PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

آقای رجوی بس کنید! ما عزاداریم
منوچهر محمدرحیمی


عباس و منوچهر محمدرحیمی

در سلسله دروغ های بی شرمانه ای که فرقه منحط رجوی علیه برادرم عباس محمدرحیمی انتشار می دهد، همزمان با انتشار خبر درگذشت برادرم، مقاله ای با نام « هوشنگ،سپهر و من» به امضای بی وجدانی به نام «رحمان – ش» در سایت هایشان انتشار دادند.

http://www.ppa-iran.com/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1-%D9%88-%D9%85%D9%86-%D9%80-%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B4/

در حالی که خانواده ی ما سوگوار و عزادار است و هنوز پیکر برادرم را به خاک نسپرده ایم و مادرم ششمین داغ را متحمل شده این فرقه با بی حرمتی دوباره به شخصیت برادرم که دستش از دنیا کوتاه است، دست پلید خود را رو کرد.  انگار می خواهند روی خمینی را سفید کنند.

این لامروت ها به اسم برادرم هوشنگ و سپهر که از کودکی آغوش مادرش را از او دریغ کرده اند و در این سال ها پروانه وار دور پدرش چرخیده و تا آخرین لحظه در کنار او بوده و خودش او را شستشو داده و سرتاپایش را غرق بوسه کرده می تازند.

این نامرد که نامش را مخفی داشته، برادرم را که در شرافت و بزرگواری زبانزد بود «مرداری» معرفی می کند که «چیزی از شرافت او باقی» نمانده و «مهر نفله شدن او» تکمیل شده است.

البته لازم نیست بگویم این رجوی است که چون «مرداری»، «مهر نفله شدن او تکمیل» شده و «چیزی از شرافت او باقی» نمانده است. بیشرفی که با خون تجارت می کند و دست در زخم خانواده ها می کند و بر آن نمک می پاشد.   

این نامرد با سوءاستفاده از نام برادر شهیدم هوشنگ خاطره تولید می کند و توپخانه دروغ گویی رجوی برای عذاب دادن بیش از پیش ما در این روزهای غم انگیز بی مهابا شلیک می کند. آیا این بی  وجدان های انسان نما نمی دانند خانواده ما در برابر این هجوم ها  کوتاه نمی آید؟ تجربه خمینی برایشان کافی نیست؟

این بی مرام از خاطره ی دیدارش با برادر شهیدم هوشنگ در سال 69 در خانه فامیل شان می گوید. و در مورد دستگیری مجدد او در همان سال 69 داستان سرهم می کند.

برادرم هوشنگ از تابستان 60 تا تابستان 70 همراه با دیگر برادرم عباس زندان بود و پس از آزادی از زندان، دوباره در سال 71 توسط رژیم دستگیر و سر به نیست شد. رجوی که سنگ برادرم را به سینه می زند نمی داند هوشنگ چه زمان زندان بوده و کی دستگیر شده!

یاد کردن این بی وجود از برادر شهیدم هوشنگ، نه برای گرامی داشت خاطره او و یا بیان رنج هایی است که خانواده ی ما و مخصوصا مادرم در طول 35 سال گذشته متحمل شده بلکه حمله ناجوانمردانه دیگری به برادرم عباس و به خانواده داغدار و عزادار ماست.  

این بی وجود در توصیف برادرم هوشنگ می گوید:

«هیکل چهارشانه و توپری داشت و آدم فکر می کرد ورزشکار قهاری بوده است و در عین حال خیلی متواضع با مزه بود. حین نهار چون بدلیل زیاد شدن ناگهانی مهمانان غذا کم آمده بود و میزبان خجالت می‌کشید با شوخ طبعی و بذله گویی اندر فواید کمبود غذا و خاطرات انفرادی و زندان، طوری فضا را چرخاند که صمیمیت مجلس چند برابر شد. همین برخورد باعث شد که تصمیم مجاهد شدن که سالیان بود در وجودم شکل گرفته بود مهر تأییدی دوباره بخورد. »

اگر کسی برادرم هوشنگ را یک لحظه دیده بود می دانست چنین توصیفی از هیکل او مثل همه حرف های فرقه رجوی دروغ و خلاف واقعیت است.

هوشنگ هیکلی در حد من داشت با وزنی که به سختی به 60 کیلو می رسید. او قد نسبتا کوتاهی داشت و می شد گفت مثل من ریز نقش بود. نه هیکلی چهارشانه داشت و نه توپر بود و به لحاظ اخلاقی بسیار کم رو و خجالتی بود . در خانواده ما او به شدت کم حرف و ساکت بود و تنها ویژگی ای که نداشت شوخ طبعی و بذله گویی بود. اگر با هم در دکان می رفتیم او کمتر رویش می شد صحبت کند.

هوشنگ برخلاف من و عباس که کشتی گیر و باستانی کار بودیم ، ورزشکار هم نبود و هیکلش آدم را به تنها فکری که نمی انداخت این بود که «ورزشکار قهاری» باشد. دروغ که حناق نیست بیخ گلویشان را بگیرد.   

آن چه او در مورد هوشنگ توصیف می کند چه به لحاظ هیکل و چه اخلاق توصیف برادرم عباس است که در شوخ طبعی و بذله گویی همتا نداشت و هیکلی ورزشکاری و توپر داشت.  

هرکس که  این دو را دیده باشد می داند که این نامرد دروغ می بافد و یا عباس را با هوشنگ اشتباه گرفته است و عمدا جای این دو را عوض می کند.  این ها می دانند هوشنگ نماند تا با چهره کریه رجوی آشنا شود برای همین می خواهند از نام او به نفع خودشان سوءاستفاده کنند.

او در ادامه مطلبش زهر خود را ریخته و می نویسد:

«سال‌ها گذشت و شاید سال 76 که من در اشرف بودم از بچه‌ها شنیدم که «عباس نرگدا» (که خود این لقب هم داستانی دارد!) به سازمان پیوسته است. متأسفانه هرچقدر هوشنگ در رفتار انقلابی و متانت و تواضع الگوی من بود، عباس مظهر لمپنیسم و معرکه گیری بود که تحملش در یک مناسبات انقلابی و جدی را بسیار سخت می‌کرد! عاقبت هم بعد از حمله آمریکا به عراق نکشید و به تیف رفت…»

این جملات برای هرکسی که نامه همسر عباس را خوانده باشد و تبلیفات فرقه رجوی را در روزهای گذشته شنیده باشد آشناست. این موجود پست، همان مزخرفات نامه منتسب به همسر عباس و تبلیغات رجوی را تکرار میکند. در آن جا رجوی از زبان همسرش مدعی شده بود که عباس به خاطر «عدم صلاحیت اخلاقی و مبارزاتی» از مجاهدین اخراج شده بود. انگار عباس و همسرش در اشرف با هم زندگی می کردند و از جیک و پیک هم با خبر بودند. حالا همان ادعاها را رجوی پیچانده و این دلقک تکرار می کند.

علاقه و وابستگی هوشنگ به عباس را نمیتوانم توضیح دهم.

توصیف عباس و مرام  انسانی او را می توانید در سیل پیام های تسلیتی که از سوی زندانیان سیاسی مختلف و هم بندان عباس انتشار می یابد ببینید تا متوجه شوید فرقه رجوی چگونه دروغ می بافد.

http://www.pezhvakeiran.com/articlarList_abbas_rahimi.php

 کاش در بیمارستان بودید و تاب و تحمل عباس در مقابل درد و بیماری سرطان را می دیدید. او زندان را شیرین کشید. هیچکس درد را مثل او نکشید. همه می دانند او تا آخر یک دم از مبارزه دست نکشید.

این بی وجود در وارونه نمایی خود، سپهر فرزند برادرم عباس را «یادگاری از هوشنگ» خوانده است! وقاحت را ببینید. ربط سپهر و هوشنگ را  نمی فهمم. سپهر وقتی به دنیا آمد 3 سال از اعدام هوشنگ می گذشت و ویژگی های سپهر از هر نظر به شدت به عباس شبیه است.

مادرم می گوید خمینی 5 فرزندم را کشت و مسعود رجوی عباسم را ذره ذره از من گرفت. با این یکی چه کنم؟

اگر امروز خواهران و برادران شهیدم زنده بودند، مطمئنا در کنار دیگر اعضای خانواده که همگی پشت عباس ایستاده و بر جوانمردی و دلاوری او گواهی می دهند می ایستادند و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان زده و مشت رجوی را باز می کردند و اجازه نمی دادند تا خائنان و بزدلان با یاد از آنان به عزیز خانواده مان آن هم در حالی که داغداریم حمله کنند.

ای کاش این بی وجدان که شعر مولانا و قران و  اسم هوشنگ و سپهر را پشت سر هم می کند جرات می کرد در مقابل من و مادرم و سپهر و خانواده ام حاضر می شد تا آن وقت جواب خودش و مرشدش را می دادیم.

نعش برادرم بر زمین است، مادرم  گریه می کند و از زخم زبان هایی که به عباس زدند می نالد اما فرقه رجوی همچنان تیرهای زهرآگین خود را به سوی ما نشانه می روند.

در کجا این ظلم بر انسان کنند؟

18 ژانویه 2016

منوچهر محمدرحیمی

 

 

 



منبع: پژواک ایران