تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران.
محمد محبی
خیزش ۱۴۰۱ ملت ایران به معنای واقعی کلمه ادامه روند یک انقلاب ملی نوین در ایران است. انقلابی که حرکات مقدماتی آن از قبل از خیزش دی ۹۶ هم شروع شده بود.
پسوند «ملی» در اینجا به معنای ملیگرایانه یا ناسیونالیستی بودن این خیزش و انقلاب نیست. اساساً ایدئولوژی ناسیونالیسم برای وضعیت و مفهوم ایران، موضوعیتی ندارد. انقلاب ملی ایران، یک جنبش برای کسب حقوق از دست رفته ملت ایران، و پایان دادن به دوره طولانی آشوب و بینظمی و بیدولتی و بیقانونی در ایران است، دورهای سیاه که از بهمن ۱۳۵۷ شروع شده است بنابراین این یک جنبش حقوقمحور و غیرایدئولوژیک است.
تجمع ۲۲ اکتبر برلین یک پیروزی بزرگ برای ملت ایران، و یک گام مهم و اساسی در روند انقلاب ملی ایرانیان بود. حواشی آن هرچند تأسفبار، اما از اهمیت اندکی دارد.
میدان اصلی و تعیینکننده سرنوشت در داخل ایران واقع است، این ما هستیم که در داخل تکلیف همه چیز را روشن کرده و خواهیم کرد. در تجمعات داخل هم که تاکنون نه تنها شعار ایرانستیزانه داده نشده که حتی مطالبات قومی و محلی و هویتی و امثالهم هم مطرح نشده، و هیچ گروه و شخص فعال در مسایل قومی و تجزیهطلبی صاحب کوچکترین فرصتی برای ابراز وجود نشده است، هر چه بوده، نمود ایرانیت، و ستیر با تمامی شعارها و ایدهآلهای انقلاب ضدایرانی پنجاه.وهفت بوده است.
این انقلاب، یک انقلاب ملی بوده و است و خواهد بود، هیچکس نمیتواند این انقلاب را منحرف کند. انقلاب به مثابه مال منقول نیست که به سرقت برود، مال غیرمنقول هم نیست که غصب شود. اساسأ هیچ انقلابی به سرقت نرفته و غصب نمیسود، اینکه برخی پنجاهوهفتیها مدعی سرقت و یا غصب انقلاب ایرانسوزشان هستند، تف سربالایی است که خودشان هم به یاوه بودن آن واقفاند. وضعیت ۴۴ سال اخیر ایران، نتیجه محتوم آن شورش احمقانه است. در مورد توهم سرقت انقلاب پنجاهوهفت، قبلاً مقالهای نوشتم که پیوند دسترسی به آن را در نخستین نگر در ذیل این فرسته میگذارم.
کارکرد تجمعات هممیهنان عزیز خارج از کشور، آگاه کردن خارجیان به خیرش ملی ایرانیان است که این هدف به خوبی محقق شد و به باور من به صدرصد اهداف خود رسیده است. مخاطبان خارجی فقط عظمت حضور ایرانیان و خواست و اراده آهنین آنها برای تغییر را میبینند، در مورد برخی از نخالههایی که به عمد و یا به سهو کنترل مراسم به دست آنها سپرده شد، طبعأ چیزی نمیدانند. مخاطب غیرایرانی با مشاهده این قبیل تجمعات باشکوه، روی ایران و ایرانی حساب دیگری باز میکند و دولتها و سیاسیون غربی مجبور میشوند که حداقل به ایران منهای جمهوری اسلامی فکر کنند.
حواشی تحمع برلین البته یک قربانی احتمالی هم دارد، و آن کسی نیست جز حامد اسماعیلیون. متأسفانه اگر تبعات حواشی این تجمع جمع نشود حامد را وارد دوره افول خواهد کرد. حامد اسماعیلیون، خواسته و یا ناخواسته، صدهزار جمعیت این تجمع را تبدیل به سیاهی لشکر چند تا تجزیهطلب پلید و مشتی چپ ورشکسته کرد. به همین دلیل لازم است که آن حواشی توسط فعالین انقلاب بررسی و آسیبشناسی شود
حامد اسماعیلیون ستارهای بود که چندصباحی است که در آسمان کمستاره سیاست ایران درخشید و میدرخشد، اما به نظر میرسد که به دلیل عدم درک و باور نسبت به امر ملی توان ادامه حضور در عرصه سیاسی را نخواهد داشت و حس میکنم که از فروغ او کاسته شده و فقط همان دادخواه قبل از شروع خیزش خواهد شد. امیدوارم این حس من درست نباشد و این ستاره پرفروغتر هم بشود. ولی به احتمال زیاد اگر بابت اشتباهات خود به ویژه افتصاحات تجمع برلین درس نگیرد، و آنها را تصحیح نکند، در فراخوانهای مشابه بعدی، یکپنجم جمعیت تجمع برلین را هم نمیتواند به میدان بیاورد.
به قول جواد طباطبایی در سیاست، تبعات یک اشتباه بعضاً بدتر از جنایت است (نقل به مضمون). خطاهای خود حامد اسماعیلیون بیشترین نقش را در افول احتمالی او در آینده خواهد داشت. او فرزند و همسر خود را در جنایت سرنگونی هواپیمای اوکراینی از دست داد. از فردای وقوع این جنایت و فاجعه علم دادخواهی برداشت. و بعضاً در تجمعات چندنفره و حتی تکنفره این حرکت خود را تداوم بخشید. او یک داغدیده است. داغ عزیزش و عشقش را دیده! من میفهمم او چه میکشد؟! من هم چند سال پیش، عشق خود را فقط چندهفته مانده به وصال بهخاطر یک تصادف رانندگی از دست دادم و هنوز هم نتوانستم به زندگی عادی برگردم و در این چند سال حتی یکبار هم از ته دل نخندبدم. تازه من در یک سانحه عزیزم را از دست دادم. ولی او دو عزیز و عشق خود را در یک جنایت بسیار رذیلانه از دست داده است، و سراسر وجودش خشم و نفرت و انتقام است.
با اوجگیری خیزش ملی ایرانیان علیه ضحاکیان حاکم، حامد اسماعیلیون با تمام وجود با این خیزش همراه شد. ولی به نظر میرسد که او مهمترین ویژگی این خیزش و انقلاب یعنی «ملی» بودن آن را درست متوجه نشده است. و آنطور که از شواهد پیداست به اصلیترین قاعده و لازمه این انقلاب یعنی حفاظت از مصالح و کیان ملی ایران، تعهد چندانی ندارد. و احتمالاً خشم و انتقام خود را مقدم بر هر چیزی میداند. راز افول احتمالی او در ادامه روند این انقلاب در هفتهها و ماههای آینده هم در همین نکته مهم نهفته است.
البته این افول احتمالی گرچه تلخ و تأسفبار خواهد بود، ولی در صورت هوشمندی اسماعیلیون قابل جبران است، و به همین دلیل من با هجمه شدید (نه نقد بیتعارف) علیه او به شدت مخالفم. در عین حال عدم جبران از طرف او هم در روند این انقلاب کوچکترین خللی ایجاد نخواهد کرد. هزاران اسماعیلیون هم اگر خود را از روند این جنبش جدا کنند، باز این راه غیرقابل برگشت است. پرواضح است که اگر حامد هزار برابر ابن هم اشتباه کند و راه خود را از راه انقلاب جدا کند، بازهم حامی دادخواهی او در پرونده جنایت هواپیمای اوکراینی خواهیم بود. داغ پریسا و ریرا، همانند داغ کارون، ندا، رامین، سهراب، پویا، مهسا، محسن، نیکا، حدیث، اسرا و ... همه و همه بخشی از داغ جمعی ایرانیان هستند. خونخواهی آنها یک امر ملی است، نه صرفاً یک امر شخصی و خانوادگی و جناحی و حزبی و ...
حامد اسماعیلیون قبلاً هم نشانههایی از عدم تعهد خود به کیان ملی ایران را از خود بروز داده بود. اشتباهاتی چون عدم اجازه ورود پرچم ایران به نشستهای خود که تاحدودی قابل اغماض و چشمپوشی بود. اما در تجمع برلین و قبل و بعد از آن رفتارهایی از خود بروز داد که نمیتوان با بهانههایی چون «اتحاد»، «انشاالله گربه است» و امثالهم به سکوت و مسامحه برگزار کرد.
اسماعیلیون نخستین پیشنهادهنده تجمع برلین بود و ایرانیان ساکن در اروپا به شکل گسترده و تحسینبرانگیزی برای حمایت از خیزش هممیهنان داخل کشور به این تجمع آمدند، شکلگیری این تجمع مدیون ابتکار و پیشنهاد و فراخوان اسماعیلیون نبوده و نیست، بلکه مدیون خونهای جوانان رعنایی است که در این چندهغته بر خیابانهای ایران ریخته شده است، وگرنه در تجمعات و نشستهایی که به دعوت حامد اسماعیلیون قبل از شروع خیزش شهریور ۱۴۰۱ برگزار میشد. جمعیت بسیار اندکی شرکت میکرد.
اسماعیلیون ساکن آمریکای شمالی است، او مسایل اجرایی این تجمع را به بدنامترین و مفلوکترین فعالان ایرانی چپ رادیکال در اروپا سپرد. طیفی که حتی یک درصد هم در جامعه ایران پایگاه ندارد و حتی در میان طیفهای دیگر چپ ایرانی هم منفور است. انتخاب ترکیب سخنرانان که دیگر به فاجعه پهلو زد. دادن تریبون به پستتربن طیفهای تجزیهطلب و ایرانستیز به هیچ عنوان قابل اغماض نیست. و یک پاس گل آشکار به جمهوری اسلامی و ایادی آن بود. درست است که ایادی جمهوری اسلامی اصطلاحاً از آب هم کره میگیرند و از بیربطتربن موارد بهانهای برای حمله به معترضان استفاده میکنند، اما این مسأله اهدای علنی پاس گل به آنها را توجیه نمیکند، هیچ بهانهای به انداره تجزیهطلبی به دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی جهت کشتار مردم بیگناه جرأت و فرصت نمیدهد. هنوز هم جنایت و کشتار دستهجمعی که در جمعه خونین زاهدان رخ داد با بهانه دروغین تجزیهطلبی مورد بیتوجهی بعضیها قرار گرفته است. آنوقت برگزارکنندگان مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملت ایران، به سه تن از حقیرترین تجزیهطلبان تریبون میدهند! اگر تعهدی به تمامیت ارضی ندارند به درک! به جهنم! آیا آنها میدانند در این روزهای سخت و خونین با این کار، چه خطراتی را برای مبارزین داخلی ایجاد میکنند؟! این حجم از بیمسئوایتی حقیقتاً حیرتانگیز است.
درست است که در سخنرانی پنجدقیقهای جامد اسماعیلیون حرفی خلاف مصالح ایران زده نشد و بسیاری از جملات این سخنرانی درخشان هم بود. حتی در میان سطور پیامها و سخنرانیهای آن تجزیهطلبان هم جملات خبیثانه اندکی بود، و البته این قدرت خیزش ملی را نشان میدهد که حقیرترین تجزیهطلبان هم در چنین تجمعاتی خباثت خود را پنهان میکنند. اما صرف سپردن تریبون به آنها هم قابل پذیرش نیست. همچنین حرفهای قشنگ و آرمانی را همه بلدند. حتی برخی استمرارطلبان هم در مقام سخن گفتن، برای آینده ایران رؤیاهای بسیار زیبایی میبافند. اما اگر کسی در عمل تعهدی به خیر و مصلحت ایران نداشته باشد، تمام حرفهای ولو زیبایش باد هوا هستند.
صدالبته حق آزادی بیان همه باید محفوظ باشد. حتی حق آزادی هذیانگویی و عربدهکشی مجانین (سر جای خود) هم مشمول حق آزادی بیان است. اما کسی را نشاید که تریبون مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملی ایرانیان را در اختیار ایرانستیزان تابلودار قرار دهد، آن سخنرانانی که برای این تجمع بزرگ انتخاب شدند، حتی دوسه درصد شرکتکنندگان در تجمع را هم نمایندگی نمیکردند، چه رسد به جامعه ایران!
درست است که غایت اصلی دموکراسی بعد از استقرار حکومت قانون و تثبیت حقوق عموم شهروندان، حمایت از حقوق اقلیتهاست، اما ما در حال نبرد برای دموکراسی هستیم. نه در حال زندگی در دموکراتیکترین وضعیت خود! معنی دموکراتمنشی و اتحاد در چنین برههای این است که از انحصارطلبی دست برداریم و با تمام توان خود با تباهی بجنگیم، نه اینکه بر موج اعتراضات سوار شویم، ادعای فراجناحیبودن بکنیم و بیشترین جمعیت را با استفاده از سرمایه جنبش که حاصل خونهای عزیزترین فرزندان این آب و خاک است جمع کنیم و تریبون آن را در انحصار خود بگیریم و در جواب انتقادات بگوییم که بروید در تجمعات خود حرفتان را بزنید! پس شفاف بگویید که آیا حرف و موضع شما دقیقاً همین حرفهای سخنرانان انتخابی خودتان است؟!
هیچ ایرادی نداشته و ندارد که یک سخنران از میان دگرباشان جنسی انتخاب میشد، خیلی هم خوب بود، اما اختصاص سه چهار سخنران برای این طیف، در بهترین حالت یک بلاهت بود.
هیچکس انتظار نداشته و ندارد که افرادی که مهر چندانی نسبت به ایران ندارند، از میهندوستان برای سخنرانی دعوت کنند، هرچند به گواه شاهدان، اکثریت مطلق شرکتکنندگان در این تجمع با پرچم ایراندوستان (از طیفها و گروههای گوناگون)، یعنی پرچم شیروخورشید حاضر شدند. و بهطور طبیعی شایسته داشتن دستکم یک نماینده در میان سخنرانان بودند. ظاهراً چند نفر از ایراندوستان هم قبل از تجمع با اسماعیلیون تماس گرفته بودند که با مخالفت او روبرو شدند. حالا اصلاً فدای سر همه ایراندوستان! خود برگزارکنندگان هم قبلاً گفته بودند که تریبون در اختیار فعالان میهندوست قرار نخواهند داد. ولی چرا از خانوادههای مبارزین داخلی هیچ پیامی پذیرفته نشد؟! امیدوارم آنچه که شنیدهام دروغ باشد، ظاهراً از میان خانوادههای مبارزین و زندانیان سیاسی ایراندوست، دو سه تا سعی کردند با برگزارکنندگان مراسم برلین تماس بگیرند تا پیام آنها فرستاده و خوانده شود، اما با بیتوجهی روبهرو شدند. اگر اسماعیلیون به ادعای خودش فقط یک فعال مدنی غیرسیاسی است (که ادعای خلاف واقع و غیرشفافی است)، چرا اجرای مراسمی که خود مبتکر آن بود را به یکی از بدنامترین و رسواترین گروههای سیاسی ایرانی که علاوهبر خردستیزی و ایرانستیزی مفرط، سابقه اتحاد با خمینی در انقلاب پنجاهوهفت هم دارند سپرد؟! بعید است که اسماعیلیون تا این حد نسبت به طیفها و دستهبندیهای سیاسی در میان ایرانیان داخل و خارج جاهل باشد، با مروری بر سوابق او میتوان دریافت که حداقل به اندازه یک باشنده سیاسی عادی آگاهی داشته و دارد. و با قصد و آگاهی چنین تصمیمی گرفته است. او حتی از ترکیب سخنرانان هم آگاه بود. او و برگزارکنندگان حداقل حفظ ظاهر هم نکردند! تریبون دادن به ایرانگرایان به عنوان نماینده اکثریت جمع پیشکش، دادن فرصت به خانوادههای مبارزین و دردکشیدههای داخلی هم پیشکش، چرا حداقل یک فعال محیط زیست، یا یک فمینیست خوشنام با یک چپ کمتر بدنام، و یا حداقل به جای آن تجزیهطلبان حقیر یک قومگرا با خباثت کمتر در میان سخنرانان نبود؟!
به هیچ عنوان نباید به سادگی از این مسأله رد شد و به بهانه اتحاد حرفی نزد؟! ما با بیوطنهای مارکسیستی که خودشان هیچ مهری نسبت به ایران ندارند چه اتحادی میتوانیم داشته باشیم؟! هرچند همانها هم در ایران آینده باید حق فعالیت آزادانه داشته باشند، البته من بعید میدانم چپ ایرانی (اعم از میانهرو و تندرو)، توان تأسیس حزب سیاسی و فعالیت سیاسی نرمال را داشته باشد، چپ ایرانی تا زمانی که با ایرانیت کنار نیاید، همچنان کارتونخواب سیاسی مفلوک باقی خواهد ماند. آنها باید دست از ستیز با میهن خود و تاریخ و فرهنگ ملی خود بردارند و در یک زمین سفت به نام میهن بایستند تا بتوانند احزاب خود را تأسیس کنند. در عصر ملتدولتها، ستیر با میهن هم خیانت است و هم بلاهت! بودوباش سیاسی در این عصر فقط در چارچوب میهن و یک ملتدولت تثبیتشده امکانپذیر است. همانطور که اغلب چپهای غربی این ستیز را کنار گذاشتند و در قالب ملتدولتها به بودوباش سیاسی میپردازند. در انتخابات پیروز میشوند و قوای حکومتی را اداره میکنند. چند تا از کارآمدترین و موفقترین احزاب سیاسی چپ اروپایی، در کشورهای دارای حکومت پادشاهی پارلمانی فعالیت میکنند.
ما با ایرانستیزانی که خودشان هم علاقهای به ایرانیت ندارند و بهطور علنی نفرت خود نسبت به ایران را اعلام میکنند چه اتحادی داریم؟! اصلاً اتحاد با این طیفها که بیشتر ار یکی دو درصد در جامعه عقبه ندارند، چه سودی دارد؟!
ما ایرانیان بهخاطر ویار و تنوعطلبی مخالف جمهوری اسلامی نشدهایم. فیتیش براندازی که نداریم! به این دلیل با جمهوری اسلامی دشمن هستیم و برانداز شدهایم که این تشکیلات یک باند مافیایی ضدایرانی است و ایران ما را نابود میکند، ما ایرانیان را به خاک سیاه نشانده است. آن وقت بیاییم با جریاناتی که همانند فرقه تبهکار حاکم، ضد ایران هستند متحد شویم؟! ما با کسانی که نه تنها تمامیت ارضی ایران را قبول ندارند و همانند جمهوری اسلامی، پرچم ایران را هم قبول ندارند و پرچمهای جعلی حمل میکنند (پرچمهایی که حتی با تاریخ و فرهنگ قوم و منطقه مورد ادعای خودشان هم ناسازگار است) هیچ اتحادی نداریم.
در این یکی دو روز دیده شده که برخیها از روی بلاهت و یا از روی دنائت، برخی کشورهای اروپایی را مثال میزنند که برخی مناطق و نواحی آنها پرچم مستقل و جداگانه دارند! زهی جهالت! تاریخ اروپا مملو از جنگ و خونریزی میان اقوام و طوایف است. حتی در همان انگلیسی که در غرب نماد محافظهکاری و تغییرات تدریجی و مسالمتآمیز است، از قرن چهاردهم تا دههها بعد از انقلاب پرشکوه، مدام درگیر جنگ داخلی (با ریشههای مذهبی و قومی) خونین بوده است. همین آلمان متحد کنونی تا دو قرن پیش دهها شاهزادهنشین جدا از هم بود که با تدبیر و بعضاً بیرحمی بیسمارک وصلهپینه شد و به یک کشور تبدیل شد. اقوام اروپایی حتی تا همین صد سال پیش در حال جنگ بیپایان با یکدیگر بودند، ما کی چنین تاریخ خونینی را تجربه کردیم؟! ما زباد خون دادیم، کمتر ملتی به اندازه ما ملت ایران خونش ریخته شد، اما نه در جنگ با همدیگر، بلکه در جنگ با متجاوزین! ما حتی با متجاوزینی که بعد از قتل و غارت به فرهنگ ما علاقهمند شدند هم با خشونت رفتار نکردیم و آنها را بین خود پذیرفتیم. ما ایرانیان کی به جان هم افتادیم که هویتی جدا از یکدیگر تعریف کنیم و بعد از آن پرچمی مسنقل از پرچم ملی بسازیم؟! در ایرانی که تکثر آن بسیار بیشتر از مجموع تکثر در چندین کشور اروپایی است و بعضاً هر پنج کیلومتر زبان و لهجه عوض میشود، هیچ وقت در داخل آن کثرتها غیریتسازی صورت نگرفت، و یک وحدت در عین کثرت در این آب و خاک به وجود آمد. اما در اروپا بسیاری از کثرتها را با خشونت نابود کردند و برخی کثرتها هم باقی ماندند . آن پرچمهای متعدد در برخی کشورهای اروپایی، باقیمانده آن تاریخ خونبار است. اینکه عدهای دلقک برای برخی مناطق و نواحی ایران، پرچم جعل میکنند، در واقع عرض خود میبرند و حتی زحمتی هم به ما تحمیل نمیکنند، همانطوری که در آن تجمع باشکوه برلین عدهای چند پرچم جعلی را برافراشتند، اما اکثریتی که پرچم ملی ایران در دستشان بود، تعرضی به آنها نکردند. چون میدانند که تجزیهطلبان و پرچمهای جعلی آنها کوچکترین خطری برای ایران ندارند. در طول تاریخ ایران، همیشه مگسان تجزیهطلب وجود داشتند، اما هیچکدام در این تاریخ چندهزارساله، حتی توان جابهجایی یک سانتیمتر از خاک ایران را نداشتند، تمامی تکههای جداشده از پیکر ایران، در اثر جنگ و دخالت قدرتهای بزرگ جهانی جدا شدند. در ایران آینده هم قطعاً مگسان تجزیهطلب دیگری هم ظهور کرده و وزوز خواهند کرد، اما توان پیش بردن هیچ کاری را نخواهند داشت. چون ایران یک کشور غیرقابل تجزیه است. در عین حال این واقعیت انکارناپذیر نباید موجب از بین رفتن قبح همکاری و همراهی با این افراد شود.
منبع:پژواک ایران