اما در میان مخالفان حکومت دینی حاکم, سوسیالیستهای اسلامی یعنی مجاهدین خلق و لیبرالهای اسلامی یعنی "روشنفکران دینی" قرار دارند که در دو ماهه‌ی اخیر به ناگهان زیر پای خود را خالی دیده‌اند زیرا جنبش "زن, زندگی, آزادی" مطلقا از دین سخن نمی‌گوید و برای آنها که بازگشت به "اسلام راستین" یکی از اهداف اصلی مبارزه‌شان است دیگر محلی برای عرض اندام باقی نمی‌ماند. بیهوده نیست که تا این لحظه, بزرگترین گروه سوسیالیستهای اسلامی ما مجاهدین خلق در باره‌ی جنبش انقلابی و عرفی اخیر سکوت کرده و از لیبرالهای اسلامی ما هم کسانی که چون محسن کدیور به سخن درآمده‌اند تنها حرفهای کسالتبار از تاریخ مصرف گذشته شنیده می‌شود.

من دو پیام اخیر محسن کدیور را که تحت عنوان غلط‌انداز "امتیازات و عبرتهای اعتراضات 1401" در سامانه‌اش چاپ شده خواندم و اولین جمله‌ای که به ذهنم آمد این بود: "خدایا! چقدر نامربوط است!"*

کدیور در پیام اولش میخواهد ثابت کند که جمهوری اسلامی, اسلامی عمل نمیکند, و در پیام دومش میخواهد بگوید که قرآن و احادیث نبوی, حجاب اجباری جمهوری اسلامی را تجویز نمی‌کنند.

آقای کدیور اگر آنطور که میگوئید شما واقعا به جدایی دین از دولت باور دارید چرا به جای تکیه بر خرد انسانی, بر عکس چون یک بنیادگرای اسلامی به وحی پناه می‌برید و از قرآن و حدیث, حجت می‌آورید؟ ایمان یک مساله‌ی شحصی و استدلال‌ناپذیر است اما قوانین اجتماعی چون حق انتخاب پوشاک یک مساله‌ی عقلانی است و احتیاج به دلیل و برهان عقلی دارد نه آیات قرآنی و احادیث نبوی . آن بحث را باید ببرید به حوزه‌ی علمیه قم یا سر کلاس درس تاریخ فقه اسلامی. وقتی که به ساحت عمومی پا‌میگذارید, دیگر پای دین و قرآن را به میان نکشید. مردم ما بیش از 43 سال طولانی است که شبانه‌روز با قرآن و حدیث بمباران شده‌اند و از در و دیوار و امواج رادیویی و الکترونیکی شعارهای دینی می‌بارد. مبارزان ما همین الان دارند همراه با شنیدن تلاوت قرآن در زندان اوین و جاهای دیگر شکنجه می‌شوند. زندانیان ما در سلولهای انفرادی محکوم به شنیدن قرآن با صدای بلند هستند. در مدرسه‌ها و پادگانها و خانه‌های خصوصی شبانه‌روز, مذهب می‌بارد. بگذارید مردم ما نفس بکشند و حالا که به خیابان آمده‌اند و کلامی از دین نمیگویند با برشمردن این حدیث از امام حسن و آن آیه از قرآن, بر زخمهایشان نمک نپاشید.

آقای محسن کدیور! خواهش میکنم دیگر در نوشته‌ها و پیامهای سیاسیتان از مذهب عموما و اسلام خصوصا حرف نزنید. به این بیت سرود "آواز لیلاها" گوش کنید که توسط زنان ایرانی خوانده شده: "زندگی جاش رو زمینه/ قرآن توی طاقچه". این زنان ایرانی – که جان من فدایشان باد – قصد اهانت به قرآن را ندارند. آنرا می‌بوسند و سر طاقچه میگذارند همانطور که در خانه‌ی مادربزرگشان پس از رد شدن از زیر قرآن دیده‌اند. دیگر آنرا چون شما باز نمیکنند تا در آن به دنبال خواسته‌های اجتماعی خود بگردند. آنها خواسته‌های خود را می‌دانند زیرا در زندگی روزمره به آنها رسیده‌اند: آزادیهای فردی و برابری شهروندان در برابر قانون که هیچ یک محقق نمی شود مگر با سرنگونی این رژیم دین‌سالار.

فایده‌ی این ارجاعات به قرآن و حدیث چیست؟ اگر شما با عقل خود تشخیص میدهید که حق انتخاب پوشاک یکی از آزادیهای فردی هر انسان است دلایل عقلی خود را ارائه دهید, دیگر چه لزومی دارد که به دنبال یافتن آیه یا حدیثی بابت اثبات آن بگردید؟ من بسیاری از کتابهای مقدس چون اوستا, تورات, انجیل و قرآن را با دقت خوانده‌ام. به شما اطمینان میدهم که هر فرد می‌تواند برای هر موضوعی که میخواهد در آنها, شواهدی له یا علیه بیابد. خامنه‌ای برای اعدامهایش تا بخواهی آیه و حدیث دارد و شما هم مطمئن هستم که شواهدی از قرآن در رد آن دارید.

مردم ما از گفتمان دینی خسته شده‌اند و طالب رژیمی مبتنی بر حقوق بشر هستند. دیگر شما به عنوان یک لیبرال اسلامی آنها را با شواهد قرآنی و نبوی خود شکنجه ندهید.

محسن کدیور عمامه‌پرانی را نیز نکوهش میکند و میگوید اگر ملایان حاکم یا بقول خودش "ولایت جائر" به مردم جور کرده‌اند نباید تلافی آنرا سر همه‌ی آخوندها درآورد, تو گویی "ولایت عادل" هم وجود دارد! درست است که این رژیم دین‌سالار, بر آخوندهای مخالف خود ظلم میکند و برخی از آنها را اعدام یا خلع لباس کرده ولی نباید از نظر دور داشت که این یک رژیم آخوندی است که بر اساس کاست آخوند در کشور فرمان میراند. دستگاه آخوندی در زمان شاه هم پرقدرت بود ولی بختک آخوند با نکبت خمینی بر مردم ایران مستولی شد و شبکه‌ای از امامان جمعه, متولیان امامزادهها, مداحان, قاریان, روضه‌خوانها, و دهها انگل دیگر بر جان و مال مردم حاکم شدند که خود را نماینده‌ی خدا و سربازان امام زمان میخوانند.

چه دوست داشته باشید چه دوست نداشته باشید, عمامه ‌پرانی بخشی از روند آخوندزدایی در ایران است که با سرنگونی رژیم آخوندسالار جمهوری اسلامی پایان نمی‌گیرد بلکه تا راندن ملایان به نمازخانه‌ها و ققفل زدن بر در آن ادامه می‌یابد. وقتی مردم ما میگویند: "توپ, تانک, فشفشه / آخوند باید گم بشه" به همین موضوع اشاره دارند. آنها خسته شده‌اند از حضور آخوند در همه‌ی ساحتهای زندگی و میخواهند آنها را برگردانند بهمان جایی که کارشان در آنجا موضوعیت دارد یعنی مسجد و حوزه. آخوند را باید از هر جای دیگر بیرون کرد. آخوند حق ندارد قضاوت کند زیرا در ایران آینده منبع قانون دیگر شرع نیست بلکه مردم و مجلس قانونگذاری آنهاست. آخوند باید از آموزش و پرورش بیرون رانده شود و تنها میتواند سر کلاس درس دین تطبیقی بیاید. آخوند باید بساط نمازخوانیش را از ادارات و پادگانهای ما جمع کند. اگر دین از دولت جداست خواندن دعای بامدادی در مدارس عمومی باید موقوف شود و دیگر آغاز سخن یا کتاب با بسم‌الله اجباری نباشد. آخوند را باید پیش از هر چیز از ساحت زبان گفتاری و نوشتاری بیرون راند. من همین جا از روشنفکران میخواهم که دیگر به جای اصطلاح آخوندی "اجماع" که پس از انقلاب رائج شده, همان اصطلاح خودمانی "اتفاق نظر" را به کار ببرند.

عمامه‌پرانی شاید آغاز یک جنبش برای ممنوعیت پوشیدن رخت آخوندی در فضای عمومی باشد. آخوندها از اعتماد مردم سو استفاده کردند و این رخت را لباس زور و تزویر خود قرار داده‌اند و اکنون تا اطلاع ثانوی تنها میتوانند آنرا در مسجد یا حوزه به تن کنند نه در خیابان و مترو. من وقتی در سال 1362 از ایران به ترکیه گریختم دیدم که ممنوعیت پوشیدن رخت آخوندی در ترکیه, حضور منحوس آنها را کمرنگ کرده . البته در حال حاضر نمیدانم پس از ریاست جمهوری رجب طیب اردوغان در آنجا چه میگذرد و بر سر آن قانون کمال آتاترکی چه آمده است, ولی تصور میکنم که برقرار کردن این قانون در ایران مناسب باشد. با این کار, ما حق آزادی انتخاب پوشاک را از ملایان نمیگیریم, تنها آنرا محدود به مکان میکنیم: به مسجد و حوزه. شاید در آینده, وقتی حضور آخوندها در اجتماع کمرنگ شد این ممنوعیت را بتوان لغو کرد. ولی در حال حاضر من تصور میکنم که آخوندهای مخالف جمهوری اسلامی باید از الگوی محسن کدیور پیروی کنند و همچون او داوطلبانه این رخت زور و تزویر را کنار بگذارند و با جنبش انقلابی مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بازگرداندن آخوندها به مکان شغلیشان همراهی کنند.

دوازدهم نوامبر دوهزار‌و‌بیست‌و‌دو