PEZHVAKEIRAN.COM لائیسیته برای ایران
 

لائیسیته برای ایران
جهانشاه رشیدیان

اصول سکولاریسم به معنی جدائی و حفظ جدائی حکومت و تمام نهادهای دولتی از نفوز کلیسیا در غرب بود سکولاریسم محصول فلاسفه ماتریالیست یونان کهن مانند اپیکور است که در غرب در دوران روشنگرائی از فلاسفه ای مانند جان لاک، اسپینوزا ،توماس جفرسون، ولتر، دیدرو تا دیدگاه آزاد فکری و اتئیسم رشد میکند. سکولاریسم در تمام کشور های دمکراتیک یکی از پایه های دمکراسی.
 
لائیسیته ترم فرانسوی سکولاریسم است که این جدائی حکومت از سیاست را نه تنها حفظ بلکه در حوزه فرهنگی، حقوقی و سیاسی آنرا پیوسته توسعه میدهد. در واقع همان سکولاریسم پویا, دینامیک و متعهد است که در مقدمه قانون اساسی فرانسه نوشته شده, تا در تمام حیات سیاسی- اجتماعی فرانسه حضور پویا و پیوسته داشته باشد.
 
امروز مردم ما به لائیسیته نیاز دارند چون شرایط مادی و ذهنی در ایران از هم اکنون و بویژه در فردای ازادی از جرثومه مهاجمین قادسیه کاملا مهیا است. به دلیل کارنامه سیاه حکومت اسلامی و آیین تحمیلی ان, لائیسیته ایرانی رادیکالتر از نوع ان در فرانسه خواهد بود چون لائیسیته به قول اسپینوزا یک ضرورت تکامل است و لذا با زمان تکامل مییابد و از آنجا که دینامیک و پویا است, خود را با شرایط مادی و ذهنی منطبق می کند. با توجه به این شرایط, ما در ایران اخرین نوع متکامل انرا نیاز داریم.
 
اولین تحول فکری در مسیحیت عبور فلسفی ان از بینش طولانی افلاطونی و پیوند ان با بینش ارسطویی توسط توماس فون اکوین در قرن ۱۳ بود, یعنی ای فیلسوف کاتولیک از ایدلایسم به رئالیسم گرایش پیدا کرد و این دگردیسی از اسکولاستیک به خرد گرایی نسبی تحمل ناپذیری غیر خودی را نمیتوانست باور کند و سرانجام این انعطاف چند قرن بعد راه را برای سکولاریسم باز کرد. قصد توماس فون اکوین بازسازی ایمان با خرد و جانشین کردن بینش ارسطویی بجای افلاطونی بود تا بدین گونه کلیسیای کاتولیک را از جمود و خرافات دیرینه نجات دهد, اگر چه چند قرن بعد این دگردیسی فلسفی با رنسانس با تضعیف کلی و همیشگی کلیسیا منتهی شد. این پروسه دگردیسی در اسلام اتفاق نیافتاده چون خردگرایی مترادف با ارتداد است. در آیات مدنی چنین دگراندیشی شرک در صحت تعالیم اسلام محسوب میشود و قابل مجازاتی سنگین است.
 
یکی از نام های الله جبار است و این نام با منطق "جیهاد فی سبی الله" همگون است و مقصود این آیات با " سیف الله" یا شمشر اسلام از صدر اسلام تا داعش شیعه و سپس سنی است تا کفار یا مشرکان را گردن زند و بدین گونه صد ها میلیون گردن از صدر اسلام تا وارث ان داعش شیعه و سنی زده شد. این نام "جبار“ در مدینه برای صدر اسلام یک نیاز بود تا اعمال غیر اخلاقی و جاه طلبی های خود را توجیه و حتی آنان را گفته الله معرفی کند. بدینگونه صد ها ایه مدنی تداعی این جاه طلبی ها شد و هیچ انعطافی برای دگر اندیشان نبود.
اسلام مانند یک نظام اجتماعی با حدت بی کران در تمام حیات اجتماعی تا خصوصی ترین رفتار و پندار انسان دخالت می کند و بخود اجازه "امر بن معروف و نهی از منکر" می دهد و این دخالت از مستحبات و حتی واجبات است. فرد خاطی اگر از این طریق نهی از منکر ارشاد نشود مرگ او واجب است، چیزی که در دوران دادگاه های انکیزیسیون نیز واجب بود. ولی امروز می دانیم که بیش از نیمی از مردم آزاد غرب لایک یا اته هستند، اما چنین مردمی در کشوری اسلام زده تهدید به مرگ میشوند, یعنی خروج از اسلام مجازات مرگ دارد. اعدام بسیاری از مزدوران غیر مسلمان حکومت اسلامی و یا کشتار و غارت اسیران "غیر مسلمان" داعش سنی پیروی از منطق "جهاد فی سبی الله" اسلامی است.
 
لائیسیته در قرون متوسط نامی بود برای خدمات پرسنلی درکلیسیا فرانسه که از قشر روحانیت نبودند -- مانند نگهبان, حسابدار یا هر کارمند امور مالی یا اداری کلیسیا. همین نام بعدها تداعی عدم دخالت کلیسیا در سیاست و حیات اجتماعی معنی و به یک واژه سیاسی نیز تبدیل شد. لائیسیته در اواسط قرن ۱۹ در جمهوری سوم فرانسه مستقر و بدینگونه رسمیت یافت. جامعه فرانسوی مستقل از نفوذ کلیسیا شد. قانون ۱۹۰۵ فرانسه هر دخالت یا نفوذ کلیسیا, به ویژه در سیستم اموزشی و حقوقی را ممنوع کرد. هر نشان مذهبی مانند صلیب، ستاره داود یا امروزه حجاب اسلای در نهادهای دولتی و فرهنگی مانند کلاس درس یا اماکن دولتی مجاز نیست. لائیسیته برابری بین پیروان ادیان یا اتیسم را برسمیت می شناسد. این اصول امروز وارد قانون اساسی فرانسه شده اند.
 
لائیسیته مدرن مکمل دموکراسی مدرن است و ما باید با یک مبارزه فرهنگی و حقوقی انرا در ایران ازاد و مدرن مستقر کنیم. اسلام از بدو پیدایش برخلاف مذاهب دیگر سیاسی بود، "ال اسلام و ال دوالا" یعنی حاکمیت بر امت را وطیفه اسلامی می داند، انچه در بینش ولایت فقیه یا امامت شریعتی منعکس است ترسیمی از همین "ال اسلام و ال دو الله“ است. برخی از مسلمانان محافظه کار و یا ناراضیان حکومت اسلامی هم ممکن است در این شرایط مصلحت را در تفکیک دولت از اسلام بدانند ولی این "سکو لاریسم" آنان میتواند یک عقب نشینیی تاکتیکی یا همان تقیّه معروف باشد. به ندرت میتوان تصور کرد که سکولاریسم آنان ازروی اعتقاد به یک جامعه مدرن و بدون هر تبعیض باشد. بعید نیست که خواستار نوع دیگری از اسلام دلخواه خود در حیات سیاسی- اجتماعی ایران باشند, شاید هم ترفند دیگری از اتاق های فکر خود حکومت اسلامی برای فریب مردم است. در حوزه اجتماعی هم چیزی که امروز اتیک, اخلاق بر اساس خرد گرائی, است در اسلام وجود ندارد و اخلاق امت از قران و احادیث استخراج میشود و نوع اصلاح شده یا خردگرایانه ای از اسلام تا کنون در تاریخ مستقر نشده است.
 
در قرن ۸ خوارج بینش خردگرائی ارسطو را پذیرفتند ولی در مصاف با تقدیر یا ازادی اراده و نفی ازلی بودن وحی قران محدود بود و اصلا در حدی نبود که به یک رنسانس تبدیل شود و این جنبش "منافق" توسط بینش سنتی "آشریتن، آشاریت" سرکوب شد. بدین گونه ال-شریعت در تسنن با ازلی بودن احکام قران و تقدیر الهی پدید امد که البته با شیعه در حاکمیت و نوع قانون اساسی آن در حاکمیت برای اداره امت کمی متفاوت است و این تفاوت شیعه با سلفیسم است اما هردو فرقه در سرکوب "دشمنان" اسلام متفق القول هستند. اختلاف آنان در میزان تقدیر یا آزادی اراده است که در عمل هردو مخاطی را در همین دنیا مجازات میکنند و "تقدیر" ان نگونبخت را در جهان دیگر به قضاوت الله میسپارند.
 
تشابه اسلام با مسیحیت نیز همین تضاد مشترک انان در نقد تقدیر یا ازادی اراده و در نتیجه اینکه انسان از قبل سکونتش در بهشت یا جهنم تقدیر است یا خدا انرا به اعمال او میسپارد. این بحث پیوسته "فلسفه" اسلام یا مسیحیت را بخود مشغول کرده و هیچ وقت پاسخ صریحی نداشته. اما مجازات مجرم، کفار یا مرتد در این دنیا هم کار دادگاه انکیزیسیون بوده و هنوز هم کار قوانین شریعت اسلام است.
 
عرفان ترفند دیگری برای فرار از خشونت آیات مدنی بود که در قرن ۹ و ۱۰ در اسلام پدید آمد. عرفان در قرن ۱۲ توسط افرادی مانند ابن عربی با نوی- افلاطونی و پانتئیسم ترکیب شد و به درویشگرائی منتهی شد که بدعتی در برخورد با تمام مجهولات و خشونت آیات مدنی در اسلام است. بهمین دلیل توسط روحانیت ارتداد محسوب می شود تا حدی که امروز دراویش در حکومت اسلامی مجازات می شوند چون اسلام حتی چنین رفورمی را که رحمانیت را در ایات مکی می بند نمی پذیرد. در چنین شرایطی بعید است که چنین اسلامی ارتودکس تن به قبول تفکیک دین از سیاست دهد مگر برای "تقیه" و حفظ نهادهای خود که امروز مورد تنفر جامعه هستند.
 
آنچه مربوط به سرنوشت اسلام و نهادهای اسلامی و خود روحانیت است باید در قوانین پسا-حکومت اسلامی با توجه به جو اجتماعی بررسی شود. کماکان میتوان در چارچوب لائیسیته تصور کرد که کلیه نهادهای اقتصادی مانند موقوفات, تولید استان قدس رضوی, امامزاده ها, صنعت حج و زیارت, روضه خوانی… تعطیل یا محدود خواهند شد و قشری به نام روحانیت, اگر وجود حقوقی ان پذیرفته شود, نمیتواند به سیاق گذشته مفت خور و از یک مزایای کاستی برخوردار باشد. تعالیم و کلیه مفاد اسلامی رایج در حوزه حقوقی, فرهنگی و اداری برچیده خواهند شد. با یک مبارزه قاطع حقوقی و فرهنگی, محتوای فرهنگی و رواشناسی جامعه از رسوبات مذهبی زدوده و سکولاریزه خواهد شد. تمام این پروسه وقتی میسر است که لائیسیته در ایران بر قرار شود, یعنی سکولاریسم نوع مدرن, پویا, دینامک, متعهد و پیوسته.
 
جهانشاه رشیدیان
 
 
 
 
 

منبع:پژواک ایران


جهانشاه رشیدیان

فهرست مطالب جهانشاه رشیدیان در سایت پژواک ایران