مهاجرانی و نتایج ناخوشایند خوردن شیر خر(قسمت آخر)
نیک آهنگ کوثر
مهاجرانی اگر نویسندهی سخنرانیهای روسای جمهوری ایران میشد، به حتم تاریخ ادبیات سیاسی ایران را متحول کرده بود. انتخابهای هوشمندانه و استفادهی بهینه از ادبیات قدیم و جدید در سخنرانیها و جلسات معروفش در مجلس، به سختی از خاطرهها میرود. اما اشکال کار اینجا است که عطاالله سعی میکرد با استفاده از حکایتهای سعدی، خودش را معرفی کند و حواسش به هیچ وجه به آیندهای نبود که به دست خودش و تحت تاثیر شرایط روزگار، نقض کنندهی تصویری میشد که ساخته بود.
وقتی در مجلس شورای اسلامی در پیشگاه نمایندگان مجلس پنجم، حکایت «۹۶ کلمهای» مورد علاقهاش را خواند، طرفداران خاتمی شادمان بودند از انتخاب یک ادیب دانشمند که خیال میکردند نفسی سلیم دارد و بهواقع طرفدار «تساهل» است:
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفتهاند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.
به دست آهن تفته کردن خمیر به از دست بر سینه پیش امیر عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا ای شکم خیره به تایی بساز تا نکنی پشت به خدمت دو تا
مهاجرانی در وبلاگ خود، به خاطرهای اشاره میکند از «حاج آخوند» ده مهاجران که گویی تاثیر زیادی روی او گذاشته است. ظاهرا حاج آخوند با اشاره به حکایت ۹۶ کلمهای سعدی، کودکان را طوری اندرز داده که بعد از سالها، مهاجرانی کلمه به کلمهاش را به یاد دارد: «در زندگی انسان گاهی بر سر دوراهه قرار میگیرد. بین حقیقت و مصلحت. حقیقت همان است که دلتان میگوید و مصلحت همان است که عقل حسابگر میخواهد. برای حقیقت باید از چیزی بگذرید و برای مصلحت بر عکس چیزی به دستتان میآید. البته چیزی که به دستتان میآید مثل ماهی زنده چندان توی دست نمیماند؛ میلغزد. برای لقمهای نان هیچ وقت کمرتان را خم نکنید. برای همه دنیا هم کسی را تعظیم نکنید. یادتان باشد وقتی انسان حقیقت را میطلبد، اگر هم به ظاهر چیزی را از دست بدهد. در واقع چیز بزرگتری به دستش میآید. مصلحت طلب هم که خیال میکند چیزی به دست میآورد؛ نمیداند که چه گوهری را از دست میدهد.»
ماجرای ارتباط با نظام سلطنتی عربستان احتمالا بیربط به روابط خاندان هاشمی رفسنجانی با ملک عبدالله نیست. رابطهی قوی این خانواده با درباره سلطان را میتوان در میان اسناد اخیرا آزاد شده ویکیلیکس به خوبی دید: «فائزه رفسنجانی، دختر رئیس جمهور سابق ایران، به عنوان معاون رئیس کمیته ملی المپیک ایران ... در ضیافت خصوصی شام در ریاض در تاریخ ۱۳ ژوئن، که توسط همسر ولیعهد تدارک دیده شده بود، او به مدت ۳۰ دقیقه برای میزبانان سخنرانی کرد آن هم درحالی که تغییرات فائزه، او را غیرقابل شناسایی ساخته بود. او با کت و شلوار ملروز و مویی کوتاه در این مراسم حاضر شده بود.» جالب اینکه موی کوتاه فائزه هاشمی را در نظام اسلامی عربستان دیدهاند و در نظام اسلامی ایران ندیدهاند.
احتمالا بررسیهای بیشتر نشان خواهد داد که هم رابطهی هاشمیها و هم ارتباط کارگزارانشان همچون مهاجرانی با سلطان عربستان چگونه بوده است که سعود الفیصل، خیلی راحت هزینه درس خواندن فرزند عطاالله را تامین کرده است.
اما چیزی که هیچگاه فراموش نمیکنم، نقل قولهایی است که از دوستان قدیمی مهاجرانی به یاد دارم. کسانی که میگفتند از نظر مهاجرانی، افراد تاریخ مصرف دارند. گویی افراد پله میشوند تا عطا بالا برود.
رازهایی که مهاجرانی نگفته و نخواهد گفت
گفتهاند که خانه سعید امامی چندان دورتر از خانهی عطا نبوده است... گفتهاند که عطا مسائل مرتبط با مرگ سعیدی سیرجانی را دقیقتر از بقیه میدانسته...میگویند جلساتی با مسوولان امنیتی در دفتر مدیر روزنامه اطلاعات داشته...مهاجرانی برای چه آیندهای آماده میشد؟ نماینده مجلس که منتقدان و مخالفان نظام را لایق مرگ میدانست و بعدها معاون نخستوزیر شد...معاون پارلمانی ریاست جمهوری و بعد هم وزیر...
مهاجرانی راههای تاثیرگذاری بر رسانهها را خوب میدانست. میدانست چگونه روزنامهنگارانی را تبدیل به تبلیغگران خود کند، به نحوی که بسیاری از مخاطبان سادهدل نمیتوانند خبرها و سندهایی در باره مهاجرانی را باور کنند. باید بررسی کرد تحت مدیریت او، چه گروههایی از امکانات بیشتری بهرهمند شدهاند؟ چرا روزنامه شرق که ادعای کدیور در باره دروغ بودن ازدواج دوم مهاجرانی را منتشر کرده بود، از انتشار عکس سفره عقد خودداری کرد؟ چون گردانندگان و عطریانفر میدانستند که نباید چهرهی غیرواقعی «قهرمان فرهنگی» مخدوش شود.
میتوان بررسی کرد که در زمان حاکمیت تیم مهاجرانی بر جرس، چه میزان واقعیت به نفع یک جناح پنهان شده ... مثل زمانی که مسیح علینژاد در آکسفورد بود و انگار اتفاقی در آن حوالی نمیافتاد! علینژاد سر از مسائل کوچه پسکوچههای مناطق مختلف ایران در میآورد، اما در باره آکسفورد هیچ نمینوشت! قدرت خدا! چه کار رسانهای دقیقی! چقدر قابل دفاع! از بچههای جرس بپرسید که حوزههای ممنوعه چه بودهاند؟
...
در بارهی تک تک مطالبی که مهاجرانی نوشته، میتوان تحقیق کرد و منفعتی در لایههای پنهان بسیاری از نوشتههای او یافت.
...
مهاجرانی از جوانی به سید محمد خامنهای ارادتی ویژه داشت. میزان بودجهای که مهاجرانی به بنیاد صدرا داد معمولا از دیدهها و نظرها پنهان میماند. علت این ارادت چه بود؟
....
اگر حاج آخوند زنده بود، الان توی سر خودش میزد و گلستان سعدی را پاره پاره میکرد و میگفت:
به دست آهن تفته کردن خمیر، به از دست بر سینه نزد امیر عربستان سعودی برای گرفتن پول و غیره!
منبع:پژواک ایران