PEZHVAKEIRAN.COM پاسخ يورگن هابرماس به نامه‌ آرامش دوستدار و پاسخ وی
 

پاسخ يورگن هابرماس به نامه‌ آرامش دوستدار و پاسخ وی
آرامش دوستدار

در پی نامه‌ی سرگشاده‌ی آرامش دوستدار به يورگن هابرماس فيلسوف آلمانی که متن آن پيش‌تر منتشر شد، وی پاسخی برای آرامش دوستدار فرستاده است. متن اين پاسخ و نيز پاسخ آرامش دوستدار به وی در ادامه آمده است
همکار محترم آقای دوستدار،

با سپاس فراوان از نامه‌ی بلندی که برای من فرستاديد، می‌کوشم خود را جای شما بگذارم و تلخکامی سرنوشت يک مهاجر را درک کنم. از اين ديدگاه می‌توانم احساس شما را نسبت به همکارانی بفهمم که در آن زمان، هنگامی که شما ايران را ترک کرديد، با موضع‌ها و اميدهای سياسی ديگری در کشور ماندند.

استنباط من در پی گفت‌وگوهای آن زمان خود، از قابليت ذهنی اين همکاران و عموما از جو روشنفکری‌ سال ۲۰۰۲ در تهران، با توصيفات شما مطابقت نمی‌کند. اما نمی‌دانم چرا ما بايد اين اختلاف نظر را حالا پس از هشت سال روشن کنيم و اصلا چگونه می‌توانيم آن را بيطرفانه در مکاتباتی کوتاه حل کنيم.

من فکر نمی‌کنم که ما در داوری سياسی نسبت به رژيم کنونی ايران اختلافی داشته باشيم. افزون بر آن، من سال گذشته به اعتراض علنی بر ضد سرکوب بی‌رحمانه‌ی تظاهرات خيابانی پيوستم.

شما انگيزه‌ی مناسبی برای نوشتن نامه‌ی خود برنگزيده‌ايد، چون دغدغه‌های شما با سخنرانی نيويورک من در پاييز گذشته ارتباطی ندارند. اجازه دهيد يک کپی از اين سخنرانی تاکنون منتشر نشده را به پيوست نامه برايتان بفرستم.

با سلام دوستانه
يورگن هابرماس
اشتارن‌برگ، ۶ سپتامبر ۲۰۱۰

 

پاسخ آرامش دوستدار به نامه‌ی يورگن هابرماس

همکار محترم آقای هابرماس،

از اينکه نامه‌ی مرا به سرعت پاسخ داديد و متن انگليسی سخنرانی‌تان را در جوف فرستاديد تشکر می‌کنم. طبعا به نامه‌ی شما زودتر پاسخ می‌دادم، اگر دو هفته‌ای در مسافرت نبودم.

غرض از نوشتن سطور زير اين است که با توجه به مفاد پاسخ شما، سبب نوشتن نامه‌ی پيشين را اندکی روشن‌تر کنم و توضيحاتی چند درباره‌ی برخی نکات در اينجا بيفزايم. در اين باره کاملا با شما هم‌نظرم که اختلاف نظری چنين شديد، چيزی که هشت سال پس از سفر شما به تهران اکنون در پی نامه‌ی من به شما ميان ما بروز کرده، در مکاتبه‌ای کوتاه قابل بررسی نيست. به هيچ وجه چنين تصور و قصدی هم نداشتم. هر چند سخنرانی شما در نيويورک انگيزه‌ی من در نوشتن آن نامه بوده ـ انگيزه‌ای که شما آن را در پاسخ‌تان «نامناسب» خوانده‌ايد ـ و موجب شده گزارش‌های سفرتان از تهران را به ميان بکشم. اين اقدام را من به دو سبب موجه می‌دانم و بايد بدانم. يکی آنکه در ايران هيچ چيز با وجود «انتلکتوئل‌هايش» تغيير نکرده، اگر وضع وخيم‌تر نشده باشد. و ديگر آنکه شما با پاسخ‌تان مفاد گزارش‌های هشت سال پيش‌تان را همچنان تاييد کرده‌ايد. اين معنا در تاکيد شما بر «اختلاف نظر» ميان ما مستتر است. در گذشت اين ايام «معنويات» ما، بدون کمترين دغدغه‌ای از آنچه در پيرامون‌اش می‌گذرد، همچنان در گهواره‌ی وجود ذيجودش غنوده است. نمايندگان اين «معنويات»، همان‌هايی که شما در تهران با آنان آشنا شده و آن‌ها را در آلمان معرفی کرده بوديد، منويات تکراری‌شان را همچنان می‌گويند و می‌نويسند. آيا می‌دانيد که ميان اين نخبگان و قهرمانان اصلاح‌طلب که شما آنان را «همکاران فلسفی» می‌ناميد، حتا يک نفر در خارج ايران نيز تا کنون اشاره نکرده که بهائيان را به دانشگاه راه نمی‌دهند؟

ميان آنان طبعا معدودی نيز هستند که به جد می‌کوشند برای مصارف بومی از غرب علوم انسانی وارد کنند. اما اشتباه آنان اين است که گمان می‌کنند با اين دستاوردها می‌شود مسائل ما را شناخت و راه حل برای آن‌ها يافت. متوجه نيستند که بويژه علوم انسانی از خلال و بر اساس کليتی فرهنگی از ساختار اجتماعی، سياسی، تاريخی و نيز اقتصادی ـ فنی غرب پديد آمده‌اند و ناگزير فقط بر مناسبات پيچيده‌ی آن‌ها قابل انطباق‌اند. در واقع اينان «حضور جهانی غرب» را حمل بر «کاربرد جهانی آن» می‌کنند.

آنچه ما بايد از غرب بياموزيم اين است که از طريق شناختن متد از يکسو و تمرين و ممارست از ديگرسو به گونه‌ای بپرسيم و بينديشيم که در پس اين فعاليت ذهنی، «مراجع زمينی و عوالم فرازمينی» ديگر پنهان نباشند و نمانند. از اين طريق ما خواهيم توانست، مانند يک جراح، فرهنگ‌مان را که تا کنون برای خود ما ناشناخته مانده، در ژرفا و پهنا از درون به برون بشکافيم و در آن بنگريم. برای تحقق اين امر ناگزيريم آموزه‌ها و تئوری‌های غربی را تا آنجا که ميسر است بفهميم و آن‌ها را از آن خود سازيم. اما به سببی که در بالا گفته شد از به کاربردن ابزاری آن‌ها برای رسيدن به هدف خود آگاهانه بپرهيزيم. اين را من برای زمانی بسيار دراز مهم‌ترين وظيفه‌ی خودمان می‌دانم، وظيفه‌ای که با پشتکاری خستگی‌ناپذير بايد در انجام‌اش بکوشيم.

همدلی شما با من به گونه‌ای که در پاسخ‌تان آمده عاری از محتواست، زيرا دو عامل آن را مخدوش می‌سازند. يک عامل آن است که خواسته‌ايد در پس روال من «تلخکامی ناشی از سرنوشت يک مهاجر» را کشف کنيد، چيزی که همدلی شما را نسبت به من برانگيخته. عامل ديگر آن است که به من، قطعا ناخواسته، تهمت زده‌ايد که حسرت وضع «همکاران تهران» را می‌خورم که بر خلاف من «با موضع‌ها و اميدهای سياسی ديگر در کشور مانده‌اند»! بدينگونه شما واقعياتی را که من در رويارويی آشتی‌ناپذيرم بيان و توضيح کرده‌ام، امری شخصی جلوه داده‌ايد. حقيقت آن است که من، بی‌آنکه نسبت به کشورم بی‌تفاوت باشم يا بخواهم خود را بی‌تفاوت نشان دهم، نه مهاجر هستم، چون در جمع خانواده‌ام و با ميل در آلمان زندگی می‌کنم، و نه قربانی سرنوشت شده‌ام. آيا بايد من را مهاجر تلخکام و قربانی سرنوشت شمرد، چون بر خلاف «همکاران انتلکتوئل‌ام» کشورم را ترک کرده‌ام و آن‌ها را در بروز و گسترش فاجعه‌ی اسلامی مجرم و شريک می‌دانم، به تعليم جهل و قلب و جعل واقعيات متهم می‌کنم، از آنان رويگردانم و می‌کوشم فعاليت‌های «معنوی» آن‌ها را برملأ سازم؟ آنچه اين «همکاران» می‌گويند و می‌نويسند از دور هم به حد نصاب لازم برای بررسی و برآورد نمی‌رسد. حتا دنبال کردن منظور و پی‌بردن به مقصود آن‌ها به سبب پرگويی و مغشوش‌نويسی ميسر نيست. در ماجرای «منازعه‌ی تاريخ‌شناسان»* نقد شما به اين سبب ميسر گشته که مساله‌ی مورد منازعه حد نصاب لازم برای بررسی را تمام و کمال داشته است. به همين جهت شما توانسته‌ايد ارنست نولته را نقد کنيد. اما معنايش اين نيست که شما نسبت به او سمپاتی داشته‌ايد، گر چه «جرم» او از حد يک تز تجاوز نمی‌کرد! می‌شود از من در مورد «همکاران انتلکتوئل‌ام» انتظار عکس آن را داشت؟

من نه می‌خواستم و نه می‌توانستم با نامه‌ام موضع خود را به شما بقبولانم. قصد من فقط اين بود که شما را با وجهی ديگر از حقيقت آشنا سازم. و اينطور که به نظر می‌رسد در اين کار کامياب نبوده‌ام. با وجود اين به شما اطمينان می‌دهم که از واکنش شما تعجب نکرده‌ام. همين که توانستم چند کلمه‌ای با شما درباره‌ی برخی از مسائل کشورم گفت‌وگو کنم، برای من کافی‌ست. از اينکه وقت خود را صرف خواندن نامه‌ی بلند من کرديد موکدا سپاسگزارم.

با سلام دوستانه
آرامش دوستدار
کلن، ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۰

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* توضيحی درباره‌ی «منازعه‌ی تاريخ‌شناسان» برای خواننده‌ی فارسی‌زبان:
در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ چند تن از تاريخ‌شناسان آلمانی اين مساله را مطرح می‌کنند که آيا کشتار يهوديان در رژيم نازی واقعه‌ای منحصر به‌فرد بوده، يا نوعا همانندهای پيشين تاريخی داشته است. در اين زمينه اشاره می‌شود به نمونه‌هايی چون کشتار رومانف‌ها، کشتار دهقانان به سبب قيامشان در سال ۱۹۲۱ و موارد ديگر در روسيه‌‌ی شوروی. در راس اين تاريخ‌شناسان ارنست نولته به سبب تزش در اين باره مورد انتقاد يورگن هابرماس قرار می‌گيرد. تز نولته اين بوده که فرق اصلی ميان جنايات نازی‌ها و جنايات بلشويک‌ها، در سازمانی‌کردن جنايت و وسيله‌ی اعمال آن توسط نازی‌ها بوده است

منبع:پژواک ایران


آرامش دوستدار

فهرست مطالب آرامش دوستدار در سایت پژواک ایران 

* دو پرسشی که هرگز از خود نمی‌کنیم  [2016 Sep] 
*ما در اسلام پیر و فرتوت شدیم  [2015 Nov] 
*آرامش دوستدار: ما در اسلام پير و فرتوت شديم…، گزارش آزاده کريمی از سخنرانی آرامش دوستدار در برلين (+ عکس)  [2015 Jun] 
*در قيمومت يک «روشنفکر دينی»  [2012 Aug] 
*پاسخ يورگن هابرماس به نامه‌ آرامش دوستدار و پاسخ وی  [2010 Nov] 
*نامه‌ سرگشاده‌ آرامش دوستدار به يورگن هابرماس  [2010 Oct] 
*دانايی توحيدی  [2010 Jun] 
*مشكل پدیداری من در اسلام  [2010 Apr] 
*چگونه چاه را واژگون كنیم؟  [2010 Mar] 
*افسانه در واقعیت  [2009 Jul] 
*پرسیدن دین و پرسیدن علم   [2009 Mar] 
*ترازنامه‌ای از روشنفکری ما  [2009 Mar] 
*جایی که نمی‌توان تزی را به حربه‌ی خودش زد  [2009 Mar] 
*اسلام‌شناسی ایرانی و ایران‌شناسی اسلامی ما  [2009 Feb] 
*دو پرسشی که هرگز از خود نمی‌کنیم  [2009 Feb] 
*«اهل کتاب» میان چرخ‌دنده‌های مواهب اسلامی  [2009 Jan] 
*تغذیه‌ی اسلام نوزاد از کالبد ایران کهن  [2009 Jan] 
*چگونه و به چه بهایی نیروی دینی ایرانی از شکست سرزمینی خود پیروز به‌درمی‌آید؟  [2009 Jan] 
*حقیقت اعتقاد  [2009 Jan] 
*کانت در میان ما  [2008 Dec] 
*ماهیت مجعول  [2008 Dec] 
*پیمان هولناک  [2008 Dec] 
*بغرنجی در دوره‌ی نوین تاریخ ما  [2008 Nov] 
*ایران اسلامی و زبان فارسی  [2008 Nov] 
*رگه‌های کنونی منش دینی  [2008 Oct] 
*با این دارایی فرهنگی‌مان چه می‌توان کرد؟  [2008 Sep] 
*اشتباه بزرگ درباره‌ی فیلسوفان  [2008 Aug] 
*دینخویی چیست؟  [2008 Aug] 
*سد و سی سال ممارست در هنر نیندیشیدن  [2008 Aug] 
*وضع وجودی انسان در بینش دینی  [2008 Aug] 
*از نوجوانی تا پیری  [2008 Jul] 
*پدیده‌ی «فاحشگی نو»   [2008 May] 
*شناخـت: دروغ بـزرگ فرهنـگ ما  [2008 May] 
*روشنفکر بومی ميان غرب و شرق   [2008 Apr] 
*در يک فرهنگ دينی هر پديده و مسئله‌ای که پيش بيايد، جوابش از پيش داده شده است گفتگوی بهنام باوندپور از صدای آلمان با آرامش دوستدار [2007 Nov]