PEZHVAKEIRAN.COM جنبش ایرانیان برای نجات ملی
 

جنبش ایرانیان برای نجات ملی
امیر اطیابی

ما همه شمع و همه پروانه ایم

یکه رو و تک چر و تنها نه ایم

هست دراین غافلۀ پر شکوه

از همه رنگ و همه دین و گروه1

عملکرد چهار سالۀ دولت احمدی نژاد2 و کودتای انتخاباتی-نظامی جناح ولایت مطلقه، همۀ ایرانیان را با بزرگ ترین خطر سی سالۀ اخیر، به عریان ترین وجه ممکن، روبرو ساخته است. همۀ ایرانیان از جمله جناح هایی از حاکمیت این خطر را به شدت حس کرده اند؛ مانند خانه ای در آتش، همه، صرف نظر از اختلافات شان، در تلاشند که از گسترش و غلبۀ آتش جلوگیری کنند. جنبشی به این وسعت و با چنین همکاری و همزبانی، دست کم در تاریخ حیات جمهوری اسلامی بی سابقه بوده است. وجه مشترک شرکت کنندگان در این جنبش، گفتن نه ی ِ قاطع به سیاهکارترین، تاریک اندیش ترین، جنایتکارترین، عقب مانده ترین و منزوی ترین بخش حاکمیت جمهوری اسلامی است. از این رو می توان مبارزات و اعتراضات میلیونی مردم ایران برضد ِ دولتِ برگزیدۀ این جناح تمامیت خواه را سرآغاز یک جنبش نجات ملی دانست. این جنبش صرفا با برکناری شخص احمدی نژاد هم پایان نخواهد یافت. زیرا وی آنقدر رسواست که حتی برای پشتیبانانش نیز شرش بیش از خیرش است همچنانکه ازبحران اخیر کابینه آشکار است. وی اکنون به نماد دروغ گویی، تقلب، خرافه و جنایت علیه مردم بدل شده است. این نماد بدی، هم اکنون، حتی به فرهنگ کودکان هم راه یافته است.

نگاهی به این جنبش در خارج از کشور، که خطرکم تری برای ابراز آشکار گرایشات گوناگون وجود دارد، نشان دهندۀ شکل گیری همکاری، همزبانی و دوستی بی سابقه ایرانیان است. آن ها به «ندا»ی جنبش نسل جوان پاسخ می گویند. نسلی که پس از انقلاب رشد کرده و به موهبت انقلاب ارتباطات، دارای آگاهی ملی و جهانی است. جنبش این نسل می تواند پایانی باشد به ناتوانی نسل گذشته در اتحاد و همزبانی برای جلوگیری از ایجاد حکومت ولایت مطلقه و رهایی از آن. نسل جوان به دلیل لمس مستقیم و روزمرۀ ستم و بی عدالتی و مقایسه اش با آن چه در جهان می گذرد، حرکاتش بر مبنای نیازها و خطرات ملموس است. او اسیر پیش داوری های ایدئولوژیک، سیاسی و تاریخی نسل پیشین نیست. همچنین او خود را پیشرو، پیشاهنگ و منجی هم نمی داند؛ بلکه هرچه هست نقش طبیعی اش را بازی می کند. او در راستای شتاب امروزین دانش بشری، یاد گرفته است که پویا و جستجوگر باشد، با چشم و گوش ِ باز به وقایع بنگرد و به  متحدین طبیعی و انسانی خویش دست بدهد. این نسل، درهر لحظۀ زندگی اش «حکومت» اسلامی را، که نتیجه و برآیند روش های نسل پیشین است، به سادگی پوشیدن، گام زدن و مهر ورزیدن حس کرده است.

 آنچه ما را به هم پیوند می دهد انکار موجودیت فردی و ملی ما توسط نظام کودتایی ولایت مطلقه است. ما نه تنها با توهین به شعور و وجدان فردی خود بلکه با تهدید فرهنگ، تاریخ و غرور ملی خود مواجهیم. این درحالی است که محرومیت همۀ ما از آزادی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فکری واقعیتی کهنه است. رفتار حکومت کودتایی کنونی با ایران و مردمش مانند رفتار اشغالگران قرون وسطایی است. او خود را نه تنها صاحب آب، خاک و ثروت ملی ایران بلکه صاحب جان، مال، فرزند، «ناموس» و آرای مردمش می داند. این اشغالگران حتی مدعی خدای مردم نیز شده اند3 و او را بندۀ منش و بینش ِ شیطانی خود کرده اند. «روحانیون» هدایتگر این اشغالگران نیز در غارت ثروت های کشور شریکند و پایگاهی در میان مردم ندارند. نباید شک کرد که با تسلط کامل این جناح حکومتی، پی آمدهایی همسنگ آن چه بر افغانستان ِ طالبان گذشت در انتظار کشورمان است. دیری نخواهد پایید که با دولت کودتایی کنونی استقلال خویش را نیز به طوری فاحش و رسوا از دست بدهیم.

وجه مشخصۀ جناح کودتاگر، انزوای شدید و روزافزون فکری، سیاسی و فرهنگی آن در جامعۀ دگرگون شدۀ ایران و افکار عمومی جهان است. این حکومت، در رقص مرگ خود، تنها به استفاده از اهرم های دروغ، تزویر، تقلب، توهین، بی آبرویی، تهدید، تطمیع، عوامل نفوذی4، تفرقه افکنی، سرکوب، بازداشت، شکنجه، زندان، ترور، جنگ های پنهان و آشکار منطقه ای یا بین المللی بیش از پیش دست می یازد. به کارگیری این روش ها، بدون استفاده از انواع کلاه های شرعی و فتاوی ِ «روحانیون» هدایتگر این جناح ناممکن بود. مشروع کردن این روش های اهریمنی همراه با پاداش های مالی بی دریغ به منظور تهییج و ارضای سیاهی لشکری بی فرهنگ، بی سواد، ناآگاه و نیازمند تطمیع است. تأمین نیرو برای این سیاهی لشکر بدون گسترش روزافزون فقر، بیکاری و عدم تامین شغلی و اجتماعی ناممکن بوده است.

جامعۀ ایران در سی سالۀ گذشته دستخوش ِ انقلابی جمعیتی شده است. ترکیب جمعیت به شدت شهری (71%)5، تحصیل کرده( 85% باسواد6، افزایش شدید تعداد دانشجویان و فارغ التحصیلان آموزش عالی) و جوان(68% زیر 34 سال)7 شده است. نقش زنان در عرصه های گوناگون قابل مقایسه با گذشته نیست. این انقلاب جمعیتی با تسلط متحجرین قشری و دیکتاتورمنش در تضادی آشتی ناپذیر است. 

اهداف فراگیر جنبش

مردم ایران برای اولین بار، همزمان با بخشی از حاکمیت که اهرم های حکومتی خود را از دست می دهد، بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفته اند. یک راه به خانه ای امن برای همه و دیگری به پرتگاهی مهلک ختم خواهد شد. وجوه مشخصه این دو راهی را می توان به شرح زیر برشمرد:

  • جمهوری یا حکومت ولایت مطلقه
  • آزادی یا دیکتاتوری قرون وسطایی همراه با تفتیش عقاید
  • محترم شمردن و آزادی حریم خصوصی یا تجاوز مستمر به آن
  • حقوق برابر برای همۀ شهروندان و یا مطلق العنانی وابستگان حکومت
  • حقوق برابر برای زنان و یا تنزلشان به شهروندانی دون پایه
  • التزام به حقوق بشر و یا نقض مستمر و فاحش آن
  • شکوفایی و گسترش فرهنگ، هنر و ادبیات یا اضمحلال آن با تحمیل تفکرفرقه ای قشری-خرافی
  • هویتی ملی و فراگیرندۀ همه خلق ها، مذاهب، سنن تاریخی و فرهنگی ایرانیان یا هویتِ تحمیلی ِ فرقه ای قشری-خرافی
  • روحانیونی دارای حقوق برابر با مردم یا مدعی قدرت خدا درزمین و درنتیجه صاحب حکومت، ثروت ملی، جان، مال، فرزند، «ناموس» و آرای مردم
  • فعالیت اقتصادی قانونمند و برابر برای همۀ شهروندان یا سرشار از اِعمال نفوذ، رشوه، فساد، رانت خواری و زدوبند با مقامات سیری ناپذیر
  • توسعه صنایع، کشاورزی و زیربنای اقتصادی یا نابودی آن با سوء استفاده از درآمد نفت برای نظامیگری و واردات به نفع وابستگان به حکومت
  • مردمی باسواد، تحصیل کرده و شاغل با سازمانهای مدنی، صنفی و اجتماعی مستقل خود یا دست به دهان، صدقه گیر، وابسته و گوش به فرمان ولایت مطلقه و ارگان های مذهبی-خرافی آن
  • کاهش فقر، اعتیاد، فحشا، بی خانمانی و بیماری یا گسترش روزافزون آن
  • صلح جویی و تنش زدایی یا نظامیگری، جنگ طلبی، بحران زایی و مسابقۀ تسلیحاتی
  • همزیستی مسالمت آمیز با مردم و ملل دنیا بر اساس برابری و احترام متقابل یا دشمنی و دین محوری ِ فرقه ای قشری-خرافی در ارتباطات بین المللی
  • انرژی هسته ای آشکار و صلح آمیز و پیکار برای خلع سلاح هسته ای یا ایجاد تصور ِ تدارک پنهانی و جنگ افروزانه برای دستیابی به سلاح هسته ای
  • دولتمردانی شایسته احترام و وثوق ایرانیان و جهانیان یا دولتمردانی موجب شرم و سرشکستگی (افتخار یا سرشکستگی ملی)
  • زمینه سازی شرایط ملی و بین المللی برای استقلال، افزایش اعتبار و قدرت کشور یا برای تضعیف، انزوا و سرانجام دخالت و تجاوز خارجی
  • پی گیری و ترویج برابری کشورها در جامعه جهانی یا ادعای رهبری جهان اسلام، توسعه طلبی و دخالت در امور داخلی سایر کشورها

انتخاب راهی با مشخصات فوق عصارۀ رویدادهای اخیر کشور است. چشم انداز مردم از راهی که در آن گام گزارده اند مانند تیر آرش بسیار فراتر از افق بخشی از طبقۀ حاکمه سفر می کند. تنها هدفی چون نجات ملی می توانست نسل جوان را به چنین جانبازی آگاهانه ای وادارد. آری برای زندگی از زندگی توان گذشت. بدیهی است که به دلیل فراگیری اهداف، طیف وسیعی از نیروهای سیاسی-اجتماعی در این جنبش شرکت کنند و هریک از ظن خود یار آن باشند؛ آن هایی که دستی در حکومت دارند، تا حدی که نظام با خطر سقوط مواجه نشود، با آن همراهند؛ برخی خواب خوش بازگشت به نظام سلطنتی را در سر می پرورانند؛ برخی از پیش خود را تنها آلترناتیو دانسته و برای مردم ایران رهبران آینده اش را هم منصوب کرده اند؛ بسیاری هم برای تعمیق هر چه بیشتر و رادیکال کردن خواست های این جنبش تلاش می کنند. تودۀ مردم هم در مسیرخویش بر اساس توان، تجربه و توشه اش از آگاهی به راه خویش می رود. هریک از این خواست های فراگیر نیز می تواند، بسته به ترکیب و توانایی شرکت کنندگانش، در سطح حداقل بماند و یا هرچه رادیکال تر شود. آنچه سرنوشت ساز خواهد بود، دست در دست هم و با مردم رفتن است. بدین وسیله می توان بر نیروی اهریمنی کودتا غلبه کرد و در مسیری دمکراتیک برای ایجاد نظامی نوین گام برداشت.

 

تصرف خزندۀ قدرت

دیو اهریمن خویی که اکنون در معرض دید همگان است، همزمان با پیروزی انقلاب 1357 متولد شد. نطفه اش سال ها پیش با مشروعه طلبی بر ضد جنبش مشروطه خواهی و با گرایشات قشری-اسلامی بر ضد جنبش های ملی، مترقی و مردمی بسته شد. این دیو با تسلط اسلامیت بر جمهوریت و تحمیل اصل ولایت فقیه در تدوین نهایی قانون اساسی شروع به رشدکرد. زمانی که روحانیون نه تنها همۀ همراهان ضد سلطنت خود را از عرصۀ قدرت بیرون راندند بلکه با حذف فیزیکی آنان و نقض فاحش آزادی ها، نظام و تمام مراکز قدرت را به انحصار خود درآوردند، این دیو تغذیه شد. به دلیل گرایشات به شدت قشری، قائل نبودن حق حیات برای دگراندیشان و پیروان دیگر مذاهب و تأکید بر اجرای اکید احکام منسوخ شریعت چه توسط حکومت چه مومنین منفرد، این دیو، بسیار زود، تنها جایگاه طبیعی خود را در کمیته ها، سپاه، بسیج، سازمان های متعدد اطلاعاتی-امنیتی و دستگاه قضایی یافت. او، روزبه روز، با سرکوب ِ ددمنشانۀ گروه های سیاسی8، دگراندیشان، اقلیت های ملی و مذهبی9، کارگران و زحمتکشان، توسل به ترور درداخل و خارج از کشور10 با احکام «شرعی»، مصادره های غیرقانونی و اجرای خودسر «احکام اسلامی» رشد کرد و در قدرت سیاسی ریشه دواند. محدود شدن ِ آزادی های دمکراتیک، تداوم جنایتکارانۀ جنگ برای کشورگشایی اسلامی، پس از شکست دادن تجاوز ِ عراق در سال 1360، بهترین بستر را برای رشد این دیو ایجاد کرد.

تشکیلات نظامی-اطلاعاتی، به دلیل ساختار فرماندهی و مذهبی اش، که شور، مشورت و اندیشۀ آزاد را بر نمی تابد، به طور طبیعی مدافع ولایت مطلقه و مهمترین ابزار وی شد. همزمان ساختار فکری-اسلامی اش نیز به قشریگری، جزم اندیشی و خرافه پرستی فرارویید. زمانی که سلسله مراتب روحانیون ِ هدایتگر ِ این تشکیلات مدعی حلقۀ ارتباطی با «خداوند» و «امام زمان» نیز شدند، اعمال اهریمنانه و غیر انسانی خود را مقدس و ناشی از قدرت «خداوند» قلمداد کردند. با پایان جنگ، این تشکیلات به عرصه های اقتصادی هم وارد شد و به سرعت با استفاده از این اهرم و منافع ناشی از آن رشد کرد11. جنبش اصلاح طلبی ضربه ای کاری به تداوم این روند بود. اما به زودی با تزلزل و سازشکاری اصلاح طلبان حکومتی و هراسشان از جنبش مردم، میدان برای جناح ولایت مطلقه باز ماند تا مردم را سرکوب و مأیوس کنند. در غیاب مردم، همۀ طرح های گام به گام اصلاح طلبان حکومتی هم ناکام ماند.

جناح نظامی-اطلاعاتی ولایت مطلقه، در سایۀ ناامیدی مردم و عقب نشینی اصلاح طلبان حکومتی به سرعت شروع به تحکیم مواضع خویش کرد. این جناح از وجود سازمانهای منظم سراسری خود که تحت امر ولی فقیه بود، یعنی سپاه، بسیج و شبکۀ اطلاعاتی هم بهره مند بود. در این جو حتی رفسنجانی هم، که خود مبتکر ورود سپاه و بسیج به عرصه های اقتصادی و شراکتشان در قدرت بود، به دلیل بی توجهی به مردم و خواست هاشان، نتوانست در انتخابات 1384 تعادل قدرت را بازگرداند. با دولت احمدی نژاد، تصرف خزنده همۀ اهرم های قدرت، بخصوص اهرم های اقتصادی، به طور فاحش و با دور زدن اهرم های قانونی، آغاز شد. در دورۀ چهارسالۀ گذشته که درآمدهای نفتی (280 میلیارد دلار) با مجموعه درآمد های نفتی دورۀ 16 ساله پیش از آن (299 میلیارد دلار) برابری می کرد12، تعادل قدرت به شدت تغییرکرد. جناح حامی احمدی نژاد از این منافع عمدتا ً به سود جناح خود استفاده کرد. او جناح میانه رو و اصلاح طلب را از این درآمد بی سابقه در طول تاریخ صنعت نفت بی بهره گذاشت. در نتیجه، شکافی جدی در حاکمیت بر سر منافع اقتصادی، علاوه بر شیوۀ حکومت و تفکر اسلامی پیش آمد که مانند گذشته قابل پر کردن نبود.

دولت احمدی نژاد در این دوره به نظامیگری افسارگسیخته، گسترش سازمان های اطلاعاتی-امنیتی، تقویت و فربه کردن سازمان های تحت امر جناح ولایت مطلقه و ارگان های مذهبی-خرافی13 پشتیبانش پرداخت. عملکرد فراقانونی، بودجۀ سری و نامحدود این سازمان ها به این روند کمک شایانی کرد. درعین حال درسایه گسترش  بی سابقۀ فقر و بیکاری، با تطمیع گسترده، صدقه های موردی، دست ودلبازانه به تدارک سیاهی لشکرکودتای انتخاباتی و تجهیز و توسعۀ نیروهای سرکوبگر پرداخت.

در آخرین گام به سوی تسخیر کامل قدرت حاکمه، جناح ولایت مطلقه، سرمست از قدرت بلامنازع و درآمد های نجومی نفت، با اتکا به شبکۀ سراسری نظامی-اطلاعاتی گوش به فرمان، مهره چینی در وزارت کشور و ستاد انتخابات، با حمایت خامنه ای و شورای نگهبان به قماری بزرگ در تدارک، برگزاری و انجام انتخابات دست زد؛ تصمیم گرفت به وسیلۀ انتخاباتی کنترل شده و استفادۀ ابزاری از جناح میانه رو و اصلاح طلب، برای خود و چهرۀ منفوری نظیر احمدی نژاد، در عرصۀ داخلی و بویژه بین المللی، کسب وجاهت و مشروعیت کند و هم از شر جناح رقیب خلاص شود.  تسلط این جناح بر سه قوه، علاوه بر تشکیلات نظامی- اطلاعاتی بخصوص از طریق شخص خامنه ای دیگر جایی برای هیچ ملاحظۀ سیاسی باقی نگذاشت. ولی مانند همیشه، آن ها به توده مردم، خواست ها و عکس العملشان اهمیتی ندادند؛ یا تصور کردند مردم را با همان روش های معمول، درهر واقعه ای، می توان کنترل یا سرکوب کرد. جناح ولایت مطلقه همچنین روی نقاط ضعف جناح اصلاح طلب، از جمله محرومیت از اهرم های قدرت، یأس بی سابقۀ مردم پس از شکست اصلاحات، سکوت و سازشکاری، بسیار حساب می کرد و هنوز هم می کند. 

کودتای انتخاباتی و گذار به کودتای نظامی

جنبش نجات ملی، اصلاح طلبان و میانه روان حکومت را یاری کرد تا از زیر خاکستر دولت خاتمی برخیزند. در نتیجه، آنها در مبارزۀ انتخاباتی آنچنان پیروزشدند که جناح ولایت مطلقه تمام نقشه های خودرا نقش برآب دید و با دست پاچگی نتایجی ساختگی را اعلام کرد. مقاومت مردم و کاندیدا های شان کودتای انتخاباتی را، در آخرین گام، نقش برآب کرد. مردم آگاه و شجاع ایران، کاندیدا ها و سازمان های پشتیبانشان، با اعتراضات گستردۀ خود توطئه گران را وا داشتند تا با کودتایی نظامی، به طور کامل نقاب از چهره بردارند و ددمنشی اهریمنانۀ دیوی را که در جمهوری اسلامی لانه کرده بود،  برای خاص و عام، به نمایش گذارند.

 جناح کودتاچی، همۀ دستگاه جنایت، سرکوب، شکنجه، تعزیر، توهین، فحاشی، دروغ گویی، صحنه سازی، تبلیغات گوبلزی و اعتراف گیری را نه پنهان از انظار مردم و جهانیان بلکه آشکارا، در ویترینی به بزرگی کشور در معرض دید گذاردند. کشور زندان، شکنجه گاه و پادگان شد. آن ها این بار با این یا آن گروه سیاسی تکرو، بطور جدا جدا، رویارو نبودند چون دیگر آنان حضور مؤثری نداشتند. این بار تودۀ میلیونی مردم به میدان آمده بودند. آن بخش از میانه روها و اصلاح طلبان ِ حکومتی نیز، که در تمام طول حیاتِ جمهوری اسلامی، خود از وجود این دستگاه سرکوب و جنایت استفاده کرده، در ایجاد و رشد آن نقش داشتند، نمی توانستند و نمی خواستند با آن همراه شوند. چرا که این بار خود، منافع خویش و مجموعۀ نظام را در معرض تهدید این نیروی اهریمنی که از کنترل خارج شده دیدند. دیوی که در طول حیات جمهوری اسلامی و به بهانۀ حفظ نظام از آن استفاده شده بود، دیگر به شیشه نمی رفت و نمی رود. حال، او دیگر به نقش ابزاری خویش راضی نبوده و مدعی همۀ منافع اقتصادی، قدرت دولتی و تمامیت نظام است. جناح ولایت مطلقه می خواهد مردم و مجموعۀ جناح رقیب را، همچون سایرگروه های سیاسی، درهم شکند و به توبه و آستان بوسی درگاهش وادارد. آیا مردم یک کشور را نیز می توان شکنجه، تواب، قتل عام و تبعید کرد؟!  

جنبش نجات ملی و طبقۀ حاکمه

سرنوشت اصلاح طلبان و حتی میانه روهای ِ حکومت اکنون وابسته به آن است که تا چه اندازه به نیروی مردم تکیه کنند؛ چرا که هیچ اهرم مؤثر حکومتی را در دست ندارند. این فرصت تنها شانس آن هاست. تاریخ آن ها را می خواند تا به مردم تکیه کنند نه به آن هایی که خود را، مانند سلاطین قرون وسطایی، در جایگاه خدایی و ولی نعمت مردم می انگارند ولی نتایجی اهریمنانه می زایند.

همۀ جناح های حکومتی در طول سی سال گذشته به اندازه میزان نفوذشان، ثروت های کلانی به دست آورده و تبدیل به بورژوازی نوپایی شدند. بدون درآمدهای کلان نفت، بازی با مقرارت و دسترسی به اطلاعات دولتی، پورسانت از قرارداد های ناعادلانه، رشوه از مناقصه ها و پروژه های دولتی، معاملات تجاری14 و تسلیحاتی، تصاحب ثروت های مصادره شده، خصوصی سازی های گسترده و غیرو این طبقۀ جدید شکل نمی گرفت. شکی نیست که تأسیس انواع و اقسام شرکت های خصوصی و نیمه-دولتی  و یا شراکت در آن ها، هم پوشش لازم و هم تداوم این ثروت اندوزی را فراهم می کرده است. قدرت بدون کنترل و نظارت مردم و بدون آزادی های دمکراتیک، حتی «پیامبران»15 را نیز فاسد میکند تا چه رسد به مقامات تازه به دوران رسیده. در فضای پس از پیروزی انقلاب 1357، تنها با ایجاد چنین قدرتی ثروت اندوزی و تصرف اهرم های اقتصادی امکان پذیر بود. در پس ِ این سالهای پرآتش و خون، ثروت اندوزی حریصانۀ حکام اسلامی، هریک به نوبۀ خود، دیده می شود.

طیف مهمی ازطبقۀ حاکم که شامل بخشی از محافظه کاران هم می شود، با جا افتادن در جایگاه طبقاتی خویش، بهره گرفتن از هشیاری و آینده نگری لازمۀ سرمایه داری امروزین و در ارتباط با متحدان طبیعی اش در جهان، می داند که این روش ها در درازمدت نه در داخل و نه در خارج از کشور منافعی نداشته بلکه می رود تا به فاجعه ای برای طبقۀ حاکمه منجر شود. بخش هشیار بورژوازی حاکم می داند که روی آوری به روش ها و دانش امروزین حکومت، مدیریت جامعه و کنترل افکار عمومی اگر دیرنشده باشد، فوری و حیاتی است. یکی از نمایندگان برجسته این بخش از حاکمیت که همواره، به دلیل هشیاری، روش مصلحت گرایانه وعمل گرایانۀ خویش در بحرانی ترین شرایط منجی نظام شده، رفسنجانی است. وی با آگاهی از آنچه در آستانۀ وقوع بود، پس از نومید شدن از جلوگیری و حل بی سروصدای مشکل «مهندسی انتخابات»، ناچار به «رهبر» کودتا نامه ای سرگشاده می نویسد:

«.... از جنابعالی با توجه به مقام و مسؤوليت و شخصيت‌تان انتظار است برای حل اين مشکل و برای رفع فتنه‌های خطرناک و خاموش کردنآتشی که هم‌اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هر گونه که صلاح می‌دانيد اقدام مؤثری بنماييد و مانع شعله‌ورتر شدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد.

لذا در فرصت باقی مانده ضروری به نظر می‌رسد خواسته حق حضرتعالی و مردم در خصوص انجام انتخاباتی سالم و پر ابهت و حداکثری تحقق يابد؛ کاری که می‌تواند عامل نجات کشور از خطر و باعث تحکيم وحدت ملی و اعتماد عمومی باشد و فتنه‌گران نتوانند با حدس و گمان نص پيامتان در مشهد و در مرقد امام راحل را با هوس خود تحريف کنند و با ناديده گرفتن قانون، بنزين بر آتش افروخته بريزند.

سرچشمه شايد گرفتن به بيل

چو پر شد نشايد گرفتن به پيل»16

وی که به خوبی می دانست که مردم ساکت نخواهند نشست، به شدت نگران «آتش» جنبش مردم، «پرشدن سرچشمه» صبرشان و سرنوشت نظام بود و هست. ولی آن چه او نمی خواست برای نظام رخ دهد، رخ داد. هم اکنون هم تلاشی بی حاصل، با اتلاف وقتی جبران ناپذیر، برای سازش در جریان است. ولی بدون توافق برای تغییراتی در ساختار حکومت، که حداقل همۀ جناح های حکومتی را بر اساس آرای مردم در قدرت و تصمیم گیری ها سهیم کند، راهی دیگر متصور نیست. این راه، با پافشاری جناح ولایت مطلقه برمواضع خود و برپیشبرد کودتای نظامی، ممکن است بسیار دیر شده باشد. در هر صورت با خارج کردن مردم از معادله، جناح کودتایی، با در اختیار داشتن همۀ اهرم های قدرت، ولو با عقب نشینی های موقتی، می تواند به تصفیۀ کامل و یکپارچه کردن قدرت خود ادامه دهد. چانه زنی با دست خالی، گدایی و التماس است. خوش خیالی جناح اصلاح طلب و میانه رو حتی می تواند به حذف خونین نیروهایش منجر شود. او حداقل از سبعیت دیوی که در دامن نظام پرورش یافته بایدکاملاً آگاه باشد. پیروزی کودتا فاجعه ای برای مردم و کشور خواهد بود. در این صورت جنبش نجات ملی نیز از مسیری دردناک، با مصائبی بیشمار، بسیار بدتر از آن چه از دیکتاتوری مطلقۀ شاه حاصل شد، و چه بسا با تسویه حساب های خونین خواهد گذشت.

باید اذعان کرد رسوایی که دولت کودتا به بارآورد، بهترین زمینۀ ملی و بین المللی را برای برنامه های راست گرایان افراطی اسرائیل، نئو لیبرال ها و هواداران دخالت نظامی ِ امریکا ایجاد کرد. آن ها نمی توانند شادی شان را از وجود احمدی نژاد و کودتایش پنهان کنند؛ زیرا هیچ گاه، نزد افکار عمومی ملی و بین المللی، حکومت ایران چنین رسوا، منزوی و منفور نبوده است. از سوی دیگر وجود اوباما و محبوبیتش در دنیا تأثیر منفی مضاعفی برعلیه حکومت خواهد داشت. نتیجۀ چنین حکومتی دیر یا زود خدشه به استقلال و تمامیت ارضی کشور در میدان جنگ یا بر سر میز مذاکرات است. دولتی که شکاف مهمی در طبقۀ حاکمه ایجاد کرده، از مردم کشور و شرکای خود هراسان است، برای تصرف قدرت و غارت درآمد نفت به کودتا دست می زند، خیلی زود به حامیان خارجی و امتیاز دادن به آنان رو می آورد. اگر نه تنها به غرب، بلکه به مافیای حاکم بر روسیه و یا به سرمایۀ توسعه طلب ِ نیمه-دولتی چین. حکومتی که با دروغ، عوام فریبی، سوء استفاده از اعتقادات مذهبی، تطمیع و پاداش های مالی اقشار عقب ماندۀ کشور را به ارعاب، کشتار و سرکوب هم میهنان فرهیخته و آگاه خود وامی دارد، دست کمی از دولتی فاشیستی ندارد.

دولت احمدی نژاد حتی درعرصۀ بین المللی در هر کشوری که توانست، با دادن امتیازات اقتصادی، سیاسی و منطقه ای درمغایرت با منافع ملی سعی کرد با توسعه طلبی، ماجراجویی، تقویت نیروهای پیرو خویش و پیشبرد برنامۀ پنهان ِ هسته ایش به تحکیم قدرت جناح خود بپردازد. مهمترین مسئلۀ این جناح با غرب به رسمیت شناختن قدرت، شیوۀ حکومت و مناطق نفوذش بخصوص در خاورمیانه است. وگرنه با جناح های رقیب برای برقراری ارتباط با غرب در مسابقه است. غرب هم، با تردید بسیار، نمی خواهد همان اشتباه گذشته را، با رژیمی که در رفتار با مردم و مخالفانش به مراتب بدتر از رژیم شاه است و در انظار جهانیان رسوا شده است، تکرار کند. 

ناظر بزرگ و راه فرارو

درپایان نباید فراموش کرد که هنوز بخش مهمی ازکارگران و زحمتکشان شهری و روستایی در این کشمکش حیاتی نقش ِ ناظری خاموش را دارند. آن ها به دلایلی ملموس و بدیهی نمی توانند به هیچ یک از جناح های رژیم اعتماد کنند. هریک از جناح ها به  نوبۀ خود زندگی آن ها را بدتراز پیش کردند؛ قوانین و مقررات را برعلیه شان تغییر دادند؛ و آن ها را به خاک سیاه نشاندند. همۀ جناح ها گویی در عملکرد ضد کارگری خود در مسابقه اند و شعارهای اولیۀ خود را در دفاع از «مستضعفین» و «پابرهنه ها» به فراموشی سپرده اند. افزایش سرسام آور هزینه ها، قرارگرفتن عدۀ روزافزونی در زیر خط فقر17، اخراج های بی رویه، خصوصی سازی های گستردۀ منجر به اخراج های دستجمعی، قراردادهای موقت، عدم تأمین شغلی و اجتماعی، تورم فزاینده، انحلال و سرکوب تشکل های صنفی مستقل، امید و توانی برای حمایت ازاین یا آن جناح رژیم برای کارگران و زحمتکشان باقی نگذاشته است. تنها این جنبش می تواند امید آن ها را به آینده ای بهتر زنده کند.

شکی نیست که پیروزی این جنبش در راستای منافع کارگران و زحمتکشان و مستلزم شرکت آنان است؛ زیرا آنان بیش از هر قشر و طبقۀ دیگر از این کودتا و بخصوص عواقب اقتصادی آن لطمه خواهند دید. به دلیل عدم دسترسی این نیروی تعیین کنندۀ اجتماعی به وسایل ارتباط جمعی نوین، که مورد استفادۀ جنبش است، روستائیان و اغلب کارگران درمعرض تبلیغات و عوام فریبی حکومت کودتایند. توجه جدی به خواست ها و نیازهای زحمتکشان، افشای عوام فریبی ها و سوء استفاده های بی شرمانۀ کودتاگران از شرایط اسفناک فقرا و بیکاران می تواند نیروی عظیمی را به میدان آورد.

برای پیروزی جنبش و هدایت و هماهنگی آن در داخل و خارج، ایجاد غیر متمرکز جبهۀ نجات ملی در همه جا بسیار فوری و حیاتی است. نباید فراموش کرد که حکومت کودتا از سازمانی سراسری برخوردار است و کنترل ارتباطات را در دست دارد. بنابراین بدون سازماندهی جدی نیروهای ملی و میهنی نمی توان برآن غلبه کرد. در این راه سازمان های صنفی، سیاسی ، ملی و شخصیت های شناخته شدۀ مقبول عموم هم میهنان می توانند پیش قدم شوند. خوشبختانه حرکت های خودجوشی در جریان جنبش اعتراضی شکل گرفته است که می تواند سنگ پایه ای برای آینده باشد.  

امیر اطیابی

5 مرداد ماه 1388 (July 2009 27)

منبع:پژواک ایران