اپوزیسیون و مقولات انتخابات، تحریم و جنگ در رابطه با نظام جمهوری اسلامی (بخش چهارم و پایانی)
محمد ایرانی
در میان اندیشه های دموکراسی غربی و جنبشهای دموکراتیک ، تفکر سوسیالیسم نیز که توسط مارکس پایه گزاری گردید ، راه جدیدی را مقابل جوامع برای رسیدن به دموکراسی نشان داد . مارکس با کتاب ارزشمند خود نشان داد که مبارزه طبقاتی با وجود طبقات ادامه خواهد داشت و بنابراین استثمار طبقه کارگر ، تنها با دیکتاتوری پرولتاریا خاتمه خواهد یافت تا دموکراسی برای همه امکان پذیر گردد . لنین و حزب بلشویک گرچه اندیشه مارکس را به واقعیت تبدیل نمودند ، اما چون خود و سایر افراد کمیته مرکزی با توجه به ترکیب طبقاتی آنها ، با مشکلات فراوانی برای حفظ انقلاب روبرو بودند و با تکیه بر سانترالیسمی که بتدریج از دموکراتیسمش دور شده بود ، نتوانستند به آرمان مارکس تحقق بخشند . گرچه لنین در آخرین لحظات عمر تلاش بی ثمری کرد تا از دیکتاتوری در حال پیدایش جلوگیری نماید ، همچنین بدلیل نتایج مشابه بدست آمده در کشورهای دیگری همچون چین ، ویتنام ، کامبوج و دیگرانی که موفق به انقلاب شدند ، فرصت مناسبی بدست ایدئولوگهای طبقه سرمایه دار و گروهی دیگر داد تا تحقق اندیشه مارکس را مورد سوال قراردهند !
فراخوان بزرگ چپ که تنها با وحدت گروههای اکثریت و اتحاد فداییان خلق و شورای موقت سوسیالیستها شکل گرفت ، با کنار گذاشتن رهبری کارگران ( نفی تفکر چپی و خلقی ) راه خود را برای وحدت با اصلاح طلبان و سایر گروههای شرکت کننده در سایر کنگره ها باز کردند ، بخشی دیگر از اپوزیسیون خارج کشوری را تشکیل میدهند . بهمین جهت برخی از آنان تحت نام گروه و یا توجیه فردی در کنگره هلسینکی شرکت کردند تا در آینده بعنوان بخشی از آن اپوزیسیون نقشی را بازی کنند . گرچه آنان نشان میدهند که از رهبر سابق فرخ نگهدار فاصله دارند ، اما بنظر میرسد براهی خواهند رفت که وی پیشنهاد میکند و لذا بررسی کوتاهی در مورد این خط مشی و عملکرد گروه اکثریت با توجه به قدمت آن انجام میگیرد . فرخ نگهدار در کمال شجاعت و بدون پرده پوشی سایر همکاران شرمزده خود میگوید ؛ باید ترس حکومت ازاپوزیسیون بریزد تا با گذار مسالمت آمیز به سمت دموکراسی گام بگذاریم و این داستانیست که بیشتر این مخالفان ظاهری حکومت تحت کنگره و کنفرانس و با روایات مختلف اما تحت تیتر انتخابات آزاد ، رواج میدهند و روشن است آنها چه نوع دموکراسی را پیشنهاد میکنند ! شاید ایشان خامنه ای و سپاه را که بدلیل مخالفت ظاهری با آمریکا هنوز در راستای راه رشد غیر سرمایه داری خط امام میبیند و سقوط نظامی که هنوز با روسیه روابط محکمی دارد را نمیخواهد ! چه خوب میشد در دادگاه تریبونالی که گروههای سیاسی راه انداختند ، بموازات بررسی جنایات سران رژیم به عملکرد سران گروهها نیز پرداخته میشد که با پشتیبانی و گاها همکاری که با نظام داشتند و بنوعی موجب تقویت نظام و سرکوب شدیدتر مخالفین انجامید و همچنین مواضع مسولان گروههایی که با تاکتیکهای غلط بسیاری از اعضا و هواداران را به کشته دادند بررسی میشد زیرا برخی هنوز باور دارند که راهشان درست بوده و شاید گاها برخی اشتباهات از آنان سرزد . اگر سران حزب توده آگاهانه از نظام جمهوری اسلامی که در جهت منافع روسیه بود دفاع میکردند و اگر اکثریتی ها به آنها پیوستند تا با تمام نیروی خود از ثبات رژیم حمایت کنند ، چرا باوجود دستگیری کیانوری و چند نفر از سران حزب توده در ۱۷ بهمن سال ۶۱ ، بازهم به فعالیت علنی پرداختند ؟ شوی تلویزیونی اردیبهشت ۶۲ سران حزب توده که تحت شکنجه در کمتر از ۳ ماه که بیشتر آن برای زمانش به تولید برنامه گذشت و حتی پس از دستگیری ۱۵۰۰ عضو تشکیلات اکثریت در سال ۶۲ بازهم سران اکثریت را توجیه نکرد که که وضع خطرناک است ! طبق همان آگاهی اندک پیش از سال ۵۷ نیز روشن بود که طبقه حاکم چه سرکوبی را نسبت به مخالفین انجام خواهند داد و نیاز به سوسیالیسم علمی نبود تانتوانند ظاهر ضد غربی خط امامی ها را تشخیص دهند !
آسیب شناسی تشکیلات مخفی سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت ) در سالهای ۶۲ تا ۶۵ که اخیرا منتشر شده را باید دردنامه ای دانست که چگونه پس از اعدام نفراتی از این گروه و حتی پس از پلنوم خارج کشوری آنها باز هم تاکید گردید که تعدادی از اعضای شناخته شده باید به کشور برای حفظ سازمان به ایران برگردند تا اعدام گردند ، درحالیکه سران آنها در کشورهای غربی به دستور العملها مشغول بودند ! واقعا زمانیکه یک شهردار با ریختن پلی در کشوری از شغل خود استعفا میدهد ، این سران چه خوب از مسولان رژیم یاد گرفته اند که همچنان نقش خود و مسولیت خود را حفظ کنند ! بیجهت نیست که رهبران فعلی گمان میبرند حال که از گذشته خود با شفافیت سخن گفته اند ، دیگر نباید رهبری فعلی آنها با توجه به تغییر چند مسول و یا حرکت آنها در طول سالها زیر سوال برود و برای همین نقدهای اعضای سابق جداگانه توسط خود آنها در سایتها منتشر میگردند ! در بولتن هفتگی ۲۲ بهمن ۶۱ چند روز پس از دستگیری گروه اول رهبری حزب توده چنین میآید ؛ کوشش برای ایجاد خصومت میان پیروان سوسیالیسم علمی و مبارزان مسلمان پیرو خط امام ، نیز یکی از توطئه های امپریالیسم بوده و هست . پیروان اصیل سوسیالیسم علمی هرگز اجازه نخواهند داد ، امپریالیسم آنها را رودرروی مسلمانان انقلابی پیرو خط امام قرار دهد . این اولین بار نیست که امپریالسم موفق میشود نیروهای مردمی را گمراه سازد و به اقداماتی بکشاند که زیان آن متوجه آرمانهای خود آنهاست . واقعا اگر مارکس زنده بود نمیگفت که سوسیالیسم علمی اینستکه اکثریت میگوید وی و سایرین باید تمام آثار خود را جمع کنند ، آیا نباید قبول کرد زمانیکه چنین تحلیلهایی وجود دارد دیگر امپریالیسم چه نیازی به توطئه دارد ؟ اینکه چطور سوسیالیسم علمی به خط مشی امروز رسیده ، نباید نتیجه گرفت که تحلیلهای گذشته آنان غلط بوده و چه بسا امروز نیز همان راه پراشتباه را به هواداران محدود خود پیشنهاد میکنند ، بی جهت نیست که میگویند کسی که نمیخواهد بفهمد هیچ راهی برای دانستن ندارد ! مجاهدین خلق نیز همچون فداییان اکثریت پس از استقرار جمهوری اسلامی با دو پایه متانقضش استقلال و آزادی که تنها برای فریب به جمهوری اسلامی متصل شده بود ، محور اصلی بنیانگزارانش مبنی بر جامعه توحیدی بی طبقه را فراموش کرده و در اولین واکنش به سرکوب بانوان در مورد حجاب با سخنانی دوپهلو و در راستای سخنان سران حکومت چنین میگویند : خواهران گرامی همه میدانیم که آزادی ببهای خون هزاران خواهر و برادر و فرزندان شهیدانی کسب گردیده و نیز میدانیم که اگر آزادی بتمامی حاصل نشود مخدوش و قابل برگشت است . حجاب بعنوان یک نهاد انقلاب اسلامی فی الواقع چیزی نیست جز کوشش اجتماعی بخاطر رعایت و حفظ سلامت اخلاقی جامعه که خود بدون شک از ضروریات رشد همه جانبه معنوی و مادی اجتماعی است و ما مطمئنیم که خواهران و برادران انقلابی همانگونه که تاکنون در عمل نشان داده اند این ضرورت را به بهترین وجه رعایت نموده و خواهند نمود ، لذا تحمل جبری حجاب نامعقول و نامقبول است چراکه بیک باره نمیتوان فساد شاه را برطرف کرد . آری مجاهدین پس از استقرار رژیم با رهبری که هنوز پابرجاست فساد را با بی حجابی در یک ظرف قرار داده و شیوه آنها نیز برای برقراری نظامی مبتنی بر مذهب تنها در تاکتیک با خمینی و سایر سران حکومت متفاوت بوده و هست و بی جهت نیست که امروزه همان حجاب و مراسم باشکوه عاشورا در پادگان اشرف بخاطر رعایت و حفظ سلامت اخلاقی جامعه هنوز محور بانوان و سایر اعضای گروه است . هرچند در ابتدا تعدادی از رهبران مجاهدین همچنان باور به اندیشه سابق خود داشتند ، اما در رابطه با دیگر رهبران که تفکر آنها غالب بود ، تلاش شد تا مجاهدین خودرا همراه دیگر سران روحانی رژیم نشان دهند . در مورد تسخیر سفارت امریکا نیز با حضور در محل سفارتخانه حمایت خود را نشان دادند ، اما همانطور که موسوی خوئینی ها چهره تاریک نظام گفت به مجاهدین اجازه ندادند تا داخل سفارت گردند و اصولا خمینی نیز علاقمند نبود گروهی منظم همچون آنها با طرفداران فراوان در قدرت شریک گردند . لذا جنگ قدرتی دوطرف غیرقابل جلوگیری بوده و زمانیکه مجاهدین به این جنگ جواب مثبت دادند موجب کشته شدن بسیاری از طرفداران خود گردیده و با پیوستن به صدام در حقیقت به پایان آرمانی که برایش بپاخاسته بودند ، رسیدند . پیش بسوی برپایی یکانهای ارتش آزادی که شعار هواداران مجاهدین در این اواخر است ، ناشی از سیاستی است که به غرب نشان دهند که آمادگی ایفای رل ارتش آزادیبخش را دارند ! مجاهدین که با رهبری ابدی مسعود رجوی و ریاست جمهوری دائمی مریم رجوی پیشینه جنگ مسلحانه و همکاری با صدام برضد حکومت اسلامی را پشت سر گذاشته ، با ماترک باقیمانده از اردوگاه اشرف به معامله با غرب و بخصوص امریکا برخاسته تا مارک تروریست بودنشان پاک شوده . البته تقسیم چند هزار عضو باقیمانده از اردوگاه میتواند همچون شمشیر دولبه برای رهبری مجاهدین باشد ، چه این نفرات که بقول بسیاری از رسانه ها و آگاهان از جهان امروزی فاصله داشته اند ، ممکن است با پخش در کشورهای اروپایی و آمریکایی اسنادی را از درون اردوگاه افشا کنند که دلیلی بر عدم علاقه پیشین سران مجاهدین در تخلیه اردوگاه بود و برای همین حاضر بودند تا اردوگاه را با بودجه ای که دارند خریداری کنند ، سر دیگر شمشیر ترک هرنویی سیاست بازی توسط این پناهندگان و یا پیوستن برخی از آنان به سایر اپوزیسیون است که جملگی از مخالفان مجاهدین میباشند . مجاهدین اگر زیر پوشش صدام رفتن را توجیه کنند ، هیچگاه نخواهند توانست دو موضوع را توجیه کنند ؛ اول جنگ با افراد ایرانی که حتی برای حفظ کشور که بنوعی به بقای حکومت انجامید و موضوع دیگر که نقش بسیجیان ، سپاهیان ، نیروی انتظامی و لباس شخصیهای رژیم در داخل ایران را برضد مخالفان صدام در داخل عراق را بعهده داشتند . مجاهدین با وجود نفی تروریسم همچنان دو نقش را برای آلترناتیو شدن بازی میکنند ؛ ابتدا اینکه نفوذ بالایی در ایرانیان داخل و خارج کشور دارند و دوم اینکه میتوانند بازوی مسلح اپوزیسیون برای زمانیکه جنگ درگیرد را انجام دهند . در حالیکه با سابقه ای که گفته شد برای ایرانیان داخل و خارج کشور که اطلاعات کافی از گذشته مجاهدین دارند و یا دو نسل بعدی که در آن دوران یا کوچک بودند و یا پا به جهان نگذاشته بودند و با وجود رسانه ها درک بهتری از آزادی و دموکراسی گرفته اند ، مجاهدین شاید کمی بیشتر از سایر گروههای سیاسی دیگر باشند و نفوذی که از آن سخن میگویند تنها منحصر به تبلیغات وسیع آنان و با بودجه فراوانی است که منشا آن روشن نیست . سرانجام سران مجاهدین با تخلیه اردوگاه اشرف توانستند مارک تروریست بودن خود را در امریکا لغو کنند تا بتوانند همچون لولوی اپوزیسیون مسلح بعنوان آلترناتیو سران حکومت را بترسانند تا یکی از دلایلی باشد که به معامله با غرب منتهی گردد . مجاهدین با گردآوری اکثریت هواداران خود که به چند هزار نفر میرسد در شهرهایی چون پاریس ، سایر گروههای اپوزیسیون را که از چنین تدارکی بدلیل عدم سازماندهی نیروهای خود بازمانده اند ، وحشت زده کنند . مجاهدین از حربه تبلیغات و رسانه ها بشدت استفاده کرده و با ایجاد انواع سایتها و رسانه ها و انتشار مقالات توسط روشنفکران وابسته ، موفق تر از سایر گروهها که نقش انفرادی آنها بیشتر به چشم میخورد ، عمل کرده اند ، البته دادگاه تریبونال نیز فرصتی به مجاهدین داد تا کمی به گروههای سیاسی دیگر نزدیک گردند . کسانی همچون حسن دایی و ایرج مصداقی که بنظر وابستگیهایی با مجاهدین دارند اما آنرا تکذیب میکنند ؛ که اولی در بازگو کردن اسناد نقش لابیهای رژیم چون امیر احمدی و تریتا پارسی کار با ارزشی کرده و دومی که تلاش میکند نقش ارائه اسناد مربوط به گروههای چپ و یا نیروهای امنیتی رژیم را افشا کند ، چرا اولی با توجه به تبحرش در نقش لابیها حرفی از لابیهای مجاهدین نمیزند و دومی که خود را دارای اطلاعات وسیعی میبیند چرا تکیه خود را به افشای اسناد مربوط به مجاهدین که قائدتا باید بیشتر آگاه باشد منحصر نمیکند ، تا سرمشقی برای دیگران و چپ باشد ! سکولارهای سبز گروه دیگری از اپوزیسون خارج کشوری هستند که توسط نوریعلا تاسیس شده و خط مشی آنها بدرستی کاملا برضد اصلاح طلبان میباشد ، اما ایشان که باور دارد تنها خود بردانش روز مسلط بوده و با تکیه برکلماتی همچون انحلال بجای سرنگونی و سکولار نو ، تلاش دارد تا دولت در تبعید و آلترناتیو را بسازد . سکولارسبزها که خودرا تنها حامی سکولارهای جنبش سبز میدانند ، با استفاده غلط از تاریخ مدعی است که آلترناتیو تنها در خارج کشور تشکیل میگردد و این آلترناتیو و یا دولت در تبعید است که موجب میگردد معادلات انحلال رژیم رقم خورده و با فشار بین المللی جنبش داخلی مجال برای حرکت پیدا میکند ! ایشان که شاید تنها تئوریسین و مغز متفکر سکولار سبزهاست ، با تکیه بر اینترنت نیروی خودرا بیشتر در ایجاد آلترناتیو بکار برده و باور دارد با تکیه بر آرای اینترنتی افراد ، دولت و یا پارلمان در تبعید را شکل دهد و لذا مقالات خود را منحصرا به این موضوع اختصاص میدهد . نوریعلا در مقاله معضلات و معیارهای سنجش ائتلاف میگوید ؛ هژمونی و سلطه طلبی را نمیتوان نادیده گرفت ، که وزن عددی هیچ حزب و دسته ای مشخص نیست ، این وضعیت مشکلات متعددی بوجود میآورد و بهمین دلیل بنظر میرسد که در خارج کشور ائتلاف واقعی و دموکراتیک گروههای سیاسی کار بسیار مشکلی است و راهکار عملی آن است که شخصیتهایی از احزاب و گروههای مختلف بی آنکه نمایندگان گروه خود در ائتلاف محسوب شوند وارد ائتلاف شده و هر عضو دارای فقط یک رای باشد و مدیریت ائتلاف نیز براساس شایسته سالاری انجام پذیرد . اگرچه ایشان همواره با تکیه بر واقعیتی سخن میگوید ، اما نتیجه گیری چه درست و چه غلط همواره طوریست که بیشتر در جهت کنترل اپوزیسیونی است که گروهش سکولار سبز نه از نظر عددی و نه از نظر پذیرش وی بدلیل سابقه سیاسی کمتر و فرهنگ دموکراسی گروهی کمترش ، قادر به چنین کاریست . تفکر وی براساس شایسته سالاری ناشی از اینستکه باور دارد روشنفکرانی همچون وی با تکیه بر کسانی چون رضا پهلوی که بقول ایشان انگلیسی را بخوبی فرا گرفته ، پدرش تاجدار بوده و مقبولیتی برای مذاکره با غرب دارد ( البته تاکید بر بودجه خوبش نمیکند ) و چند شخصیت دیگر ، بتواند دموکراسی سکولار را با چنین آلترناتیوی به کشور هدیه کند . ایشان اگر مقالات خودش را بعنوان نقدی برخود بخواند شاید تاثیر بمراتب بیشتری گرفته و منفی بافیهایی که به دیگران نسبت میدهد را در خود نیز بیابد و دریابد که چرا گروه تازه تاسیس شده خودش هم با تکیه بر واژه هایی که چندان متفاوت از واژه های دیگر گروهها نیست این چنین دچار جدایی ها میگردد ، بقولی بت شکن آیینه شکستن خطاست . وی اگرچه با انتخابات ، تحریم و جنگ و تکیه به غرب مخالف است اما خیلی به این مسائل نمیپردازد تا شاید در آینده نیاز به تحلیل دیگری باشد و خود چنان در تاکید بر کلماتش پافشاری میکند که از سکولاریسم سبزش بوی دموکراسی به مشام نمیرسد . ایشان که همه گروهها را نقد میکند و وحدت را حول اصول خود میخواند ، به رضا پهلوی که تنها سابقه اش پدر دیکتاتورش است تذکر میدهد که با کسانی چون آهی و دیگران به چاله میافتد ، اکثر کنفرانسها را نقد کرده اما بخاطر دور نبودن از فضای اپوزیسیون اعضایش را همچون سایر گروها در بیشتر کنفرانسها شرکت میدهد و همه حرفش اینستکه حول اصولش وحدت کرده و سپس مردم را به اجرای دستورات دولت در تبعید بخواند . ایشان درک نمیکند که دموکراسی از بالا ساخته نمیشود بلکه اگر دموکراسی و دولت سکولار دموکرات برای داخل کشور است ، ابتدا باید در داخل کشور شکل گیرد تا بتواند با تکیه بر نهادهای ساخته شده اش کنترل دموکراسی را پس از سرنگونی نظام فعلی داشته باشد . بخش دیگری از اپوزیسیون شامل سازمانهای قومی میگردد که باید گفت کردها با حفظ نسبی تشکلات خود ، توانسته اند نسبت به سایر قومیتها همچون آذری و بلوچ ، در خارج کشور بسیار فعال بوده و تقریبا در اکثر کنفرانسها شرکت دارند . اگر چه دموکرات و کومله بعنوان قدیمیترین تشکلات خود را احزابی میدانند که قادر به ایجاد حرکت اقشار مختلف در شهرهای استان کردستان و گاها کرمانشاه هستند ، اما باید گفت که آنها هنوز کیفیت تشکل حزبی نداشته و هرکدام آنها نیز خودبه دو گروه تقسیم شده اند . قدرت یابی کردستان عراق توسط دو حزب قدیمی در داخل کشور عراق با تکیه به دولت فدرالی آنها که گاها دولت مرکزی عراق را به تجزیه نیز تهدید میکنند ، نمونه ای شده تا سازمانهای کردی نیز با افکار گاها متفاوت ، تلاش نمایند تا فدرالیسم در ایران حکم گردد . اما وحدت دو سازمان دموکرات و کومله که در راستای ایجاد اپوزیسیون قویتر صورت گرفت ، با سوء ظن بسیاری از گروههای سیاسی روبرو شده و تاثیر منفی در اپوزیسیون خارج کشوری گذاشت . گرچه برخی کلمات و اظهار نظرات سران این دو سازمان موجب تردید در سیاستهای آینده آنها مبنی بر فدرالی بودن با تکیه بر غرب و آزاد سازی کردستان گردید ، اما باید توجه داشت که این سازمانها نیز از طیف وسیعی تشکیل شده اند که دارای افکار متفاوت در مورد آینده کردستان و ایران هستند . آنچه اهمیت دارد اینکه سایر افراد و گروههای سیاسی نیز باید ثابت کنند که دموکراسی خواهی آنان ، همچنانکه در مورد برابری زن و مرد ، آزادی مذاهب ، آزادی اندیشه و مطبوعات ، آزادی تشکل و حق اعتصاب و غیره است ، شامل آزادی کامل برای قومیتها در اداره امور و فرهنگ استان خود نیز میباشد و در این راستا کردها و سایر قومیتها حق دارند با یکدیگر به وحدت برسند . درست است که سیاست رهبران فعلی و خط مشی سازمانهای دموکرات و کومله نسبت به سابق تغییر کرده ، اما مگر این مورد برای سایر گروهها پیش نیامده است و اختلافات در آنها کمتر است ! از جبهه ملی تنها چند گروه با چند عضو قدیمی و تعدادی هوادار جدید باقی مانده که تنها به ارسال بیانیه یا نامه اعتراضی منحصر گشته که آخرین آنها به سران کشورهای غربی در مورد رفع تحریم مواد غذایی و دارویی بود ، ملی مذهبی های نهضت آزادی هم که در پوشش نوعی سکولاریسم ، هنوز اسلام رافتی را تبلیغ میکنند ! حزب توده و اکثریت که هنوز خط پیشین خود را با خط مسالمت و مرحله ای کردن تغییر نظام ادامه میدهند ، مجاهدین که خودرا تنها جانشین بحق نظام میدانند و سایر گروههای چپ که خواهان سرنگونی نظام هستند نیز در اختلافات شدید با یکدیگر و تقسیم به گروههای کوچکتر مشغولند . آیا خطر اصلاح طلبان و هر گروه دیگری که بنوعی و با تفسیری خواهان باقی ماندن این نظام هستند ، آیا خطر سلطنت طلبان که خواهان بازگشت به عقب و حکومت پادشاهی هستند و یا آیا خطر مجاهدین که کینه شدیدی نسبت به جامعه داشته و مذهب شیعه محور آنان است ، از خطر تجزیه توسط قومیتها کمتر است ؟ باید قبول کرد که همه گروهها دارای طیف وسیعی با افکار گوناگون هستند که بغیر از کردها و مجاهدین ، بیشتر حالت تشکیلات را دارند تا اینکه آنها را تشکلات سازمانی نامید . کدامیک از گروههای سیاسی از سانترالیسم دموکراتیک در گروه خود برخوردارند و اندیشه دموکراسی را درون خود رواج میدهند ، درحالیکه سالهاست رهبرانی در راس آنها قرار داشته و تلاش دارند تا همچنان در راس قرار گیرند ! اگر سران این گروهها حتی به اصول حقوق بشر باور دارند ، باید که آن اصول را پیش از تغییر نظام درون گروه خود جاری نموده و بیکدیگر ثابت کنند که افکار آنها دیگر سیاست بازی نیست تا اعضا و هواداران همه گروهها باور کنند که میتوانند و باید با محوریت کشور ایران به سرنگونی نظام جمهوری اسلامی پرداخته و افکار تجزیه ، حکومت مذهبی و یا هر نوع تفکری که مجددا موجب به قدرت رسیدن دیکتاتوریهای پیشین گردد ، از خود تسویه کنند .
سازمانهای کردی نیز گرچه برای وحدت تلاش میکنند ، اما تناقضات آنها بدلیل حفظ رهبری و استراتژی متفاوت کم نیست ، کما اینکه اختلاف بین دموکرات و کومله و با شاخه های دیگر دموکرات و کومله و سایر گروههای کردی کم نیست ، وحدت و اختلاف دموکرات و کومله با احزاب کردهای عراق ، تناقض و وحدت گروه پ ک ک با کردهای ترکیه در ضدیت با رژیم و وحدت با دولت ترکیه ، اختلاف و وحدت کردهای ایرانی و عراق و ترکیه و سوریه ، اندیشه تحقق دولت سوسیالیستی و یا دولت دموکرات ، تکیه به غرب و یا جنبشهای داخلی در استانهای کردی و یا کل کشور ، دلایل فراوانی میتوان ذکر کرد و اینکه سرانجام دولت فدرالی ایجاد شده در کردستان عراق نیز به عاقبت دولتهای دیکتاتوری با همان تضادهای طبقاتی تبدیل شده است که دل خیلی از زحمتکشان قومیتهای داخل ایران را از فدرالیسم هم نگران نموده است . بسیاری از گروههای سیاسی به شعارهایی که در مورد جلوگیری از جنگ و تحریم و تکیه به غرب میدهند وفادار نبوده و با وجودیکه سران آنها در مقالات و کنفرانسها چنین مینمایند ، اما هواداران خود را بسیج میکنند تا تکرار کنند ؛ اگر جنگ نکنیم چه کنیم و اگر تحریم نباشد چه باشد و سرانجام اگر به غرب متکی نشویم به چه متکی بشویم ، چراکه باور دارند که امکان ساخت آلترناتیو در داخل نبوده و باید تکلیف از خارج کشور تعیین گردد . همه سازمانهای سیاسی و حتی حقوقی باید توجه کنند که چه سرانجامی برای کشورهای عربی که با تکیه بر قدرتهای بزرگ غربی به سرنگونی دیکتاتورهای خود نائل شده اند ، نتیجه شده و چگونه قدرتهای بزرگ شرقی نیز تنها در تلاش سودهای خود هستند و آنچه برای هیچکدام آنها اهمیتی ندارد مردم کشور ایران با تفکرات گوناگون میباشد . لذا باید که همه افراد و گروههای سیاسی چه در داخل و چه در خارج کشور بکوشند تا اقشار گوناگون داخل کشور را با ایجاد نهادهای قدرتمند یاری نموده تا به سرنگونی نظام جمهوری اسلامی موفق گردند . بخش باقیمانده از اپوزیسیون در خارج کشور شامل برخی از جمهوریخواهان ، برخی گروههای سکولار دموکرات و سرانجام برخی از گروهای چپ هستند که با اندیشه های متفاوت خواهان سرنگونی نظام بوده و جامعه ای سکولار دموکرات و یا سوسیالیستی را جایگزین حکومت فعلی میدانند . بخشی از این گروههای ذکر شده بطور جداگانه و یا در وحدتی با همدیگر بهمراه سایر گروههای حقوق بشری در راستای پشتیبانی از جنبشهای داخلی ، حمایت از زندانیان سیاسی ، جلوگیری از اعدام و سنگسار ، جلوگیری از جنگ و تحریم اقتصادی ، تظاهرات در شهرهای مختلف جهان ، گرفتن حمایتهای بین المللی برای فشار به مسولین نظام ، انتشار اخبار داخل کشور و موارد دیگر فعالیت میکنند . گرچه در تمام موضوعات گفته شده با هم تفاوتهایی داشته و الویتهایی را با توجه به تفکر گروهی رعایت میکنند ، اما هیچگاه با وحدت همگانی و بطور مداوم از این تاکتیکهای مورد نیاز برای کاهش فشار در داخل کشور استفاده نمیکنند . این گروهها همچنین تلاش دارند تا محور خود را جنبشهای دموکراتیک و کارگری قرار داده و مدعی نیستند که نقش آلترناتیو خارج کشوری را دارند ، اما بازهم به دلایل گوناگون نتوانسته اند که بایکدیگر در زمینه کاری مشترک وحدت کنند . گروههای چپ همچون اقلیت ، راه کارگر ، حزب کمونیست کارگری و دیگران با وجودیکه هیچگاه نتوانستند همچون سالهای ۵۶ تا ۶۰ هواداران زیادی را دور خود جمع کنند ، بجای وحدت مدام در حال تجزیه بوده و تنها خود را سازمان و یا حزب کمونیستی مینامند ، درحالیکه حزب کمونیستی پرولتاریا نمیتواند به این تعداد باشد و باید دید تلاشهای اخیر آنها برای وحدت که از ابتدا با نقدهای مختلف روبرو بوده بکجا میرسد ! بیشتر افراد این گروهها از جمهوریخواه تا سکولار دموکرات و چپی با توجه به زندگی در کشورهای غربی و دموکراسی مستقر در آنها کمتر حالت تشکیلاتی پیشین را دارا بوده و بسته به تغییرات داخل کشور ، پز سایر گروههای اپوزیسیون و نقش قدرتهای بزرگ ، مدام در حال تغییر اندیشه و پیوستن به دیگر گروهها هستند . در حالیکه اگر باور آنها به اندیشه ای که مدعی هستند ، عمقی باشد ، باید که در پشتیبانی داخل کشور کوشا بوده و به اینهمه تفرقه پایان دهند . اگر چپها هنوز عمیقا به رهبری کارگران باور دارند ، باید شعارهای سیاسی را به پراتیک اجتماعی تبدیل نموده تا زحمتکشان و کارگران قادر باشند نهادهای مستقل خود را ایجاد کرده و سپس انقلاب کنند . در اینجا بخشی از اطلاعیه نشست مشترک احزاب ، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست که برای شکل دادن به یک بدیل سوسیالیستی تلاش میکنند آورده میشود ؛ ما کمونیستها اعلام می کنیم که آزادی جامعه ایران در گرو سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ، درهم شکستن کل ماشین دولتی ، مستقر کردن وسیع ترین آزادیهای سیاسی ، تضمین حقوق و برابری فردی و اجتماعی و گذار به یک جامعه آزاد و عاری از ستم و استثمار است . ما پایان دادن به فقر و تبعیض و اختناق و نابرابری را با حفظ بنیادهای نظام استثمارگر طبقاتی کنونی غیرممکن میدانیم . ما کمونیستهای ایران ماهیت نزاع و کشمکشهای بین رژیم جمهوری اسلامی و قدرتهای امپریالیستی را ارتجاعی میدانیم . ما براین باوریم که دود سیاست تحریمهای اقتصادی و تهدیدات جنگی مستقیما به چشم کارگران و مردم ایران میرود . کارگران و مردم ایران در این میان ضمن تشدید مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی ماهیت امپریالیستی سیاست قدرتهای غربی را افشا و برملا میکنند . ما در اوضاع کنونی برای شکل دادن به یک آلترناتیو سوسیالیستی ، تامین ملزومات و رفع موانع آن تلاش میکنیم . ما طبقه کارگر ، جنبش آزادیخواه زنان ، جوانان انقلابی و مردم زحمتکش ایران را به اتحاد و تشکل در سطوح مختلف برای برافراشتن پرچم سوسیالیسم و بسیج حول یک راه حل انقلابی کارگری و شورائی فرا میخوانیم ! اعلامیه مشترک احزاب وسازمان ها ی کمونیست برای تحریم فعال انتخابات نیز در مورد انتخابات انتشار یافته که بخشی از آن چنین است ؛ کارگران ، زحمتکشان ، زنان وجوانان ، ملیت های سراسرایران ، دانشجویان وروشنفکران ! این انتخابات فریبکارانه را تحریم کنید . با استفاده از ابتکارات خلاق خود به سازماندهی خویش درمحل کاروزندگی پرداخته و با طرح درخواستها و مطالبات معین طبقاتی و بهره گیری ازهمه نوع اشکال اعتراض متناسب با شرایط و توان مبارزاتی خود در جهت تدارک ملزومات انقلاب در ایران تلاش نمایید . باید نمایش انتخاباتی پیش روی رابه صحنه کارزارعلیه ستم وسرکوب ، استثمار واستبداد ، وماجراجوئی جنگی رژیم و امپریالیستها و متحدانشان تبدیل کرد . مبارزه طبقاتی کارگران وزحمتکشا ن واکثریت مردمان لگد مال شده ؛ نه از طریق بازی در بساط ارتجاع داخلی وبین المللی ، که با سازمان دهی اراده مستقل توده ای برای درهم شکستن دستگاه دولتی حکومت اسلامی درتمامیتش ، ونظام غارتگر سرمایه داری ممکن است . وظیفه ای که همانا بدست توانای توده های کارگر و زحمتکش مردم ایران شدنی است و نه با تکیه برقدرتهای امپریالیستی ومتحدان ریز ودرشت آنها .
تا بحال دیده نشده که همه گروههای سیاسی در مورد یک موضوع مشترک که به آن باور دارند مثلا ضد تحریم ، ضد جنگ ، انتخابات آزاد ، حقوق بشر ، آزادی زندانیان سیاسی ، حق اعتصاب و حق تشکل کارگران و سایر اقشار ، جلوگیری از اعدام ، برابری زن و مرد ، دموکراسی ، سکولاریسم و غیره یک بیانیه مشترک بدهند و دلایل آن چه حفظ رهبری ، چه تفسیر متفاوت از موضوع ، چه استراتژی متفاوت و چه تاکتیکهای متفاوت میباشند . بنابراین روشن است که هرکدام آنها با تفسیر خود از این واژه ها استفاده کرده و با توجه به تاکتیکهایی که برمیگزینند و مدام برخلاف مفهوم این نوع کلمات بهمدیگر میتازند ، نشان میدهند که ثبات عقیدتی برسر آنها ندارند و لذا دولت و حکومت پیشنهادی آنها نیز برخلاف شعارها هیچگاه برای همگان نیست و بهمین دلایل هیچگاه به وحدت ریشه ای نمیرسند . مگر میشود که جامعه بعدی با هر اندیشه و سیاستی تنها از تفکر یک یا چند گروه منحصر باشد ، درحالیکه بحث اصلی اینستکه کدامیک از نهادهای داخل کشوری قادرند که دموکراسی بمفهوم واقعی کلمه را برای همه اقشار ایجاد کنند . خرد جمعی که در حقیقت موضوع کنترل جامعه با سیاسیون و روشنفکران ( بقولی اندیشمندان و شخصیتها ) است و اخیرا محور اکثر گروههای سیاسی گشته که وحدتی باهم نیز ندارند تنها کلمه گول زنکی است که برای اقشار مردم ارزشی قائل نبوده و تعیین تکلیف جامعه را در انحصار شایسته سالاران میدانند و مردم تنها رای دهندگان خوبی خواهند بود . جالب است که همه گروههای سیاسی از چپ ، سلطنت طلب ، ملی مذهبی ، جمهوریخواه و غیره باور دارند که غرب عامل عمده سقوط شاه بوده ، اما اکنون میخواهند بکمک آنها این حکومت را عوض کنند ؟ یکی از اختلافات گروههای مخالف خارج کشوری در مورد جنبش سبز بود که درک طیف وسیعی از افکار مختلف در آنها را نمیتوانستند هضم کنند که چگونه باهم به نقطه مشترک که مرگ بر دیکتاتوری بود رسیده اند ، درحالیکه در جوامع دموکراسی غربی گروههای مخالف که خواهان سقوط حکومتند هنوز نتوانسته اند حتی در نسبت کوچکی باهم به توافق برسند . اگرچه جنبش سبز با تکیه بر رای من کو آغاز گردید و سپس شعارهای موسوی و کروبی و الله اکبر عمده شد ، اما بتدریج با وجود تلاش سران اصلاح طلب برای کنترل مردم ، شعارهای دیگری همچون نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و مرگ بر ولایت فقیه نیز عمده گردید تا نشان دهد که مدافعان تغییر حکومت نیز کم نیستند . اما در خارج کشور هر گروهی با عمده کردن برخی از شعارها به تملک درآوردن طیف جنبش سبز کوشیدند ، اصلاح طلبان که فراموش کردند در دوران قدرت خود نیز سایر اقشار امکان رای دادن به کسان غیر وابسته را نداشتند به جنبش سبزمارک اصلاح طلبی زدند . سکولار سبز با تکیه تنها به بخش سکولار جنبش سبز ایجاد شد ، جمهوریخواهان مفهوم حکومت جمهوری را گرفتند ، سلطنت طلبان ادعا کردند که مردم دوباره سلطنت را میخواهند تا فرح از رضا شاه دوم سخن گوید ، اکثریت گروههای چپ که در ابتدا جنبش سبز را به اصلاح طلبی منحصر میکردند با تایید جنبشهای کشورهای عربی و با توجیه جنبشهای دموکراتیک بتدریج در حال غلتیدن بسمت نوعی انتخابات و مرحله ای کردن تاکتیکها تمایل پیدا کرده اند و قومیتها حکومت فدرالی را تنها راه حل دانستند . هرکدام از گروهها بعنوان حمایت از جنبش سبز ، پرچم خودرا بلند کردند و سرانجام بخش بزرگی از آنان برای توجیه اینکه چرا محور اصلی و گاها استراتژی آنها انتخابات آزاد است ، به شعار اول جنبش سبز که رای من کو ارجاع دادند ، درحالیکه دیگر این موضوع در داخل کشور الویت نداشته و بر اکثریتی از اقشار مختلف روشن شده که نه امکان انتخابات آزاد در این نظام وجود دارد و نه اینکه اصولا سران حکومت تن به چنین طرحی میدهند تا جمله گفته شده مارک تواین در مورد انتخابات صادق باشد . شاید بد نباشد که نوشته ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس را که میتوان گفت در ذهن اکثریتی از اقشار گوناگون داخل و خارج کشور موج میزند برای روشن شدن تفکر گروههای سیاسی که چه اندازه از نقش روشنفکر زمانه عقب هستند ، نقل گردد تا آنها بخود آیند و با تبلیغات وسیع خود بازهم تعدادی را وسوسه انتخابات نمایشی و جنگ قدرتی جناحهای رژیم نکنند : در نوشته ستار بهشتی با عنوان اندیشه موسوی و کروبی حفظ نظام ، اندیشه مردم تغییر نظام آمده است ؛ این مطلب را مدتی قبل این جانب درج کردم ، اما عده ای که فقط حرف خود را ملاک می دانند با نفوذ در وبلاگ این جانب مطلب را حذف کرده بودند . خدمت تمام این عوامل اعلام می دارم اگر صدهزار بار چنین عملی را انجام دهید برای صد هزار و یکمین بار حرف و نوشته خود را انجام خواهم داد و از هیچ حزب و گروه و شخصیتی هراسی ندارم . باز خرداد ماه از راه رسید و باز خاطرات بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ و تقلبی که در آرای مردم صورت گرفت و چه بسیار مردم که به ظاهر برای پس گرفتن رای خود آمدند ، ولی امید به تغییر این نظام داشتند ! در سال ۸۸ هر چند سخن پس گرفتن آرا بود ، ولی اکثریت مردم انتظار تغییر نظام را داشتند ، اما آقایان موسوی وکروبی در فکر گرفتن رای خود در چهارچوب نظام بودند ! قصد آنان فقط بازشماری آرا بود ! آن هم در چهارچوب نظام نه تغییر در اصل نظام ، عوامل نظام از اصولگرا تا اصلاح طلب همه در این مدت خواهان پابرجایی نظام بودند . مشکل اصلی بین آقایان جنگ قدرت است ! هیچ کدام با اصل نظام مشکلی ندارند بلکه با سیاست نظام مشکل دارند . نظامی که باخون بر سرقدرت نشسته با خونریزی حکومت را ترک خواهد کرد . دیکتاتورهای منطقه را ببینید که هرکدام به چه نحو سرنگون شدند و الان شاگرد جمهوری اسلامی بشار اسد را ببینید که چگونه از استاد خود نظام جمهوری اسلامی راه می آموزد ، آیا باز امید به تغییر نظام در چهارچوب آن وجود دارد ؟ از دوستان خود تقاضا دارم درباره انتخاب شیوه مبارزه و راه آن با دقت عمل کنند ۳۳ سال است که با همین وعده ها درجا مانده ایم و در باتلاق این نظام فاسد فرو می رویم ، هم چون سال ۷۶ و به اسم اصلاحات . بهتر است این بار خود را بیرون بکشیم و راه آزادی را بیابیم . شما به مشاغل مهمی که بسیاری از همین آقایان در آن بودند نظری بیندازید ، بعد خود ببینید با این همه خونی که در این ۳۳ سال بر زمین ریخته شده این آقایان آیا حاضر به تغییر در کلیت نظام می شوند ؟ و در آخر اگر مبارزه ما قرار است برای تغییر سیاستهای نظام باشد ، فرق نمی کند این نظام دست موسوی یا خامنه ای باشد ، چون چهارچوب و قاعده های آن یکی است ، هدف ما برای رهایی تغییر در کلیت نظام باید باشد . باز در آخر مطلبم چون همیشه می گویم زنده و پاینده ایرانی و ایران ؛ جانم فدای ایران . آیا با این دستنوشته ی گویا گروهها بخود میآیند ؟ با تجربیات عملکرد غرب بر روی کشورهای عربی ، باید باور کرد که هنوز ماندگاری رژیم با ثبات کمتر مورد نظر غرب است تا هرزمانی که نیاز داشت آنرا با بخشی از اپوزیسیون خارج نشین تغییر دهد . اسراییل هم همواره بعنوان بازوی غیرقانونی غرب برای اقدام فوری مدنظر است تا با واکنشهای سریع اهداف آنها را که با اهداف خود اسراییل هماهنگی دارد ، امکان پذیر کند ، همچون زمانیکه انبار تسلیحاتی سپاه را در سودان نابود کرد و یا در آینده در صورت لزوم بمبارانی را در خاک سوریه و ایران انجام خواهد داد . مگر شرکتها و بانکهای خارجی از ممنوعیت همکاری با رژیم اطلاع نداشتند که در مورد انتقال ارز و سایر تجهیزات جاسوسی و شکنجه و تسلیحات به نظام کوشیدند ، چرا جریمه ها اخیرا توسط دولت آمریکا برای آن شرکتها و بانکهای خارجی در نظر گرفته شده اند ! در حالیکه کنترل کامل وجود داشته و همچنان هستند بانکها و شرکتهایی که اجازه نمیدهند از حدی بیشتر وضعیت اقتصادی و سیاسی رژیم مختل گردد ، همانطور که مذاکرات انرژی هسته ای کش پیدا کرده است . اگر سوریه یک پهباد آمریکایی را سرنگون میکرد ، عکس العمل غرب بسیار تندتر از آن است که همین پهباد توسط سپاه سرنگون گردید ، رستم قاسمی که ممنوع خروج بود با وزیر نفت شدن دیگر تروریست نیست ، درحالیکه زمانیکه از بستن تنگه هرمز و قطع صادرات نفت سخن میگوید ، دیگر نقش فرمانده مهم سپاهی را دارد که در حد رهبری نظر میدهد . زمانیکه احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی که با وجود تغییرات زیاد در فرماندهی سپاه مدتهاست در شغل خود ثابت مانده میگوید که گزینه نظامی روی میز دشمن یک واقعیت است ، یعنی که این گزینه نیز در بررسی مسولان رژیم مطالعه شده است . بی جهت نیست که گلپایگانی رییس دفتر خامنه ای میگوید اگر رهبر بخواهد دفاع مقدس تکرار میشود و بیجهت نیست که از بازنشستگان سپاه برای استفاده از خدمات آنها دعوت میکنند ، اما نمیداند که این فرماندهان چاق و چله پول دار توان جنگیدن را ندارند . اگر سخنان فرماندهان سپاه باهم مقایسه گردد ، روشن میشود که آنها هم همچون سیاسیون وابسته به گروههای مختلف اصولگرایان تنها رهبر را برای این مرحله که نظام به آن تکیه دارد میخواهند ، وگرنه همچنان خودرا دارای موقعیتی میبینند که باید در مورد همه مسائل کلان کشور نظر داده و در جنگ قدرتی بیکدیگر بتازند و اگر زمانی کوتاه میآیند بدلیل آنستکه نمیخواهند ثبات نظام تهدید گردد . این موضوع تا آنجا ادامه مییابد که مسولان رژیم دریابند که دیگر خامنه ای و نایبش مجتبی را نیاز ندارند و همچون وزیر ایرانی هلاکو که خلیفه عباسی را در نمد پیچاند و تکان داد تا خفه شد تا اگر بلای آسمانی نازل شد حرکت را متوقف کند ، همین بلا سر ولایت فقیه بیاید . تغییر فرماندهان سپاه برای کنترل آنها و سخن سعیدی نماینده روحانی خامنه ای در سپاه مبنی براینکه سپاه در انتخابات دخالت نخواهد کرد اما نسبت به کسیکه رییس جمهور شود بی تفاوت نیست و ما معیار ها و شاخص ها را برای بسیجیان و پاسداران تعیین میکنیم ، اینستکه آنها به رهبر گوش میکنند که بچه کسی رای دهند . تغییر یکی از معاونین سپاه که در مورد احمدینژاد پز مخالف نگرفته بود در همین زمینه است و اینکه وی و مصباح نیز در سپاه نفوذ دارند . از طرفی تعویض رییس پلیس فتا در رابطه با مرگ بهشتی بدلیل مخالفتهایش در وبلاگ شخصی که به سرو صدای زیادی در جهان منجر گردید ، حاکیست که فشار بین المللی امکان کاهش فشار سرکوب را دارد زیرا وی اولین فرماندهی است که به دلیل سرکوب در چند سال گذشته تغییر کرده است . پهلو گرفتن دو کشتی جنگی در بندر سودان ، شایعه استقرار کارشناسان نظامی رژیم در کره شمالی برای آزمایش شلیک موشکهای دوربرد ، رابطه بد با کشور آذربایجان بدلیل نزدیکی با ارمنستان در تشنج قره باغ ، سخنرانی رهبر حزب الله در حمایت از خامنه ای ، پیام وزیر خارجه افغانستان مبنی بر تهدید رژیم که اگر مورد حمله امریکا قرار گیرد به پایگاههای آنها در افغانستان حمله خواهد کرد ، وجود متخصصان سپاه در غزه برای بررسی گنبد آهنین اسرائیل در زمان حمله موشکی همه ناشی از جنگ طلبی برخی از مسولان است . در مقابل نامه تند رییس جمهور لبنان به احمدینژاد در مورد استفاده از خاک لبنان برای پرواز پهباد به اسرائیل و هشدار ابومرزق معاون دفتر سیاسی حماس به سران جمهوری اسلامی که اگر ایران نمیخواهد افکار عمومی جهان عرب را علیه خود تحریک کند باید در مورد حمایت از رژیم سوریه بازنگری کند ، تظاهرات مردم افغانستان برضد مسولان ، تناقضی که در سران عراق در مورد رژیم پیش آمده و موارد دیگر ناشی از فاصله ایست که کشورهای همسایه از رژیم میگیرند تا هرچه بیشتر منزوی گردند . اگر لاریجانی با پشتیبانی اکثریت مجلس به احمدینژاد حمله کرده و تلاش میکند که قانون انتخابات را بسود خود اصلاح کند و احمدینژاد در جواب میگوید وی نیز افشاگریهایی دارد که در مجلس بازگو خواهد کرد ، جنگ قدرتی مغلوبه میگردد . در این زمان خامنه ای برای حفظ ثبات حکومت و جلوگیری از افشاگری که دامن بیت خودش را نیز میگیرد ، میگوید همه آرای سیاسی کشور را حفظ کنند تا فضای سیاسی کشور جنجالی نشود ، گاهی یک حرف و اقدام نابجا موجب تلاطم در محیط سیاسی میشود و بدون اشاره به فرد خاصی میگوید ؛ صحبت من با کسانیست که میخواهند قدرنشناسی کنند و با اعمال نادرست و کج تازیهای خود سعی میکنند این ثبات را در کشور بهم بزنند ، از امروز تا روز انتخابات هرکس احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف بکار گیرد قطعا به کشور خیانت کرده است . احمدینژاد که میداند مقصود رهبر خود وی میباشد و یادش میرود که پست خودرا مدیون ولایت فقیهی است که رقبایش را سرکوب کرده است پاسخ را چنین میدهد ؛ رییس جمهور مظهر اراده ملی و نماد حاکمیت مردم است ، پاسداری قاطع از قانون اساسی بویژه حقوق اساسی ملت و همچنین صیانت از جایگاه رفیع ریاست جمهوری تحت ملت است که بالاترین مقام رسمی کشور پس از رهبری است . احمدینژاد میگوید که نمیتوان با ارجاع به تشخیص مصلحت اصل یک قانون اساسی را که مهمترین رکن است را عوض کرد . خلاصه همه از صیانت قانون اساسی حرف میزنند ، خامنه ای ، همه اصولگرایان ، موسوی ، کروبی ، رفسنجانی ، خاتمی ، اصلاح طلبان ، فرماندهان سپاه و ارتش و همه وابستگان آنها در خارج کشور ، زیرا که در حال حاضر با حفظ این قانون نظام برقرار میماند و جالب اینکه بخشی از کسانیکه خود را اپوزیسیون مینامند نیز با تکیه برهمین قانون اساسی میخواهند انتخابات آزاد خود را به مردم قالب کنند ! لاریجانی زمانی که میگوید تا قعر جهنم لازم شد برای مذاکره میرویم ، اگر مساله نظام ایجاب کند با شیطان در قعر جهنم هم مذاکره میکنیم ، از تمایل گروههایی خبر میدهد که مذاکره را برای حفظ نظام لازم میدانند . هرچند رفسنجانی نیز در کمال استیصال از دولت ملی با توجه به مجموعه اقداماتی که ما را از وضع نامساعد فعلی در عرصه بین المللی و داخل ، خارج کند ، سخن میگوید و در اینراه خاتمی و سایر اصلاح طلبان نیز آماده اند و منظور از شکاف در مسولان رژیم و سپاه همین موضوع است که در حقیقت بجای توجه به نهادهای دموکراتیک برای ایجاد دموکراسی بادوام به شکاف در سران نظام میگردند ! واقعیت اینستکه مسولان رژیم چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی در وضعیت بسیار بدی هستند ، اما این دلیلی نیست که سقوط کنند ، بلکه سرنگونی آنها بدو صورت امکان پذیر است . ابتدا اینکه غرب به نتیجه برسد که دیگر ضرر بقای رژیم با وجود سودی که از ایجاد بحران در منطقه برای فروش اسلحه و بالا رفتن بهای نفت و کنترل همسایگان توسط قدرتهای بزرگ و موارد دیگر بدست میآید ، بیشتر است و لذا در پروسه ای همچون سوریه که حتما زمان خواهد برد ، آلترناتیو جایگزین را معین میکند . حالت دوم درست شدن نهادهای قدرتمند کارگران و سایر اقشار است که بکمک همدیگر نظام را سرنگون مینمایند و در آنزمان حکومتی دلخواه را برعکس حالت اول که حکومت تحمیلی است ، جایگزین جمهوری اسلامی مینمایند . غرب فشار اقتصادی سنگینی را بردرآمد اصلی رژیم که نفت باشد ، آورده و با گسترش تحریمها ، مسولان را وادار به مذاکره میکند و درغیر این صورت تن به جنگ خواهد داد . زمانیکه تابش نماینده مجلس و رییس فراکسیون محیط زیست میگوید که هر روز تعطیلی پنج کلانشهر ، ۸۰۰ میلیارد تومان خسارت در پی دارد ، باید درک نمود که هرروز ماندن این رژیم چه خسارتی را به کشور وارد میکند . فروش ارز دولتی با قیمتهای بیشتر که با تایید ولایت فقیه همراهست ، مهمترین درآمدی است که برای دولت باقی مانده که آنهم با کمتر شدن فروش نفت دیگر هزینه های سرسام آور سران دولت و حکومت با فساد روزافزون را نمیدهد ، دیگر تکلیف کارگران و سایر اقشار که مدام در خطر بیکاری بیشتری قرار داشته روشن است و طبیعی است که دست دولت برای دادن باج به سران تروریست منطقه و دیگران نیز بیشتر بسته خواهد شد . با مقدمه ای که اخیرا چیده شده و روسیه نیز تقریبا موافقت نموده ، رژیم اسد تغییر خواهد نمود تا با کنترل حماس و حزب الله همه دروازه های مسولان جمهوری اسلامی برای ایجاد بحران در منطقه بسته شود و این بمعنی آنستکه بحران به داخل کشور منتقل خواهد شد .
آنچه در تجربیات ۳۴ سال گذشته روشن شد اینکه حکومتهای سکولار شاه و سران عرب جایش را به حکومتهای مذهبی دادند ، درحالیکه همه گروههای سیاسی این کشورها از حکومت سکولار جایگزین دیکتاتوری پیشین سخن میگفتند . پس تاکید بر روی کلماتی همچون دموکراسی ، لیبرالیسم ، سکولاریسم و یا سکولار دموکرات از طرف افراد و گروههای سیاسی و بالاخره اپوزیسیون بمعنی تحقق یافتنش پس از کسب قدرت نیست ، که اگر خیلی صادق باشند دموکراسی شبه غربی را ایجاد خواهند کرد ، مگر اینکه نهادهای قدرتمند کارگری و دموکراتیک و نه بصورت افراد و گروههای منفرد خواهانش باشند . لذا تاکید گروهها مبنی بر تحقق سکولار دموکراسی بدون قدرتمند یافتن نهادهای گفته شده ، مجددا دادن قدرت به کسانیست که پس از چند سالی همان سیستم دیکتاتوری مبتنی بر سرمایه داری را به مردم تحمیل خواهند کرد . اگر حافظه جوانان یاری نمیکند که بیاد آورند چگونه پس از سلطنت ، خمینی بعنوان ولایت فقیه قدرت را در دست گرفت ، تحولات اخیر مصر و تونس بطور زنده در مقابل دیدگان آنها است که چگونه حکومت مذهبی در حال شکل گیریست . مرسی که با قول و قرارهای فراوان همچون خمینی در پاریس ، قدرت را در دست گرفت ، بدلیل گرفتن وام میلیاردی از آمریکا قول داده تا صلح با اسرائیل را محترم شمرده و امنیت کانال سوئز و منطقه را حفظ کند ، اما خفه کردن مخالفانی که از جنبش دموکراتیک طرفداری میکنند و مخصوصا جنبش کارگری را فراموش نخواهد کرد . مخالفت جناحهای مختلف کارگران ، قضات و اقشار دیگر با فرمان مرسی برای تحکیم دیکتاتوری ، تنها توسط جنبشهای نیم بند کند شده و حتما با ترفندهای مرسی و اخوان مسلمین که بیش از نیمی از آرا را دارند روبرو میگردد و اگر به کنترل در نیایند تکرار نظام اسلامی حتمی است . آنچه گروههای اپوزیسیون با وجود توانایی هایی که دارند و نسبت به بسیاری از اپوزیسیونهای کشورهای دیگر آگاه تر و باتجربه ترند ، قادر به درک نیستند ، آنکه چرا باید اقشار زحمتکش و کارگران تن به سخنان آنها بدون داشتن پشتوانه نیرومند خود بدهند و بازهم خود را اسیر دولت و حکومتی نمایند که نتیجه ای جز مرارت و استثمار برای آنها ندارد . بنابراین تا نهادهای قدرتمند دموکراتیک و کارگری ایجاد نگردد که از ابتدا بدون کمک قدرتهای بزرگ ، سران رژیم را زیر فشار عقب رانده تا وادار به سقوط گردند ، سرانجام همه این اپوزیسونها به راهی خواهند رفت که پیشتر در ایران و سایر کشورهای منطقه آن راه را طی کرده اند . اپوزیسیون داخل و خارج کشور باید همچون سازمان ارکستر سمفونیکی باشند که با وجودی که هر گروهی سازی را میزند ، اما براساس یک برنامه منظم ، یک صدای شیوا با ترکیب همه سازها را ایجاد میکند و اثری دلکش و شیرین را بر خوانندگان بجای میگذارد . درک برابری و دموکراسی تنها در چنین زمانی و با چنین فلسفه ای امکان پذیر است و مهمترین کلید این ارکستر ، رهبر و برنامه منظم آنستکه باید دست گروهی باشد که با تحقق آزادی و دموکراسی برای آنها ، برای سایر اقشار نیز چنین خواهد شد.
پایان محمد ایرانی ۲۴ آذر ۱۳۹۱
منبع:پژواک ایران