PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 29th March 2024

پاسخ من به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم برای مناظره در «دانشگاه هنر تهران»
ایرج مصداقی


در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ مقاله‌ای نوشتم با عنوان «توطئه‌ی جدید دستگاه اطلاعاتی رژیم و مجاهدین علیه «نه زیستن، نه مرگ» و من» و در آن به توطئه‌ی مشترک دستگاه اطلاعاتی امنیتی رژیم و بریدگان از مجاهدین که به خدمت این دستگاه جهنمی‌ درآمده‌اند از یک سو و حسین توتونچی به نمایندگی از سوی رهبری مجاهدین اشاره کردم که آن را در آدرس زیر می‌توانید ملاحظه کنید.

http://pezhvakeiran.com/maghaleh-71724.html

در مقاله‌ی فوق به اختصاص صدها میلیون تومان پول از سوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی به علی اکبر رائفی پور و حسن رحیم‌پور ازغدی برای مقابله با کتاب «نه زیستن نه مرگ» که سی دی آن به شکل وسیعی در دانشگاه‌ها و ... پخش شده بود نیز اشاره کردم.

 

رائفی‌پور یکی از «روشنفکران رژیم» است که از او به عنوان «استاد» یاد می‌شود و جلساتی را نیز در دانشگاه‌ها برگزار می‌کند. او سایت و رادیویی هم به نام جنبش «مصاف» دارد.

http://masaf.ir

حسن رحیم‌پور ازغدی نیز یکی از «نظریه پردازان» جمهوری اسلامی است که پیشتر بازجو و شکنجه‌گر بیرحم شهرهای مختلف ایران بود و هم‌‌اکنون یکی از نمایندگان خامنه‌ای در شورای عالی انقلاب فرهنگی است. برای شناخت میزان فهم و درک این «نظریه‌پرداز» رژیم کافی ‌است به ادعای او در مورد انقلاب‌های دنیا توجه کنیم:‌ «هیچ انقلابی در دنیا اتفاق نیفتاد جز اینکه فرزندان فاطمه (س) در آن نقش داشتند.»

http://www.tabnakrazavi.ir/fa/news/13103

 

در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۹۴ علی اکبر رائفی‌پور به نوشته‌ی من واکنش نشان داد و در نامه‌ای که از طریق ایمیل برایم ارسال کرد نوشت:‌

 

«با عرض ادب و احترام خدمت آقای ایرج مصداقی.

من در این نامه نه قصد بحث و جدل دارم و نه قرار است خدای ناكرده به شما توهینی شود. اما بنده به شدت از شما ناراحتم. لابد با خود می پرسید من كیستم؟ من همان "دلقك نفهم و جوجه ی وزارت اطلاعات هستم" كه "بد نوشتن از شما برای من نان دارد"!!! و "قرار بوده از رادیوی مصاف با شما بحث و مناظره" كنم!؟؟؟

بنده‌ی حقیر علی اكبر رائفی پور دكترای حسابداری و استادیار دانشگاه تهران هستم. جناب آقای ایرج مصداقی بنده از شخص شما خواهش می كنم یك كلمه و یا یك جمله در سخنرانی ها و نوشته های من بیابید كه از شما گفته باشم چه برسد به بدگویی از شخص شما؟ اگر چنین جمله ای یافتید بنده از دانشگاه استعفا داده و به منزلم می روم و تا آخر عمر بیرون نخواهم آمد!

آقای عزیز، بنده چه بدی به شما كردم كه مرا خرد كردید!؟ چه بی احترامی به شما كرده بودم كه اینطور درباره من نوشتید؟ این آوان[اعوان] و انصار شما نبودند كه به در منزل بنده عكس ٢٠٠ در١٥٠ شما را چسبانده بودند و نزدیك بود بنده دم در از ترس سكته كنم؟ آقای مصداقی من در حق شما بدی كرده ام؟ من نه با شما بحث و مناظره كرده بودم و نه كاری به كار جناب شما داشتم اما شما برداشتید و آنهمه تیكه و ریچار بار كسی كردید كه اصلا كاری به كار شما نداشته و ضرری برایتان ایجاد نكرده است. آیا آن عدالتی كه مدام در صفحات و خطوط اول كتبتان از آن دم می زنید اینگونه است؟ گیریم بنده بفرموده هم قصد داشتم با شما مناظره كنم؟؟؟؟ آیا نباید اجازه می دادید این اتفاق بیفتد تا بعد درباره اش بنویسید؟ قصاص قبل از گناه آن هم به خاطر فقط یك مناظره ی انجام نشده؟؟؟؟

آیا اینك بنده توان این را ندارم كه فرمایشات شما را انكار كرده و بگویم ایشان دروغ می گوید و اصلا چنین قراری نبوده و ما با ایشان مناظره هم نداشته ایم؟ آیا این مبارزه با ظلمی است كه در تمام كتابهایتان مدعی اش می شوید؟ این است كه مدام پا در كفش تمامی خاطره نویسان راستین و جعلی زندان كرده اید و حتی ادعا می كنید دروغ انتشار دادن راجع به خمینی و لاجوردی را هم بر نمی تابم چرا كه به جیب جمهوری اسلامی ریخته می شود؟؟؟؟ حالا چه شده كه با اهانت به شخصیت بنده كه سرم در كار خودم است این كار را كردید؟

من یك نویسنده هستم كه در مورد مسائل خاصی قلم می زنم و تحقیقاتم را در اختیار دانشجویان قرار می دهم و كاری به كار كسی ندارم و اتفاقا این وسط خیلی ها سعی داشته اند مرا ترور شخصیت و تخریبم كنند! چه در داخل و چه در خارج از كشور همیشه مورد بدترین ظلم ها واقع شده ام و دم نزده ام. وقتی آقای پورصمیمی راد كتابهای شما را جهت تحقیق و بعد مناظره به من داد گفت : "بخون و سریع بیا دانشگاه هنر درباره این آدم و نوشته هاش حرف بزن مثلا تو روشنفكرمونی الان وقت عرض اندامه" بنده به فكر فرو رفتم كه چه اتفاقی افتاده؟ و كتاب چهار جلدی شما را در چهار روز متوالی خواندم و بعد كتاب دوزخ را از نظر گذراندم و به دانشگاه هنرهای زیبا رفتم و به محض اینكه پشت تریبون قرار گرفتم و دو سه دقیقه از عرایضم نگذشته بود در یك حركت از پیش طراحی شده دانشجویانی كه همیشه میخكوب سخنرانی های بنده بودند یكی یكی از در خارج شده و فقط بیست نفر داخل باقی ماندند! بعد آقایی به نام دكتر فرهاد آمد با تیپ لاتی و سبیل مغولی جلو و با لحن و ادیباتی بسیار موهون و زشت به بنده اولتیماتوم داد و قمه اش را نشانم داده و عده ای كه آن طرفتر كشیك می كشیدند عرض اندامی كرده و كنار موتورسیكلت ایستاده و زنجیر چرخاندند و ایشان مرا تهدید نمود كه اگر یه كلمه درباره مصداقی بگی با قمه تكه تكه ات می كنم و لشتو میارم!!!! بنده از ترس بسیار نزدیك بود سكته كنم...

آقای ایرج مصداقی تشكیلات داخله‌ی جنابعالی و كمپین های هوادارانتان و آنهمه فدایی و كسانی كه فیلم و كتاب ها و نوشته های شما را چند هزار چند هزار كپی كرده و بین ملت و دانشجویان پخش می كنند آیا می دانند شما چه كسی هستید؟ شما از همانهایی هستید كه ترك بر موتورسیكلت به كفاش و بقال و افراد عادی رگبار گشوده و خانواده ها را داغدار می كردید! شما از همان قماشید كه قدوسی و دستغیب و اشرفی و دیگر عالمان ما را تكه و پاره می كردید و در چشم برادران حافظ امنیت این مملكت در اوایل انقلاب و بوحبوحه ی [بحبوحه] جنگ نمك و فلفل می پاشیدید و فرار می كردید! شما از همانها هستید كه در سی خرداد و پنجم مهر ماه خیابان ها را نا امن می كردید و به همین خاطر به زندان افتاده و تعزیر شدید و لطف امام شامل حالتان شد و با انزجارهایی دروغین فرار كرده و در آنجا شغلتان بدگویی از وطن شد؟ حالا چه شده كه یك نویسنده ی داخل مملكت را تخریب می كنید؟ خودتان بعد از این همه سال فهمیدید آن آقای رجوی فراری چه كلاه گشادی بر سرتان نهاده و خود در ساحل امن مشغول عیش و نوش با خواهران مجاهد است!!!! این حرف را كه خود شهید بزرگوار حاج سید اسدالله لاجوردی خیلی زودتر به شمایان گفت؟!!! نگفت؟ همان شهیدی كه به دروغ همه چیز از شلاق تا تجاوز را به او نسبت دادید و حالا دست از سر شهیدش هم بر نمی دارید؟

حالا از همه اینها كه بگذریم شما درباره مناظره چه فكری می كنید؟ مگر تا به حال كسی در طول تاریخ با كسی مناظره ی محترمانه نكرده؟ شاید بنده بیش از هر كس حرف در دلم داشته باشم؟ باشد! ایرادی ندارد مرا جوجه و نوچه و پادوی وزارت اطلاعات بخوانید...اگر این درست است به كار خود ادامه دهید...

 

علی اكبر رائفی پور...»

 

برای من جای کوچکترین تردیدی نبود که رائفی‌پور با صلاحدید مقامات امنیتی دست به نامه‌نگاری با من زده است. در پاسخ به وی بلافاصله نوشتم:

«آقای علی اکبر رائفی پور سلام

آن‌چه من در مورد شما نوشته‌‌ام به شرح زیر است.

«ماه گذشته دستگاه اطلاعاتی رژیم با پرداخت صدها میلیون تومان پول نقد به علی اکبر رائفی پور یکی از وابستگان انجمن حجتیه که پس از دستگیری و ضرب و شتم به خدمت تام و تمام دستگاه اطلاعاتی و بیت‌ خامنه‌ای درآمد، او را مأمور ساخت تا با کمک حسن رحیم پور ازغدی یکی از نزدیکان خامنه‌ای و اعضای شورای انقلاب فرهنگی که در دهه‌ی ۶۰ یکی از بازجویان و شکنجه‌گران بیرحم رشت، سمنان، همدان و مشهد بود و «بی‌بالان» را به خون کشید علیه من و کتاب «نه زیستن نه مرگ» پرونده سازی کنند و به زعم خودشان از این طریق به مقابله با کتاب «نه زیستن نه مرگ» که به شکل وسیع و بی‌سابقه‌ای در ایران پخش شده بپردازند.

رائفی پور این جا و آن‌جا وعده داده بود که با من به مناظره‌ از طریق اسکایپ بپردازد و از طریق «رادیو مصاف» به پخش آن مبادرت کند تا به این وسیله دانشجویان را از انحراف بازدارد. این عنصر به اصطلاح «روشنفکر» رژیم، پس از آن که عکس من روی درب خانه‌اش در خیابان پامنار تهران نصب شد از قرار معلوم از جوش و خروش اولیه افتاد و مدتی است خبری از او و تلاش‌هایش در دست نیست. منتظرم تا ببینم دست پخت دستگاه اطلاعاتی رژیم چگونه خواهد بود تا پاسخ درخوری به آن‌ها و برنامه‌ریزانشان دهم که دیگر گز نکرده، نبرند و دست و روی نشسته وارد میدان نشوند.

تردیدی ندارم که از این راه آبی برای رژیم گرم نخواهد شد اما حتماً برای رائفی پور و حسن رحیم‌پور ازغدی، نان خوبی فراهم خواهد شد.»

http://pezhvakeiran.com/maghaleh-71724.html

من و شما هر دو می‌دانیم آن‌چه نوشته‌ام حقیقت دارد. چنانچه خود نیز در ادامه‌ی نامه‌تان به بخشی از آن اشاره کرده‌اید. در هر صورت من برای انجام هرگونه مناظره‌ای با هرکسی و از جمله شما آمادگی دارم. اما به یک شرط! این مناظره در آمفی تاتر دانشگاه هنر باشد و من از طریق اسکایپ در حضور دانشجویان وصل شوم. شما هم هرچه دل تنگتان می ‌خواهد بگویید من هم طبیعتاً حرف‌های خودم را خواهم زد. موضوع را جهت تهیه مقدمات لازم می‌توانید با مسئولان وزارت اطلاعات و حفاظت دانشگاه که مورد وثوق‌شان می‌باشید در میان بگذارید.

ایرج مصداقی »

 

همانطور که ملاحظه می‌کنید رائفی‌پور در نامه‌اش، به موارد متعددی که در مقاله‌ی من آمده بود اعتراف کرده است که بیش از هرچیز نشانگر صحت گفته‌های من است:‌

به درب منزل او در پامنار عکس مرا چسبانده بودند. او در این رابطه می‌گوید:‌

«در منزل بنده عكس ۲۰۰ در ۱۵۰ شما را چسبانده بودند»

کتاب‌های من «نه زیستن نه مرگ» و «دوزخ روی زمین» و فیلم «آن‌ها که گفتند نه» بطور وسیعی در داخل کشور پخش شده است. او در این رابطه می‌نویسد:

« فیلم و كتاب‌ها و نوشته‌های شما را چند هزار چند هزار كپی كرده و بین ملت و دانشجویان پخش می‌كنند»

همان موقع در مقاله‌ای با عنوان «مسعود رجوی بیش از رژیم جمهوری اسلامی از نمایش جهانی فیلم «آن‌ها که گفتند نه» در هراس است»، به هراس مشترک رژیم و مجاهدین از نمایش جهانی این فیلم اشاره کردم.

http://pezhvakeiran.com/maghaleh-68594.html

البته این فیلم نیز علیرغم به دست‌وپا افتادن دستگاه اطلاعاتی رژیم و رهبری مجاهدین به موفقیت چشم‌گیر خود در داخل کشور و در عرصه‌ی بین‌المللی ادامه داد.

رائفی‌پور در مورد داشتن مأموریت از سوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی برای مناظره و ... با من می‌نویسد:

«وقتی آقای پورصمیمی راد كتابهای شما را جهت تحقیق و بعد مناظره به من داد گفت :"بخون و سریع بیا دانشگاه هنر درباره این آدم و نوشته هاش حرف بزن مثلا تو روشنفكرمونی الان وقت عرض اندامه" بنده به فكر فرو رفتم كه چه اتفاقی افتاده؟»

تشکیل جلسه از سوی رائفی پور و حراست در دانشگاه هنر علیه من و کتاب «نه زیستن و نه مرگ»؛ تا آن‌جا که می‌دانم با وجودی که خیل عظیمی از دانشجویان در سالن آمفی‌تاتر این دانشگاه حضور داشتند با شروع سخنرانی رائفی پور علیه من، به جز ۲۰ نفر تمام دانشجویان جلسه را ترک کردند. از آن‌جایی که مایل نبوده و نیستم در مورد خودم هوچیگری کنم از بیان این جلسه و واکنش دانشجویان و .... خودداری کردم.

 

واکنش یکی از پزشکان و تهدید او؛

نکته‌ی قابل تأمل این که علی‌اکبر رائفی‌پور که در کنف حمایت دستگاه اطلاعاتی رژیم است به گفته‌ی خودش یک بار پس از مشاهده‌ی عکس من که به در خانه‌شان در خیابان پامنار چسبیده بود و دیگر بار پس از تهدیدی که در دانشگاه هنر از سوی یک پزشک و نخبه‌‌ی ایرانی شده از ترس قالب تهی کرده و نزدیک بوده سکته کند.

حال و روز «شوالیه»‌ نظام در دانشگاه‌ها که در توهمات خود هر صبح و شام به مبارزه با «استکبار جهانی» و دشمنان اسلام و ... می‌رود، عبرت‌انگیز است و نشانگر میزان تعهد سربازان گمنام و صاحب‌نام رژیم به ادعاهایشان. رائفی‌پور زیر چتر حمایتی و نظارتی دستگاه اطلاعاتی رژیم با این همه خدم و حشم و بگیر و ببند و بکش و ... از ترس مخالفان که هیچ سلاحی هم ندارند به خود می‌لرزد، خدا رحم کرده او توسط دشمنان نظام دستگیر نشده وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی برای او می‌افتاد.

برای من مشخص نشد «روشنفکر» مورد وثوق دستگاه امنیتی که مأمور گفتگو با من شده، چه چیزی را در نوشته‌ی من تکذیب کرده است؟!

من در نامه‌ی خود به رائفی‌پور، متن نوشته‌ام راجع به او را دوباره برایش فرستادم تا در ذکر نظراتم نسبت به خودش «دقیق» فاکت بیاورد.

اما نکته‌ی تأمل برانگیز نامه‌ی علی‌اکبر رائفی‌پور این است که او نگران برخورد من با «خاطره‌نویسان راستین و جعلی زندان»‌ است.

«این است كه مدام پا در كفش تمامی خاطره نویسان راستین و جعلی زندان كرده اید و حتی ادعا می‌كنید دروغ انتشار دادن راجع به خمینی و لاجوردی را هم بر نمی‌تابم چرا كه به جیب جمهوری اسلامی ریخته می‌شود؟؟؟؟»

رائفی‌پور یک روز پس از دریافت نامه‌ی من با نظارت دستگاه امنیتی نامه‌ی دیگری با لحنی متفاوت به شرح زیر نوشت:‌

 

«سلام

باشد اما در چه زمینه‌ای مناظره كنیم؟ از ابتدا قرار وزارت هم همین بود كه در حضور دانشجویان هنر در آمفی تئاتر باشد! فعلا كه عنتر شما در دیوانه خانه بستری است. اجازه بدهید بیرون بیاید تا ایشان هم باشد؟ تا بنده به خدمت شما برسم. اتفاقا از انصار شما و هوادارانتان دعوت بعمل خواهم آورد. من خواستم از در احترام وارد شوم اما گویا ما را انسانهای محترمی نمی دانید ... بنده صدها میلیون پول گرفتم؟ پس مدركش را هم رو كن و الا بدجور تو پرت می زنم»

 

رائفی‌پور بدون توجه به بازتاب تهدیدات توخالی‌اش اعتراف کرد که وزارت اطلاعات او را مأمور مناظره با من کرده و «از ابتدا قرار وزارت هم همین بود که در حضور دانشجویان هنر در آمفی تئاتر باشد!»

وی سپس با استفاده از اطلاعات بازجویان و شکنجه‌گران به یکی از موارد امنیتی اشاره کرده و نوشت: «فعلا كه عنتر شما در دیوانه خانه بستری است. اجازه بدهید بیرون بیاید تا ایشان هم باشد؟»

در پاسخ به رائفی‌پور که حد و حدودش را رعایت نکرده بود نوشتم:‌

 

«آقای علی اکبر رائفی‌پور

بار بعد وقتی خواستید غلط زیادی کنید اندازه دهان‌تان بکنید. شما که از نظر من کسی نیستید، بزرگتر از شما هم از این غلط‌ها نمی‌تواند بکند. از من به شما نصحیت «اندازه نگه دار که اندازه نکوست».

ایرج مصداقی» 

در پاسخم به رائفی‌پور، خیمه‌شب‌بازی که او را هدایت می‌کند را نیز مد نظر داشتم.

پس از دریافت پاسخم، رائفی‌پور با هدایت دستگاه امنیتی، ماهیت خود را تمام و کمال نشان داد و نوشت:

«سلام مجدد.

اصلا فكرش را نمی‌كردم چنین ادبیات مستهجنی به كار ببری!؟؟؟ البته از روی هوادارانت مشخصه كی هستی و به كدام دار و دسته متعلقی! یك مشت چاقوكش و بچه مفعول و روانی توی تیمارستان و دختران هرزه و دزد و یك مشت دار و دسته فرقه های خطرناك نوظهور؟ فكر كردی خبر نداریم طرفدارانت چه اشخاصی با چه ریشه‌ای هستند؟ همین اراذل ریدن تو دانشگاههای مملكت با این دروغ های چرندی كه سرهمبندی كردی.

 

به چه حقی دادی عكستو بچسبونند در منزل من؟ من بچه این آب و خاكم و آرمانم آرمان امام و ولایته... این اراذلت چرا عكس می‌چسبونند در منزل من؟ چرا جوانها رو منحرف می‌كنی؟ وقتی كسی از در احترام باهات وارد می شه سعی كن درست برخورد كنی. بنده چهار تا كتاب نوشتم و در سخنرانی هام صد نفر شركت می كنند! به خواب نمی بینی چنین جمعیتی واست بشینند. وقتی تو خیابون راه می رم مدام بهم سلام می كنند و از من سوالاتی می پرسند. بعدشم مدركت كجاست كه من صدها میلیون پول گرفتم؟ چرا تهمت می زنی؟ خجالت بكش نامرد. اگر مدرك داری رو كن؟ دستت خالی تر از این حرفهاست! می دونم اونقدر بی اخلاقی كه این ایمیل ها رو انتشار می دی تا مظلوم نمایی كنی. اون عنتر دلقك دیوانه‌ی مفعولت فعلا خل شده و نمی تونه واست تبلیغ كنه. وزارت هم خوب خدمتش رسید كه نتونه سرشو بیاره بالا! برو حالشو ببر منافق».

 

«غلط زیادی» این به اصطلاح «روشنفکر» رژیم بر می‌گردد به سرنوشت دردناک انسان نازنینی که امروز به خاطر آزار و اذیت و شکنجه‌‌های وحشیانه‌ی جسمی و روحی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و وابستگان‌‌ نظام در تهران، اهواز، کرمانشاه و کامیاران، دچار روان‌پریشی شدید شده و در آسایشگاه روانی در شرایط ناگواری بستری است.

 

«شـرح این قصه مگـر شمع برآرد بـه زبـان » و خود «یکی داستانی است پر آب چشم»

البته بازجویان، شکنجه‌گران و کارشناسان وزارت اطلاعات بهتر از هرکس می‌دانند که من تا کنون مطلقاً از کسی در داخل کشور نخواسته‌ام کاری در ارتباط با من انجام دهد و هرچه هست نهی بوده تا تشویق و تحریک حتی پخش کتاب‌هایم و ... نیز خودجوش و از سر لطف و مسئولیت شناسی افراد بوده و بیش از هرچیز وظیفه‌ی من را سنگین می‌کند. 

رائفی‌پور که تازه کار است هنوز نمی‌داند به کارگیری تهدید و شانتاژ و تطمیع در ارتباط با من تأثیری معکوس دارد. اگر او از کمترین هوشی در این زمینه برخوردار بود از تجربه‌ی وزارت اطلاعات و رهبری مجاهدین و ... درس‌های لازم را می‌گرفت و بی‌گدار به آب نمی‌زد.

البته رائفی‌پور از طریق کانال‌هایی که در وزارت اطلاعات دارد به تلفن چند نفر نیز دسترسی پیدا کرده و آن‌ها را مورد تهدید قرار داده است.

او که بازیچه‌ی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی است و همچون عروسک خیمه‌شب‌بازی توسط بازیگران پشت پرده هدایت می‌شود آن‌چه را که زیبنده‌ی خود و اراذل و اوباش همراهش هست به جوانان پرشور میهن‌مان نسبت ‌دهد. باشد تا در این زمینه هم در آینده درسی فراموش ناشدنی به او و همراهانش بدهم.

رائفی‌پور همچنین در یک فرار به جلو در همین نامه می‌نویسد: «می‌دونم اونقدر بی اخلاقی كه این ایمیل‌ها رو انتشار می‌دی تا مظلوم نمایی كنی.»

گویا قرار بود انتشار ندهم. معلوم نیست دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم و «روشنفکرش» که می‌خواستند با من در دانشگاه هنر در حضور دانشجویان مناظره کند از انتشار این ایمیل‌ها چه هراسی دارند؟ چرا نبایستی انتشار دهم‌؟ مگر من قولی داده بودم که ایمیل‌های رد و بدل شده را انتشار ندهم که «بی‌اخلاقی» کرده باشم؟ اتفاقاً از آن‌جایی که هیچ پس پرده‌ای ندارم و معتقدم آن که «پاک است از محاسبه چه باک است» به منظور تنویر افکار عمومی، تبادل ایمیل‌هایم با رائفی پور را به صورت علنی انتشار می‌دهم تا مردم خود قضاوت کنند.

این نورسیده در مورد «اخلاق» من می‌تواند از خیمه‌شب‌بازی که او را به بازی می‌‌گیرد بپرسد.   

امیدوارم دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم پا پس نگذاشته و خبطی را که مرتکب شدند ادامه دهند و ترتیب گفتگوی من با «روشنفکر»شان را که با چند تو سری و چک و لگد مأموران امنیتی به سینه‌چاک ولایت و بیت رهبری تبدیل شده بدهند تا به دست خودشان بحرانی را که در دانشگاه‌‌ها با آن مواجه‌اند تشدید کنند.  

هرچند دهان به دهان شدن با رائفی‌پور و امثال او در شأن من نیست اما برای روشن شدن تاریخ میهن‌مان و به منظور پژواک صدایی که در راهروهای مرگ خاموش شد و بازگویی ویژگی‌های ناب نسلی که پرپر شد و مقاومت درخشانی که رقم زد از هیچ چیز فروگذار نمی‌کنم. به این ترتیب دانشجویان دانشگاه هنر و دیگر دانشجویان میهن‌مان می‌توانند از نزدیک ادعاهای من و او را که به نمایندگی از رژیم و دستگاه اطلاعاتی آن به میدان آمده مورد بررسی قرار دهند. تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. این گوی و این میدان.

 

ایرج مصداقی اول آبان ۱۳۹۴

www.irajmesdaghi.com

Irajmesdaghi@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



منبع: پژواک ایران