PEZHVAKEIRAN.COM بهرام رحمانی در خدمت کیست؟
 

بهرام رحمانی در خدمت کیست؟
ح. مؤمنی زاده

  شما را به چشم اندرون شرم نیست؟
 ز راه خرد، مهر  و آزرم نیست؟
                              " شاهنامه‌ی فردوسی
                             پادشاهی یزدگرد سوم
            نامه‌ی رستم فرخزاد به سعد وقاص"
     آقای بهرام رحمانی در مقاله‌ای با عنوان "ایرج مصداقی در خدمت کیست؟"، به تاریخ ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، که در چند سایت، از‌جمله سایت "آزادی بیان"، منتشر کرده‌است، چیزهایی راجع به ایرج مصداقی و دیدگاه‌ها و کارنامه‌ی سیاسی او نوشته‌‌است، که در این مختصر به آن می‌پردازم.
     آقای رحمانی نخست نوشته‌است : " اخیرا ایرج مصداقی طی برنامه‌ای طولانی در تلویزیون میهن آقای بهبهانی پس از توهین‌های شخصی به من، همه‌ی کمونیست‌ها و مجاهدین و همه‌ مبارزان سرنگونی جمهوری اسلامی را ناسزا‌باران کرده‌است".
       ایشان سپس خود را چنین معرفی کرده‌است :
       " نزدیک به نیم قرن مبارزه بی‌وقفه برای آزادی و براندازی سرمایه‌داری، فعالیت در حزب کمونیست ایران (در ظرفیت عضو کمیته‌مرکزی) و کومه‌له و فعالیت در حزب کمونیست کارگری ایران (در ظرفیت کمیته خارج از کشور حزب)، همچنین فعالیت در انجمن قلم ایران در تبعید (در ظرفیت دبیر انجمن قلم) و کانون نویسندگان ایران در تبعید (در ظرفیت دبیر کانون و سردبیر نشریه‌ آن)، سردبیر نشریه بامداد، به‌علاوه نگارش سی جلد کتاب، فعالیت و همکاری نزدیک در انتشار دست‌کم ۱۰ روزنامه و نشریه، صدها سخنرانی و مصاحبه در ده‌ها رادیو و تلویزیون و انتشار مقالات  مختلف، سابقه و چهره‌ی سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی مرا در معرض شناخت بسیاران در داخل و خارج از ایران قرار داده است. به همین جهت، هیچ نیازی به پاسخ‌گوئی به توهین‌های شخصی مصداقی به خودم نمی‌بینم".
      آقای بهرام رحمانی در ادامه نوشته است :
      " او (یعنی ایرج مصداقی) برای پیدا کردن جایی در کنار شکنجه‌گرانی مانند پرویز ثابتی، قاتل بیژن جزنی، خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان، صمد بهرنگی و صدها روشنفکر و آزادیخواه ایرانی، در اتوبوس رضا پهلوی حاضر به هر کاری است. هدف ناسزاگویی‌های اخیر او هم همین است. اما در این راه، وی برای پیدا کردن صندلی‌ای در این اتوبوس باید خوش‌خدمتی‌های بسیار بیش‌تری به سلطنت‌طلبان و ... بکند".
      آقای بهرام رحمانی مقاله‌ی خود را با این جملات به پایان برده است :
      " البته شاید برای ایرج مصداقی، مناسب‌تر و بهتر آن است که کمی هم به همکاری و خوش‌خدمتی‌هایش با حاجی داوود رحمانی و اسدالله لاجوردی، این قصابان زندان‌های جمهوری اسلامی در دهمه‌ی شصت را به یاد بیاورد (کذا فی‌الاصل!) و این قدر به نیروهای چپ و کمونیست و آزادی‌خواه سرنگونی طلب جمهوری اسلامی این همه پرخاشگری و اهانت و پرونده‌های نکند (ایضا کذا فی‌الاصل!)". فارسی‌نویسی استاد نگارنده‌ی سی جلد کتاب را سیاحت کنید!
     نخست بپردازیم به این که آقای بهرام رحمانی، آن‌گونه که خود می‌گوید، کیست؟ من تا پیش از خواندن مقاله‌ی "ایرج مصداقی در خدمت کیست؟"، شناختی از ایشان نداشتم و گمان می‌کردم که روزنامه‌نگاری اینترنتی است که همچون خیلی‌های دیگر، روزانه یا هفته‌ای چند بار، بر حسب عادت چیزهایی متناسب با اخبار و وقایع روزمره می‌نویسد و در سایت‌هایی منتشر می‌کند.
      اما اکنون متوجه شده‌ام که ایشان " نزدیک به نیم قرن مبارزه بی وقفه برای آزادی و براندازی سرمایه‌داری" در کارنامه دارد. لطفا اندکی استراحت کنید و وقفه‌ای در این "مبارزه برای آزادی و براندازی سرمایه‌داری" ایجاد کنید، خسته می‌شوید، دلاور! چهل سال در اروپای سرمایه‌داری زیستن و از سرمایه‌داری خوردن و پروار شدن، دیگر "براندازی سرمایه‌داری" اش چیست؟ نکند گمان برده‌اید مارکسی، انگلسی، روزا لوکزامبورگی، لیبکنشتی، لنینی، تروتسکی ای چیزی هستید!
      ایشان علاوه بر "نزدیک به نیم قرن مبارزه بی‌وقفه برای آزادی و براندازی سرمایه‌داری"، نویسنده‌ی سی کتاب نیز هستند. تا همین چند روز پیش هیچ کدام از کتاب‌های ایشان را ندیده بودم، با این که بسیار با کتاب محشورم و پی‌گیر اخبار و مطالب مربوط به کتاب‌های فارسی چاپ داخل و خارج از کشور. برای جبران این عقب افتادگی فرهنگی، چهار پنج کتاب موجود در فضای مجازی از ایشان را یافتم و مطالعه کردم.
      جهت رعایت اختصار، ناگزیرم فقط به چند نکته از دو کتاب استاد صاحب سی کتاب اشاره کنم. گمان می‌کنم این دو کتاب از امهات تألیفات ایشان باشد. " نقد دین" و " مذهب و داستان ظهور" دو کتاب مورد نظر از بهرام رحمانی است که دانش ایشان را از مقوله‌ی دین و تاریخ و مسائل آن را عیان می‌کند.
      در صفحه‌ی ۶ کتاب "نقد دین" در ترجمه‌ی آیه‌ی ۶۷ سوره‌ی انبیاء چنین نوشته‌اند : " تف بر شما و آنچه غیر خدا می‌پرستید مگر نمی‌انیشید".
      آیه‌ی مذکور این است :
" اف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون". استاد منتقد دین، "اف" را به " تف" ترجمه کرده‌است! بعید می‌دانم ایشان توان روخوانی درست قرآن را داشته باشد.
      در صفحه‌ی ۱۴ همین کتاب نقد دین، در مورد رمان " آیه‌های شیطانی " اثر سلمان رشدی، چنین نوشته اند : " آیه‌های شیطانی داستان دو هندی است که از یک حادثه‌ی ترور جان سالم به در برده و به انگلستان رفته‌اند. رمان به سبک رئالیسم نوشته شده و تراژدی و کمدی در آن به هم آمیخته شده است".
      همین جمله روشنگر دانش ادبی نویسنده‌ی سی کتاب و عضو و دبیر انجمن قلم و کانون نویسندگان در تبعید ایران است. کسانی که با ادبیات مدرن آشنایند و رمان می‌خوانند، می‌دانند که رمان " آیه‌های شیطانی" در زمره‌ی رمان‌های معروف به جریان سیال ذهن است و آن را در ردیف "اولیس" جیمز جویس و "صد سال تنهایی" گابریل گارسیا مارکز به شمار می‌آورند. نویسنده‌ی صاحب سی کتاب و مبارز بی وقفه‌ی آزادی و براندازی سرمایه‌داری، گمان کرده است که " آیه‌های شیطانی" سلمان رشدی چیزی شبیه به نوشته‌های میخائیل شولوخوف و آلکسی تولستوی است!
       برای این که دریابیم آقای بهرام رحمانی رمان " آیه‌های شیطانی" سلمان رشدی را نخوانده است و فقط اسمی از آن شنیده است، جملات آغازین این کتاب را از ترجمه‌ی فارسی آن می‌آوریم :
       "جبرئیل فرشته در پهنه‌ی بی‌کران آسمان چرخ‌زنان فرو می‌غلطید و به آواز بلند چنین می‌خواند : " ای که خواهان تولد دیگری، نخست مرگ را پذیرا باش. هو چی، هو چی، هو. ای که خواستار فرود بر سینه‌ی زمینی، ابتدا رمز پرواز را بیاموز. تا، تا، اتا کاتون لبانت آن‌گاه به لبخندی دوباره باز می‌شود که پیش‌تر گریسته باشی... اصلا بگو ببینم، چه طور می‌توان بی آه و ناله دل معشوقه را به دست آورد، هان؟ بابا، تو که خواهان تولدی دیگری...". در یکی از روزهای زمستان، شاید اولین روز سال نو و یا در زمانی نزدیک به آن، هنوز سپیده نزده بود که دو مرد، دو مرد واقعی، بالغ و زنده به نحو شگفت‌انگیزی از آسمان به زمین سقوط کردند. آن دو بدون استفاده از چتر نجات یا حتی بال در هوای صاف و آسمان بی ابر دمدمه‌های سحر از ارتفاع بیست و نه هزار‌پایی دریای مانش به زمین پرتاب شدند". آیه‌های شیطانی، ترجمه‌ی روشنک ایرانی، صفحه‌ی ۴ نسخه‌ی اینترنتی.
      و نیز در صفحه‌ی ۸ آمده است : " آن دو تنها بازماندگان انفجار هواپیما بودند، تنها دو نفری که پس از سقوط زنده ماندند".
      استاد در صفحه‌ی ۳۵ کتاب " نقد دین" می‌نویسد : " خلیفه چهارم، علی موسس جریان تشیع بودند و معاویه از سلسله‌ی بنی امیه جریان تسنن را بنا گذاشت".
      ما که دانش و تخصصی در شناخت بنیان‌گذاران  جریان تشیع و تسنن نداریم، قضاوت در مورد این فقره را به خواننده وا‌می‌گذاریم.
      اما به کتاب دیگر استاد بپردازیم تا دریابیم که ایشان علاوه بر تخصص در اسلام شناسی و قرآن پژوهی، ید طولایی نیز در زردشت شناسی دارند.
      استاد در صفحه‌ی ۱۱۴ کتاب "مذهب و داستان ظهور"، بخش یازدهم تحت عنوان " خلقت زن در ادیان گوناگون و مسئله‌ی حجاب اسلامی"، بخش "زن در دین زرتشت" چنین فرموده‌اند : " در کتاب مادیکان هزاردادستان نوشته‌ی کریستیان بارتلمه آمده‌است زن شخصیت حقوقی نداشته و به عنوان شخص شناخته نمی‌شده و در حکم شیء مطرح بوده‌است".
     تا آن‌جا که عقل قاصر ما قد می‌دهد، "ماتیکان هزار دادستان" مجموعه‌ای از پرونده‌های قضایی است که " فرخ مرد بهرامان" در سال‌های پایانی امپراتوری ساسانی، در فاصله‌ی پادشاهی خسرو پرویز تا یزدگرد سوم، جمع‌آوری کرده است. کریستیان بارتولومه نیز خاورشناس آلمانی و متخصص زبان‌های کهن سامی و هند و ایرانی (سنسکریت و اوستایی) است که در سال ۱۸۵۵ میلادی به دنیا آمده‌است و در سال ۱۹۲۵ میلادی از دنیا رفته‌است.
      اما آنچه استاد ایرانی صاحب سی کتاب با بی دقتی نقل کرده‌است، مربوط به یک سخنرانی از بارتولومه است که در تاریخ ۱۱ مه ۱۹۲۴ در جشن تاسیس فرهنگستان علوم هایدلبرگ، در باره‌ی حقوق زن در امپراتوری ساسانی ایراد کرده‌است.
      این سخنرانی بارتولومه را ناصرالدین صاحب‌زمانی در کتابی با عنوان "زن در حقوق ساسانی" با مقدمه و موخره‌ای ترجمه و منتشر کرده است. این کتاب که حدود ۸۰ صفحه است، شامل مقدمه‌ی مترجم، تا صفحه‌ی ۲۸؛ متن سخنرانی بارتولومه از صفحه‌ی ۳۱ تا ۶۷ و تعلیقات مترجم از صفحه‌ی ۷۲ تا ۷۹ است. در صفحه‌ی ۴۰ این کتاب آمده است : " در امپراتوری ساسانی، بنا بر قوانین متداول از قدیم، زن شخصیت حقوقی نداشت، یعنی زن شخص فرض نمی‌شد، بلکه شیء پنداشته می‌گردید".
       می بینیم که از "ماتیکان هزار دادستان" تا "کریستیان بارتولومه" حدود هزار و چهار صد سال ناقابل فاصله است.
      در همین صفحه‌ی ۱۱۴ از کتاب "مذهب و داستان ظهور"، چند سطر پیش‌تر، نوشته‌اند :
" در یکی از بخش‌های اوستا که به "یسنا" یا "گات‌ها" معروف است در "گات" گفته شده‌است ... ". آیا منظور استاد صاحب سی کتاب این است که یسنا نام دیگر گات‌هاست؟ و در "گات"ها، (کدام گات؟) چنان گفته شده است؟
       به دانسته‌های اندک خود در این زمینه رجوع کردیم و به یاد آوردیم که "یسنا" به معنی نیایش است و مراسمی مذهبی در آیین مزدیسنا است و نیز یکی از نسک‌های اوستا که در این مراسم خوانده می‌شود. "گات‌ها" یا "گاهان" نیز ۱۷ سروده است که از سخنان زردشت دانسته می‌شده‌است. حال در کدام یک از "گات‌ها"ی هفده‌گانه چنان گفته شده است که استاد می‌فرماید؟
     دو نکته‌ی آموزنده از کتاب "گران‌قدر" مذهب و داستان ظهور اثر استاد بهرام رحمانی را نقل می‌کنیم و این بخش از سخن را ختم می‌کنیم.
     استاد در صفحه‌ی ۱۸۱ کتاب مذکور در مورد جانشینان محمد چنین نوشته‌است : "تاریخ مرگ جانشینان محمد : ابوبکر (۱۲ ق) عمر (۲۳ ق) ابی بن کعب(۲۹ یا ۳۳ ق) عبدالله بن مسعود(۳۲ ق) ابوالدرداء(۳۲ ق) معاذ بن جبل(۳۳ ق) حذیفه بن یمان(۳۵ ق) عثمان(۳۵ ق) علی بن ابی‌طالب(۴۰ ق) ابوموسی اشعری(۴۴ ق) زید بن ثابت(۴۵ ق) ابو عبدالرحمن سلمی(۴۷ ق) و ابن عباس(۶۸ ق)".
     و در صفحه‌ی ۱۸۲ چنین نوشته‌اند : " در واقع قرآن در این ۱۴۰۰ سال، آن‌قدر دست به دست شده و تغییر یافته که احتمالا خود سخنان اولیه محمد نیز تحریف شده‌اند".
     ملاحظه کردیم که به جز خلفای چهار گانه‌ی معروف (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)، محمد جانشینان دیگری داشته است که تا کنون پژوهشگران تاریخ اسلام از آن خبر نداشته‌اند! مسئله‌ی "تحریف" قرآن مهم‌تر از آن است که کسی که توان روخوانی متن اصلی قرآن را ندارد، به آن بپردازد. این کار به اسباب و لوازم و دانش‌هایی نیاز دارد که بعید می‌دانم استاد بهرام رحمانی نمی از یم آن را دریافته باشد.
    اما بپردازیم به این که چرا آقای بهرام رحمانی این‌گونه بی محابا و لجام‌گسیخته به ایرج مصداقی تاخته است و بی‌شرمانه چنان تهمت‌های ناروا را به او نسبت داده‌است.
     احتمالا خواننده‌ی این سطور می‌داند که اخیرا فیلم مستندی با عنوان "بچه‌های کمپ اشرف" در فستیوالی در سوئد اکران شده‌است. چهار جوان متولد دهه‌ی شصت شمسی که به دلیل عضویت پدر و مادر خود در تشکیلات جماعت رجوی، سال‌هایی از کودکی و نوجوانی خود را در کمپ اشرف این تشکیلات در عراق تحت سلطه‌ی صدام حسین گذرانده‌اند و در مقطعی آنان را از عراق به اروپا فرستاده‌اند و دوباره به عراق برگردانده‌اند، تا این که بر اثر سقوط نظام بعثی عراق، این چهار انسان توانسته‌اند از تشکیلات جماعت رجوی رها شوند و به جهان آزاد اروپا بروند.
     حال پس از گذشت سال‌هایی از آن وقایع تلخ، این چهار کودک و نوجوان دو سه دهه‌ پیش، زخم‌های چرکین خود را لیسیده‌اند و تکه‌هایی از کودکی تلخ و به غارت رفته‌ی خود را بیان کرده‌اند.
     همزمان با اکران این فیلم مستند، آقای بهرام رحمانی که نزدیک به نیم قرن بی‌وقفه برای آزادی و برانداختن سرمایه‌داری مبارزه کرده است، فرصتی یافته است و طی مقاله‌ای انبوه فیلم‌ها و سریال‌هایی را که جمهوری اسلامی در باره‌ی جماعت رجوی ساخته است، فهرست کرده‌است و در ضمن آن، کشف کرده‌است که فیلم مستند بچه‌های کمپ اشرف نیز با آن فیلم‌ها و سریال‌های کذایی مرتبط است و سازندگان آن در خدمت اهداف جمهوری اسلامی‌اند.
     موضوع کودکان در تشکیلات جماعت رجوی در دهه‌های شصت و هفتاد شمسی، بسیار فراتر از آن است که چهار جوان زخم‌خورده در مستند "بچه‌های کمپ اشرف" از آن سخن گفته‌اند. برای نمونه می‌توان به کتاب خاطرات آقای رضا تویسرکانی با عنوان "در سرزمینی خاموش قدم در تاریکی گذاشتم" که در سال ۱۴۰۱ در نشر آفتاب نروژ منتشر شده‌است، مراجعه کرد و داستان تلخ دو فرزند آقای تویسرکانی را در صفحات ۲۷۰ تا ۳۳۷ آن خواند. مادر این دو کودک در عملیات احمقانه‌ی موسوم به "فروغ جاویدان" ، که جنایت جنگی مسعود رجوی است، کشته شده است و یکی از فرزندان او را به همراه چند کودک دیگر، جماعت رجوی در ایستگاه قطاری در دانمارک به امان خدا رها کرده‌اند تا این که صلیب سرخ به دادشان برسد!
     مسئله‌ی دیگری که باعث برافروختگی آقای بهرام رحمانی از ایرج مصداقی شده‌است، این است که آقای بهرام رحمانی ترجمه‌ای از آقای شیوا فرهمند راد را "سرقت ادبی" کرده است و به اسم خود منتشر کرده است و نیز سرقت آقای بهرام رحمانی از نوشته‌های خود ایرج مصداقی و کسانی دیگر. ایرج مصداقی این سرقت ادبی آقای بهرام رحمانی را چند بار در برنامه‌های خود در تلویزیون میهن مطرح کرده است و آن را نقد کرده است.
       اما آقای بهرام رحمانی در مقاله‌ی "ایرج مصداقی در خدمت کیست؟" اشاره‌ای به دو موضوع مذکور نکرده است و خود را بی‌نیاز از پاسخ به آن دانسته است.
      این که آقای بهرام رحمانی، که عضو کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست ایران و عضو تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران بوده است، پس از چهار دهه ناگهان خواب‌نما شده است و دریافته است که جماعت ضد انقلابی و ارتجاعی رجوی نیرویی انقلابی است؛ نکته‌ای حائز اهمیت است.
       برای اطلاع از مواضع "حزب کمونیست ایران" و "حزب کمونیست کارگری ایران" در باره‌ی جماعت رجوی، بی‌مناسبت نیست که اشاره‌ای بکنیم به برخی از نوشته‌های زنده‌یاد منصور حکمت، چهره‌ی محوری و اصلی این دو حزب، در حدود چهل سال پیش در این زمینه؛ و دریابیم که آقای بهرام رحمانی تا کجا به قهقراء رفته است.
       منصور حکمت در مقاله‌ی "مجاهد در فاز معامله" که در نهم مرداد ۱۳۶۳ نوشته است و در شماره‌ی ۱۱ "کمونیست" ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران، به تاریخ بیستم مرداد ۱۳۶۳ منتشر شده است، می‌نویسد : " آقای رجوی این را می‌فهمد که با حذف بنی‌صدر اعتماد محافل امپریالیستی اروپا به این "تنها آلترناتیو" احتمالا دستخوش تزلزل می‌شود و از این رو برای دوره‌ی جدیدی از یک بازاریابی تهوع‌آور در پیشگاه این محافل قدرت ساز کفش و کلاه می‌کند".
      منصور حکمت در جای دیگری از این مقاله در مورد مناسبات جماعت رجوی با دولتهای اروپایی می‌نویسد : " تاریخ در باره‌ی این دوره از حیات پرتحرک شورا و مجاهدین خواهد نوشت : رفتند، کرنش کردند، آستان بوسیدند، اطمینان خاطر دادند و برگشتند. همه جا اعتبارنامه‌ی منحوس خود را ارائه کردند و طلب ادامه‌ی حمایت و کمک نمودند. روزنامه‌ی مجاهد به آلبوم عکس سران شورا و مجاهدین خلق با منفورترین نوکران و نمایندگان سرمایه‌ی انحصاری و دشمنان رسوای طبقه‌ی کارگر و آزادی در اروپا بدل شد". "آستان بوسی بورژوازی حاکم انگلستان در اوج مبارزات سخت و خونینی که امروز میان کارگران و دولت محافظه‌کار جریان دارد، نشانگر اوج ورشکستگی سیاسی، اعلام ضدیت آشکار با طبقه‌ی ما و شایسته‌ی عنوان "وقاحت سیاسی سال " است. (...) جناب رجوی و سازمان "پر قدمت" ایشان در جست‌و‌جوی "گل سیاسی و میوه‌ی سیاسی" مبارزه‌ی مردم زحمتکش ایران، از بارگاه امپریالیسم جهانی سر در آورده‌اند. زیارتشان قبول!".
      منصور حکمت در پایان مقاله‌ی "مجاهد در فاز معامله" می نویسد : " در مقابل این سقوط آزاد مجاهدین و شورای ملی مقاومت به دامن بورژوازی امپریالیست اروپا، کمونیست‌ها وظایف روشنی بر عهده دارند. کمونیست‌ها باید با توضیح مداوم ماهیت و سیاست‌های احزاب بورژوایی به‌طور کلی و مجاهدین و شورای ملی مقاومت به‌طور اخص، به توده‌های وسیع مردم و با تکیه بر تجارب چند ساله‌ی اخیر خود زحمتکشان از پروسه‌ی قدرت‌گیری خمینی و دار و دسته‌ی ارتجاعی‌اش، این تکرار شرم‌آور تاریخ و این پروسه‌ی علنی بند و بست از بالای سر مردم علیه مردم توسط مجاهدین و شورای ملی مقاومت را افشا کنند".
      منصور حکمت در مقاله‌ی دیگری تحت عنوان "مجاهد در فاز فکاهی" در باره‌ی اطلاعیه‌ی "دفتر سیاسی و کمیته‌ی مرکزی مجاهدین خلق" پیرامون خیمه‌شب‌بازی موسوم به "انقلاب ایدئولوژیک" جماعت رجوی و ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو قجر، که در شماره‌ی ۱۸ "کمونیست" در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۶۴ منتشر شده‌است، می‌نویسد : " توجیه "اخلاقی" دفتر سیاسی مجاهدین پرده از دفاع آن‌ها از عقب‌مانده‌ترین و انزجارآورترین اخلاقیات جامعه‌ی بورژوایی و ماقبل بورژوایی، به‌ویژه در برخورد به مسئله‌ی زنان بر‌می‌دارد. و در این میان مجاهدین عزم کرده‌اند که هر مفهوم انقلابی ممکن را از معنی تهی کنند. (...) براستی که این‌ها موریانه‌های انقلابند. مفاهیم و اعتقادات و آرمان‌های انقلابی را می‌جوند و از مفهوم تهی می‌کنند و می‌پوسانند تا خود زندگی کنند".
     منصور حکمت در پایان مقاله‌ی "مجاهد در فاز فکاهی"، نوشته‌است : " حتی نفس انتشار این بیانیه اهانت به شخصیت و خرد انسان‌ها در جامعه‌ی امروز ایران است. هر جمله‌ی این بیانیه دریایی از عقب‌ماندگی، جهالت و ساده‌لوحی را به نمایش می‌گذارد. (... ) این از هر مقاله‌ی مستدل سیاسی در باره‌ی مجاهدین و عاقبت رقت‌آورشان گویاتر و افشاگرانه‌تر است".
     منصور حکمت در مقاله‌ی مشترکی که با آذر ماجدی نوشته‌است، "مقام زن در اسلام و مقام اسلام نزد زن، مجاهدین و مسئله‌ی زن"، در مورد "حجاب اسلامی" و جماعت رجوی چنین نوشته‌اند : " شیوه‌ی لباس پوشیدن زنان مجاهد به لباس زنان هیچ‌یک از اقشار جامعه‌ی ایران در هیچ‌یک از دوره‌های تکاملی تا کنونی شبیه نیست و بیش‌تر ظاهر راهبه‌ها و زنان میسیونر مسیحی در آفریقا را تداعی می‌کند". و نیز "تفاوت زن مجاهد با زنان باحجاب دیگر در این است که اگر این دومی به این مصائب تمکین می‌کند و از آن رنج می‌برد، زن مجاهد برای تثبیت بندگی و نابرابری فعالانه تلاش می‌کند". ( کمونیست، شماره ی ۱۷، ۲۷ اسفند ۱۳۶۳)." ولمون کن بابا!" را که به یاد دارید؟
     آنچه به اختصار تمام از نگاه منصور حکمت به جماعت رجوی نقل کردیم، مربوط به حدود چهل سال پیش است. این جماعت در این چهل سال اخیر، مرزهای پلشتی و وقاحت و دروغ‌پردازی و ضد‌انقلابی‌گری و وابستگی به دشمنان مردم ایران و آستان‌بوسی سرمایه‌داری را _ که آقای بهرام رحمانی مدعی مبارزه‌ی بی‌وقفه با آن است _  در ابعاد وسیعی درنوردیده‌اند و سقف‌های مرتفع دیگری برافراشته ‌اند.
     حال این جناب تازه از کهف جهالت به در آمده، با بی‌شرمی مدعی ایرج مصداقی شده است و او را متهم به "همکاری و خوش‌خدمتی" به "حاجی داوود رحمانی و اسدالله لاجوردی" در دهه‌ی شصت کرده‌است! و با پلشتی خاص این‌گونه اوباش، می‌نویسد ایرج مصداقی "برای پیدا کردن جایی در کنار شکنجه‌گرانی مانند پرویز ثابتی قاتل بیژن جزنی، خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان، صمد بهرنگی و صدها روشنفکر و آزادی‌خواه ایرانی، در اتوبوس رضا پهلوی حاضر به هر کاری است". زهی بی‌شرمی! زهی بی شرفی!
      تو را چه به جان‌های پاک و روشنی مثل بیژن جزنی و خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و صمد بهرنگی؟! همین که در کنار بدنام‌ترین و مرتجع‌ترین و وابسته‌ترین نیروی ضد‌انقلابی چهار دهه‌ی اخیر ایران ایستاده‌ای، برای تو کافی است.
      اما ایرج مصداقی.
     ایرج مصداقی تمام دهه‌ی سیاه شصت را در زندان‌های سیاسی جمهوری اسلامی گذرانده‌است. خاطرات خود از این ده‌ سال را نیز در چهار جلد کتاب مفصل نوشته‌است و منتشر کرده‌است. اگر کسی کتاب‌های خاطرات منتشرشده‌ی زندانیان سیاسی دهه‌ی شصت را مطالعه کرده‌باشد، به ارزش این مجموعه‌ی چهار جلدی ایرج مصداقی، " نه زیستن نه مرگ "، اذعان خواهد کرد. به باور من، که بسیاری از خاطرات منتشرشده‌ی زندانیان سیاسی دهه‌ی شصت را خوانده‌ام، خاطرات زندان ایرج مصداقی چند سر و گردن از بیش‌تر آثار مشابه بالاتر است.
     ایرج مصداقی پس از خروج از ایران در اوایل دهه‌ی هفتاد، به فعالیت‌های گسترده‌ای در زمینه‌ی حقوق بشر، دادخواهی، کمک به پناهندگان و روشنگری در زمینه‌های مختلف سیاسی و انتشار مطالب ارزشمند بسیاری پرداخته‌است و این فعالیت‌ها تا کنون ادامه دارد. مثل هر کنشگر سیاسی و اجتماعی، وی نیز ممکن است در جاهایی دچار خطا و اشتباه شده‌باشد؛ امری که خود نیز منکر آن نیست.
     اعتقاد من این است که ایرج مصداقی بیش از توان یک شخص، حتی در حد و اندازه‌های یک جمع تشکیلاتی، در سه دهه‌ی اخیر با جمهوری اسلامی مبارزه کرده‌است. چنین شخصی را "مزدور و نفوذی رژیم" و "همکار حاج داوود رحمانی و اسدالله لاجوردی" قلمداد کردن، حاکی از پلشتی و کوررنگی و بلاهت سیاسی و خباثت ذاتی و خاک در چشم حقیقت پاشیدن از جانب مدعی است.
     مهم‌ترین کار اخیر ایرج مصداقی، در چهار سال گذشته، نقش اصلی و محوری در دستگیری حمید نوری و محاکمه و محکومیت او در دادگاه سوئد بود. حال منصفانه به روند دستگیری و محاکمه و محکومیت حمید نوری نگاهی بیندازیم و عملکرد جماعت رجوی در این مسئله را مرور و بررسی کنیم و نیز عملکرد برخی از مدعیان "چپ" در این قضیه. نتیجه چه خواهد بود؟
     اما این را که چند سالی است جماعت رجوی و برخی ورشکستگان سیاسی "کشف" کرده‌اند که ایرج مصداقی "تواب تشنه به خون" و "مزدور نفوذی" و دیگر لاطائلات شایسته‌ی خودشان است، از کجا سرچشمه گرفته‌است و چرا تا پیش از آن خبری از این کشفیات نبود؟
      ایرج مصداقی در بهار ۱۳۹۲ نامه‌ی سرگشاده‌ی مفصلی، حدود ۲۰۰ صفحه، خطاب به مسعود رجوی منتشر کرد و او و تشکیلات تحت امرش را در برابر پرسش‌های بسیاری قرار داد که تا کنون هیچ پاسخی به این پرسش‌های بسیار مهم و استخوان‌سوز نداده‌اند. اما به جای آن، سیل تهمت و افترا و دروغ‌های نخ‌نما‌شده و مشمئز‌کننده را به سوی ایرج مصداقی روان کردند. مدتی بعد هم موجود پلشت و هرزه‌ای به اسم فریدون ژورک که از خدمات جمهوری اسلامی و جماعت رجوی به انحاء مختلف برخوردار شده‌است، با وقاحت مدعی شد که ایرج مصداقی در دهه‌ی شصت با دادستانی انقلاب اسلامی همکاری می‌کرده‌است؛ البته در معیت همین موجود پلشت فریدون ژورک! پس از آن گله‌هایی از کسانی که مدعی‌اند "زندانی سیاسی سابق" بوده‌اند، متن‌های سراسر دروغی را امضاء کردند و با بی‌شرمی دروغ‌های احمقانه‌ی فریدون ژورک را صحه گذاشتند. دریغ از این که کسی از مدعیان "چپ" به این بی‌شرمی‌ و دروغ های مهوع جماعت رجوی اعتراض کند!
      اما نسبت ایرج مصداقی با رضا پهلوی و سلطنت‌طلبی. ایرج مصداقی بارها در برنامه‌های هفتگی خود در میهن تی‌وی گفته‌است که جمهوری‌خواه است و با حاکمیت فردی و نامحدود مخالف است. در مورد رضا پهلوی هم گفته‌است که در میان مدعیان و به اصطلاح "آلترناتیو"‌های موجود برای جای‌گزینی جمهوری اسلامی، رضا پهلوی را بهترین و حتی تنها گزینه‌ی موجود می‌داند، آن هم برای دوران گذار از جمهوری اسلامی. می‌توانیم با این نظر ایرج مصداقی مخالف باشیم. من هم این نظر ایشان را نمی‌پذیرم. حال صرف این‌که ایرج مصداقی چنین رویکردی به رضا پهلوی دارد، کسی را مجاز می‌کند که او را در کنار شکنجه‌گران ساواک قرار دهد و مثل بهرام رحمانی با وقاحت و پلشتی مدعی شود که "او برای پیدا کردن جایی در کنار شکنجه‌گرانی مانند پرویز ثابتی در اتوبوس رضا پهلوی حاضر به هر کاری است"؟ 
      در دنیای شلم‌شوربای به اصطلاح "سیاسی"ایران، هر کسی می‌تواند "آلترناتیو" خود را برای جایگزینی جمهوری اسلامی ارائه دهد. گر تو بهتر می‌زنی، بستان بزن! میدان "آلترناتیو" بازی که چهل و چند سال است دائر است، هر کسی متاع خود را عرضه می‌کند. دیگر نیازی به پلشت‌بازی و تهمت‌زدن‌های بی‌شرمانه نیست. اگر هم قصد و توان دستگیری شکنجه‌گران ساواک و تحویل آنان به محاکم عادله را دارید، بفرمایید و بخت خود را بیازمایید! کسی که مانع شما نیست.
                                       ۲۵ اسفند ۱۴۰۲

منبع:پژواک ایران