عذر تقصیر
امضا محفوظ

حنیف حیدرنژاد- یکی از ویژگی های دادگاه حمید نوری(عباسی) این است که او، به عنوان یکی از دست اندرکاران کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 در حالی دستگیر و محاکمه می شود که هنوز حکومتی که مسئول این جنایت است در قدرت است. "هنوز در قدرت بودن" جمهوری اسلامی دلیلی است که بسیارانی، که شاید میخواستند به عنوان شاهد، خود را به پلیس سوئد معرفی کنند، از این موضوع صرفنظر کردند. آنها از این ترس دارند که در صورت شهادت و علنی شدن نامشان، خود یا خانواده آنها از سوی جمهوری اسلامی مورد آزار و اذیت قرار گرفته، دستگیر و شکنجه شده یا حتی سربه نیست شوند. در جریان دادگاه حمید نوری برخی از شاهدین از بردن نام برخی از زندانیان سابق خودداری کردند با این استدلال که آنها هنوز در ایران هستند. این شاهدین به درستی و برای حفظ جان و امنیت یاران سابق، از بردن نام آنها خودداری کردند.
اما هستند برخی از زندانیان سابق که با وجودی که می خواستند در دادگاه شهادت دهند، به دلیل حفاظت از جان و امنیت خانواده خود در ایران، از معرفی خود به عنوان شاهد خودداری کردند. چنین تصمیمی بسیار سخت است، درگیری درونی شدید وجدانی و عاطفی بر سر چنین تصمیمی می تواند پیامدهای جدی به لحاظ به خطر افتادن سلامتی به همراه داشته باشد.
اینکه تعداد چنین افرادی در ایران یا خارج از ایران چه میزان است نامشخص است، اما بی تردید تعداد چنین افرادی کم نیست. با چنین چالش وجدانی و روحی- عاطفی چه می توان کرد؟ چگونه می توان با پیامدهای آن به لحاظ جلوگیری از به خطر افتادن سلامتی جانی مواجه شد؟ اگر چنین فردی جدا از مشاهدات و تجربه شخصی، دارای مدارکی است که می تواند برای یک پروسه حقوقی در محاکمه آمرین و عاملین جنایت مفید باشد، چگونه می توان از این اسناد استفاده کرد یا چگونه می توان تا زمانی که جمهوری اسلامی در قدرت است، چنین اسنادی را حفاظت کرد تا نابود نشده یا گم و گور نگردد؟
هم پلیس و هم دادستانی می توانند نام و مشخصات افرادی که مایلند "ناشناس" بمانند را محفوظ نگه دارند.  همچنین اگر فردی اسنادی دارد، می تواند آن را در اختیار پلیس یا دادستانی قرار داده و تاکید کند می خواهد هویتش "ناشناس" باقی بماند. حتی می توان چنین اسنادی را در اختیار ایرج مصداقی قرار داد و با تاکید بر "حفظ پنهان ماندن هویت منبع"، بتوان از آن استفاده کرد. اما اگر آن اسناد به گونه ای باشند که علیرغم ناشناس نگه داشتن هویت منبع، دارای جزئیاتی باشد که بتوان از خِلال جزئیاتِ آن به هویت منبع دست یافت، در این حالت چه می توان کرد؟
نوشته زیر با "امضا محفوظ"، مربوط است به بالا و پائین شدن های وجدانی یکی از زندانیان سابق و از شاهدین کشتار تابستان 67. او در این نوشته توضیح می دهد که چه راه حلی برای حفظ سلامتی اش و برای حفظ اسنادی که در اختیار دارد پیدا کرده است. امیدوارم خوانندگان این مطلب بتوانند شرایط او را درک کنند. به امید آنکه روزی خود او بدون ترس از امنیت خانواده اش، خاطراتش را انتشار داده و از درگیری های وجدانی اش بگوید یا بنویسد. تا آن زمان برایش آرامش و سلامتی آرزو می کنم.
****
عذر تقصیر از جنبش دادخواهی                                                                                                  
دادگاه حمید نوری بالاخره بعد از هیجده ماه تحقیق و بازپرسی و 93 جلسه شنیدن سخنان و ناگفته های مدفون شده در عمق جان شاکیان و شاهدان و بازماندگان قتل عام سال 1367 و همچنین دفاعیات آلوده به دروغ و چندش آور حمید نوری و دفاع جانانه وکلای او که الحق علیرغم خالی بودن دستان آنها برای رد اتهامات منتسب به او، به وظایف قانونی خود عمل کرده و جای هیچ گله ای را برای خانواده و طرفداران نظام جمهوری اسلامی ایران باقی نگذاشتند، به اتمام رسید.
من بعنوان یکی از بندرستگان زندان این رژیم خونخوار، ابتدا این پیروزی بزرگ را به ایرج مصداقی و همراهانش (حتی کاوه موسوی رفیق نیمه راه) و همه بازماندگان آن کشتار بزرگ و دادخواهان جگر سوخته تبریک میگویم که با شجاعت، درایت، فداکاری، پایداری بر پرنسیب های اخلاقی و انسانی، مداومت و تلاش برای حفظ کرامت انسانی بر اساس به رسمیت شناختن اصل جنبش دادخواهی در عرصه بین المللی و گسترش آن تا اعماق وجدان هر ایرانی، تلاش نموده اید. برای همه شما سلامتی و توان هر چه افزونتر در راهی که قدم گذاشته اید، آرزو دارم. همچنین تشکر ویژه ای نیز از ملت سوئد بعنوان تامین کنندگان هزینه های این دادرسی، دولت و دادگستری مستقل کشور سوئد، بالاخص قاضی و دادستان های شجاع و وکلای متخصص پرونده دارم و امیدوارم همه ایرانی های سراسر جهان خود را وامدار و قدردان آنها دانسته و برای آنها جایگاه ویژه ای را در فردای آزاد ایران در نظر داشته باشند.                                                                                                                
دستگیری و دادگاه حمید نوری را نمی توان و نباید فقط در محدوده اجرای عدالت برای یک شکنجه گر و مجری قتل عام، مورد ارزیابی قرار داد. دستگیری یکی از عناصر اصلی اجرایی قتل عام، بستری مناسب را برای آزمایش عملکرد واقعی سازمان های سیاسی با گرایشات مختلف و همچنین زندانیان سیاسی جان بدر برده و شخصیت های مستقل در جناح اپوزسیون نظام جمهوری اسلامی نیز فراهم کرد که این نیروها میتوانستند با محور قرار دادن این دادخواهی بعنوان یک پروژه مشترک، عملکردی منسجم، همدلانه و یکپارچه را به نمایش گذاشته و رژیم را در فریب و انحراف افکار عمومی جامعه ایرانی مایوس نماید. متاسفانه نمایشی در عرصه بین المللی و افکار عمومی ایران از اپوزیسیون به اجرا گذاشته شد که حتی قاضی، دادستان ها و وکلای پرونده شاکیان و شاهدین نیز از اینهمه تفرق و پراکندگی و اختلاف نظر نیروهای درگیر در یک پرونده مشترک، انگشت تعجب به دهان و از درک اینهمه کینه ورزی، حسادت و مانع تراشی های متعدد عاجز مانده بودند. بنابراین با توجه به روندی که در این مدت دادگاه حمید نوری طی کرد، زندگی سیاسی هر یک از افراد فعال در اپوزسیون و همچنین ما زندانیان سیاسی جان بدر برده و یا از بند رسته را به قبل و بعد از دستگیری حمید نوری تقسیم و سنگ محکی برای ارزیابی صداقت و دغدغه درد مردم و اجرای عدالت گردید.                                                                                                            
به قول مادر عصمت در جشن جنبش دادخواهی:                                                                               
 " کلمه بازمانده فقط یک کلمه است اما نیاره روزی که کسی بازمانده باشه"                    
 
دادگاه حمید نوری و چالش وجدانی من
همانگونه که حمید نوری با شوق و هیجانی که در رابطه با سفرش به سوئد به همراه داشت و در یک غافلگیری پیچیده و حساب شده دستگیر شد، ناگهان زندگی او را تیره و تار کرد، به همان میزان هم زندگی روانی و روحی من نیز با این دستگیری دستخوش یک دگرگونی بزرگ شد که هنوز از آن رهایی نیافته و در عذابم.
با دیدن عکس حمید نوری (عباسی) در فضای مجازی و پیگیری چگونگی آن از رسانه های فارسی زبان، دچار یک احساس شوک و همزمان خوشحالی وصف ناپذیر گشتم. با شنیدن جزئیات این دستگیری و نقش بی بدیل دوستان همبندم ایرج مصداقی و حمید اشتری و حضور کاوه موسوی (رفیق نیمه راه و تبر پرونده) در ابتدای این پروسه، آنهم بدون هرگونه کمک و همراهی سازمانهای مدعی در اپوزیسیون، مات و مبهوت مانده و دست مریزاد به آنها گفتم. اما ادعای حمید نوری مبنی بر اشتباه بودن دستگیری اش و ابهام در حمید عباسی بودنش، دلهره و نگرانی را به جان من و شاید همه دوستان زندانی سابق، انداخت که خوشبختانه با توجه به همت و تلاش دوستان شاکی و سندهای خدشه ناپذیر ارائه شده، بازداشت موقت او برای یک ماه، شادی را به جان همه ما سرازیر کرد.
در چنین حال و روزی من خیلی سریع به دفترچه خاطرات خود که  آنرا در سال 1372 در 460 صفحه نوشته بودم و متاسفانه بنا به معذورات خانوادگی منتشر نکرده بودم، مراجعه نموده و هر چه دوران گوهردشت را مطالعه کردم، رد پایی از حمید عباسی در متن آن نیافتم. آنچه یافتم این بود که فقط با او در دادیاری زندان اوین جهت یک کار اداری، دیدار داشته و سخنان تهدید آمیز و طنز او را حضوری و چهره به چهره شنیده بودم.
بعد از مشورت با خانواده و علیرغم عدم موافقت آنها، با برقراری تماس ایمیلی با ایرج مصداقی، جهت شناسائی چهره حمید عباسی و ارائه اطلاعات مرتبط با این موضوع اعلام آمادگی کردم. بعد از دو روز به من پاسخ داده شد که باید اطلاعات من با طرح شکایت و با مشخصات کامل به وکیل ارائه تا مورد بررسی و سپس پرونده تشکیل گردد. همچنین مطرح شد با توجه به اینکه دیدار با حمید عباسی توسط من در اوین بوده و پرونده فقط مربوط به کشتار در گوهردشت میباشد، لذا احتمالا وکیل نتواند در پرونده از آن استفاده نماید.                                                                                              
از آنجائی که افرادی از خانواده ام در سال 2018 در رابطه با موضوعی به وزارت اطلاعات و حراست احضار و مورد بازجویی و تهدید قرار گرفته بودند، آنها بشدت با آمادگی من برای شناسائی حمید عباسی مخالفت نموده و من را از طرح رنج و شکنجِ دوران زندان و ادامه پیگیری شکایت و شهادت نزد پلیس سوئد یا دادگاه بازداشتند. از این لحظه بود که دستگیری او مرا وارد یک چالش درونی و وجدانی بزرگ نمود که هر لحظه یاد و خاطرات و مظلومیت دوستان رفته ام در ذهنم مرور می شد و چون خوره به جانم افتاد.
با خواندن دوباره متن خاطرات دوران زندان و مرور لحظات فراموش نشدنی در آن شب های بی کسی و دیدن اجساد دوستانم در کامیونِ خاور که از پنجره های مُشرف به خیابان بوضوح قابل مشاهده بود، دچار یک آشفتگی و احساس گناه و عذاب دائمی شدم که رهایی از آن بسیار دشوار است. بالاخره حاصل این کشاکش های درونی، سکته دوم مغزی من در ژانویه 2020 بود که من را روانه بیمارستان کرد. خوشبختانه با رساندن بموقع من به اورژانس، آسیب مغزی وسیع و گسترده نشد و پس از 8 روز بستری و فیزیوتراپی و گفتار درمانی، سلامتی نسبی را باز یافتم.
بعد از این واقعه، دکتر معالجم  پیگیری و دیدن هر نوع خبر، مخصوصا مربوط به ایران را برایم ممنوع کرد و همسر و فرزندم را موظف نمود که بر این امر نظارت نمایند. متاسفانه اینگونه از پیگیری پرونده حمید نوری بازماندم.
 با شروع دادگاه حمید نوری علیرغم همه سنگ اندازی ها، حسادت ها، کینه ورزی و مخدوش نمودن منافع ملی، جنبش دادخواهی جانی تازه گرفت و با موافقت دکتر معالج، توانستم بخش هایی از دادگاه را بشنوم. با شنیدن بعضا دروغگویی های برخی از شاهدین که آگاهانه تلاش در حقایقی مرتبط با ایرج مصداقی داشتند، مجددا دچار شوک روانی بزرگی شدم به نحوی که فقط با مصرف دارو توانستم وضعیت خود را کنترل نمایم.                                                                                                               
با توجه به طی شدن پروسه دادگاه و ممنوعیت مجدد پیگیری پرونده، روز به روز افسردگی و احساس گناه من رو به پیشرفت گذاشت تا جاییکه مجبور به مراجعه به روان درمانگر شده و در حال حاضر مشغول تراپی هستم. آنچه که مرا به وادی عذاب آور کشاند، اعتقاد به یک اصل اخلاقی خودم بود. من بعد از آزادی از زندان به خانواده ام قول داده بودم که برای جلوگیری از ضربه خوردن خانواده ام دیگر فعالیتی نکنم که آنها آسیب بببینند. به همین خاطر از معرفی خود به عنوان شاهد برای دادگاه حمید نوری(عباسی) خودداری کردم. از طرف دیگر با این سوال چالش برانگیزِ وجدانی درگیر بودم که: "اگر کاری را که من میخواهم انجام دهم، همه انجام دهند چه میشود؟ حال چه کار خوب باشد و یا کار بد". از خود می پرسیدماگر همه دوستان و جان بدر بردگان از کشتار تابستان 67، مصلحت اندیشی مرا به خاطر خانواده در نظر می گرفتند، پروسه دادگاه حمید نوری به کجا می رفت و چه پیش می آمد؟ در آنصورت ایرج مصداقی تنها مانده و شاید حمید نوری از چنگال عدالت رهایی می یافت، هر چند که خود ایرج یک نفره با پیگیری ها و خلق آثار مکتوب بسیارش در این سالها، ثابت کرده که می توانست حریف همه دشواریها باشد، اما باید سختی های فراوانی را متحمل می شد. عدم توانایی پاسخ به این تناقض وجدانی مرا به تونلی تاریک هدایت کرد که رهایی از آن به تنهایی میسر نبود. با مراجعه به یک مرکز رواندرمانی و طرح موضوع، خوشبختانه روان درمانگرم که یک روانشناس حقوق بشری است، پس از استماع مشکلات من، با طرح یک پیشنهاد جهت کاهش و شاید رهایی من از این عذاب دائمی، دریچه ای را به رویم باز نمود که شاید می توانست تا اندازه زیادی برایم نجاتبخش باشد و لذا به سرعت موافقت خود را به او اعلام تا بستر لازمِ اجرایی آن انجام گردد. پیشنهاد این بود که دستنوشته های خاطرات 460 صفحه ای اوریجینال و متن تایپی 760 صفحه ای آن بصورت کامل در اختیار یک مرکز مطالعاتی و پژوهشی حقوق بشری قرار گیرد تا در صورت نیاز، مورد استفاده آیندگان جهت شرایط مشابه دادگاه حمید نوری قرار گیرد. خوشبختانه پروسه انجام این ایده جهت همه هماهنگی های مقتضی در جریان است. این اقدام را قدمی در راه جبران گناه نابخشودنی خودم می دانم.                                                                                         
 بعد از آنچه که در بالا نوشتم، بر خود لازم می بینم که ضمن تبریک مجدد این پیروزی بزرگ، عذر تقصیر خود را در برابر همه دوستان مظلوم قتل عام شده، مادران و خانواده های دادخواه و همه دوستان همبند و زندانیان جان بدر برده اعلام نموده و امیدوارم مرا درک کرده و مورد لطف خود قرار داده و با بزرگواری ببخشند. امید دارم که این بخشش، بستری مناسب و هموار را برای بازگرداندن سلامتی و آرامش به زندگی و جان و روان من فراهم نماید.                                                                                               
12.05.2022 بیست و دوم اردیبهشت 1401 هجری شمسی                                                                  
امضا محفوظ                                                                                                                        
 
 
 
 
 
 

منبع:پژواک ایران