چند شعر کوتاه
فرناز جعفرزاده
1
گوش ها
دوسؤال چسبیده به صورت فکر
که از علامت ها فراری اند
: این همه سؤال
از کدام انگشت اشاره ریخت
که هیچ صدایی
ازخدایان برنخاست
....................
2
خورشیدِ پریده رنگ را
به کدامین روز
گواه گیرم
وقتی نجابت نور
در دهان شب
بلعیده می شود
.................
3
ویترین ها
مانکن ها
خیابان را فریاد می زنند
حتی
عروسک ها هم خسته اند
ازرفت
از نخ نما شدنِ آمد
....................
4
واژه ای جهان را قِل می داد
واژه ای که چهار قل را
با لهجه ی خاک می خواند
قل
قل
قل اعوذ برب النار
قل اعوذ برب الدار
واژه ای
که جهنم را
به آتش می کشید
فرناز جعفرزادگان
منبع:پژواک ایران