PEZHVAKEIRAN.COM خودفریبی و دیگر فریبی
 

خودفریبی و دیگر فریبی
شعله امید

آدمها تصور میکنند کسی را که خیلی دوستش دارند ، نزدیکترین و امین ترین فرد زندگی شان است. آدمها تصور میکنند کسی را که خیلی دوستش دارند میتواند بتمامی و بطور مطلق در تمام فراز و نشیبهای زندگی ، یار و همراه باشد و در غم آدم غمگین شود و پا به پای شادیها و خنده های آدم ، شاد گردد و بخندد. حالا خنده هم که نکند لااقل از شادی ِ طرف مقابل خوشحال شود و لبخند بزند و یا در اندوههای دوست خود اشک هم که نریزد اما لااقل نگرانش شود.
 
آدمها خیال میکنند کسی را که خیلی دوستش دارند ، صادق ترین و معتمدترین و خوش نیت ترین و بی اشتباهترین موجود دنیاست. زیباترین ( نه فقط از نظر ظاهری بلکه از نظر فکری و جوهره و جانمایه) ، آگاهترین در تمام زمینه ها، منطقی ترین تا جایی که آدم به منطق خود نیز شک کند!، باهوش ترین و.....و هرچه « ترین» های مثبت هست را به اومی بندند تا وی را به اوج افلاک برسانند و خود را زیر سایهء او در امن و امان بدانند و بی نیاز از غیر و بی هراس از آینده ای ناپیدا.
 
اما افسوس... چراکه گاه درست برعکس ِ این تصورات ، صادق است!
 
آدمها نمی دانند گاه آن کسی را که دوستش دارند ، یعنی « تنها کسی که خیلی دوستش دارند»، از قضا بسی دور ، غیرقابل درک ، نامحرم ، بی عاطفه ، بی توجه و ( و حتی همراه با ناراستی) است.
 
آدمها نمیتوانند با واقعیتی که علیرغم میل و خواستشان است براحتی کنار آیند و بهمین دلیل حقیقت تلخ را نمیپذیرند و به رویای شیرین که سراسر دروغ و فریب است چنگ می اندازند. گویی تشنه ای در صحرا و بیابان که با علم به نبودن هیچ چشمه و جویباری ، سراب را باور میکند ، فقط بخاطر اینکه دوست دارد باورش کند !
 
این « فریب ِ خویشتن » مسئله ای پیچیده و بغرنج است. این فریب دادن ِ خود ، شاید نوعی مکانیزم دفاعی باشد. اما دفاع در برابر چه ؟
 
بهرحال آنچه مسلّم است اینست که انسان در سیر تحولات و تکامل فکری و عاطفی خود ، دیر یا زود به این نکته پی خواهدبرد که اسیر افسونی شده که آن افسون به ارادهء خویش و سر رشتهء آن در دست خویشتن ِ خود بوده . افسونی که نه مبنای صرفا" عاطفی بلکه پایه هایی فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی دارد.
 
در مقطعی که سیاست در تمام لایه های زندگی آدمها رسوخ کرده و هرچه در زندگی هست ، از کتابی که در دست نوشتن یک نویسنده است تا لقمه نانی که اگر دیروز 500 تومان بوده امروز 600 تومان شده ، از تماشای برنامه های تلویزیون گرفته تا قدم زدن در پارک و گفتگو با آدمهای خسته و پژمردهء نشسته بر نیمکت پارکها ، همه و همه در پایان به سیاست گره میخورد ، چگونه میتوان انتظار داشت که «عواطف»، « بدون دخالت عوامل دیگر» شکل بگیرد و ریشه بدواند؟ آنهم عواطفی که خشت خشت بنای آن - حال گیریم نه مطلقا" سیاسی اما - همه از جنس آرمانگرایی و هدف اجتماعی بوده است.
 
و زهی تاسف وقتی که پله پلهء یک آشنایی و شناخت و دوستی ، از سوی یکطرف با اوج سادگی و صداقت و اعتماد و ایمان و باور و از جان مایه گذاشتن ، و از سوی طرف مقابل از ابتدا با بیصداقتی و فریب و خدعه و با هدفی خاص همراه باشد. 
و تلختر از آن ، اینست که هنوز هر دو سوی قضیه نخواهند اعتراف کنند و نخواهند به روی هم بیاورند که فریب خورده اند یا فریب داده اند!
 
و آیا این باز ادامهء همان تسلسل ِ باطل ِ « فریب خویشتن» نیست!!؟  گونه ای از شکل تکامل یافتهء خود فریبی و دیگر فریبی!!!؟
 
و این خودفریبی و دیگر فریبی ، هنگامی که جنبهء بزرگتر و وسیعتر بخود بگیرد و در صحنهء اجتماعی و سیاسی از آن بهره برداری شود ، بزرگترین صدمات و لطمات تاریخی را به جامعه وارد خواهدکرد. هرگونه بهره برداری از عواطف جامعه و سوء استفاده از ناآگاهی و اعتماد و اعتقادات و احساسات مذهبی مردم ، از سوی هرکس که باشد بنا بر وجدان بشریت ، چیزی جز جنایت نیست و این بهره برداری در سیری که مبداء آن جنایت است بدون جنایت طی نخواهدشد. پس بایستی از ادامه و شکل گیری مجدد آن ، جلوگیری بعمل آورد.
 
وقتی در عرصهء سیاسی ، از فردی چهرهء کاریزماتیک ساخته میشود و وی را به انواع و اقسام و به جمیع صفات تفضیلی و عالی متّصف کرده و از این چهره ، نقشی ماورائی زنند و جایگاهش را به عرش اعلاء برسانند ؛ و زمانیکه بندگانِ درگاهش ( بردگان دربارش) خادمین چشم و گوش بستهء بارگاه گردند و یا چاکران ِ دارای جیره و مواجب ؛ آنگاه بتدریج  « چهرهء کاریزما » که اینک بر مسند جایگاه « رهبری» و « پیشوایی» نشسته است و بر جمعیتی کلان ، حکمرانی و فرماندهی میکند براحتی میتواند بر موج احساسات و معصومیت و جان بی آلایش جامعه ( بویژه جوامع شرقی) سوار شود و قیمومت خود را بر آنها رسمی ساخته و مُهر خدایی بر تک تک سخنان و فرامین خود بزند.
اینچنین شخصی بر اساس حمایتهای پنهان و آشکار دولتهای از ما بهتران ،  حرفهایش را چونان آیاتی نازل شده از آسمان به مردم قالب میکند. در این شرایطست که جامعهء زیر دست رهبری ، بتمامیت تحت سلطه و سیطرهء رهبری قرار خواهدگرفت و چنانچه در پروسهء رشد و تحولات فکری ، به نقطه ای برسد که  بندهای احساسات و هیجانات را بریده و با تعقل و خرد و منطق به پوچی عملکردهای گذشته اش برسد ، در تلاش برای شکستن بت بزرگ بایستی درگیر ِ جدال با خودساخته ها و خودپرداخته هایی گردد که دیروز بی عقلانیت و برحسب تهییج و شور زودگذر ِ جامعه ، همانها را « درست» و « صحیح» میشمرده و برای استقرار و قدرت بخشیدنش از جان نیز مایه میگذاشته، و حال در این راستاست که هرچه رنگ و نیرنگ است را باید به آب زلال حقیقت شست و واقعیت را پذیرفت. هرچند تلخ.
 
البته درکشاکش و نبرد با بت بزرگ، نوکران و چاکران دربار و آستان شخص ِ رهبر، از هیچ حیله ، دروغ ، تهمت ، فحاشی ، توطئه ، تجاوز ، خشونت و خونریزی و کشتار فروگذاری نخواهندکرد، جوی های خون به راه خواهند انداخت ، همانگونه که تابستان 67 را رقم زدند، بهمانگونه که فروغ جاویدان را نقش بستند. اما سرانجام مردم ِ فریب خورده که بعد از فریب ، با قساوت هرچه افزونتر تحت ستم و ظلم قرار گرفته اند، اینبار با وقوف بر خطاهای گذشته و با علم به واقعیتها، و با پرهیز و گریز از موهومات و هرچه ایدئولژیست، حقانیت خویش را به اثبات خواهند رساند.
 
 آنچه پیروز است نور و روشنایی ِ حقیقت است. روزی که مردم به اشتباهات تاریخی خود پی برده و حقانیت خود را باور کنند ، روزیست که نه دیگر خمینی ها و خامنه ای ها با استناد به  قانونِ خودساخته  قادر خواهندبود « ولی فقیه » و مالک جان و مال جامعه باشند و نه امثال رجوی قادر خواهندبود که بر اساس انقلاب ایدئولژیک «رهبر عقیدتی» شوند و دیگران را فنا و ذوب شده در خود و خود را صاحب جان و مال اعضای سازمان خویش بخواهند و بدانند.
در عصری که انسان به مدد پیشرفت علم و دانش و تکنولژی درحال تسخیر فضا و کهکشانهاست ، پیروی از عقاید موهومی که به قلدری و سلطه و دیکتاتوری دشمنان عقل و خرد بینجامد خود ظلمیست آشکار بر انسان و انسانیت.
 
به امید روزی که هیچ خمینی و رجوی و هیچ دیکتاتوری وجود نداشته باشد و نتواند با سوء استفاده از احساسات مذهبی و عاطفی مردم مظلوم و بیگناه، تپه تپه  شهید بسازد !
 
شعله امید - ایران

منبع:پژواک ایران