PEZHVAKEIRAN.COM اروپا نگران از رشد اسلامگرایی و بی‌تفاوت نسبت به ریشه‌های آن در خارج
 

اروپا نگران از رشد اسلامگرایی و بی‌تفاوت نسبت به ریشه‌های آن در خارج

در حالی‌که یافته‌های آماری و افکارسنجی‌ها از اوج‌گیری گرایش‌های اسلام‌گرایانه میان جوانان مسلمان فرانسه خبر می‌دهند، کشورهای اروپایی همچنان روابط نزدیک خود را با حکومت‌های اقتدارگرای اسلامی حفظ کرده‌اند که از منابع اصلی رشد اسلامگرایی در غرب به شمار می‌روند. 

برگزاری نماز جماعت در یکی از خیابان‌های پاریس
برگزاری نماز جماعت در یکی از خیابان‌های پاریس © dr

افزایش چشمگیر گرایش‌های دینی و سیاسی در میان مسلمانان فرانسه، که در تازه‌ترین نظرسنجی مؤسسه «ایفُپ» برجسته شده، بار دیگر بحث درباره نسبت میان دین، جامعه و ارزش‌های جمهوری را به صدر مباحث عمومی آورده است. نتایج این نظرسنجی، که به‌گفته بسیاری «تکان‌دهنده» است، بازگشت گسترده به اسلامگرایی و همدلی با آن در میان مسلمانان فرانسه - به‌ویژه در میان جوان‌ترها – را نشان می‌دهند. این تحولات، چنان‌که «رُوود کوپمانس»، جامعه‌شناس نامدار و استاد دانشگاه هومبولت برلین، در گفتگوی خود با اکسپرس توضیح می‌دهد، نه منحصر به فرانسه است و نه صرفاً محصول شرایط داخلی، بلکه بازتاب روندهایی عمیق‌تر در جهان اسلام طی پنج دهه گذشته است.

کوپمانس، که سال‌هاست دربارۀ سیاست‌های ادغام مهاجران، کثرتگرایی فرهنگی و جایگاه جوامع مسلمان در اروپا تحقیق می‌کند، می‌گوید که تحولات تازه «کاملاً در امتداد جهشی است که از دهه ۱۹۷۰ در بسیاری از کشورهای مسلمان، و سپس در میان مهاجران مسلمان در اروپا مشاهده می‌شود». به گفتۀ او از انقلاب ۱۹۷۹ ایران تا جنگ داخلی افغانستان، از اوج‌گیری اسلام سیاسی در ترکیه تا گسترش جریان‌های سلفی در بخش‌هایی از آفریقا، «اسلام‌گرایی» طی این دوران در بسیاری از جوامع مسلمان بدل به روایت غالب از دین شده و طبیعی است بازتاب آن در جوامع مهاجر نیز دیده شود.

یکی از یافته‌های چشمگیر نظرسنجی ایفُپ، شکاف نسلی است. درحالی‌که استفاده از حجاب در میان زنان بالای پنجاه سال شدیداً کاهش یافته، در میان دختران و زنان زیر بیست‌وپنج سال افزایش قابل‌توجهی دارد. کوپمانس این شکاف را «پدیده‌ای اروپایی» می‌داند و می‌گوید جوانان - چه مسلمان و چه غیرمسلمان - امروز بیش از گذشته به مواضع رادیکال سیاسی چه در چپ و چه در راست گرایش نشان می‌دهند. به‌زعم او، این گرایش در بخش‌هایی از جوانان مسلمان نیز دیده می‌شود و بخشی از آن با «احساس تبعیض» و «برداشت از جهان به‌مثابه صحنه‌ای روبرو با دشمنی علیه اسلام» پیوند دارد.

به باور او، «نسل‌های اول مهاجران، که خود را میهمان جوامع میزبان می‌دانستند، توقع چندانی در زمینۀ برابر‌یِ حقوقی نداشتند». اما نسل‌های دوم و سوم خود را «شهروندانی تمام‌عیار» می‌دانند و بروز نابرابری یا تبعیض می‌تواند زمینۀ واکنش‌های هویتی شدیدتر را در میان آنان فراهم کند. افزون بر این، در بسیاری از محله‌ها ترکیب جمعیتی تغییر کرده و جوانان مسلمان در محیط‌هایی بزرگ می‌شوند که تماس اجتماعی‌شان با دیگر گروه‌ها اندک است . این روند به‌گفتۀ کوپمانس «به شکل‌گیری فرهنگ‌های جداافتاده کمک می‌کند».

او دربارۀ دیگر یافته‌های نظرسنجی - از جمله اینکه بخش مهمی از پاسخ‌دهندگان «قوانین دینی» را بر «قوانین جمهوری» مقدم می‌دانند یا اینکه اکثریت آنان «دین را به علم» ترجیح می‌دهند - تأکید می‌کند که این موضوعات در ادبیات علمی کاملاً شناخته‌شده‌اند و نشان‌دهندۀ گرایش‌های بنیادگرایانه‌اند که در کشور‌های مبدأ نیز رایج‌اند. او یادآوری می‌کند که در بسیاری از جوامع مسلمان، از ترکیه تا مراکش و پاکستان، «برداشت بنیادگرایانه از دین» طی دهه‌ها تقویت شده و تأثیر آن طبیعتاً به اروپا نیز رسیده است.

این پژوهشگر در بخش دیگری از گفتگوی خود به پیامدهای اجتماعی و آموزشی این تحولات می‌پردازد: از دشواری تدریس موضوعاتی چون هولوکاست در کلاس‌های درس گرفته تا فشارهایی که برخی معلمان و هنرمندان برای پرهیز از انتقاد مذهبی تحمل می‌کنند. او همچنین به پیامدهای نامطلوب گرایش‌های محافظه‌کارانه در حوزه «نقش اجتماعی زنان» اشاره می‌کند که به گمان او «یکی از عوامل تعیین‌کننده در کندی پیشرفت اقتصادی و آموزشی بخش‌هایی از جوامع مهاجر مسلمان» است.

در بخش پایانی گفتگو، کوپمانس می‌گوید که چالش اصلی اروپا این است که «ریشه‌های روند فعلی خارج از مرزهای آن قرار دارد». فشارهای رسانه‌ای، مالی و فرهنگی از سوی کشورهایی که روایت بنیادگرایانه از اسلام را تقویت می‌کنند، پیوسته بر اروپا اثر می‌گذارد. او تأکید می‌کند که «هیچ راه‌حل معجزه‌آسایی» وجود ندارد جز اینکه دولت‌ها اصول بنیادین آزادی‌های لیبرال را با قاطعیت پاس بدارند، مرزهای روشن میان دین و دولت را حفظ کنند، جریان‌های افراطی را - چه از راست و چه از اسلام سیاسی -  محدود سازند و در عین حال «از صداهای اصلاح‌طلب و لیبرال در درون جوامع مسلمان حمایت فعال» کنند. به گفتۀ او، «جوامع اروپایی باید به یاد داشته باشند که نخستین قربانیان بنیادگرایی مذهبی خودِ مهاجران و فرزندان آنان هستند. اگر این روند معکوس نشود، شکاف‌های اجتماعی عمیق‌تر خواهد شد.»

در حالی که پژوهشگران و نهادهای مطالعاتی اروپا بر ضرورت حمایت از گرایش‌های لیبرال، سکولار و اصلاح‌طلب در جوامع مسلمان مبداء تأکید می‌کنند، سیاست عملی اروپا و غرب در دهه‌های اخیر مسیر دیگری را پیموده است. بسیاری از حکومت‌های بنیادگرا یا اسلام‌گرا - از ایران گرفته تا قطر و ترکیه و دیگر جاها - نه‌تنها با فشار جدی روبرو نشده‌اند، بلکه در مواردی شریک اقتصادی و امنیتی غرب بوده‌اند. این تناقض آشکار میان «ارزش‌های اعلامی» و «منافع واقعی»، ریشه‌های عمیقی دارد.

برای اروپا، ثبات در خاورمیانه و شمال آفریقا، حتی زیر سلطۀ رژیم‌های غیردموکراتیک، مطلوب‌تر از دگرگونی‌های ناگهانی است. هر شکاف بزرگ سیاسی در جهان مسلمان می‌تواند موج‌های مهاجرتی تازه ایجاد کند، قیمت انرژی را دچار تلاطم سازد یا به جنگ‌های داخلی بینجامد. از نگاه پایتخت‌های اروپایی، «ثبات اقتدارگرایانه» گاه کم‌هزینه‌تر از «گذار دموکراتیک نامطمئن» است، به‌ویژه در کشورهایی که سقوط قدرت می‌تواند خلأ خطرناکی ایجاد کند.

غرب پس از تجربه‌های تلخ مداخله‌های نظامی، از‌ جمله در عراق و لیبی، از هرگونه تغییر رژیم گریزان است. هربار که اپوزیسیون‌ها پشتیبانی شدند، نتیجه نهایی هرج‌ومرج، قدرت‌گیری جریان‌های افراطی یا جنگ‌های فرسایشی بوده است. این تجربه‌ها نگرانی نیرومندی ایجاد کرده است: «هر تغییری ممکن است وضع را از آنچه هست بدتر کند.»

اروپا در دو دهه گذشته به‌شدت نسبت به بحران‌های مهاجرتی حساس شده است. هر بحران بزرگ سیاسی یا اقتصادی در خاورمیانه بلافاصله به موج‌های مهاجران و پناهجویان تبدیل می‌شود. این موج‌ها فضای داخلی اروپا را قطبی و راست افراطی را تقویت می‌کند. از این منظر، حفظ وضع موجود - حتی در کنار رژیم‌های بنیادگرا - از خطر بی‌ثباتی گسترده کم‌هزینه‌تر تلقی می‌شود.

بخش بزرگی از منابع انرژی اروپا در گرو همکاری با کشورهایی است که نظام‌های سیاسی دینی یا اقتدارگرا دارند:

قطر، عربستان، ترکیه و حتی ایران. منافع اقتصادی، قراردادهای کلان، خطوط لوله و دسترسی به بازارهای منطقه، عملاً سیاست «فشار برای اصلاح» را از اولویت غرب خارج کرده است.

اروپا در داخل از مسلمانان می‌خواهد با سکولاریسم و ارزش‌های جمهوری سازگار شوند، اما در سیاست خارجی با دولت‌هایی همکاری می‌کند که خود مروج گونه‌های سخت‌گیرانه‌تری از اسلام سیاسی هستند. این تناقض به تقویت روایت‌های اقتدارگرایانه دینی در خود اروپا نیز دامن می‌زند.

اروپا و آمریکا از یک‌سو می‌گویند اسلام‌گرایی رو به رشد خطرناک است، و از سوی دیگر در سیاست خارجی به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که بقای حکومت‌های بنیادگرا تضمین شود. این شکاف میان ارزش‌ها و منافع در عمل به تضعیف نیروهای لیبرال در کشورهای باصطلاح مسلمان و تقویت جریان‌های اسلام‌گرا در خارج از این کشورها انجامیده است.

غرب برای مهار اسلام‌گرایی در داخل، ناگزیر باید به تقویت نیروهای آزادی‌خواه و دموکراسی‌طلب در کشورهای مبدأ بیندیشد، اما سیاست خارجی‌اش هنوز با چنین هدفی هم‌سو نشده است.

منبع:رادیو فرانسه