ممنوعیت آوازخوانی زنان در ایران؛ «خاموشی» نیمی از موسیقی آوازی کشور برای چهار دهه

کلاس آواز زنان - کپی رایت همشهری

در روزهای اخیر و به موازات ادامۀ اعتراضات مردم در ایران، ویدئوهای جدیدی از برخی کشته‌شدگان این جنبش در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که آنها را در حال رقص و شادی نشان می‌داد؛ از جمله ویدئویی از مهسا امینی در حال خواندن یکی از ترانه‌های گوگوش و از نیکا شاکرمی در حال رقصیدن با دوستانش.

این تصاویر در کنار یادآوری جای خالی آنها، حقیقت تلخ دیگری را نیز یادآور می‌شود: اینکه نادیده گرفتن حقوق زنان ایران در چهار دهۀ اخیر محدود به شیوۀ «پوشش» آنها نبوده، بلکه بهره بردن از حقوق دیگری همچون رقصیدن و آواز خواندن را نیز برای آنها غیرممکن کرده است.

بر این اساس در ادامه نگاهی خواهیم داشت به تحولاتی که در بیش از چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی در ایران روی داده و در نتیجه، حق زنانِ هنرمندِ کشور را برای آوازخواندن و امرار معاش از این مسیر سلب کرده است.

چگونه صدای زنان در ایران ممنوع شد

زنان ایران در طول تاریخ عمدتا به دلایل فرهنگی و مذهبی و تابوهایی که ریشه در تعصب علیه آنها داشته، حضور محدودی در عرصه فعالیت‌های موسیقایی داشتند و تنها قادر به هنرنمایی در محافل خصوصی بودند. به همین دلیل نیز برای قرن‌ها فعالیت‌های موسیقایی زنان محدود به دربار پادشاهان بوده است؛ یعنی جایی که در خلوت درباریان آواز می‌خواندند، ساز می‌نواختند یا می‌رقصیدند.

انقلاب مشروطه ایران تا حدودی این عرصه را برای زنان گسترده کرد و اینگونه بود که برای اولین بار صدای «افتخار خانم» به عنوان اولین خوانندۀ زن ایرانی روی صفحه گرامافون ضبط شد. در دهه‌های بعد از آن نیز با اصلاحات اجتماعی که از سوی پهلوی‌ها به اجرا گذاشته شد، هنرمندان زن بیشتری به آوازخوانی روی آوردند.

با این وجود، محدودیت‌های فرهنگی و اجتماعی همچنان حاکم بود و به همین دلیل بسیاری از زنان خواننده، برای پنهان کردن هویت خود از نام مستعار استفاده کردند و معمولاً خانواده‌هایشان نیز از آنها حمایت نمی‌کردند.

«اشتیاق» محمدرضا پهلوی به مدرن سازی ایران و راه یافتن رادیو و تلویزیون به خانه‌ها، این تابو را نیز بگونۀ قابل توجهی شکست و به این ترتیب اجرای کنسرت توسط زنان خواننده، هنرنمایی در کاباره‌ها یا اجراهای هنری آنها در رادیو و تلویزیون رایج شد.


در همین دوران بود که استعدادهایی همچون هایده (نام‌آور در تلفیق قدرت حنجره و مهارت در تکنیک‌های آوازی)، مهستی (دارنده نشان شیر طلایی از آکادمی جهانی هنر، ادبیات و رسانه) گوگوش، سیمین غانم، سیما بینا و مرضیه کشف شدند و گستردگی اجراهای هنری در کنار توسعۀ مطالعات مرتبط با موسیقی در دانشگاه‌ها و همکاری‌های بین‌المللی در این زمینه، منجر به پیشرفت‌های هنری قابل توجهی در زمانی کوتاه شد.

سرنوشت خوانندگان زن ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷

اما آزادی‌ نورسیدۀ زنان ایران برای خواندن و نواختن و رقصیدن دیری نپایید و با وقوع انقلاب ۵۷ ورق به گونه‌ای تراژیگ برگشت.

روح الله خمینی موسیقی را برای جامعه «مخدر» خواند و خواستار حذف کامل آن از برنامه‌های رادیو و تلویویون شد. او و بسیاری دیگر از روحانیون شیعه همچنین شنیدن آواز زن «به قصد لذت» را خلاف اسلام و عامل به گناه افتادن جامعه دانستند و به این ترتیب طیف گسترده‌ای از ممنوعیت‌ها را در این زمینه اعمال کردند که ممنوعیت آوازخوانی زنان، بویژه تک خوانی یا انتشار آوازهای انفرادی خوانندگان زن از جملۀ آنها بود.


حاصل صدور چنین دستوراتی، توقف فعالیتهای هنری خوانندگان زن و انزوای آنها در خانه‌ها شد و برخی نیز ترک وطن کردند. اگرچه بعدها روح الله خمینی از شدت سختگیری‌ها در موضوع موسیقی کاست و راه برای ساخت موسیقی‌های حماسی و مذهبی مطابق با نظر حکمرانان جمهوری اسلامی فراهم شد، اما تغییری در موضوع «ممنوعیت آوازخوانی زنان» روی نداد و به این ترتیب بسیاری از خوانندگان زن در گذر زمان به فراموشی سپرده شدند؛ آنهم درحالی که حتی در تامین هزینه زندگی‌شان ناتوان بودند.

علی خامنه‌ای نیز با رسیدن به جایگاه رهبری، بطور کلی همان خط مشی را دربارۀ موسیقی و آواز زنان ادامه داد. در یکی از استفتائات او آمده است: «ترویج موسیقی و تدریس آن و تشکیل کلاس‌های موسیقی، هر چند موسیقی حلال باشد، با اهداف عالیۀ نظام مقدس جمهوری اسلامی سازگار نیست.»
او درباره رقص زنان نیز می‌گوید: «رقص زنان در برابر بیگانگان و همچنین هر رقصی که موجب مفسده و برانگیخته شدن شهوت گردد، حرام است و به کارگیری آلات موسیقی و گوش دادن به آنها هم اگر به صورت لهوی مضلّ عن سبیل‌الله باشد، حرام است و وظیفه مکلّفین در این موارد، نهی از منکر است.»

موسیقی و فرهنگ در عصر رفسنجانی و خاتمی

تحمیل سختگیرانۀ ممنوعیت‌ها بر فعالیت‌های موسیقایی زنان ایران تا اواسط دهه ۷۰ شمسی ادامه داشت؛ یعنی تا زمانی که سیاست دولت‌ها کمی تغییر کرد و به زنان اجازه داده شد که در گروههای کر آواز بخوانند.

در این دوران که با ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و سپس محمد خاتمی مصادف بود، برای نخستین بار جشنواره موسیقی بانوان (سال ۱۳۷۵ شمسی) برگزار شد، به برخی گروههای موسیقی بانوان نیز اجازه داده شد در دوران برگزاری جشنواره موسیقی فجر اجراهایی «بار دیگر ویژه بانوان» داشته باشند و به این ترتیب گهگاه برنامه‌هایی در تهران و برخی شهرها با اجرای خوانندگان زن و بطور اختصاصی برای زنان اجرا کنند؛ اگرچه که برگزاری این کنسرت‌ها آنهم صرفا برای مخاطبان زن آنقدر هزینه‌بر بود و انجام فعالیتهای تبلیغی ویژۀ این کنسرت‌ها با چنان محدودیتهایی همراه بود که بسیاری از خوانندگان زن از برنامه‌ریزی برای این کار صرف نظر می‌کردند.

در همین دوران بود که گروههای سنتی همچون دستان و خنیا ظهور کردند و گروههای قدیمی‌تر همچون کامکارها و شمس توان بیشتری برای هنرنمایی یافتند. دیگر اینکه کنسرت‌هایی با حضور زنان در فرهنگسراهای ساخته شده توسط غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران برگزار شد، به خوانندگانی همچون پریسا فرصت داده شد تا نسل جدیدی از زنان ایرانی را آموزش دهند و دریا دادور، خوانندۀ ایرانی مقیم فرانسه نیز به ایران دعوت شد تا دو قطعه را در تالار وحدت اجرا کند.

اما «تک خوانی» زنان همچنان ممنوع بود؛ به همین دلیل نیز لوریس چکناوریان، آهنگساز مشهور ارمنی‌-ایرانی، یک گروه کر از سوپرانوها در کنار خانم دادور قرار داد تا همگی آواز بخوانند و به این ترتیب مطمئن شوند که همه چیز مطابق با مقررات است.

عمده فعالیت زنان در این سال‌ها و در چهارچوب گروهها و کنسرت‌ها، خوانندگی به سبک سنتی بود و نه بطور مثال موسیقی پاپ؛ اما به تدریج در این بخش نیز به زنان فرصت داده شد که به عنوان «همخوان» در کنار مردان هنرنمایی کنند. به این ترتیب گروههایی همچون آریان ظهور کردند.

همخوانی زنان؛ فرصت یا معضل؟

«همخوانی» حداکثر فرصتی بوده که تا کنون جمهوری اسلامی به زنان خواننده برای هنرنمایی در کنسرت‌های رسمی یا برای انتشار آلبوم داده است؛ اگرچه که همین حضور محدود و «در سایۀ» مردان خواننده نیز همیشه تحمل نمی‌شده است.

تا کنون بارها صدور مجوز برای اجراهایی که زنان در آن «همخوان» بودند با مشکل مواجه شده است؛ آنهم به بهانه‌های مختلف از جمله اینکه از نظر مقامات جمهوری اسلامی، صدای زنان همخوان در این آثار «قویتر» از مردان بوده است.

مریم پارسی، خواننده مقیم استرالیا در جریان مصاحبه‌ای که از سوی وبسایت «زندگی بدون ترس» (living life fearless) منتشر شد، «ممنوعیت تک خوانی» زنان را مهمترین مانع فعالیت‌های موسیقایی زنان دانسته است.

به گفتۀ او، این ممنوعیت باعث شده که گروههای موسیقی دارای خواننده زن نتوانند به راحتی مجوز کنسرت بگیرند؛ چراکه اولا این گروهها باید دست‌کم دو زن خواننده داشته باشند و دیگر اینکه در مواردی، دست‌کم یک خواننده مرد نیز باید همزمان با خوانندگان زن آواز بخواند تا صدای خانم‌ها به وضوح شنیده نشود.

او به موارد متعدد لغو شدن مجوز کنسرت آنهم در شب قبل از اجرا اشاره دارد و می‌گوید: «تصور کنید که این اتفاق آنهم پس از ماه‌ها تمرین چقدر می‌تواند ناامید کننده باشد. یک خواننده باید سال‌ها آموزش ببیند و تمرین مستمر داشته باشد تا به سطحی برسد که بتواند روی صحنه اجرا کند.»

او به مشکل دیگری نیز اشاره می‌کند و می‌افزاید: «اگر یک خواننده زن حرفه‌ای که پس از سال‌ها تمرین و تلاش به سطح استادی رسیده بخواهد در ایران اجرا داشته باشد، باید برای گرفتن مجوز، از سایر خوانندگان زن و مرد دعوت کند تا با او همخوانی کنند. و اگر بقیه خواننده‌ها سطح حرفه‌ای او را نداشته باشند (که معمولاً همینطور است) کیفیت کار به شدت پایین می‌آید. در چنین اجراهایی، اساسا صدای خواننده اصلی که زن است به وضوح شنیده نمی‌شود و غم انگیزتر این‌ که نام خواننده اصلی زن باید به عنوان "بک وکال" ذکر شود و خواننده مرد قانوناً به عنوان "خواننده" اصلی کنسرت شناخته می‌شود!»

زنان خواننده در عصر پساخاتمی

در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، اندک فرصت داده شده به زنان خواننده به تدریج از آنها گرفته شد. به گونه‌ای که قطع شدن میکروفون زنان خواننده در زمان اجرا و بدون اطلاع قبلی، به کاری رایج برای مقامات تبدیل شد؛ رفتاری که بسیاری از خوانندگان زن هنوز از «احساس تحقیر» ناشی از آن و نادیده گرفته شدن وقت و انرژی که برای تمرین صرف کرده بودند، در رنج هستند.

لغو کنسرت‌هایی که خوانندگان یا نوازندگان زن در آنها حضور داشتند، در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی نیز ادامه یافت؛ یعنی رئیس جمهوری که پس از دولت محافظه‌کار احمدی نژاد، نوید یک جامعه باز را داده بود.

اعمال فشار بر گروههای موسیقی تا به آنجا پیش رفته که بارها مقامات محلی محافظه‌کار، با وجود داشتن مجوز برگزاری کنسرت از سوی وزارت ارشاد، مستقیما اقدام کرده و از مسیر دادستانی یا نیروی پلیس یا گروههای فشار مانع از اجرای یک کنسرت شده و آن را (حتی با وجود فروش بلیط و حضور مردم در محل برگزاری کنسرت) لغو کرده‌اند.

مجموع این مشکلات باعث شده است که مردان نیز تمایل کمتری برای همکاری با خوانندگان زن داشته باشند تا از موانع قانونی یا هر مشکل دیگری که ممکن است در صورت انتخاب خواننده زن با آن روبرو شوند، جلوگیری کنند.

عدم تمایل به همکاری با زنان، مشکلات دیگری هم برای آنان بوجود آورد. چراکه به تدریج و بویژه در شهرهای کوچکتر، یافتن مربیان حرفه‌ای آواز که علاقمند به تربیت زنان خواننده باشند کمتر و کمتر شد. موزیسین‌های مرد حرفه‌ای عموما ترجیح می‌دهند با هنرمندانی تمرین کنند که سالن کنسرتی برای هنرنمایی آنها وجود داشته باشد؛ چیزی که در ایران درباره خوانندگان زن صدق نمی‌کند.

همچنین گفته می‌شود که ممنوعیت آواز زنان منجر به پدیدار شدن چیزی شده که «زنانه شدن» صدای مردان نام دارد. پدرام پهلوان‌نژاد، آسیب شناس صدا در گفتگو با ایران وایر در این باره می‌گوید: «به دليل عدم امكان اجرای زنان، صدای مردان به سمت صدای زنانه سوق يافته و خيلی از خوانندگان مرد به جای پرورش صدای خودشان، صدايي زنانه دارند.»

نوا جنگوک، از خوانندگان زن ایرانی که بصورت حرفه‌ای به آوازخوانی و آموزش موسیقی پرداخته، در گفتگو با «ماهنامه خط صلح» با صحه گذاشتن بر این موضوع می‌گوید: «خوانندگان مردی را می‌شناسیم که شاید به دنبال جبران خالی بودن جای صدای زنانه در اثر موسیقایی، جیغ‌های عجیب می‌کشند.»

حسین بهاربین، خواننده و استاد آواز، در گفتگو با رادیو فردا به رویداد تلخ تاریخی دیگری در همین رابطه اشاره دارد و می‌گوید: «اگر بخواهیم خانم‌ها را حذف کنیم یعنی نیمی از موسیقی آوازی را حذف کرده‌ایم... و اگر بگویند یک کاری تنظیم کنیم و یک رپرتوار داشته باشیم که گروه کُر نیاز داشته باشد، دیگر نصف آن را نداریم. گویی برمی‌گردیم به قرون وسطی که همین اتفاق افتاده بود و به خاطر همین مسائل، پسربچه‌های خیلی کوچک را متأسفانه اخته می‌کردند که بتوانند بعدها در بزرگسالی از آنها صدای زیر را بگیرند... من نمی‌دانم که این مسئله لذت بردن و منقلب شدن یک مرد چقدر اهمیت دارد که مثلاً در اروپای قرون وسطی چنین جنایتی را انجام می‌دانند.... در ایران ما هم این طور بوده و از اواسط قاجار و صفویه شروع شده بود به پسربچه‌ها لباس دخترانه می‌پوشاندند و برای رقص و آواز استفاده می‌کردند.»

بنا بر شواهد تاریخی در دوران امپراطوری عثمانی نیز جنایت مشابهی را در قبال مردان جوان انجام می‌دادند تا از صدای آنها برای آوازخوانی به جای زنان استفاده کنند.

درد تامین زندگی و معضل «تبعیض و خشونت» علیه زنان


با دلایلی که ذکر شد کاملا روشن است که چشم انداز مالیِ فعالیت به عنوان یک خواننده زن در ایران نیز بسیار بد است.

شرح حال زندگی بسیاری از خوانندگان زن ایران حاکی از آن است که در حالی که خوانندگان مرد می‌توانند در محیط های حرفه‌ای تمرین کنند و بخوانند و آلبوم منتشر کنند و درآمد داشته باشند، زنان خواننده نه تنها هیچکدام از این امکانات را ندارند، بلکه دستمزد مناسبی نیز دریافت نمی‌کنند و گهگاه مردان برگزار کننده کنسرت‌ها و برنامه‌های هنری، خلف وعده نیز می‌کنند و حتی دستمزد اندک توافق شده را به زنان نمی‌پردازند و شکایات زنان خواننده به دستگاه قضایی ایران نیز به جایی نمی‌رسد.

سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران در چهار دههۀ اخیر نه تنها باعث شده حضور زنان در برخی اجراهای هنری همچون «اپرا» به مسئله ای آرمانی و دست نیافتنی تبدیل شود، بلکه به تدریج این باور در جامعه گسترش یابد که اصولا در حوزه موسیقی و آواز، در میان جمعیت ۴۲ میلیون نفری زنان ایران، زن «توانمندی» نیز وجود ندارد تا بتواند با خوانندگان و موزیسین‌های مرد ایران برابری کند.

نوا جنگوک، ممنوعیت خوانندگی زنان را نوعی «تبعیض و خشونت علیه زنان» می‌داند و می‌گوید: «در طی این چهل سال... زنان اجازه داشتند که فقط در شرایطی که صدایشان زیر صدای مرد یا مردانی پنهان شود بخوانند؛ تا کمتر "تحریک کننده" باشد!... چطور در جامعه‌ای که این همه اساتید موسیقی داریم و "خانه موسیقی" داریم، هیچ کس به مسئله ممنوعیت صدای زنان در موسیقی اعتراض نمی‌کند؟ به نظرم به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسند آنهایی که به این موضوع اشاره‌ای کرده‌اند.»

او می‌افزاید: «این ستم، ستمی نیست که فقط شامل حال زنان می‌شود؛ بلکه بخشی از موسیقی هم به شکل غیرمستقیم نابود می‌شود. چرا که آهنگساز هم به ناچار، تنها برای صدای راست کوک یا صدای مردانه خواهد نوشت. شاید بدبینانه به نظر بیاید، اما مردان خواننده طی این سال‌ها از این کمبود استفاده هم کرده‌اند و باعث شده که بیشتر دیده و شنیده شوند....شما تصور کنید اگر صدای ادیت پیاف یا جون بایز یا ماریا کالاس را از موسیقی جهان حذف کنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ همین اتفاق برای موسیقی ایران افتاده است. نمی‌شود یک بازه صدایی را به کل از موسیقی حذف کرد... از شما می‌خواهم که چشمان خود را برای فقط چند دقیقه ببندید و دنیایی را تصور کنید که زنانی برای دادن احساس آرامش و امنیت به فرزندانشان، نتوانند لالایی بخوانند. حتماً دنیای پوچ و ترسناکی خواهد بود!»

شبکه‌های اجتماعی؛ فرصتی برای زنان خواننده در ایران

در سال‌های اخیر نفوذ گسترده شبکه‌های اجتماعی در ایران بویژه اینستاگرام و یوتیوب، این فرصت را در اختیار خوانندگان زن گذاشته تا بتوانند هنر خود را معرفی یا درباره مشکلات آن صحبت کنند.

از مسیر همین شبکه‌ها، برگزاری کنسرت‌های غیررسمی رایگان که نیاز به مجوز دولتی ندارند نیز ممکن شده است. خوانندگان زن می‌توانند در این رویدادها بصورت انفرادی حضور یابند و بصورت «تک خوان» برای مخاطبانی که معمولا مختلط هستند بخوانند.

اما فعالیت به این شیوه نیز دو خطر مهم دارد؛ اول اینکه همین فعالیت محدود و بدون دستمزد نیز معمولا با قهر حکومت متوقف و خواننده زن بازداشت و مجازات می‌شود. نمونه آن دستگیری چهار خواننده زن در میناب به دلیل آواز خواندن در عروسی، یا حکم یک‌سال زندان برای شش زن به دلیل آوازخوانی در یک ویدئو بوده که در مهر ۱۳۹۸ از سوی دادگاه انقلاب تهران صادر شد.

مشکل دوم و بزرگتر اینکه به تدریج زنان خواننده ایران، دیگر در دنیای واقعی حضور ندارند و «موجودیتشان» تنها به دنیای مجازی محدود می‌‌شود.

حسین بهاربین علت ممنوعیت‌های چهاردهه اخیر جمهوری اسلامی ایران برای آوازخوانی زنان را «زن هراسی» می‌داند و می‌گوید: «ما وقتی صدای زن را نداریم عملاً نصف موسیقی آوازی را نداریم... اصلاً بحث دین نیست. اینها می‌خواهند با استفاده از چند تا حدیث و آیه و روایت نصف جامعه را فلج کنند.... اینها می‌دانند که اگر به زنان میدان و به قول خودشان رو بدهند،.... از این شش هفت نماینده مجلس چند نفر هم می‌خواهند بروند توی کابینه [و] حتماً یکی هم می‌خواهد بشود رئیس‌جمهور و حتماً چهل سال دیگر هم یکی از خانم‌ها می‌خواهد داعیه رهبر شدن کند! خوب از همین مسائل کوچک اجازه رشد و نمو به زنان نمی‌دهند [تا در] یک جامعه هشتاد میلیونی، عملاً چهل میلیون خاموش باشد.»

منبع:یورو نیوز