمهوری کوشید تا چهره جدیدی از خود به نمایش بگذارد. در عین حال او می‌تواند در مذاکره برای آزادی زندانیان سیاسی نقش مهمی ایفا کند. چون نه تنها به قوه قضائیه تعلق دارد، بلکه مورد وثوق آیت‌الله خامنه‌ای است. چهره جدیدی که پورمحمدی از خود به نمایش می‌گذارد، مطلوب حسین شریعتمداری نیست.»
 
 
شما چرا با او همراه شدید؟ یعنی شما اینقدر درد «اسلام» داشتید؟ از صبح تا شام این همه جنایت در کشورمان تحت عنوان «اسلام» صورت می‌گرفت اعتراضی نداشتید به حضور یک هنرمند دانمارکی که جانش از سوی بنیادگرایان مسلمان در خطر بود معترض شدید؟ در نظام حاکم بر کشورمان این همه «احساسات مذهبی» غیرمسلمانان، مسلمانان غیر شیعه و حتی شیعیانی که به ولایت فقیه باور ندارند «جریحه‌دار» می‌شود مشکلی نیست به جریحه‌دار شدن احساسات مسلمانان جهان از چند کاریکاتور اشاره می‌کنید؟ خودتان بهتر از هرکس می‌دانید رژیم با همه‌ی بسیجی که کرد نتوانست بیش از چند ده‌نفر را در تهران و قم بسیج کند و شما متأسفانه بلندگویش در سطح بین‌المللی شدید! آیا این انصاف است؟ آیا فکر نمی‌کنید سوراخ دعا را گم کرده‌اید؟
آیا اگر یکی از وابستگان به نظام که دست در خون و جنایت داشت برنده‌ی این جایزه می‌شد باز هم اعتراض می‌کردید؟ چنانچه در محل حضور داشتید سالن را ترک می‌کردید؟
 
خانم عبادی موضوع جوایز بین‌المللی حقوق بشر که شما برای ارتقای وضعیت حقوق بشر در ایران خواهان ارائه‌‌ی آن به شخصیت‌های ایرانی هستید یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی من است. از شما چه پنهان وقتی یکی از هموطنانم جایزه‌‌ی بین‌المللی را دریافت می‌کند گوش‌هایم تیز می‌شود و چشم‌هایم نگران که بشنوم و ببینم که آیا حق نسلم ادا می‌شود یا نه؟ منظورم از هموطنانم وابستگان و کارگزاران سابق رژیم مانند اکبر گنجی یا سید ابراهیم نبوی و ... نیست.
 
وقتی نسرین ستوده برنده‌ی جایزه ساخاروف پارلمان اروپا شد، پیش از او وقتی شما جایزه صلح نوبل را دریافت کردید و بعدها که جوایز متعدد بین‌المللی به شما تعلق گرفت از صمیم قلب خوشحال شدم چرا که یک بار دیگر نام میهن‌‌ دربندم بر زبان‌ها جاری‌ می‌شد اما انتظار داشتم شما که حقوقدان بودید از هیچی که نمی‌گویید از رنجی که وکلای میهن‌مان در نظام جمهوری اسلامی بردند بگویید. از محمدرضا خاکسار بختیاری که دل نگران فرزندش که بزرگ شد چه کسی او را به کوه می‌برد یاد کنید.
از محمود بنی‌نجاریان، منوچهر مسعودی که تنها برای پرونده‌سازی علیه ابوالحسن بنی‌صدر دستگیر و سپس مقابل جوخه‌ی اعدام ایستاد، بگویید.
از منوچهر قائم مقامی، ضیا مدرس و ابوالحسن عمید نوری که در مقابل جوخه تیرباران ایستادند یاد کنید. از بدن تکه پاره‌ شده‌ی منوچهر کلانتری سخن بگویید. از حشمت‌الله مقصودی که در سابقه‌اش پذیرش دفاع از امیرانتظام را داشت و همراه با نامه‌ی آیت‌الله منتظری در بازگشت از آمریکا دستگیر شده بود یاد کنید. او به خاطر دیدار با شخصیت‌های سیاسی و مدنی آمریکایی اعدام شد.
اگر از صدیق کمانگر که در کردستان «عدالت اسلامی» در موردش اجرا شد نمی‌گویید لااقل از بدن شرحه شرحه‌ شده‌ی داریوش فروهر بگویید. باور کنید انتظار زیادی ندارم دلم می‌خواست از اعضای هیئت مدیره کانون وکلا آقایان دکتر عبدالحمید اردلان، محمدتقی دامغانی، جهانگیر امیرحسینی، و خانم بتول کیهانی که سال‌های متمادی در اسارت جانیان بودند و سمت استادی نسبت به شما و خانم کار داشتند و نامشان در جایی نیست بگویید. از رنج‌هایی که دکتر هادی اسماعیل زاده در بازجویی و زندان متحمل شد بگویید. گناه او این بود که دفاع از تقی شهرام را پذیرفته بود. از سرنوشت دردناک دکتر حسن نزیه رئیس کانون وکلا در سال ۵۷ که با توطئه‌ی بهشتی مجبور به ترک میهن شد از سختی‌هایی که بزرگان کانون وکلا از جمله دکتر هدایت‌الله متین دفتری، هوشنگ صدر کشاورز، هوشنگ عیسی‌‌بگلو، محمدرضا روحانی و دیگر اعضای کانون وکلا که مجبور به جلای وطن شدند بگویید و یادشان را گرامی بدارید.
 
دلم می‌خواست بشنوم داستان فقط به آن‌چه امروز بر وکلای شجاع میهن‌مان می‌رود ختم نمی‌شود. این رشته سر دراز دارد و چه کسی بهتر از شما و مهرانگیز کار و نسرین ستوده با توجه به تریبون‌هایی که در اختیار دارید می‌توانست و می‌‌تواند حق آن‌ها را ادا کند. 
 
وقتی جعفر پناهی جایزه‌ی ساخاروف پارلمان اروپا را گرفت و یا بهرام بیضایی جایزه‌‌ی میراث فرهنگ  2012 دانشگاه استانفورد را دریافت کرد انتظار داشتم و هنوز دارم یادی از محسن محمد باقر بازیگر فیلم «غریبه و مه» بکنند که در کشتار ۶۷ جاودانه شد. از سعید سلطانپور بگویند که از سر سفره‌ی عقد دستگیر شد و هیچ‌گاه بازنگشت، از غلامحسین ساعدی بگویند که دق مرگ شد، از جوانه‌های برومند تئاتر و هنر ایران یاد کنند که زیر سم ستوران حاکمان پایمال شدند. آخر تا کی و تا کجا زیر لب زمزمه کنم «یاد آر ز شمع مرده یاد آر». می‌دانم هنوز این شب تار، از سر، سیاهکاری نگذاشته است و اهریمن زشت‌خو حصاری نشده است اما آیا انتظار زیادی است «کز شمع مرده یاد آریم»؟ به ویژه وقتی این امکان برایمان فراهم است. می‌دانم افرادی مانند کیارستمی برای پیش‌برد کارشان توجیه می‌کنند که سیاسی نیستند و مقوله‌ی هنر را جدای از سیاست می‌دانند اما ما انسان که هستیم. من هم می‌‌پذیرم که هنر نبایستی به خدمت سیاست و یا قدرت درآید، اما مگر نه این که هنر بیان احساسات و عواطف انسانی است؟
 
وقتی شهرام ناظری نشان «شوالیه ادب و هنر» از سوی دولت فرانسه را دریافت کرد آرزو داشتم از ابوالقاسم(هوشنگ) ارژنگی استاد موسیقی اصیل که همزمان با او امتحان خوانندگی داده بود بگوید. ارژنگی هم در مرداد ۶۷ جاودانه شد. از حسین سرشار خواننده‌ اپرا که سعید امامی و دستیارانش جانش را ستاندند بگوید. از ظلمی که در حق فرهاد و فروغی شد بگوید. دلم می‌خواست از اساتید مسلم موسیقی ایرانی که خانه نشین شدند و سازهایشان بر سرشان خرد شد بگوید؛ از آوارگی هنرمندان میهن‌مان در وطن بگوید؛ از زنان میهن‌مان که صدایشان به بند کشیده شد بگوید.
می‌دانم در دنیای واقعیت، این‌ آرزوها به سختی صورت تحقق پیدا می‌کنند و هر کس سرگرم کار خویش است اما من که می‌توانم انتظاراتم را بیان کنم چرا خودم را سانسور کنم؟
 
با همه‌ی انتقادهایی که دارم نسرین ستوده را می‌ستایم، به شهرام ناظری احترام می‌گذارم، به بهرام بیضایی علاقمندم اما به محسن محمد باقر که با پاهای آهنی بر دار شد و به ناصر منصوری که بر برانکارد به قتلگاه برده شد و به ظفر جعفری افشار که کاوه بر دوش به قلتگاه رفت عشق می‌ورزم، در تنهایی‌ام با آن‌ها گریسته‌ام، شاقول من با آن‌ها و امثال آن‌ها تنظیم می‌شود. فکر می‌کنم علیرضا شریعت پناهی که معلول مادرزاد است و یکی از باسابقه‌ترین زندانیان سیاسی ایران بیش از هر کسی در این دنیا شایسته‌‌ی دریافت همه‌ی نشان‌ها و جایزه‌هاست. ای کاش در دنیا ذره‌ای عدالت بود، ای کاش روزی دنیا حق علیرضا و علیرضا ها را ادا کند. تا آن روز از گفتن خسته نخواهم شد. امیدوارم شما از شنیدنش خسته نشوید.
 
 
واقعیت به ما تحمیل می‌شود
پنج سال از مصاحبه‌ی شما با ژیلا بنی‌یعقوب در ارتباط با حمله‌ی بسیجی‌های حکومت به دفتر وکالت‌تان به اتهام حمایت از اسرائیل و آمریکا می‌گذرد. در طول پنج سال گذشته و به ویژه پس از کودتای ۸۸ و جنبش مردم ایران منتظر بودم تا بلکه در شرایط جدید به نقد نظرات گذشته‌شان بپردازند. به ویژه که خودتان را فرزند آیت‌الله منتظری قلمداد کردید و این انتظار طبیعی بود که چون ایشان لااقل در جایی که به اشتباه خود پی‌بردید علناً آن را اعلام کنید.  
شما در گفتگوی ۱۵ دیماه ۱۳۸۷ خود با ژیلا بنی‌یعقوب که تحت عنوان « تا زنده‌ام ایران را ترک نخواهم کرد» در پاسخ به سؤال او که پرسید: 
«بعضی‌ها می‌گویند که ممکن است یکی از هدف‌های این فشارها، اجبار شما به مهاجرت از ایران باشد. شما خودتان در این باره چه فکر می‌کنید؟»
گفتید:‌
«من فقط می‌تواتم بگویم تا زنده‌ام تحت هیچ شرایطی ایران را ترک نخواهم کرد. من ایرانی هستم و باید در ایران زندگی کنم ، کار کنم و بمیرم .»
 
خانم عبادی موضوع عدم ترک میهن به چند ماه هم نکشید. به محض این که اوضاع کمی تنگ شد شمایی که می‌گفتید «تحت هیچ شرایطی ایران را ترک نخواهم کرد» نه تنها به ترک ایران مبادرت کردید بلکه با وجود پشتوانه‌ی بسیار محکمی که در سطح بین‌المللی دارید و لااقل جان‌تان محفوظ ‌است علیرغم توصیه‌ی نزدیک‌ترین دوستان و مشاوران‌تان حاضر به بازگشت به کشور نشدید. خانم عبادی مایی که پیش از شما به خارج از کشور آمده بودیم هم «ایرانی» بودیم و بیش از شما علاقمند بودیم که در ایران زندگی کنیم، در میهن‌مان کار کنیم و بمیریم. اما به ما نه اجازه‌ی زندگی می‌دادند، نه کار. باور کنید حتی حاضر بودیم در زادگاه‌مان باشیم و زندان را هم تحمل کنیم اما آن‌ها نمی‌خواستند اجازه دهند که به مرگ طبیعی بمیریم.
 
وقتی بنی یعقوب پرسید:
«فکر می‌کنید این فشارها و تهدیدها علیه شما تا کجا پیش خواهد رفت؟ یعنی مرزش کجاست؟» شما پاسخ دادید:
«این مساله بستگی به شرایط سیاسی روز دارد. در شرایطی که جامعه آرام است و مخالفت‌های مدنی در جریان است دولت علت و توجیهی برای اعمال خشونت ندارد. بنابراین تمام تلاش ما برخوردهای مدنی و قانونی است تا مردم مظلومیت ما را بدانند . بنابراین هرگز توصیه نمی‌کنم که جوانان به خیابان بیایند و دست به خشونت بزنند و شعار بدهند. این نوع کارها اعمال خشونت بیشتر را از سوی حکومت ایجاب می‌کند و ما تجربه سال های ۶۰ و ۶۱ را داریم و نباید در این باره به آنها بهانه‌های لازم را داد.»
 
همه‌ی ما شاهد بودیم که مردم در سال ۸۸ تنها «رأی‌»‌شان را مطالبه کردند و «کهریزکی» شدند و در خیابان‌ها به گلوله بسته شدند و زندان‌ها دوباره پر شد و شکنجه‌‌گاه‌ها پر رونق و گورستان‌ها آباد. رژیم برای سرکوب نیاز به «بهانه»ی چندانی ندارد همین که شما حقوق‌تان را مطالبه کنید مورد هجوم قرار می‌گیرید. از ما بگذرید، «آیات عظام» کاظم شریعتمداری، سیدحسن قمی، حسینعلی منتظری، سید‌محمد شیرازی، محمدصادق روحانی، سید محمد روحانی، احمد آذری قمی، سید محمدعلی دستغیب، یوسف صانعی و اطرافیان و نزدیکان‌شان تنها به خاطر نظرات‌شان مورد حمله و هجوم و حصر و ... قرار گرفتند و تجربیات هولناکی را از سر گذراندند.
خانم عبادی ما از سال‌‌ ۵۸ تا ۶۰ متجاوز از دو سال تنها به «برخوردهای مدنی و قانونی» اکتفا کردیم. بیش از ۵۰ کشته روی دست‌ مردممان ماند. مقتولان وقتی در خون خود غلتیدند در کوچه و خیابان و محل کار به تبلیغ سیاسی مشغول بودند و مرتکب هیچ «خشونتی» هم نشده بودند. مسئولان نظام تنها و تنها خواهان تسلیم و تمکین هستند و این پذیرفتنی نیست. 
 
شما در پاسخ به سؤال دیگر بنی یعقوب که پرسید:

«اما خانم عبادی! تا همین الان هم رفتارها و برخوردهای شما مدنی و قانونی بوده است . اما با این همه آنها در برابر شما دست به خشونت زدند ؟»
گفتید:‌
«من به هیج وجه رفتارهای مدنی خودم را ترک نخواهم کرد. یک پیام هم برای کسانی دارم که دست به خشونت می‌زنند و آن این است که از این طریق راه به جایی نخواهند برد. آیا آنها که در سال ۶۰ و ۶۱ اعلام نبرد مسلحانه کرده بودند، از کار خود نتیجه‌ای بردند. موفقیت از آن کسانی بوده که همواره از این کار اجتناب کردند.»
 
 
ملاحظه کردید چه بر سر «کانون مدافعان حقوق بشر» که تأسیس کرده بودید آمد؟ «از کار خود چه نتیجه‌ای بردید»؟ هم محل‌تان را توقیف کردند، هم همکاران‌تان را به زندان‌های طویل‌المدت محکوم کردند و هم خودتان را مجبور به ترک کشور کردند و هم اعضای خانواده‌تان را مورد آزار و اذیت قرار دادند. لازم به یادآوری نیست که خواهرتان چه بهایی برای شما پرداخت و رژیم او را مجبور کرد چه اعترافات غیرواقعی و زشتی را در مورد شما بر‌زبان آورد. همه‌ی ما شاهد اعترافات تلویزیونی اجباری همسرتان نیز بودیم. در جریان بخشی از خبرسازی‌های رذیلانه‌ی رژیم علیه شما با توجه به اعترافات گرفته شده هم هستیم.
 
 
قصد من دفاع از سیاست خاصی نیست چرا که جای آن در این نامه نیست. تنها تاریخ و گذشته را روایت می‌کنم.  
اما شما در سخنرانی‌تان در اسلو و به هنگام دریافت جایزه صلح نوبل گفتید:‌
 
«اگر حقوق بشر در قوانین مدون تجلی نیابد و از سوی دولت‌ها به مرحله‌ی اجرا گذارده نشود، به تعبیر مقدمه‌ی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، انسان راه دیگری جز قیام بر ضد ظلم و فشار ندارد. انسان تهی شده از كرامت، انسان محروم مانده از حقوق بشر، انسان گرسنه، انسان مقهور قحطی جنگ و بیماری، انسان تحقیر شده، انسان غارت شده، در مقام و موقعیتی نیست كه با راهنمایی خرد و منطق برای احیای حقوق از دست رفته‌اش مبارزه كند. دنیای قرن بیستم اگر می‌خواهد كه از دور تسلسل ترور و خشونت و جنگ رهایی یابد و تجربه‌ی قرن بیستم، این فاجعه‌بارترین قرن بشریت تجدید نشود، راه دیگری جز شناسایی و تامین تمامی حقوق بشر برای كلیه‌ی انسان‌ها، فارغ از نژاد، جنس، مذهب، ملیت و وضعیت اجتماعی ندارد.»
 
 
چرا به جای محکوم کردن ظالمان و ناقضین حقوق بشر، طعنه به کسانی می‌زنید که «قیام بر ضد ظلم و فشار» کردند؟
آیا مواردی که برشمردید به منظور توجیه «تروریسمی» که هزاران انسان را در مرکز تجارت جهانی مدفون کرد نیست؟ آیا توجیه جنایاتی که در گوشه و کنار جهان تروریست‌های وابسته به رژیم و القاعده و ... انجام می‌دهند نیست؟ چرا ادبیاتی دوگانه دارید؟
 
 
سخنگویی «اسلام و مسلمین»
خانم عبادی شما هنگام دریافت جایزه صلح نوبل از موضع یک مبلغ اسلامی که نه تنها هیچ‌گاه نبودید بلکه حتی «مؤمن» عملی به اسلام هم نبودید به دفاع از اسلام پرداختید و مواردی را مطرح کردید که واقعی نبود.
شما پس از آن یکباره به سخنگوی اسلام و «بیش یك میلیارد جمعیت جامعه‌ی مسلمانان» تبدیل شدید.
شما گفتید:‌
«وضعیت تبعیض آمیز زنان در كشورهای اسلامی چه در زمینه‌ی حقوق مدنی و چه در قلمرو حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، ریشه در فرهنگ پدرسالار حاكم بر این جوامع دارد نه دین اسلام. این فرهنگ همانطور كه برابری حقوق زن و مرد و رهایی زن از سلطه‌ی مرد را باور ندارد، آزادی و دموكراسی را هم بر نمی‌تابد؛ زیرا موقعیت سنتی، تاریخی حاكمان و متولیان آن فرهنگ به مخاطره می‌افتد.»
«دین اسلام» را مراجع و پیشوایان آن تفسیر می‌کنند، نه من و شما. ما که در اسلام «اهلیتی» نداریم که در مورد چهارچوب‌های آن اظهار نظر کنیم. رساله‌‌ی عملیه آیت‌الله منتظری را که از وی به عنوان پدر «ایدئولوژیک، سیاسی و حقوق بشری» خود نام می‌برید، مطالعه کنید و توضیح دهید آیا نظرات ایشان در مورد «وضعیت تبعیض آمیز زنان»، «چه در زمینه‌ی حقوق مدنی و چه در قلمرو حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی» همسو با عقب‌مانده‌ترین رهبران مذهبی تشیع نیست؟ شما بهتر از هرکس می‌دانید یکی از اولین اقداماتی که «انقلاب اسلامی» انجام داد، لغو قانون حمایت از خانواده بود که زنان با مرارت بسیار از طریق آن بخشی از حقوق خود را به دست آورده بودند و دیگری ممنوعیت شغل قضاوت برای زنان و بعدی تلاش برای تحمیل حجاب به زنان بود. 
شما همچنین باز هم بطور غیرواقعی گفتید:‌
«برخی از مسلمانان با این دستاویز كه دموكراسی و حقوق بشر با تعالیم دین اسلام و ساختار سنتی جوامع اسلامی سازگاری ندارند، حكومت‌های استبدادی را توجیه كرده و می‌كنند اما در واقع حكومت كردن به شیوه‌ی سنتی و پدرسالارانه و قیم‌مآبانه بر مردمی كه به حقوق خود آگاه هستند به آسانی ممكن نیست.»
شما که به خاطر «میسیونری»‌ دین اسلام و یا فعالیت‌های مذهبی‌تان جایزه دریافت نکردید. حتی «دالایی لاما» رهبر بودایی‌های تبت نیز به هنگام دریافت جایزه صلح نوبل خطابه‌هایی از این دست ایراد نکرد. از این گذشته معلوم است که حق با «برخی از مسلمانان» است و «تعالیم دین اسلام» با دموکراسی و حقوق بشر که مفاهیمی نو و جدید هستند سازگاری ندارند. آیا نظریه ولایت فقیه و یا کتاب‌های «حکومت اسلامی» آیت‌الله خمینی یا «دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدوله » آیت‌الله منتظری را خوانده‌اید؟ آیا می‌دانید معنای آن چه با اصرار آیت‌الله منتظری و بهشتی و ... به پیش‌نویس قانون اساسی اضافه شد فراتر از «حكومت كردن به شیوه‌ی سنتی و پدرسالارانه و قیم‌مآبانه» است؟ آیا می‌دانید معنای «تنفیذ» حکم ریاست جمهوری چیست؟
آیت‌الله منتظری می‌گوید:‌ «اگر رئیس‌جمهور از طرف رهبر تایید نشود، احکامش برای ملت لازم‌الاجرا نیست و اگر یک رئیس‌جمهور، تمام ملت هم به او رای بدهند، ولی فقیه و مجتهد روی ریاست جمهوری صحه نگذارند، این برای بنده هیچ ضمانت اجرایی ندارد.»
«تنفیذ در فقه مترادف با اجازه و امضا آمده است و منظور از آن مجاز شمردن عمل حقوقی غیر نافذ است مانند عقد مکروه و معامله سفیه، بدون اذن ولی. (جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، گنج دانش، تهران 1367) یعنی هرگاه ولی یا قیم شخص صغیر یا سفیه معامله‌ی «صغیر» یا «سفیه» را تنفیذ کند آن معامله‌ی (عقد، قرارداد) غیر نافذ و مکروه، پس از تنفیذ ولی، مجاز می‌شود. اما در علم حقوق، «تنفیذ» به آن معناست که تنفیذکننده، حقی در اصل عقد دارد که اگر آن را تنفید نکند، عقد باطل شده و از اثر اجرایی برخوردار نمی‌شود.»
 
 
شما گفتید: 
«اسلام دینی است كه نخستین خطابش به پیامبر با كلمه‌ی «بخوان» آغاز می‌شود. در قرآن به قلم و آنچه كه می‌نویسد سوگند یاد شده است. چنین خطاب و بیانی نمی‌تواند با آگاهی، دانش، خرد، خردورزی و آزادی اندیشه و بیان و پولورالیسم فرهنگی به جدال برخیزد.»
آیا شما مفسر دین اسلام هستید و یا مراجع مذهبی؟ نظرات آیت‌الله منتظری در مورد مرتد را بخوانید که پیشروترین‌شان است، کجایش با آزادی اندیشه و بیان می‌خواند؟ ممنوعیت اشاعه کفر و الحاد نمی‌دانید چیست؟
شما گفتید:
«من مسلمانم، و از قول پیامبر اسلام در قرآن آمده است، شما به كیش خود باور دارید و من به دین خود. تمدن و فرهنگ ایران هم با اسلام ، با بشر دوستی، احترام به جان و عقیده‌ و مذهب دیگران، ترویج تسامح و مدارا و پرهیز از خشونت و خونریزی و جنگ آمیخته و ممزوج شده است.»
آیا در کشور «اسلامی» ایران حجاب حتی برای غیرمسلمانان واجب نیست؟ آیا رعایت روزه‌داری در معابر عمومی و ... برای غیرمسلمانان واجب نیست و متخطی ها مجازات نمی‌شوند؟‌ آیا حکم «شما به کیش خود باور دارید و من به دین خود» در «ایران اسلامی» جاری است؟

شما گفتید:
«اعطای این جایزه‌ی به من، به عنوان نخسیتن ایرانی و نخستین زن از یك كشور مسلمان این نوید را به من و میلیون‌ها‌ ایرانی و شهروند كشورهای اسلامی می‌دهد كه كوشش و تلاش و مبارزات‌ ما در جهت تحقق حقوق بشر و برقراری دموكراسی در كشورهایمان از حمایت و پشتیبانی و همبستگی جامعه‌ی مدنی بین‌المللی برخوردار است. این جایزه، جایزه‌ی مردم ایران و جایزه‌ی مردم كشورهای اسلامی و جایزه‌ی مردم جنوب است برای استقرار حقوق بشر و دموكراسی.»
این‌ همه مسیحی‌ها و یهودی‌ها جایزه صلح نوبل و دیگر جوایز بزرگ بین‌المللی را گرفتند آیا شنیدید یکی از آن‌ها در خطابه‌اش بگوید این جایزه‌ی مردم یهود و یا نصارا است؟
 
به سخنان‌تان که در ماه مه ۲۰۰۶  توسط خبرگزاری ایسنا به نقل از دیترویت نیوز گزارش شده توجه کنید:
‌»عبادی كه در بزرگ‌ترین مسجد آمریكا در دیربورن سخنرانی می‌كرد، اسلام را دین بخشایش، رحمت و زیبایی خواند و گفت: این روزها روزهای سختی برای پیروان اسلام است، متأسفانه در این فصل سخت اسلام به خشونت و تروریسم متهم شده است.
عبادی با انتقاد از رسانه‌های آمریكایی كه پس از 11 سپتامبر باعث شدند مردم به مسلمانان با دیده‌ی ظن نگاه كنند، گفت: به نظر می‌رسد كه رسانه‌ها می‌خواهند احساسات ضد مسلمانان را در جهان ایجاد كنند در حالی كه وقتی اشتباهاتی كه مردم مرتكب می‌شوند فردی است و ربطی به دینی كه آن‌ها به آن تعلق دارند، ندارد. بنابراین سوال من از جهان این است چرا اسلام را مسوول اشتباهات مرتكب شده توسط تعداد كمی از مسلمانان می‌دانید؟ این حقوق‌دان ادامه داد: اسلام دین ترور و خشونت نیست. ...  اگر لازم شود، بیش یك میلیارد جمعیت جامعه‌ی مسلمانان در جهان همه‌ی اختلافات‌شان را فراموش كرده و متحد می‌شوند و اجازه نمی‌دهند كه تئوری اشتباه جنگ تمدن‌ها رخ بدهد. »
 
 
آیا این به عهده‌ گرفتن سخنگویی جهان اسلام و بیش از یک میلیارد مسلمان نیست؟ آیا امروز صف‌آرایی بین سلفی‌ها و القاعده و بنیادگران شیعی و سنی با جهان متمدن نیست؟ چرا موضوعات را به جنگ بین بوش و تعداد کمی مسلمان تقلیل می‌‌دهید؟
 
در ادامه‌ی همین سخنرانی و سخنرانی‌ ایراد‌شده‌تان هنگام دریافت جایزه نوبل و برای سفت کردن پایه‌های توجیهات ایدئولوژیکی که در آن‌جا مطرح کرده بودید به مناسبت درگذشت آیت‌الله منتظری پیامی با مضمون پوزش و عذرخواهی و درخواست بخشش از ایشان صادر کردید و در آن گفتید:‌

«پدر مرا ببخش که در سال‌های سختی که علیه رژیم ستم شاهی‌ مبارزه می‌‌کردی ترا یاری نکردم زیرا ابلهانه می‌‌پنداشتم، حکومتی که مجهزترین ارتش خاور میانه را دارد با فریاد چند روحانی ساقط نخواهد شد - حتماً به یاد می‌‌آوری که حتی تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، تعداد روحانیونی که مخالف شاه بودند، تا چه حد اندک بود- شاید هم از ترس چنین می‌‌اندیشیدم و می‌‌خواستم بی‌ تفاوتی خود را توجیه کنم.»
 
 
آیا «رژیم ستم‌شاهی» با «فریاد چند روحانی ساقط» شد؟ چرا تاریخ میهن‌مان را تحریف می‌کنید؟ آیا حکومتی که آیت‌الله منتظری نقش بدون گفتگویی در تأسیس و قوام و دوام آن داشت کمتر از «رژیم ستم‌شاهی» جنایت کرد و مستحق سرنگونی است؟
شما که امروز به خودباوری نسبی در ارتباط با عدم مبارزه با «رژیم ستم‌شاهی» رسیده‌اید و از این که به «یاری» آیت‌الله منتظری برنخاستید پوزش می‌خواهید و تقاضای «بخشش» می‌کنید چقدر در یاری کسانی که با رژیم خونریز حاکم بر کشورمان که هست و نیست‌مان را به باد فنا داده کوشیدید و می‌کوشید؟ یک لحظه به خود بیایید شما در «رژیم ستم‌شاهی» قاضی شدید، اما این رژیم حاکم بود که به شما اجازه‌ی قضاوت نداد و خانه‌نشین‌تان کرد.
 
شما در ادامه‌ی پیام تحریف‌آمیز خود می‌نویسید:

«پدر مرا ببخش، زمانی‌ که پس از تحمل سال‌ها زندان و شکنجه، آزاد شدی برای تبریک به دست بوست نیامدم زیرا که جاهل بودم. نمی‌‌دانستم در زندان تو تنها پناهگاه زندانیان بودی. نمی‌‌دانستم چه نقش مهمی‌ در نزدیک ساختن گروه‌های مسلمان مبارز و چپ انقلابی‌ داشتی.»
 
 
به «دست بوس» رفتن که چه عرض کنم کجا ذره‌ای قدر کسانی را که «پس از تحمل سال‌ها زندان و شکنجه‌ی» رژیم مدعی «اسلام نام محمدی»، آزاد شدند دانستید و حق‌شان را ادا کردید؟ چرا نشر اکاذیب می‌دهید؟ آیت‌الله منتظری کجا «نقش مهمی‌ در نزدیک ساختن گروه‌های مسلمان مبارز و چپ انقلابی‌ داشت»؟ کجا در زندان شاه «تنها پناهگاه زندانیان» بود؟ او کسی است که فتوای نجس بودن زندانیان چپ را به همراه دیگر مرتجعان در زندان صادر کرد و آن‌ها را نجس خواند و مسلمانان را از نزدیکی به آن‌ها برحذر داشت. او پا را فراتر گذاشت و گفت هر مسلمانی که با آن‌ها ارتباط داشته باشد نیز مشمول حکم «نجاست» خواهد بود. بر این اساس «اصحاب کفگیر و ملاقه» در زندان ظهور کردند که حتی حاضر نمی‌شدند غذایشان با کفگیر و ملاقه‌ای که غذای زندانیان چپ کشیده می‌شد، تقسیم شود. بند رخت‌شان جداگانه بود. چرا به تاریخ کشورمان رحم نمی‌کنید؟ متن فتوا چنین است:‌

«باسمه تعالی - با توجه به زیان‌های ناشی از زندگی جمعی مسلمان‌ها با مارکسیست‌ها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آنها به دست می آورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدایی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبران ناپذیر خواهدشد.خرداد ۵۵»
 
 
آیت‌الله منتظری حتی حاضر به دست دادن با هموطنان یهودی‌مان نبود. آنان را که اهل کتاب هم هستند نجس می‌دانست.
 
شما خطاب به آیت‌الله منتظری می‌نویسید:
«پدر مرا ببخش، در سال‌های ۶۶ و ۶۷ که به کشتار زندانیان سیاسی اعتراض کردی و انتقادات خود را به عملکرد غلط حکومت علنا بیان کردی، هر چند سخنانت را شنیدم، اما واکنشی در خور نشان ندادم.»
 
 
حالا که به خودباوری رسیده‌اید چقدر در بیان درد‌های زندانیانی که «کشتار زندانیان سیاسی» در سال ۶۷ به دار آویخته شدند کوشیدید و چه «واکنش درخوری نشان دادید»؟
شما حتی هنگام دریافت جایزه نوبل و کلیه‌ی تریبون‌هایی که به دست آوردید در مورد آن‌ها سکوت اختیار کردید و به جای پژواک دادن به صدای آن‌ها از حق زندانیان گوانتانامو گفتید!
سال‌ها بعد نیز در گفتگو با ژیلا بنی‌یعقوب بر این ظلم‌تان پافشاری کردید و آن را موجه دانستید.
 
شما به درستی می‌گویید:

«پدر مرا ببخش، سال‌ها در حبس خانگی بودی ولی‌ به علت سکوت مرگباری که ایران را فرا گرفته بود و خفقانی که گلوی ما را می‌‌فشرد، مظلومیت‌ات را فریاد نزدم و ستمگران را رسوا نکردم.»
 
 
آیا نمی‌دانید حسن روحانی یکی از عوامل اصلی «حبس خانگی» آیت‌الله منتظری بود؟
احساس شما را درک می‌کنم، مشکلات شما را به خاطر خفقانی که در داخل کشور حاکم بود می‌فهمم، انتظار زیادی ندارم، اما حالا که به خارج از کشور آمده‌اید و «خفقان» حاکم نیست که «گلوی» شما را بفشارد در کدام تریبون بین‌المللی «مظلومیت» نسل ما را «فریاد» زدید و صدای کودکانی را که در مقابل جوخه‌ی اعدام ایستادند و رگبار مسلسل ژ۳ جسم نحیف‌شان را آبکش کرد به گوش جهانیان رساندید و «ستمگران را رسوا» کردید؟ کی و کجا صدای مادرانی را که با اشک و آه و اندوه فرزندانشان را در باغچه‌های خانه‌شان دفن کردند پژواک دادید؟ کجاست دادخواهی شما در مورد خانواده‌هایی که دسته‌جمعی در خاک شدند؟

خانم عبادی شما آیت‌الله منتظری را «پدر حقوق بشر در ایران» معرفی کردید:
 
«تو پدر "حقوق بشر" در ایران هستی‌ و میلیون‌ها چون من فرزند و مرید داری. نیازی هم به قدردانی‌ و سپاس ما نداری. اما همه ما در حق تو کوتاهی کردیم و مقصریم.»
 
 
نمی‌دانم چه درکی از حقوق بشر دارید؟ پیش از آن که شما و یا دیگران قلم به دست بگیرید و در رثای آیت‌الله منتظری بنویسید، در خاطراتم، و در هر تریبونی که به دست آوردم از حق وی گفتم و زحماتش را پاس داشتم. در مهرماه ۶۳ وقتی که زندان بودم و در زیر فشار و در حالی که شمشیر رژیم بالای سرم بود، گزارشی ۴۰ صفحه‌ای برای وی نوشتم و مصائبی را که بر نسل‌مان رفته بود به اطلاع او رساندم. هرساله در نمایشگاه قرآن که در تهران برگزار می‌شود در غرفه‌ای عکس مرا می‌گذارند و زیر آن می‌نویسند عامل انحراف آیت‌الله منتظری. همه‌‌ی این‌ها را نوشتم که بگویم ضدیت و دشمنی با آیت‌الله منتظری ندارم که هیچ‌ دوست‌اش هم داشتم و در غم از دست‌دادن‌‌اش هم غصه‌دار بودم. اما به یاد داشته باشید که بسیاری از جنایتکاران همچون محمدی گیلانی و موسوی تبریزی و صادق خلخالی و هادی غفاری و ... به حکم آیت‌الله منتظری بر مسند قضاوت نشستند و دست به خون و جنایت آلودند. اتفاقاً در گزارشی که در سال ۶۳ خطاب به وی نوشتم روی این نکته‌ نیز دست گذاشتم. آیت‌الله منتظری با درکی که از «حقوق بشر» داشت، موسوی اردبیلی جنایتکار را «خیر‌الموجودین» می‌نامید. درست است که او از سال ۶۳ به بعد از حق زندانیان سیاسی دفاع کرد و به خاطر همین شایسته‌ی قدردانی است، اما فراموش نکنید که آن موقع سه سال بود که جوخه‌‌های اعدام هزاران نفر را به خاک افکنده بود و ده‌ها هزار نفر بر تخت‌های شکنجه بدن‌هاشان شرحه شرحه شده بود.
 
یادتان باشد آیت‌الله منتظری وقتی عکس دخترکان بدون هویت اعدام شده را در روزنامه‌های کثیر‌الانتشار چاپ می‌کردند سکوت اختیار کرده بود. نمی‌خواهم سیاهه‌ی اعمال نظام در سال‌های پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ را تکرار کنم و آن‌ها را به پای وی بنویسم اما بایستی همه‌ی جوانب امر را دید. نگاهی به صدها حکمی که آیت‌الله منتظری برای افراد مختلف صادر کرده‌اند بیاندازید، چند نفر از آن‌ها بویی از انسانیت برده‌اند؟ آن‌ها مأمور اجرایی کردن رهنمود‌های «پدر حقوق بشر» ایران بوده‌اند.
 
آیت‌الله منتظری به خاطر شخصیت انسانی و بی‌بدیلی که داشت در مقابل استاد و مرادش خمینی ایستاد از این جنبه‌ قابل تقدیر و ستایش است. با انتشار انتقاداتی که به رفتار و اعمالش داشت نمونه‌‌‌ای شد برای تاریخ میهن‌مان. ما به انسان‌های چون او به ویژه در میان سیاستمداران و قدرتمندان نیاز داریم. او را می‌توان بزرگداشت و باید داشت؛ اما بایستی حقوق بشر را نشناخته باشیم که او را «پدر حقوق بشر» بخوانیم. نگاهی به رساله‌ی عملیه ایشان بیاندازید تا ملاحظه کنید تا کجا در مقابل حقوق بشر ایستاده و دیدگاه‌های ارتجاعی‌اش کمترین تفاوت را با دشمنان حقوق بشر دارد. به فتواهای او در مورد حق‌ ارث، شهادت، قضاوت، حضانت، و سن مسئولیت پذیری کیفری کودکان، سن ازدواج و ... مراجعه کنید چه فرقی بین آن‌ها و دیدگاه‌های مصباح یزدی و دیگر مرتجعان  اداره‌کننده‌ی حوزه‌ها می‌بینید؟
به فتاوی وی در مورد موسیقی، حجاب، مرتد، کافر، سنگسار، قطع دست و پا و ... توجه کنید آیا تناسبی با حقوق بشر دارند؟
 
شما هیچ اندیشمند جدی غربی و یا هیچ مدافع حقوق بشر غربی را نمی‌یابید که بکوشد تا ثابت کند مسیحیت یا یهودیت با حقوق بشر دمساز است. آن‌ها وارد این بحث‌های انحرافی نمی‌شوند. چرا که واضح است حقوق بشر مقوله‌ای جدید است و ادیان متعلق به تاریک‌ترین دوران حیات بشر و قطعا تناسبی بین رعایت اصول مذهبی و حقوق بشر نیست. برای همین نبایستی پرچمدار این دروغ بزرگ شد. چرا که قبل از هر چیز فرد را به بیراهه می‌برد.
 
توجه داشته باشید «اسلام سیاسی» و از جمله «اسلام رحمانی» و مبانی فقهی با تحولاتی که در حاکمیت شکل می‌گیرد هر لحظه می‌توانند دستخوش تغییرات اساسی شوند چنانچه در دیدگاه‌های آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مصباح یزدی دو ایدئولوگ شاخص «اسلام رحمانی» و «اسلام خشن» این تحولات صورت گرفته و در زمینه حکومت داری، «ولایت‌فقیه» و ... آرای متفاوتی را در دوره‌ی حیات خمینی و خامنه‌ای ارائه کرده‌اند. دیدگاه‌های خامنه‌ای در این زمینه نیز به اندازه‌ی کافی گویاست. یادتان هست در دیماه ۶۶ چگونه خمینی به او بخاطر نشناختن ولایت مطلقه فقیه نهیب زد؟ حالا به جایی رسیده که می‌‌گوید:‌
«تصميمات و اختيارات ولى فقيه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمين است،در صورت تعارض با اراده و اختيار آحاد مردم، بر اختيارات و تصميمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، »
 
 
بنابر‌این تصدیق می‌کنید «اسلامی» که تا این حد با تحولات در بالا دستخوش تغییر می‌شود قابل اعتماد نیست و همان بهتر که اساساً از مقوله‌ی «حکومت» کنار گذاشته شود و رهبران مذهبی را به مساجد بازگرداند تا به امور «حسبیه» بپردازند و اجازه نداد در زندگی سیاسی مردم و در اداره‌ی کشور دخالت کنند.
 
 
همراهی با لابی‌ رژیم به نفع شما و مردم ما نیست
شما در کجای دنیا دیدید برندگان جایزه صلح نوبل مثل دزدموند توتو همراه با سفیر آفریقای جنوبی یا خوزه هورتا همراه با سفیر اندونزی یا دالایی لاما همراه با دیپلمات‌های چینی که ظاهراً برای مبارزه مسالمت آمیز با این دولت‌ها جایزه دریافت کرده‌‌اند در جلسات گوناگون حاضر شوند و با لابی‌ نظام‌های فوق همراهی و مساعدت کنند. شما حداقل در جلساتی که سفارتخانه‌های رژیم ترتیب می‌دادند شرکت می‌کردید. شما دوش به دوش جواد ظریف سفیر رژیم در سازمان ملل و کارچاق کن اصلی رژیم در خارج از کشور در مجالس گوناگون آمریکایی حاضر می‌شدید و به نفع سیاست‌های مورد علاقه‌‌‌ی رژیم لابی می‌کردید. 
برای مثال در اولین سفری که پس از دریافت جایزه نوبل به آمریکا داشتید در ضیافتی که از طرف جواد ظریف سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل ترتیب داده شد شرکت کردید و از سوی او به هوشنگ امیراحمدی یکی از عناصر فعال لابی رژیم در آمریکا معرفی شدید.
 شما همچنین در سفرهای خود به آمریکا و انگلستان، در جلسات لابی ضد جنگی که توسط رژیم تهران هدایت می‌شود شرکت داشتید و تبلیغات ضد‌ملی این جماعت را رونق می‌بخشیدید.
 
شما در مقاله‌‌ای که به همراه محمد سهیمی در نیویورک تایمز انتشار دادید به محکوم کردن اختصاص بودجه‌ی ۷۵ میلیون دلاری آمریکا پرداخته نوشتید:‌
 
«بخشی از این بودجه به رادیو‌های تأسیس شده توسط دولت آمریکا مانند رادیو فردا، صدای آمریکا و رادیو اروپای آزاد به علاوه‌ی تلویزیون ماهواره‌ای صدای آمریکا که برنامه‌ی فارسی رو به ایران پخش می‌کنند اختصاص دارد و بخش دیگرش مخفیانه به گروه‌های تبعیدی ایرانی، چهره‌های سیاسی و سازمان‌های غیردولتی که برای تماس با گروه‌های اپوزیسیون ایرانی تأسیس شده‌اند اختصاص یافته است.»
 
Some of the $75 million has been devoted to the U.S.-funded Radio Farda, Voice of America and Radio Free Europe, as well as to VOA satellite TV, which are beaming Persian programs into Iran. Other portions have been given secretly to exiled Iranian groups, political figures and nongovernmental organizations to establish contacts with Iranian opposition groups.
 
 
شما بدون این که نام گروه‌ها و شخصیت‌های و سازمان‌های ایرانی برخوردار از این کمک‌ها را بیاورید به اتهام زنی به اپوزیسیون ایران می‌پردازید و نکته‌ی حیرت‌انگیزتر آن که چند خط پایین‌تر از بوش می‌خواهید، نام این افراد و گروه‌ها را مشخص کند: 
 
«دولت بوش بایستی به سیاست غلط خود پایان داده و فوراً نام سازمان‌ها و چهره‌های عمومی‌ای که از بودجه‌ی ۷۵ میلیون دلاری کمک گرفته‌اند را اعلام کند. این روشن خواهد کرد که سکولارها، روزنامه‌نگاران و دیگر چهره‌هایی که به ایران سفر می‌کنند هیچ ربطی به سیاست بوش در ارتباط با ایران ندارند. »
 
The Bush administration should put an end to its misguided policy and immediately declare which organizations and public figures have received funds from the $75 million. This will make it clear that the scholars, journalists and other figures who travel to Iran have nothing to do with Bush's policy on Iran.
 
 
اگر شما نام این افراد و گروه‌ها را دارید چرا روشنگری نمی‌کنید و نکردید؟ چرا موضوع را به جورج بوش احاله می‌دهید؟ آیا این مشابه سیاست «بگم بگم» احمدی نژاد نیست که می‌گفت لیست مفسدان اقتصادی را به قوه‌ی قضاییه داده و از آن‌ها می‌خواست که اطلاع رسانی کنند؟
 
واقعیت این است که دوستان شما و محمد سهیمی، برخوردار از این کمک‌ها بوده و هستند و تلاششان این بود که دیگران از چنین کمک‌هایی برخوردار نشوند. 
از «نایاک» که توسط ترتیا پارسی اداره می‌شود گرفته تا «کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران» که هادی قائمی هدایت آن را به عهده دارد تا «اصلاح‌طلب»‌هایی که در بوستون و واشنگتن و ... روابط نزدیکی با شما دارند همگی از این بودجه و بودجه‌های دولت‌های اروپایی استفاده کرده و یا می‌کنند. بماند که «نایاک» بر اساس مدارک دادگاه واشنگتن از سازمان «سیا» هم پول گرفته بود. شما هیچ‌گاه از نزدیکان‌تان و به ویژه «اصلاح‌طلب»‌ها نخواستید که در مورد منابع مالی‌شان روشنگری کنند.
 
طبق اسناد موجود «نایاک» اولین کمک مالی را در سال ۲۰۰۲ و آخرین کمک را در اواخر ۲۰۰۷ که بالغ بر ۲۰۰ هزار دلار می‌شود دریافت کرده است. نایاک این کمک‌ها را برای کمک به سازمان‌های غیردولتی ایرانی و تشکیل کارگاه‌های آموزشی دریافت کرده است. کاری که از انجام آن سرباز زده است.
 
 
مرکز اسناد حقوق بشر و بنیاد برومند دو سازمان غیردولتی که در ارتباط با نقض حقوق بشر فعالند نیز از بودجه‌ی NED استفاده کرده‌‌اند. شما با پیام اخوان یکی از مسئولان مرکز اسناد حقوق بشر نیز روابط نزدیکی دارید. آیا مشکل شما با بنیاد برومند و فعالیت‌های جدی و ماندنی این سازمان از جمله ایجاد بانک اطلاعاتی در مورد اعدام شدگان در حکومت اسلامی، ترجمه و انتشار متون مختلف مربوط به حقوق بشر و دموکراسی و انتشار گزارش مستقل قاضی رابرتسون در مورد کشتار ۶۷ و دیگر فعالیت‌های این بنیاد است؟ آیا خواهان قطع آن‌ها هستید؟‌ این بنیاد که پیشاپیش در همه‌ی این موارد خود بصورت شفاف روشنگری کرده است.
 
شما در سال ۲۰۱۱ در ضیافتی که «نایاک» به افتخارتان ترتیب داد شرکت کردید و در پایان نیز در کنار تریتا پارسی عنصر بدنام لابی رژیم در آمریکا نشستید.
 

شما در دوم  آوریل 2013، در مراسمی که در نیویورک برگزار شد، جایزه سال 2013 ولفگانگ فریدمن را دریافت کردید و یکی از سخنرانان اصلی این مراسم، تریتا پارسی رئیس سازمان نایاک، لابی طرفدار رژیم در آمریکا بود. تریتا پارسی در مورد نقش منفی تحریم‌های بین‌المللی و تاثیر آن روی حقوق بشر در ایران صحبت کرد.

 
 
متأسفانه حقوق بشر در حضور شما و به بهانه‌ی بزرگداشت شما ملعبه‌ی دست عناصر وابسته به لابی رژیم قرار‌ گرفت.
 
خانم عبادی یک هفته بعد تریتا پارسی بر اساس حکم جان دی . بیتس John D. Bates قاضی دادگاه واشنگتن محکوم به پرداخت ۱۸۳ هزار و ۴۸۰ دلار جریمه در وجه حسن داعی محقق ایرانی ساکن آمریکا شد. جالب آن‌که شاکی تریتا پارسی و نایاک بودند.
 
شما در این دعوای حقوقی در کنار فردی قرار گرفتید که متهم به لابی‌گری برای رژیم شده بود.
 
خانم عبادی! این رژیم متأسفانه فقط زبان زور را می‌فهمد. ای کاش اشتباه می‌کردم، تجربه این گونه نشان می‌دهد. هرگونه استمالت و دلجویی تأثیر عکس دارد. خود شما هم پیشتر به این امر واقف بودید و تلویحاً به آن اشاره داشتید:
 
«هرچند در بدو تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر، فشارهایی را از گوشه و کنار متحمل می‌شدیم- که عمدتاً از ناحیه عوامل وابسته به اهرم‌های قدرت انجام می‌گرفت- ولی در چهار سال گذشته و به ویژه پس از پایان یافتن دوره ریاست جمهوری جورج بوش در آمریکا و بر سر کار آمدن دموکرات‌ها به رهبری اوباما، اینجانب و همکارانم در کانون مدافعان حقوق بشر با تضییقات و محدودیت‌های بی‌سابقه‌ای از ناحیه دولتمردان شما مواجه شده‌ایم. و چه تأسف‌انگیز است، اگر حقوق شهروندان ایرانی وجه‌المصالحه کشمکش قدرت حکومت با بیگانگان شود. »

http://fararu.com/fa/news/26661
 
وقتی به قول شما «جنگ‌طلب»‌های آمریکایی کنار رفتند و رژیم نفس راحتی کشید فشار روی شما را تشدید کردند و یا سر از زندان در آوردید و یا به خارج از کشور مهاجرت کردید.
 
آزموده را آزمودن خطاست. دل بستن به جناح‌های رژیم و امید داشتن به «اسلام رحمانی» خطاست. نیروهای ما را هرز می‌برد. ترکیب کابینه‌ی پیشنهادی روحانی حاکی از تلاش وی برای گشایش فضای سیاسی کشور نیست بلکه نشانگر تلاش وی برای پیشرفت در مذاکرات هسته‌ای با غرب و رفع یا تخفیف تحریم‌های اقتصادی است که آینده‌ی نظام را با خطر جدی روبرو کرده است. خوشبینی شما و دوستان‌تان به تغییر فضای امنیتی خشن حاکم غیرواقعی است.
امیدوارم با توجه به موقعیت و امکانات و تجربه‌هایی که دارید، بجای کنشگر سیاسی شدن، وظیفه‌ی بسیار مهم دفاع از حقوق بشر را عهده‌دار شوید و بدون پرداختن مستقیم به مسائل سیاسی، از منظر دفاع از حقوق بشر، حکومت اسلامی ایران را فارغ از این که چه کسی در حاکمیت است مورد نقد قرار داده و این مهم را نمایندگی کنید.
وارد شدن به مقولات و دسته‌بندی‌های سیاسی و ایدئولوژیک و مذهبی به موقعیت شما لطمه می‌زند. شما یک کنشگر سیاسی یا مذهبی نیستید. شما با توجه به جایگاهی که در عرصه‌ی بین‌المللی دارید، می‌توانید در زمینه‌ی مبارزه با نقض حقوق بشر در ایران، نقش بسزایی داشته باشید. امیدوارم بتوانید همه‌ی انرژی خود را بر مسائل و وضعیت حقوق بشر در ایران متمرکز کرده و در حوزه‌ای که بخوبی آن را می‌شناسید، به مبارزه اجتماعی خود ادامه دهید. برای شما آرزوی موفقیت دارم.
 
ایرج مصداقی  مرداد ۱۳۹۲
 
 
 
 



منبع: پژواک ایران