آقای توتونچیان هنوز شاهدان زندهاند
حمید آقاغدیر اصفهانی
﴿یا ایها الذین آمنو کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا ، اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا لله ان الله خبیر بما تعملون . (مائده ، ۱۱)﴾
﴿ای کسانی که ایمان آورده اید ، برای خدا متکفل امر (عدل) و نمونه و الگوی قسط باشید و کینه به قومی شما را بر آن ندارد که از عدل دوری کنید . دادگری کنید ، دادگری به تقوا نزدیکتر است و به خداوند پارسایی جویید . همانا خداوند (همواره) بدانچه می کنید آگاه است .﴾
به عنوان یک وظیفهی اخلاقی خود را موظف میدانم که در رابطه با اتهامات ناجوانمردانه مطرح شده علیه ایرج مصداقی توضیح دهم.
قبل از آن که به عنوان یک شاهد و مطلع در بارهی موضوعی که میخواهم صحبت کنم توضیح دهم کمی از خودم میگویم.
من در ۱۴ مرداد ۶۰ در ارتباط با مجاهدین دستگیر شدم و تا سال ۶۵ در زندانهای اوین و قزلحصار و گوهردشت به سر بردم. و دوباره در سال ۸۲ به خاطر ارتباطاتی که با مجاهدین در داخل و خارج از کشور داشتم در ترکیه توسط پلیس این کشور همراه با پسرم دستگیر و در حالی که قبولی کشور انگلیس را داشتیم تحویل رژیم شدیم و سر از سلول انفرادی و ... در آوردیم.
۴ سال دیگر را در زندان اصفهان به عنوان تنها زندان سیاسی همراه با زندانیان عادی و در بدترین شرایط به سر بردم. این که چرا در اصفهان به این بزرگی تنها من زندانی سیاسی بودم را بایستی تحلیلگران تفسیر کنند. مسئولان ستاد داخله مجاهدین به خوبی در جریان فعالیتها و پرونده من هستند.
یک سالی است که به خارج از کشور آمدهام و هنوز اقامتم را دریافت نکردهام. پیشاپیش همهی زندگیام را باختهام اما سعی میکنم با وجدان زندگی کنم و شرافتم را حفظ کنم.
فردی به نام حسین توتونچیان که میدانم نه یک روز با ایرج مصداقی و نه یک روز با جلال کزازی و ... بوده در مقالهی کینهتوزانهای که علیه ایرج مصداقی نوشته بعد از آن که کلی به خودش دسته گل داده چنین ادعا کرده است:
«اما در پرونده ی او خواهر و برادری هستند که مصداقی هیچ مسئولیت در دستگیری و قتل آنها به عهده نمی گیرد . و رابطه ی خود را با آنها بطور موذیانه و خائنانهای وارونه جلوه میدهد . جلال کزازی و فاطمه کزازی ، دو مجاهد شهیدی هستند که توسط مصداقی به اوین آورده میشوند . این دو علیرغم اینکه مدتها در بخش دیگری از سازمان مشغول فعالیت بوده اند اما مصداقی آنها را هم به اوین میآورد . تراژدی غم انگیز اینجاست که فاطمه کزازی نامزد ایرج مصداقی بوده است . اما ، مصداقی با شیادی تلاش میکند به خواننده بقبولاند ، که فقط خواهر دوستش بوده است .»
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3132
این اتهامات دروغ و کذب و وارونه مرا وادار میکند که سکوت نکنم و به عنوان یک وظیفهی اخلاقی آن چه را که حقیقت دارد بیان کنم. بیان این موضوع قبل از آن که دفاع از شخصیت کسی باشد دفاع از وجدان خودم است.
من هم ایرج و هم جلال را قبل از دستگیری میشناسم. در زندان با ایرج همبند بودهام و بعد از آزادی از زندان هم به خانهشان رفتهام. فاطمه کزازی را هم میشناسم. هم جلال و هم ایرج با خانوادهی ما ارتباط نزدیک داشتند.
حتی فاطمه مدتی که جا نداشت شبها در خانهی مادربزرگم میخوابید و من آن موقع از موضوع مطلع نبودم. در تابستان ۶۰ وقتی برای نشان دادن خانهی مادربزرگم همراه پاسداران به خانه رفتیم، بطور اتفاقی فاطمه آنجا بود. مادر بزرگم با زرنگی و با داد و بیداد و هیاهو اجازه نداد پاسداران اتاقی را که او در آن خوابیده بود را وارسی کنند.
میدانم که ایرج و جلال صمیمیترین رابطه را در زندان و بیرون از زندان داشتند. ارتباطشان به قبل از پیروزی انقلاب و ... دوران کودکی بر میگشت.
من با بچههای خیابان «ارباب مهدی» و «نظام آباد» بودم و ایرج جمع و جور کنندهی آنها. آشنایی کامل با تمام بچهها و محل و ... دارم. با آن که ایرج از جزئیات فعالیتهای ما در آن جا مطلع بود اما هیچ مسئلهای از ما در بازجوییها توسط او گفته نشد.
از این گذشته میدانم جلال پانزده روز قبل از ایرج دستگیر شده بود. چگونه ایرج میتوانست کسی را که پانزده روز زودتر از او دستگیر شده به اوین بیاورد؟!
اتفاقاً همهی این موارد هم به درستی در کتاب خاطرات ایرج آمده است.
فاطمه کزازی دو سال بعد از ایرج دستگیر شده است. چگونه ایرج میتوانست او را به اوین بیاورد آن هم در آبان ۶۲؟ ایرج در آخر دی ۱۳۶۰ دستگیر شده است.
اما اجازه دهید من توضیح دهم که چه کسی باعث دستگیری جلال و عدهی دیگری شد که اتفاقاً اعدام هم شدند.
«ح- خ » که بچهی ارباب مهدی بود در کشتار ۶۷ در گوهردشت اعدام شد جلال و تعداد دیگری را لو داد. جلال را در خانهاش صبح وقتی صبحانه میخورد دستگیر کردند. مادرش هم به خوبی در جریان است و فرد یاد شده را در ماشین پاسداران دیده بود.
از این گذشته «ح- خ» مدتها با من و ایرج و جلال و ... هم بند بود. او به سختی از این موضوع رنج میبرد و تحت فشار بود.
یک بار نیز مرا به کناری کشید و در رابطه با لو دادن جلال و دیگر بچهها توضیح داد و پوزش خواست. من سعی کردم از او دلجویی کنم و به او توضیح دادم این شرایطی است که ممکن است برای خیلیها پیش بیاید. به او گفتم کسی میتواند راجع به تو قضاوت کند که در شرایط تو بوده باشد .
آقای توتونچیان بهتر آن بود که اختلافات سیاسی را به مسائل خصوصی و شخصی آنهم ادعاهای غیرواقعی و کذب نکشانید و اگر نظری راجع به نظرات ایرج دارید آن ها را بیان کنید. ریشهی ترور شخصیت، به بی منطقی بر میگردد. فاطمه کزازی کجا نامزد ایرج بود؟ آیا فکر نمیکنید کسانی که از نزدیک در جریان هستند با شنیدن این دروغها به هیچ چیز شما اعتماد نمیکنند؟
آقای توتونچیان اگر امروز جلال و فاطمه و ... بردار شده اند، اگر امروز آنها نمیتوانند به زبان خود شهادت دهند هنوز هستند کسانی که میتوانند شهادت دهند.
به اطلاعشما میرسانم که در داخل کشور هم هستند کسانی که میتوانند بر آنچه که گفتم صحه بگذارند و جزئیات بیشتری را توضیح دهند. من هم به خاطر بعضی از مسائل دستم بسته است و نمیتوانم موضوعات را بیشتر بشکافم.
ما یادگرفتهایم که برای رسیدن به بالا از پله استفاده کنیم نه این که انسانها را نردبان کنیم و پا روی آنها بگذاریم.
تا زمانی که ما آزاد منش نباشیم نمیتوانیم در جهت تحقق آزادی حرکت کنیم و همچنین تا خود دمکرات نباشیم نمیتوانیم به دمکراسی برسیم.
شما در یک فضای برابر برای ابراز نظراتتان در مقابل ایرج بودید و میتوانستید نظرات او را نقد کنید ولی به جای نقد او دست به ترور شخصیتی زدید. بهتر بود به جای بیانیهی کذبی که به امضای ۲۵۰ نفر رساندهاید فکرهایتان را روی هم میریختید و جوابی به نظرات ایرج میدادید نه این که دروغ بگویید و تهمت بزنید. شاید شما بر این باور باشید که او در اندازهای نیست که به او جواب دهیم. اما بسیجی که کردهاید و اتهامات و تهمتهای شما نفی این باور را میرساند و این تصور را در من به وجود میآورد از آنجایی که پاسخی به نظرات او ندارید دست به ترور شخصیتی میزنید.
امیدوارم در آینده از امکاناتی که در اختیارتان هست و متعلق به همهی آزادیخواهان است درست استفاده کنید.
حمید آقاغدیر اصفهانی
منبع:پژواک ایران