روزگار فقیرترین شهروندان ایران چگونه می‌گذرد؟

مریم‌ شکرانی: فاطمه و شش نفر دیگر در دو اتاق شش متری زندگی می‌کنند؛ با چهار متر حیاط. اتاق‌ها از بلوک سیمانی ساخته شده‌اند و لایه‌ای نازک و ناشیانه از گچ روی آن کشیده شده. سقف ورقه‌های آلومینیومی است که هربار باد می‌وزد، ترس ازجاکنده‌شدن سرپناه به جان خانواده‌ی هفت‌نفره‌ی فاطمه می‌افتد.
هر روز صبح آفتاب‌نزده قباد، شوهر سال‌خورده‌ی فاطمه دبه‌های پلاستیکی را به موتور هوندا 125 می‌بندد و تا کارخانه‌ی رب گوجه‌فرنگی می‌راند؛ کارخانه‌ای که در فاصله‌ی پانزده تا بیست دقیقه‌ای آلونک آن‌هاست.

کارخانه‌دار اجازه داده قباد و همسایه‌هایش برای بردن آب به کارخانه بروند. درست کنار خانه‌ی فاطمه دکل فشار قوی برق است. روی بدنه‌ی دکل برچسب‌های سیاه و تصویر جمجمه‌ی انسان دیده می‌شود. قباد از دکل غول‌پیکر چند سیم برق به آلونکش کشیده؛ سیم‌هایی که حالا با میخ و بست نزدیک سقف اتاق ثابت شده‌اند.

فاطمه می‌گوید تا چهار سال پیش خانواده‌ی آن‌ها هشت‌نفره بود، اما سیم لخت برق غیرمجاز جان نوه‌ی سه‌ساله‌اش را گرفت. دامادش سال‌هاست دخترش و سه بچه‌ی او را رها کرده و رفته؛ بیکار و معتاد بود و یک‌روز صبح رفت و دیگر برنگشت.

حالا دخترش با دو بچه‌ی قدونیم‌قد در آلونک آن‌ها زندگی می‌کند.

قباد نظافت‌چی یک کارگاه مبل‌سازی است و بقیه برای پول‌درآوردن به مشاغل خانگی روی آورده‌اند. باقالا لپه می‌کنند، جعبه‌ی کادویی می‌سازند، قلاب‌های پرده وصل می‌کنند یا برای رستوران‌های بیرون‌بر سبزی خُرد و ماهی تمیز می‌کنند؛ خلاصه هر کاری که دستشان برسد؛ اما دستمزدشان پایین است.‌ برای لپه‌کردن هر کیلوگرم باقالا فقط کیلویی سه‌هزار تومان دستمزد می‌گیرند. با این پول در ایران فقط می‌شود یک قرص نان خرید؛ آن هم نانی که دولت مدام می‌گوید بابتش یارانه می‌دهد و این یارانه‌ها دولت را گرفتار کسری بودجه کرده.

پسر فاطمه کوتاه‌قامت است، با ابروهای مشکیِ درهم‌تنیده و چشم‌هایی که سفیدی آن به سیاهی می‌زند. روی مچ دستش گوشت اضافه است. فاطمه می‌گوید افسرده است و یک بار خودکشی ناموفق داشته.

فاطمه در لاستیک‌های سابیده و پوسیده‌ی خودرو و حلبی‌های زنگ‌زده‌ی روغن که از سایت بازیافت زباله جمع کرده‌اند، گل سرخ و سبزیِ خوردن کاشته؛ گلدان‌های کوچکی که ردیف جلوی درِ خانه چیده و می‌گوید: «برای روحیه‌مان خوب است.»

می‌خندد و لثه‌های بی‌دندانش را سریع زیر روسری مشکی پنهان می‌کند.

دختر فاطمه دوست ندارد با خبرنگاری هم‌سن‌وسال خودش حرف بزند. با غروری که سعی می‌کند لگدمال نشود، می‌گوید: «ما فقیر نیستیم! بابا زمین‌های کشاورزی زیادی داشت و در الیگودرز همه او را می‌شناسند؛ منتها چاه‌های کشاورزی خشک شد و زمین‌هایمان قیمتشان را از دست دادند و مجبور شدیم به تهران بیاییم.»

…و بچه‌هایش را جمع می‌کند و دور می‌شود.

اجاره‌بهای سنگین آلونک‌ها
خانواده‌ی فاطمه و همسایه‌هایشان مجانی در آلونک‌ها زندگی نمی‌کنند؛ آن‌ها مستأجر زمین‌خواری‌اند که هیچ از او نمی‌دانند جز چند شماره‌ی حساب که باید ماهانه بین یک‌میلیون‌ودویست تا یک‌میلیون‌وششصدهزار تومان اجاره‌ی آلونک‌ها را به آن‌ها واریز کنند.

مطابق قانون ایران دولت به سکونت‌گاه‌های غیررسمی انشعاب آب، برق و گاز نمی‌دهد، مگر آن‌که سکونت آلونک‌نشین‌ها در آن مناطق طولانی شود، اما به محض این‌که انشعاب آب، برق و گاز کشیده شد، زمین‌خواران آلونک‌نشینان را بیرون می‌کنند و در زمین‌های تصاحب‌شده برج و پاساژ می‌سازند.

حدود چهل‌درصد شهری‌های ایران آلونک‌نشینند
این برشی از زندگی یک خانواده‌ی آلونک‌نشین تهران در «مرتضی‌گرد» است؛ خانواده‌ای از فقیرترین دهک درآمدی ایران که نه دسترسی به آب آشامیدنی سالم دارد و نه برق و گاز.

بر اساس آخرین گزارش‌های رسمی حدود سی تا چهل‌درصد شهرنشینان ایران ساکن چنین فضاهایی‌اند.

بنا به اعلام وزارت راه و شهرسازی چیزی نزدیک به سی‌وپنج تا چهل‌درصد جمعیت شهری ایران در سکونت‌گاه‌های غیررسمی زندگی می‌کنند. عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی دولت حسن روحانی، 15 تیر سال 96 در همایش «بازآفرینی پایدار شهری سیستان و بلوچستان» گفته بود که حدود سی‌وپنج تا چهل‌ویک‌درصد جمعیت شهری ایران در وضعیت نامناسبی زندگی می‌کنند.

هم‌چنین طبق آخرین آمار موجود از درآمد و هزینه‌ی دهک‌های مختلف درآمدی متعلق به سال 99 و بر اساس داده‌های مرکز آمار ایران متوسط هزینه‌ی ماهانه در آن سال به ازای هر خانوار شهری، پنج‌میلیون‌وسیصدهزار تومان بوده.

این هزینه برای دهک اول به طور متوسط برابر با ماهی یک‌میلیون‌و‌چهارصدوسی‌هزار تومان و برای دهک دهم معادل با چهارده‌میلیون‌وهشتصدوبیست‌هزار تومان برآورد شده.

این رقم حالا برای آلونک‌نشین‌ها کفایت نمی‌کند و تقریباً تمامی آن بابت اجاره‌بهای آن آلونک‌ها از دست می‌رود.

در واقع اگر تمام اعضای خانواده و حتی بچه‌های کوچک کار کنند، پرداختن اجاره‌ی مالکان آلونک‌ها تقریباً غیرممکن است.

بیست‌وپنج گرم گوشت؛ سرانه‌ی مصرف ماهانه‌ فقرای ایران
فقیرترین دهک‌های درآمدی در ایران ماهانه فقط بیست‌وپنج گرم گوشت قرمز می‌خورند؛‌ تقریباً معادل وزن یک کره‌ی کوچک صبحانه یا دو تکه گوشت.

در زمستان سال 99 موسی شهبازی، مدیر کل وقت دفتر مطالعات اقتصادی مرکز پژوهش‌های مجلس به تسنیم گفت سرانه‌ی مصرف ماهانه‌ی گوشت قرمز در دهک یک تا سه به بیست‌وپنج گرم رسیده و فقیرترین ایرانی‌ها سالانه فقط حدود سیصد گرم گوشت می‌خورند.

قوت غالب فقرای ایرانی نان است
در فروردین سال 95 حسن هاشمی، وزیر بهداشت وقت در نشست رؤسای دانشگاه علوم پزشکی گفت که چهار دهک اول سراغ دندان‌پزشک نمی‌روند.

در دهم بهمن سال 1400 هم مجتبی یوسف، عضو هیات رییسه‌ی مجلس نمایندگان ایران در صحن علنی ساختمان بهارستان اعلام کرد که بیست‌میلیون نفر ایرانی حاشیه‌نشینند و در سکونت‌گاه‌های غیررسمی زندگی می‌کنند.

دولت می‌گوید که برای هر فرد دهک اول چهارصدهزار تومان یارانه پرداخت می‌کند، اما تورم آن‌قدر سنگین بوده که ارزش یارانه‌ی چهارصدهزار تومانی دهک اول معادل ارزش یارانه‌ی چهل‌وپنج‌هزار‌وپانصد تومان اوایل دولت احمدی‌نژاد است.

با تمام این‌ها دولت‌های ایران اطلاعات دقیقی از وضعیت فقرای ایران منتشر نمی‌کنند و می‌گویند نبود بانک اطلاعاتی کافی در این زمینه موجب شده که فرآیند حذف یارانه‌ی ثروتمندان و گرفتن مالیات به چالش بر بخورد.

منبع:خط صلح