PEZHVAKEIRAN.COM خانه ام ابری سـت3. حل بحران اقتصادی به شيوه ی دار و دسته ی فرانسوی ها
 

خانه ام ابری سـت3. حل بحران اقتصادی به شيوه ی دار و دسته ی فرانسوی ها
محمد قراگوزلو

تماشاخانه ی صندوق بين الملل پول
دومينيک استراوس کان دراز شد. جماعتی گفتند او را دراز کردند. مگر فرقی هم می کند؟ به نظر ديپلومات - بيولوژيست ها، به هم خوردن توازن نسبی هورمون تستوسترون عامل اصلی جنجال گريبان گيری از يک خدمه ی هتل بوده است. اين گروه با استناد به چند صحنه ی ناپيدای مشابه معتقدند، دومينيک اگر می خواهد در حزب سوسياليست فرانسه پشت سر فرانسوا آلوند قرار بگيرد و برای نقش آفرينی در برنامه ی آينده ی جهان سرمايه داری در پوست گرگ هايی همچون فرانسوا ميتران و تونی بلر و پاپاندرئو و زاپاترو برود بايد به زودی خود را به يک شورای حل اختلاف متشکل از چند متخصص پسيکولوژيست، سکسولوژيست و اورولوژيست معرفی کند. در اين بلوا خانم رويال تا روشن شدن نتيجه ی تلاش اين شورا در کنار استراوس نخواهد ايستاد!
جمعی ديگر ماجرای رو شدن تعرض جنسی به خدمه ی هتل را ناشی از زيرآب زنی سارکوزی و دوستان پليس نيويورکی اش می دانند و دست بند قپانی و ريش نتراشيده و تحقير دومينيک را شاهد می گيرند تا ثابت کنند سارکو در انتخابات آينده ی فرانسه  می خواهد از شر استراوس خلاص شود. خود دومينيک البته شجاعانه اعتراف فرموده که تجاوزی در کار نبوده و تمام صحنه های اروتيک هتل داوطلبانه شکل بسته است. هنوز وثيقه ی اين غائله آزاد نشده بود که دختر ژورناليست، قلمی و ريز ميزه  يی به نام تريستان بانون - دوست خانم ميل، دختر استراوس – به کومک ماشين نويس های محترم مستقر در مقابل دادگستری پاريس شکايتی مشابه صحنه ی حساس هتل نيويورک عليه استراوس تنظيم و علنی کرده است. مضاف به اين که مادر ايرانی تبار اين دختر قلمی- خانم منصوره - هم از يک رابطه ی خشن جنسی و خارج از عُرف جنتلمن مآبانه ی همه ی روسای صندوق بين المللی پرده برداشته و خود را قربانی تجاوز جنسی استراوس دانسته است. تا فردا چه شود!
مستقل از صحت و سقم اين روايات اروتيک – که يادآور داستان های مثبت هجده "کفش های غمگين عشق" و "اتوبوس هوس" آقای ر . ا معروف است – و صرف نظر از اين که "تا نباشد چيزکي، مونيکا لوينسکی ها نگويند چيزها" از قرار مديران ارشد سرمايه ی ماليه ی جهاني، جز چاپيدن دولت های بدهکار "جهان سوم" دل مشغولی های ديگری هم دارند. همين چند سال پيش بود (ژوئيه ی 2005) که حضرت پل ولفوويتز در مقام رييس بانک جهانی در ازای پرداخت پاداش و حقوق نامشروع به خانم شاها ربزا دست تطاول گشود و پس از بالا آمدن گندکار جايش را به زوليک داد. پل ولفوويتز از نئوکنسرواتيست های دو آتشه، معاون وزير دفاع آمريکا (دونالد رامسفلد) در دولت بوش و از طراحان و مدافعان سرسخت حمله ی نظامی به عراق، ايران و کره ی شمالی بود. حالا از روابط غير مجاز کلينتون - لوينسکی و پوتين – آلنا کابائفا (ژيمناست کار مشهور روس) بگذريم تا مثنوی هفتاد من نشود.
در افزوده: اين جماعت، که خود به محض راه يافتن به اليزه در آغوش فشن هايی همچون کارلا برونی غش می کنند، حالا برای انحراف افکار عمومي، به سوراخ سنبه ی پستوهای قصر قذافی سرک کشيده اند و از زير تخت خواب او به کشف آلبومی نايل آمده اند که قرار است فساد اخلاقی سرهنگ را علاوه بر هم بستری با محافظان زن کوبايی و ونزوئلايی و ويتنامي، به داستان عاشقانه ی ناکامی پيوند بزند که معشوقه ی بی خبر آن کاندوليزا رايس است. در همين راستا تلويزيون و سايت العربيه هر روز داستانی از هزار و يک شب های" خاندان پليد سرهنگ" منتشر کند. داستان هايی که در متن آن با پول های ميليون دلاری مردم ليبي، سيف الاسلام و ساير تخم و ترکه های سرهنگ کنسرت هايی خصوصی با حضور امثال مارياکری برگزار می کرده و فلان بانوی بسيار طناز هلندی به ازای چند صد هزار دلار ناقابل در نيمه شب های گرم و شرجی تريپولي، يکی ديگر از توله های سرهنگ را باد می زده است. انگار نه انگار که جوهر خبر ارتباط جنسی برلوسکونی با يک دختر نوجوان 17 ساله ی رقاص باله، هنوز خشک نشده است. می گويند قدرت سياسی فساد (اخلاقی ـ مالی) به دنبال دارد. اگر اين گزينه راست است چرا لنين و استالين و تروتسکی و زينوويف و کامنت و بوخارين و دزژينسکی و کاسترو و چه گوارا و مائو و چوئن لای و تيتو و هوشی مينه و انور خوجه و.... به دام کلاشی مالی و ابتذال اخلاقی نيفتاند؟ مشی مختلف سياسی هر يک از نام برده گان البته طبيعی و شايد اجتناب ناپذير بوده است.
نکته: در تاريخ 8 اسفند 1380 طی نامه يی خطاب به خانم کارلا دل پونته ( دادستان ديوان بين المللی جنايت کاران جنگی ) – که در چند نشريه نيز منتشر شد – نوشتم" هميشه حق با غالب است." چنين قانون نا نوشته يی آن زمان درباره ی اسلو بودان ميلوسوويچ حاکم بود و اينک در مورد معمر قذافی صادق است! کسی از عاملان بمب باران شيميايی هيروشيما وجنايت کاران جنگی در ويتنام و افغانستان و عراق و غزه و ليبی و البته نسل کشان يوگوسلاوی و سازنده گان هزاران گور با يا بی نام و نشان دسته جمعی سوال و بازجويی نخواهد کرد. چرا که از قرار حق با غالب است و ما که اينک مغلوبيم هيچ حقی نداريم!
باری ماجرای استراوس در بحبوحه ی بحران در منطقه ی مالی يورو مطبوعاتی شد. حالا انتخابات آينده ی فرانسه و تضعيف حزب به اصطلاح سوسياليست فرانسه بماند. در اين گير و دار سران سنديکای جهانی قماربازان حرفه  يی به سرعت دست به کار شدند. از آن جا که طبق قرار و تا اطلاع ثانوی شش دانگ رياست صندوق بين المللی به نام "گل"های بد بو سند خورده بود، کريستين لاگارد اجازه نداد نشيمن گاه (صندلی رياست) استراوس سرد شود. لاگارد عضو حزب راست ميانه "هم بسته گی برای جنبش مردمی" (ump) – همان حزب سارکو – بدون اطلاع کافی از چهار عمل اصلی از منصب وزارت اقتصاد دولت فرانسه به داخل صندوق خزيد و البته پيش از طی اين پروسه، در جريان ملاقاتی محرمانه با هوجيانگ تائو دل بری لازم از اليگارشی نظامی چين نيز انجام داد. دل ربايی از بزرگ ترين طلب کار آمريکا چه کيفی دارد؟ نمی دانم.
بی چاره کينز - دکستروايت!
بی چاره اعضای کنفرانس برتون وودز (27 دسامبر 1945 نيوهمشاير آمريکا) !
آنان به مخيله شان هم راه نمی دادند که دوقلوها (صندوق و بانک جهانی) در آينده يی نه چندان دور به ستاد اصلی عمليات اعضای ثابت جنايت کاران مالی جهانی و پای گاهی برای بهره کشی از دولت ها و ملت های فرعی سرمايه داری تبديل شود. آنان گمان نمی زدند که صندوق برای صنار سی شاهی وام به فلان دولت ورشکسته، آوار نئوليبراليسم رياضت اقتصادی را بر سر کارگران و زحمت کشان خراب خواهد کرد.
حالا دار و دسته ی فرانسوی  ها برای هم تايان نيويورکی خويش شاخ وشانه می کشند وخود را دولت هژمون اروپا می خوانند. شکی نيست که کت و دامن صندوق بين المللی پول برای کريستين لاگارد، بی قواره و گل و گشاد است اما او با توافق چينی ها به اين سمت منصوب شد تا:
• افول هژمونی مالی ايالات متحد – بعد از بحران 2008 – به يک رو کم کنی تمام عيار صعود کند.
• تقسيم جهان در عرصه ی تقسيم مناصب و گذرگاه های حساس مالی نيز عينيت يابد.
• دست راستی ترين دولت تاريخ فرانسه کليد ورود به اتحاديه ی اروپا را در جيبش بگذارد و هر از چندگاهی به رخ آلمان ها و ايتاليايی ها بکشد.
• به غارت سرمايه های نفتی ليبی – و سپس الماس چاد – پس از سقوط قذافی مشروعيت جهانی بدهد.

6. بحران اقتصادی فرانسه و يوروی مفلوک!
در تاريخ 30 اردی بهشت 1389 (يک سال و نيم پيش) صاحب اين قلم ضمن تجزيه و تحليل بحران اقتصادی يونان اين سوال را به ميان گذاشت که: "... اين دولت ها - به ويژه آلمان با کومک 22 ميليارد و چهل ميليون يورويی - فرانسه و حتا انگلستان از وحشت سرايت بحران اقتصادی يونان به منطقه ی آسيب پذير يورو (اسپانيا، ايرلند، پرتغال، ايتاليا) به تکاپو افتاده اند... در اين ورشکسته گی دولت يونان تنها نيست. دولت اسپانيا نيز با 280 ميليارد يورو کسری بودجه حوادثی مشابه يونان را به انتظار نشسته است. در شرايطی که دلار آمريکا نيز حال و روز چندان خوبی ندارد همه ی چشم ها، نگران يورو است. آيا بحران يونان - و به دنبال آن بحران های قابل انتظار در اسپانيا و پرتغال و ايتاليا - تير خلاص دوران شکوفايی يورو را شليک کرده است؟"
(محمد قراگوزلو، مقاله: يونان در بن بست طرح تحول اقتصادي، اين جا و آن جا، 30 اردی بهشت 1389)
در ادامه  ی همان سلسله مباحث مقاله ديگری – که بلافاصله بعد از مقاله ی پيش گفته منتشر شد – يک بار ديگر به چيستی بحران در منطقه ی يورو با تاکيد بر نظريه ی گرايش نزولی نرخ سود مارکس پرداختيم و ضمن بحث از "استمرار بحران نئوليبرالی و تمهيدات کنترلی" به شرايط بحرانی کشورهای عضو يورو وارد شديم و نوشتيم: "فرانسوی ها در تظاهرات خيابانی ايستادند. تاريخ معاصر فرانسه به لحاظ ثبت انقلاب های اجتماعی بی نظير است. با اين حال در اين کشور بعد از انقلاب های دهه ی 60، همواره سوسيال دموکرات های راست، گليست ها يا کنسرواتيست ها به قدرت رسيده اند. هم اينک نيز با وجود و حضور قدرت مند ده ها اتحاديه ی کارگری و جبهه ی ضد کاپيتاليستی و حزب سوسياليست و کمونيست و کذا قدرت سياسی کماکان در اختيار راست  ترين جريان محافظه  کار است. در نيمه ی دوم مه سال جاری (2010) نيکلا سارکوزی برای مقابله با بحران طرح نظام بازنشسته گی را با هدف کاهش بودجه ی صندوق بازنشسته گی به ميان کشيد. به موجب اين طرح مقرر شده سن بازنشسته گی کارگران شرکت های حمل و نقل عمومي، گاز و برق از60 به 62 سال افزايش يابد. هدف اصلی دولت از ارايه ی اين طرح تعويق پرداخت حقوق بازنشسته گی و صرفه جويی چند ميليون يورويی است. به لحاظ بی کارسازی دولت راست گرای فرانسه رکورد قابل تاملی به جای گذاشته است. به گزارشI.L.O در سال 2009 ماهانه 256 هزار و 100 فرصت شغلی در اين کشور حذف شده است. رقمی برابر يک و نيم درصد مشاغل اين کشور. پس از جنگ جهانی اين رکورد بسيار عجيب است. در همين سال، صنايع فرانسه به طور متوسط به تعديل ماهانه 168 هزار فرصت شغلی اقدام کردند و فاجعه بارتر از همه افزايش نسبی بی کاری زنان کارگر است."
(محمد قراگوزلو، مقاله: جان سختی نئوليبراليسم و رياضت اقتصادی کارگران، اين جا و آن جا)
دولت فرانسه بی اعتنا به نارضايتی فرودستان، در اواخر سال 2010 سياست های رياضت اقتصادی را در دستور کار خود قرار داد و به اعتراض ميليونی کارگران در ماه اکتبر با زبان خشونت تبه کارانه سخن گفت و به نارضايتی بيش از هفتاد درصد از مردم فرانسه با مصوبات پارلمان پوزخند زد. به اين می گويند دموکراسی و حقوق بشر از نوع دار و دسته ی فرانسوی ها.
عمق بحران اقتصادی فرانسه، آلمان و ساير کشورهای حوزه ی يورو بيش از آن بود – و هست – که با سياست های رياضتی و فشار بر کارگران داخلی کاهش يابد و به تسکين و آرامش برسد. در تاريخ 25 مرداد 1390 (16 اوت 2011) نشست پاريس با حضور سارکوزی و مرکل رسماً اعلام کرد: "اقتصاد فرانسه هم وارد رکود شد."
در گزارش هايی که از نتايج اين اجلاس مخابره شده، رشد اقتصادی آلمان و فرانسه در فصل دوم سال ميلادی جاری صرفاً 1/0 درصد و صفر بوده است. اين يعنی رکود تمام عيار. رويترز در حاشيه ی اين اجلاس به صراحت نوشت کاهش رشد اقتصادی آلمان و فرانسه موجب کاهش رشد اقتصادی منطقه  ی يورو در سه ماهه ی دوم 2011 شده و به نگرانی بين المللی در خصوص موج جديد بحران مالی و رکود اقتصادی دامن زده است. اين گزارش اضافه کرده"رشد اقتصادی منطقه  ی يورو طی سه ماهه  ی دوم 2011 به 2/0 درصد کاهش يافته و رشد اقتصادی اروپا در سه ماه نخست سال جاری به کم تر از 8/0 درصد تنزل کرده است. هم چنين رشد اقتصادی کشورهای اسپانيا و پرتغال در همين دوره به ترتيب 2/0 و صفر بوده است."از قرار تنها رشد اقتصادی اتريش يک درصد افزايش داشته است. اما در ميان 27 دولت عضو اتحاديه ی اروپا و 17 دولت عضو واحد پولی يورو، بی گمان اقتصاد آلمان و فرانسه تعيين کننده ی جهت گيری های يورو و سمت و سوی بحران و رکود است. فرانسه به عنوان دومين اقتصاد اين حوزه و جای گزين سياسی نظامی انگلستان دوران تونی  بلر برای خود نقش ويژه يی در سازوکارهای اقتصادی سياسی جهانی قايل است.
دو هفته بعد از نشست پاريس، اين بار کريستين لاگارد معرکه دار هشدار جديد شد و به صراحت اعلام کرد "اقتصاد جهان در مرحله ی خطرناکی قرار گرفته است." خبرگزاری دست راستی رويترز (28 اوت 2011) طی گزارشی به نقل از لاگارد – که در کنفرانس مقام های ارشد و رسمی اقتصادهای بزرگ جهان سخن می گفت – نوشت: "اقتصاد جهانی با روند رشد و رونق به شدت شکننده  و بی ثباتی روبه رو شده است. بنا بر اين بايد همين الان اقدام لازم را انجام دهيم." لاگارد ضمن انتقاد از اجرای سريع سياست های محدودکننده ی پولی و مالی اين راه کار را پيش نهاده است که:" سياست های اقتصاد کلان در کشورهای توسعه يافته و صنعتی بايد در راستای حمايت از رشد و رونق اقتصادی به شيوه ی گسترش سياست های انبساط مالی باشد." مستقل از بس آمد بالای عبارت بازگشت "اعتماد سرمايه گذاران نسبت به بازارهای مالی و بين المللی" – که در سخن رانی لاگارد، معاونش (جان ليپسکی) و رابرت زوليک (رئيس بانک جهانی) بيش از حد متعارف شنيده می شود - هيچ يک از اين اعضای ارشد سنديکای قماربازان جهانی نگفتند که اين "بازگشت اعتماد" و سياست های انبساطی تزريق پول بايد به پشتوانه ی کدام پروسه ی توليدی صورت بگيرد؟

7. جنگ در ليبی راه کار فرانسه برای خروج نسبی از بحران
ما پيش از اين و در متن مقاله ی "جنگ امپرياليستی در ليبی" بر اين مقوله ی مهم انگشت گزارديم که خروج از بحران بزرگ نه با پشتيبانی نظريه پردازی های کينز – دکستر وايت يا پشتيبانی نيوديل يا هوشمندی روزولت بل که به اعتبار جنگ جهانی دوم صورت بسته است. به همين اعتبار نيز استدلال کرديم که برای تبيين حوادثی مانندجنگ ليبی بايد از رفتارهای سايکولوژيک سارکوزی و قذافی فراتر رفت. گفتيم که جنگ جهانی دوم صرفاً به اين خاطر شکل نگرفت که هيتلر و موسولينی مجنون يا مشنگ بودند. مضاف به اين که اگر عقل قذافی پاره سنگ بر می داشت!! نمی دانست 42 سال بر يکی از کشورهای استراتژيک آفريقايی و بهره مند از ژئوپوليتيک حساس حکومت کند. همان طور که اگر تفسيرهای جنگ ليبی را روی ميزان عقل و بهره ی هوشی سارکوزی متمرکز کنيم در نهايت دستگاه تئوريک و برآيند مادی تحليل های خود را تا حد ذهنی گرايی و به يک مفهوم تلفيقی از مبانی نظری ماکس وبر - فرويد تقليل خواهيم داد. ما در آن مقاله همه ی غائله ی ليبی را پيرامون سرمايه گذاری در صنعت انرژی آن کشور متمرکز ساختيم و ضمن اعتراف و احترام به درجه يی از مطالبات دموکراتيک مردم معترض ليبي، نتيجه ی پيروزمند دخالت نظامی ناتو را عروج يک دولت بورژوايی مستخدم سرمايه داری غرب – مانند صربستان، عراق و افغانستان – دانستيم. اينک همه ی "چپ "ها و چپول هايی –مثلا ژيلبر آشکار از اعضای انترناسيونال چهارم– که از دخالت نظامی فرانسه و ناتو در راه نجات رزمنده گان بن غازی حمايت کرده بودند، به درک سخيف خود از امپرياليسم پی برده اند.
بی چاره تروتسکی!
باری هر چند قصد داشتيم بخش سوم اين سلسله مقالات را به نقد تئوری "مازاد" ديويد هاروی و نقش آن در ايجاد يا کنترل بحران اختصاص دهيم، اما ضرورت پاسخ به اين سوال که سقوط دولت قذافی و به قدرت رسيدن دولت مورد نظر ناتو قرار است به کدام بخش از بحران اقتصادی فرانسه و به تبع آن حوزه ی مالی يورو پاسخ بگويد لاجرم سخن ما را به محور ارزيابی عمل کرد گنگسترهای دار و دسته ی فرانسوی ها کشيد. ترجيح می دهم برای رعايت اقتصاد کلام در دوران تحمل رياضت اقتصادی مباحث خود را به اشاره و تيتر گونه بگويم.
• اعضای شورای انتقالی ليبی که مانند ارتش مصر – بعد از مبارک – زمام قدرت را به دست گرفته نه به لحاظ شخصيت های حقيقی بل که در ماهيت برنامه های اقتصادی و سياسی خود نيز از کم ترين ظرفيت انقلابی بی بهره هستند. مصطفا عبدالجليل (وزير دادگستری قذافی) سال ها در آب نمک مراکز اطلاعاتی و امنيتی غرب برای چنين روزهايی خوابيده است. او از نخستين روزهای شورش بن غازی به عنوان رهبری خود خوانده – و مورد قبول و اجماع ناتو – به فرانسه، آلمان، بلژيک، ترکيه و... سفر کرد و در شرايطی که چشم انداز سقوط قذافی چندان روشن نبود مانند يک رييس دولت از سوی سران اين کشورها مورد استقبال قرار گرفت.
محمود جبرييل رييس خود خوانده ی "شورای ملی انتقال قدرت" در سال 1980 از دانشگاه پيتسبورگ آمريکا دکترای علوم سياسی گرفت و در سال 2007 - در اوج اقتدار قذافی و زمانی که همين آدم "قبيله يی و چادرنشين آدم خوار" خيمه گاه خود را در کاخ اليزه و مرکز ايتاليا و در قلب G20 بر می افراشت – به رياست "هيات ملی ترويج سياست های آزادسازی و خصوصی سازی برای توسعه ی اقتصادی" گمارده شد و در سال 2010 از اين مسووليت کناره گرفت و به "کنش گران" فعال برای تحقق پروژه ی "چشم انداز ليبی" با هدف تحقق "دموکراسی" پيوست. هر دو مقام و پست ناشريف او به اندازه ی کافی گوياست.
محمود جبرييل درتاريخ 14 جولای سال جاری مانند يک مقام رسمی از مقر ناتو در بروکسل بازديد کرد و در جلسه يی محرمانه با آندرس فوگ راسموسن (دبير کل ناتو) به تمرين جزييات عمليات "محافظين موتلف" با سران نظامی شورای آتلانتيک شمالی پرداخت.

• ترکيب نيروی انسانی و سلاح های جنگ جويان از بن غازی تا طرابلس بسيار قابل تامل است. دست کم برای نسلی که من از آن برخاسته ام (نسل دهه ی پنجاه) عمليات مسلحانه عليه يک رژيم ديکتاتوری مستلزم تمهيدات بسيار پيچيده يی است که در ماجرای ليبی حتا کاريکاتور آن نيز به نمايش درنيامد. ما که در خلع سلاح کلانتری ها و پادگان های رژيم شاه مشارکت مستقيم داشته ايم با مشاهده ی سلاح های سنگين در دست  شورشيان بن غازی در همان روزهای اول شروع اعتراض ها چشم مان چهار تا شد! البته وقتی که قطار کانتينرهای فرانسوی انبوهی از سلاح های سنگين را از طريق دريا و هوا در اختيار شورشيان گذاشتند و حتا مقامات وزارت امور خارجه ی ايران اعلام کردند که با اپوزيسيون ليبی ارتباط داشته اند بر همه – از جمله "چپ های سنتی" از جنس نگارنده – دانسته آمد که به جز عمليات هوايی پشت پرده خبرهای ديگری نيز جاری بوده است! واقعيت اين است و همه ديدند که شورشيان بن غازی از همان ابتدای اعتراض و پيش از آن که ناتو رسماً وارد جنگ شود، مسلح بودند. در ماه آوريل که ناتو جنگ عليه دولت قذافی را استارت زد فرانسوی ها چندين بار به طور مستقيم سلاح های سنگين در اختيار شورشيان گذاشتند. علاوه بر هزينه ی سنگين عمليات هوايي، اين سخاوت مندی از سوی دولتی که به دو سال سن بازنشسته گی کارگرانش رحم نمی کند، چندان شگفت ناک نيست. دولتی که تا خرخره در بحران اقتصادی فرو رفته ميليون ها دلار بمب و خمپاره بر سر مردم ليبی می ريزد تا "دموکراسی" در يک کشور عشيره يی پياده شود. چه خوب! البته از سارکوزی و سران ناتو نبايد پرسيد که چرا برای استقرار اين دموکراسی در بحرين و عربستان و يمن و کويت و اردن و آذربايجان و الجزاير و سودان و... ديکتاتوری زده، ول خرجی نمی کنند.؟
باری در ليبی فقط 350 سرباز که توسط مراکز امنيتی و نظامی بخش خصوصی – مانند بلک واترز – استخدام شده بودند، به قتل رسيده اند. روزنامه ی زود دويچه سايتونگ (ارگان سرمايه ی آلمانی) در تاريخ 26 اوت 2011 از فعاليت  واحدهای نظامی انگليسی در حمله به طرابلس پرده برداشت و به اين مساله اشاره  کرد که اعضای اين واحدها برای همرنگ جماعت شورشيان شدن، لباس بوميان ليبيايی پوشيده بودند.

• دخالت نظامی ناتو در جنگ امپرياليستی ليبی از بسياری جهات شبيه جنگ های وکالتی در يوگوسلاوی افغانستان و عراق است. در مورد ميزان موفقيت ناتو در ليبی بايد تا اطلاع ثانوی منتظر ماند. واضح است که کار قذافی مانند صدام حسين تمام شده. در عراق هر چند کمپانی های نفتی وابسته به سرمايه داری غرب از جمله توتال، شل، بريتيش پتروليوم، اگزون موبايل برگشتند اما رژيم سياسی حاکم بيش از آن که به واشنگتن گرايش داشته باشد به تهران تمايل دارد. در يوگوسلاوی اما اوضاع به سود دولت ها و نهادهای جهانی سرمايه داری چرخيد و نتيجه ی بمباران ها برای ناتو خوش يُمن بود. يوگوسلاوی ويران شد تا ايالات متحد در کوزو بزرگ  ترين پای گاه نظامی خود در اروپا را داير کند وصندوق بين المللی پول از طريق "اهدا"ی وام با سودهای کلان به "کومک" بازسازی صربستان بشتابد! در پی اجرای اين سياست ها طی چند ماه از سال 1989 تا1990 سيل واردات روانه ی يوگوسلاوی شد. در سال 1995، نزديک به 2435 موسسه ی صنعتی مالی ورشکسته و يک ميليون و سيصد هزار کارگر بی کار شدند. در همين مدت حقوق پانصد هزار کارگر پرداخت نشد. توليد ناخالص ملی يوگوسلاوی 5/7 درصد کاهش. در سال 1991 اين کاهش به پانزده درصد رسيد! در نتيجه ی "دخالت انسان دوستانه" ( تابلوی ناتو بر سر در ويرانی های يوگوسلاوی ) ايالات يوگوسلاوی برای کاهش شدت فاجعه تصميم به اجرای سياست های مستقل و رقابتی اقتصادی گرفتند. ابتدای دعوا از استنکاف پرداخت ماليات به دولت مرکزی آغاز شد و سپس اين جنگ اقتصادی به درگيری تمام عيار در تمام ايالات اين کشور فدرال شعله کشيد و مصيبتی را رقم زد که "هنوز از چشم ها خونابه به روان است." (شاملو)
آينده ی ليبی با حضور و دخالت ناتو و در صورت استقرار نيروهای اين شورای انتقالی بهتر از يوگوسلاوی و عراق و افغانستان نخواهد بود. در بهترين و ايده آل ترين شرايط، مصطفا عبدالجليل و محمود جبرييل و امثال ايشان می خواهند با ايجاد يک دولت سکولار مبتنی به بازار آزاد، الگوی تونس زين العابدين بن علی را در ليبی پياده کنند. الگويی که بهشت موعود بورژوازی ليبرال و نهادهای برتون وودز و سرمايه داری غرب بود.

• مشارکت فعال دولت فرانسه در ترميم خرابی های جنگ و سرمايه گذاری در صنعت انرژی ليبی نه فقط هزينه ی بمب باران های سخاوت مندانه و تسليح شورشيان را جبران خواهد کرد، بل که سرمايه ی هنگفتی را به جيب دار و دسته  های فرانسوی خواهد ريخت. در تاريخ 22 اوت 2011 رويترز نوشت در پرتو سقوط قذافی شرکت های بزرگ نفتی به ليبی باز می گردند.
بنا به بعضی اخبار موثق – از جمله اخبار مندرج در پای گاه ميدل ايست آن لاين – شورای عالی ليبی پيش از قطعی شدن سقوط قذافی طی نامه يی به امير قطر، تضمين داده است که در صورت کسب قدرت 35 درصد از نفت خام ليبی را دو دستی تقديم دولت فرانسه خواهد کرد. آلن ژوپه که در واکنش به اين خبر خود را به کوچه ی علی راست زده بود، اظهار فضل فرموده که "بسيار طبيعی است که اين امتيازات برای بازسازی ليبی از سوی انقلابيون؟! به کشورهای حامی انقلاب؟! داده شود." ژوپه که چند بار به صورت علنی و مخفی با اعضای شورای انتقالی ملاقات داشته، اولويت بازسازی خرابی های ناشی از جنگ را به کشور متبوع خود بخشيده است. مفهوم ديگر اين عبارت ديپلوتيک اين است:
جنگ برای خروج از بحران اقتصادی و بالنده گی صنايع نظامی!
اين عبارت جنگ کثيف امپرياليستی را تا حد جنگ های دوران کولونياليستی عقب می برد. انگار همين دی روز بود که مردم صحرانشين ليبی عليه امپرياليسم ايتاليای موسولينی با اسب و برنو می جنگيدند.

• واژه ی امپرياليسم که در ميان برخی "چپ "های وطنی ايجاد کهير و تاول می کند و چپ های بريده ی جهانی (امثال نگری ـ هارت) هم ترجيح می دهند کلمه ی بی ربط امپراطوری ( امپاير )با خصلت دموکراتيک و بشر دوستانه؟! را جای گزين آن کنند در جريان حوادث ليبی از سوی قطب های مختلف امپرياليستی به ساده گی ترجمه شد و عملاً به کار رفت. دولت های امپرياليست روسيه و چين که قطع نامه1970 و 1973 شورای امنيت سازمان ملل متحد را مُهر زده بودند و به شکلی شديداً اپورتونيستی منتظر موضع گيری به سود کفه ی سنگين ترازو بودند ؛به محض سقوط طرابلس و هم زمان با تشکيل اجلاس "دوستان ليبی" در پاريس (1 سپتامبر سال جاری) شورای انتقالی را به رسميت شناختند.
• تلاشی دولت قذافی و کنترل پايتخت و شهرهای اصلی توسط شورشيانی که به جز تيراندازی های بی هدف، معلوم نيست چه می گويند و چه می خواهند، سران 60 کشور بزرگ و کوچک سرمايه داری را روانه ی فرانسه کرد. اعضای اصلی و فرعی سنديکای جنايت کاران جهانی روز پنج شنبه يک سپتامبر در پاريس زير لوای معرکه گيری سارکوزی و دار و دسته ی فرانسوی اش گرد آمدند تا به تقسيم غنايم جنگی بپردازند. از قرار بيش از پنجاه ميليارد دلار پول مردم زحمت کش ليبی در اختيار دولت های بزرگ اين سنديکا به گروگان گرفته شده بود. کنفرانس "دوستان ليبی" تصميم گرفت تا به تدريج 15 ميليارد دلار از اين پول ها را در اختيار شورای انتقالی بگذارد و بلافاصله يک و نيم ميليارد دلار نقد به بن غازی ارسال شد. اين پول ها توسط کدام تشکيلات چگونه و در ميان چه کسانی توزيع خواهد شد؟ دولت فرانسه با دست و دل و بازی تمام 3/1 ميليارد پوند از دارايی های مسدود شده ی ليبی را آزاد کرد و آن را به عنوان "هديه ی عيد سعيد فطر" به شورشيان بخشيد. اين آقای سارکوزی چند سور روی دست حاتم طايی زده است. بخشی از پول مصادره شده ی مردم زحمت کش را به عنوان صدقه پس می دهيد و نام آن را می گذاريد عيدي؟ اين ديگر چيزی بيش از وقاحت است.

• چپ  ها کجا بودند؟ پنجشنبه 1 سپتامبر روسای 60 دولت امپرياليستی و ارتجاعی در پاريس جمع شدند. مانند لاشخورانی که بر جنازه  يا لاشه يی خيمه می زنند. نگفته پيداست که سهم فرانسه از گوشت لذيذ اندام اصلی اين لاشه بيش از همه خواهد بود. خوانديد که ژوپه اين لاشه خوری را حق دولت خود دانسته بود. بی ترديد غارت کل نفت ليبی و تمام سود عوايد ناشی از بازسازی جنگ شکاف های اقتصاد بحران زده ی فرانسه را ترميم نخواهد کرد.
مساله و دغدغه ی مالی البته که حل بحران اقتصادی فرانسه نيست، اما راه کارهای امپرياليستی ما را به واکنش وا می دارد. مساله اين است. واکنش آن همه حزب کمونيست و سوسياليست و جبهه ی ضد کاپيتاليستی و جريان های ميليتانسی و اتحاديه های کارگری راديکال - از سود تا ث.ژ.ت - و افراد چپ و راديکال و انقلابی و ضد جهانی سازی و ضد جنگ و هوادار محيط زيست نسبت به کنفرانس 1 سپتامبر پاريس چه بود؟ تحقيقاً هيچ!
• چپ فرانسه اگر نمی توانست سالن اجلاس غارت ليبی را بر سر سارکوزی و ميهمانان اش خراب کند، باری اين قدر که می توانست اکسيونی راه بيندازد، اعتصابی تدارک ببيند، فريادی مادی و عينی بکشد. کارگران فرودگاه دوگل را برای يک ساعت هم که شده به اعتصاب بکشاند تا در همين زمان کوتاه دست کم يک سانت از چربی های شکم امير قطر آب شود. چپ فرانسه من را نااميد می کند. گيرم از حزب سوسياليستی که دومينيک استراوس کان می زايد نبايد بيش از اين توقع داشت اما پی  روان اوليويه بزانسنو کجا پنهان شده بودند؟
دوستان فرانسوی ما لابد پاسخی برای نگارنده دارند.
بعد از تحرير
1. بزرگ ترين انقلاب قرن گذشته (انقلاب اکتبر) تنها با کم تر از ده نفر تلفات توانست کارگران و زحمت کشان روسيه را از زير يوغ خشن ترين ديکتاتوری عقب مانده ی تزاری نجات دهد. خيل عظيم کشته  شده گان انقلاب اکتبر به بعد از پيروزی و تعرضات دشمن ضد سوسياليستی و جنگ های داخلی ضد انقلابی باز می گردد. انقلاب کذايی ليبی که يک دولت بورژوايی را با دولت بورژوايی ديگری عوض کرد تاکنون پنجاه هزار کشته به جای گذاشته است. از اين قياس ساده معلوم می شود که چه کسانی در صف خشونت برای قتل عام و نسل کشی سينه  می زنند.

2. طبقه ی کارگری ليبی علی القاعده و بنا بر منافع طبقاتی خود نبايد دولت برآمده از يک جنگ امپرياليستی را به رسميت بشناسد. من برای کارگران ليبی نسخه نمی پيچم اما وقتی که توحش بازار آزاد به جای دولت نيم بند و نيم چه رفاه قذافی نشست و تسمه از گرده ی نيروی کار کشيد آن گاه شايد فرصت های امروز از دست رفته باشد.
اوه بله! قصرها و محافظان زن و عياشی ها و ول خرجی های قذافی و تخم و ترکه اش را ما هم ديده ايم. ما هم از العربيه ديديم و خوانديم که انگشتری 220 هزار دلاری جناب سرهنگ به انگشتان نازک کاندوليزا رايس نشسته است. با اين حال فساد بازار آزاد را هم در آينده ی نزديک خواهيم ديد.
3. آقای سارکوزی پس از فروپاشی دولت قذافی به چيزی بيش از اعتماد به نفس رسيده است. يابوی توهم حضرتش را چنان برداشته است که برای حمله به تاسيسات هسته يی ايران ارجوزه خوانده است. بالاخره در جهان همواره بايد سياست مداری از جنس تاچر و ريگان و بوش برای اين و آن خط و نشان بکشد. دار و دسته ها ی فرانسوی عجالتاً جای دار و دسته های نئوکان  آمريکايی را پر کرده اند. آنان خوب می دانند که از اين حمله ی احتمالی - مانند جنگ ايران و عراق - چه کسانی سود می برند...

اين بحث را در مسيرهای ديگری ادامه خواهيم داد....
هرگونه کپي، اقتباس يا ترجمه اين مقاله و ساير مقالات نگارنده بدون اجازه آزاد است.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد قراگوزلو در سایت پژواک ایران 

*اقتصاد سیاسی تقابل ایران و عربستان!  [2016 Jan] 
*ضرورت همبسته گی منطقه یی و بین المللیِ سوسیالیست ها با کانتون کوبانی  [2014 Oct] 
*لحظه ی حال دولت - احمدی نژاد در"اپوزیسیون" جدید!  [2012 Oct] 
*سازمان‌یابی کارگری؛ 7. دولت حزب یا شوراها   [2012 Sep] 
*سازمان‌یابی کارگری۶- لنینیسم در معرض نقد لوکزامبورگ (الف)   [2012 Sep] 
*سازمان‌یابی کارگری ـ تذکری به چامسکی  5. نئوآنتی لنینیست‌ها لطفاً ته صف! [2012 Aug] 
*چپ رادیکال، معشوقه و احمد شاملو  یک مایه در دو مقام  [2012 Jul] 
*سازمان‌یابی کارگری ؛ 4. از خطر فلاکت تا یک "منتقد" جدید بلشویسم!   [2012 Jul] 
*سازمان‌یابی کارگری ـ تئوری و پراتیک مارکسی (3)  [2012 Jun] 
*سازمان‌یابی کارگری ـ انتخابات مصر (2)  [2012 May] 
*مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد بخش 7 و نهایی ـ راه سوم آنتونی گیدنز  [2012 May] 
*مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد 6. پایان ماه عسل کینز؟  [2012 May] 
*مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد 5. از کنترل بازار آزاد تا مهار جنبش کارگری  [2012 Apr] 
*مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد 5. از کنترل بازار آزاد تا مهار جنبش کارگری  [2012 Apr] 
*مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد- 4. کینزینیسم و فوردیسم 4. کینزینیسم و فوردیسم [2012 Apr] 
*مبارزه‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد- 3. دوران گروندریسه و کاپیتال   [2012 Apr] 
*مبارزه ‌ی طبقاتی برای افزایش دستمزد- 2. مطالعات گسترده‌ی مارکس و انگلس...  [2012 Apr] 
*مبارزه ی طبقاتی برای افزایش دستمزد 1. نرخ تورم و خط فقر [2012 Mar] 
*انتخابات در گیومه 3. انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی و مشروعیت سیاسی [2012 Mar] 
*پرویز ثابتی در نقش گوبلز دورانی یک‌سره سپری شده و بازگشت ناپذیر [2012 Feb] 
*انتخابات در گیومه؛ 2. دموکراسی به شیوه­ی مردم سالاری دینی  [2012 Feb] 
*از تشدید تحریم ها تا امکان جنگ آمریکا – ایران!   [2012 Jan] 
* انتخابات در گیومه- 1. تبیین چیستی مواضع تحریمی اصلاح طلبان  [2012 Jan] 
*خانه­ام ابری‌ست...8. سقوط سرمایه­ی مالی یا بحران ساختاری کاپیتالیسم؟  [2011 Dec] 
*سیاست تغییر یا تغییر سیاست؟  [2011 Nov] 
*خانه­ ا م ابری ­ست... 7. امپریالیسم در کمین جنبش ­های اجتماعی  [2011 Nov] 
*خانه ام ابری ست.... 6. کارگران در میدان بحران یونان  [2011 Oct] 
*خانه­ام ابری ­ست... 4. هولیگانیسم سیاسی اقتصادی به سبک دار و دسته ­ی انگلیسی ­ها  [2011 Sep] 
*کسی به فکر گل­ ها نیست*....  در متن قتل­ عام جاده ­های وطنی  [2011 Sep] 
*خانه ام ابری سـت3. حل بحران اقتصادی به شيوه ی دار و دسته ی فرانسوی ها   [2011 Sep] 
*خانه­ام ابری ­سـت... (۲) دار و دسته­ی نیویورکی­ها و سرمایه­ی مالی [2011 Aug] 
*خانه ­ام ابری­سـت....* 1. دلایل دم دستی بحران سیاسی اقتصادی جاری   [2011 Aug] 
*از آلن ایر نپرسید!  ایران و آمریکا از مذاکره تا لابی [2011 Aug] 
*نادرست گفتن درست نگفتن نیست فردوسی و شاملو [2011 Aug] 
*آخ! اگر آزادی سرودی می­خواند... در کنار مزار دوازدهم احمد شاملو  [2011 Jul] 
*قدرت سیاسی ، پول و فوتبال  [2011 Jun]