PEZHVAKEIRAN.COM دین پرستی یا زیست انسانی توحیدی
 

دین پرستی یا زیست انسانی توحیدی
سیامک صفاتی

نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش                  خیمه در مزرعه ی آب و گِلِ آدم زد                           
همه ی ادیان آمده اند تا ما انسان های بهتری باشیم، رشد کنیم، تعالی پیدا کنیم، اخلاقی تر شویم، آگاه تر و بیدارتر شویم، فروتنی پیشه کنیم، راهرو و کوشنده صدیق راه آزادی و عدالت و انصاف باشیم واز غرور و تکبر و هرگونه زشتی پرهیز کنیم، مدارا و  رواداری و تحمل پیشه کنیم، از خشونت پرهیز کنیم و با همه ی خلایق مهربان باشیم، و صلح جو و دادگر و حق جو باشیم. اما پیروان ادیان و مذاهب به جنگ و تفرقه و آتش افروزی و تعصب و جمود و دروغ و ریا و تزویر و کهنه اندیشی و دین پرستی و متون مقدس پرستی که جایگزین بت پرستی و شخصیت پرستی شده و بسیاری از رذائل اخلاقی دیگر مشغول شده اند. آنان در عمل چنان زندگی می کنند که گویا آموزه های ادیان بر رذالت و پستی و تیرگی و سردی اهتمام دارند و همین شاخصه ها را از پیروان خود انتظار دارند؟ چرا عقاید و رویکردهای دینی( البته نه در مورد همگان ) از ما انسان های بهتری نساخته است؟ چرا عمل دینی که انجامش را وظیفه خود می دانیم به برابری و رفع تبعیض و عدالت و آزادی از مراجع سلطه درونی و بیرونی و شادی و توسعه و امنیت مدد نرسانده و نمی رساند و بالعکس موجد نابرابری و تبعیض و فقر و تیره روزی  و درنده خویی و جنایت شده و می شود؟ چرا قتل و غارت و جنایت و بردگی و بندگی و چند همسری و برتری مردان بر زنان و داشتن کنیز و ارث و دیات و شهادت نصف و نیمه زنان نسبت به مردان و عدم امکان راهیابی آنان در پست های کلیدی و رأس مملکت و اعدام و قصاص و نفی بلد و بریدن انگشتان دست و پا و تکفیر و تفسیق و شلاق و شکنجه و ترور و تحمیل و تفتیش عقاید در همه ی عرصه ها و تبعیض و ترس و تحقیر و سنگسار و نابرابری و فقر و ناتوانی و غیره که  سابقاً به نام های دیگری صورت می گرفت این بار همان اَعمال به نام خدا و به نام دین و در پوشش کتاب مقدس و پیامبر و جانشینانش  صورت می گیرد؟  تو گویی مشکل و مسئله نه نفسِ قتل و شلاق و ترور و سنگسار و تبعیض و نابرابری ( جنسیتی و دینی و مذهبی و قومی و زبانی و غیره ) و تکفیر و تفسیق و عدم رواداری و قطع دست و پا و گردن و اعدام و قصاص و چند همسری و داشتن کنیز و  خرید و فروش برده و ازدواج زیر سن رشد و تبعید و تفتیش عقاید و حکومت انحصاری و تمامیت خواه و توتالیتر و غیره است بلکه مسئله این است که اکنون اگر هر جنایت و قساوت و عمل غیر اخلاقی و غیر انسانی را به نام خدا و کتاب خدا و دین و پیامبرو جانشینانش انجام دهیم مشکل و مسئله حل می شود!؟ آیا احکام و قانون و سیاست و تجارتِ مندرج در متن مقدس، نباید توأمان با افزایش آگاهی و معرفت ما نسبت به اساس دینداری یعنی توحید و کرامت و منزلت و حرمت و حریت انسان تغییر کند، به این معنی که خداوند در متون مقدس مقام و مراتب انسان را هم در روایت داستانِ فرشتگان نسبت به انسان و هم در روایت شیطان نسبت به انسان چنان والا و ستایش برانگیز دانسته که آنها را وادار به تعظیم کند و یا با افزایش آگاهی و علم و دانش نسبت به  موارد و زمینه های تبعیض و نابرابری و بی عدالتی و ستم در سیر روزگار و گردش پرگار مورد تجدیدنظر قرار گیرد؟      
 درست است که ما راهی بس دراز و طولانی از بت پرستی و شخصیت پرستی و روح پرستی و ستاره و خورشید پرستی و پرستش دست ساخته ها و ذهن پرداخته ها و موهومات و همچنین خدایان متعدد به آگاهی و پرستش خدای یگانه و توحید رسیده ایم، اما لازم است بدانیم که نگرش و عبادت و پرستش ما نسبت به خدای یگانه و زیست موحدانه نمی تواند نهایی و غایی و کامل باشد، به این دلیل که علم و دانشِ انسان همانند علم و دانشِ خداوند کامل و مطلق نیست. از اینروست که دین ورزی انسان دین ورزی ناتمامی است. لذا شیوه یا روشهای پرستش یا احکام و قوانین و دستورات دین و کتاب مقدس همواره باید مورد اصلاح و تحلیل و نقد مستمر و تغییر و بعضاً مورد نسخ قرار گیرد. اصل بنیادین در دین، توحید است و خطابش به انسان و والا بودن کرامت و منزلت انسان. یعنی این انسان است که باید زیست موحدانه پیشه کند در دیالوگی همواره بین خود و خدایش و بین انسان ها با هم و بین انسان ها و جهان. انسانی که خلیفه ی خداست و زمانی این خلیفه شدن معنا می یابد که بسان خداوند حق تجلی و ظهور داشته باشد و بیآفریند و اختیار وانتخاب و اراده ی معطوف به هدف برخوردار باشد. خب، این مسیر در مقام عمل چگونه امکان پذیر و محقق می شود؟ زیست موحدانه در مقام عمل با از بین بردن موانعِ بسط و تجلی خداوند از طریق رفع و نفی مستمر نابرابری ها و تبعیضات و بدی ها که با آگاهی فزاینده و گشوده بودن در مسیر حق و طی تجارب سخت بشر در طی تاریخ بدست آمده و می آید و همچنین با ایجاد فرصت ها و امکانات بصورت آزاد و برابر ( زن و مرد ) و ایجاد زمینه های رشد و تعالی تا هر کسی بنا به استعداد و روشی که خود می خواهد و اتخاذ می کند استعداد و آمال و آرزوهای خود را که در تعارض با آمال و آرزوهای دیگران نیست، بدون ترس و لکنت به فعلیت برساند، میسر می شود.
 چرا همه ی ادیان به برابری و عدالت و مساوات و محبت و انفاق ( البته همه ی آنها، هم به صورت فردی و جمعی و هم سیستماتیک باید باشد) تاکید دارند؟ چون جامعه ی نابرابر و پر تبعیض انسانیت زداست و انسانیتِ انسان و حرمت و حریت و کرامت و منزلتش را نابود می کند. اساساً دینداری در فضا و زمینه  تبعیض آمیز و ستم آلود و نابرابر و فقدان عدالت، دینداری در فضای مسموم و آلوده است. انسان زمانی می تواند از خدا پر و پرتر شود و بمثابه او ظاهر شود که آزاد و برابر باشد و امکانِ خلاقیت و آفرینش و نوآوری در همه ی عرصه ها را داشته باشد، نه در زنجیر و اسارت و تحمیل و تبعیض و سرکوب و زیر یوغِ  استبداد و صغیر پنداری تحت عنوان حاکمیت دین و هر چیز دیگری. انسان موجودی خردمند و جستجوگر است و بهتر از هر کسی دیگر می تواند خیر و مصلحت فردی و اجتماعی خود را تشخیص دهد، او باید از اراده ی مستبدانه و پدر سالارانه دیگران رها باشد تا با کنشگری و مشارکت فعال در یک جامعه دموکرات از طریق تضارب آراء و تعامل و گفتگو راه و مسیرِ تعالی خود را پیدا کند.
زیست انسانی  توحیدی یعنی آگاهی، آزادی، حق، عدالت و سیر و روند تکاملی و پیش رونده انسان و جوامع در ادامه تکامل هستی. اگر شری، استبداد و استثمار و بهره کشی و استحمار و رذیلتی وجود دارد محصول مانع و سد شدن و سقوط و انحطاط و عقب گرد و ارتجاع و ایستایی است. نباید تصور کنیم وقتی از دنیا صحبت می کنیم، دنیا یعنی مشغول شدن به تعلقات از جمله مال و جاه و فرزند و قدرت و سرگرم شدن به امور فانی و گذرا و اسیر انحطاط و پستی و غفلت شدن است. خیر، در مسیر زندگی یا بطور مشخص تر در مسیر زیست موحدانه علم و دانش و معرفت و هنر و دین و ساختار و نهاد و هر رهاورد و دستاورد حتی نیکی، وقتی به عنوان امر و موضوع نهایی و کامل در نظر گرفته شود و در آنجا سکونت و اقامت کنیم، آن امر، امرِ دنیایی و راهزن اندیشه و مانع سیر صعودی و تکاملی و تعالی انسان می شود یعنی هر آنچه علم و آگاهی بدان می یابیم اگر چه در قیاس با گذشته امری متعالی به نظر می رسد، اما همین علم و دانش و هنر و شرع و قوانین و آداب و رسوم چنانچه بعنوان نگاه و تفسیر و تحلیل و رویکرد نهایی و غایی و در نظر گرفته شود، دنیاخواهی و دنیا پرستی و غرق شدن در آن نتیجه می شود، حتی اگر نام و عنوان دین و شرع بر آن بنهیم. یعنی اگر ما احکام و قوانین و آیات حاصل از نگرش مردانه به این دنیا و دنیای دیگر و برتری مردان بر زنان و بسیاری دیگر از آیاتِ مندرج در متون مقدس را برای  امروز همچنان پا بر جا بدانیم  دنیا پرستی پیشه کرده ایم و خلاف مسیر توحیدی عمل نموده ایم. چرا؟ چون علم و آگاهی و دانش ما  نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است و همین مسئله باعث شده تا زندگی متفاوت تری نسبت به گذشته داشته باشیم، لذا پاسخ های گذشته در خور سئوالات گذشته بود و پاسخ های امروز برای سئوالات امروز. همچنین پاسخ به نیازهای گذشته در خور دانش  گذشته بود و پاسخ به نیاز امروز در خور دانش امروز و خلاف مسیر توحیدی است که یک پاسخ و یک قانون و یک ساختار و یک حکم را برای همیشه الزام آور بداند. در مسیر توحیدی گذر از دنیا با یافتن افق ها و راهها و حقایق تازه امکان پذیر می شود و حقایق و افقهای نو و تازه بدست نخواهد آمد و جان ها تازه نمی شود جز با آگاهی و خلوص و اصلاح و نقد مستمر و میدان دادن به همه ی دیدگاه ها و به رسمیت شناختن تکثر و تفاوت و حق انتخابِ سبک زندگی و تعیین سرنوشت برای همگان بطور مستمر.  
انسان این امکان را دارد آن گونه که قرآن می گوید به اعلی علیین برود یا اینکه در خود بماند و با سکون یا سقوط  به اسفل السافلین برود و به  بازتولید و بازنمایی آداب و رسوم و زنده ساختن ساختارها و مناسبات کهن و قوانین گذشته بپردازد( حاکمیت اسفل السافلین ) و گذشته را  به صورت مطلق برای امروز راهگشا بداند هر چند این ساختارها و قوانین و رویکردها در گذشته نیک و پسندیده باشند و تصور کند چون برای گذشتگان خوب بود پس برای همیشه خوب است. عده ای می گویند قانون یا ساختار شرعی مثل قصاص، اعدام، ارث، شهادت، قضاوت و بسیاری دیگر، چون از ناحیه ی خداوند بیان شده است بنابراین برای همیشه مناسب بوده و ابدی و غیر قابل تغییراست. خب در پاسخ باید گفت طبق قرآن مگر نه این که نطق و بیان را هم خداوند به انسان آموخته و همچنین نوشتن و ساخت کشتی و لباس رزم و بافت لباس برای در امان ماندن از گرما و سرما و ایجاد بسیار چیزهای دیگر را، آیا انسان باید مثل گذشتگان حرف بزند و بنویسد و کشتی  و لباس رزم بسازد و لباس ببافد و نقاشی و خطاطی و طراحی کند و با ابزار  چند هزار سال یا صدها سال قبل به مصاف دنیا برود؟ آیا خدا نگفته از عقلتان استفاده کنید؟ آیا عقل دررشد و تکامل نبوده ونیست؟ یا این که چون خدا گفته عقل چیز خوبی است ما باید مغزمان را آکبند تحویلش دهیم؟ خدا نگفته اخلاق را رعایت کنید آیا اخلاق در رشد و تکامل و تعالی نبوده و نیست؟ آیا خدا نگفته از علم و دانش بهره ببرید آیا علم و دانش در رشد و تکامل نبوده و نیست؟ آیا آیات خدا فقط در متن مقدس خلاصه شده است و خدا آیاتی دیگر نازل نکرده است و آیا تک تک هستی آیات خدا نیستند؟ چگونه است آیات دیگر تغییر و تحول پیدا می کنند اما آیات متن مقدس، دست کم در مورد احکام سیاست و تجارت و دیات ارث و شهادت و ... ثابت و جاودان و غیر قابل تغییراست؟ چگونه انسان به لحاظ ظاهری و باطنی تغییر می کند، کهکشان ها در زایش و زندگی و مرگ و پیوستن به ابدیت هستی اند، طبیعت در طی میلیاردها سال در تغییر و تطور و تکامل بوده است اما آیات متن مقدس ثابت و جاودان و غیر قابل تغییر است؟ آیا در سیر روزگار نباید بین آیات دیگر خدا و آیات کتاب مقدس هماهنگی و تلائم ایجاد کنیم؟ آیا نباید بسیاری از آیات متن مقدس از طریق آیات دیگر متن تغییر یافته و نسخ شوند؟ می شود همه اینها در تکامل باشند اما وقتی به قصاص و اعدام و کنیز و برده و ارث و چند همسری و سیاست و تجارت و  ... می رسیم آنها ثابت و همیشگی باشند یا وقتی از تغییر و نسخ آنان صحبت به میان آوریم، عنوان شود که خلاف گفته های خداست!؟
باید بدانیم حیات شیطانی یک رویه است. یعنی هرکسی اگر ایده و رویکرد و عبادت ودین و یا مذهب یا هر چیز دیگری را برتر و بالاتر از دیگران دانست و بر آن روش تکبر ورزید و رهاورد و دستاورد خود را کامل و غیر قابل تغییر پنداشت،  شیطانی عمل نموده چرا که شیطان بدلیل خود برتر پنداری در مقابل انسان تعظیم نکرد و بر همین روال و منوال اگر کسی یا طبقه یا صنفی در مقابل حقیقتی، خیری، اندیشه تازه و گرمابخش و تفکر روشنی افروزی تعظیم نکند نیز شیطانی عمل نموده و در مقابل حق استکبار ورزیده است. دیگر اینکه ما طبق متون مقدس نباید همچون آدم که نهی شده بود از خوردن میوه درخت ممنوعه وسوسه شویم تا برای جاودانه شدن یا سلطنت و حکومت یافتن یا به کلی معرفت یافتن یا دست یافتن به هر موقعیت و وضعیتی بدون آن که ظرفیت و شایستگی و توانمندی و کارآمدی آن شاخصه ها را پیدا کنیم و شایستگی و توانمندی ما همچنان پا برجا باشد خودداری کنیم و از وسوسه خوردن و بدست آوردن آن موقعیت و وضعیت اجتناب کنیم وگرنه همچون آدم از فرایند رشد توحیدی سقوط خواهیم کرد و خودکامه خواهیم شد و خود و جان و جهانی را به رنج و تعب مبتلاء خواهیم ساخت. آنچه همواره باید آویزه گوش ما باشد این است که اساساً وسوسه ی بدست آوردن و خوردن موقعیت و وضعیت ممنوعه همواره با ما خواهد بود و باید هشیار باشیم تا از آن اجتناب کنیم. به عبارت بهتر هر کسی در هر موقعیت و وضعیتی  که قرار دارد خواه برای کسب شغل یا تحصیل یا قدرت یا ثروت یا جایگاه و منزلت یا هر چیز دیگری و همچنین نگهداشتن آنها به هر طریق و وسیله و ابزاری باید واقف باشد که مسیر توحیدی مسیر حرکت و آگاهی فزاینده و تکامل تدریجی و ممارست و تلاش و و زیست اخلاقی و دیگربینی که شامل همه ی موجودات می شود است. تحصیل را نه برای مدرک، نان را نه برای اندوختن ثروت، قضاوت را نه برای رشوت و جمع آوری ثروت و کسب را نه برای استثمار محیط زیست و دیگر موجودات و قدرت را نه برای تمایلات خودخواهانه و دیکتاتور مآبانه بدست گیرد و از وسوسه زودتر رسیدن و وسوسه ی نگهداری آن به هر قیمتی خودداری کند.
علم و دانش، آگاهی، علوم و فناوری، اکتشافات و اختراعات، انقلاب صنعتی، صنعت چاپ، اینترنت و ماهواره ها و کم رنگ تر شدن مرزها و مسافرت و مهاجرت و رشد و گسترش شهرنشینی و تولد و برجسته و پر رنگ شدن دموکراسی، حقوق شهروندی، حقوق بشر، تفکیک قوا، حکومت های انتخابی و نمایندگی های واقعی و جامعه ی مدنی وغیره به افزایش فهم و آگاهی بشر و بواسطه  آن دیدن و زدودن تبعیضات و نابرابری ها کمک شایانی کرده است بنابراین چشم ها گشوده و گوش ها و هوش ها بازتروعقول فربه تر و چشم اندازها وسیع تر شده است و به همین روی  تبعیض و نابرابری بواسطه ی زن بودن یا اقلیت دینی و مذهبی و قومی و عقیدتی بودن یا تبعیض بین مردم و حاکمان یا دین داران و غیر دینداران و یا حق ویژه و ذاتی قائل شدن به موجب دین و نژاد و مذهب و زبان و جنسیت و ...  مغایر برابری انسانی و تولید کننده خشم و کینه و احساس تحقیر و سایر ناملایمات اجتماعی و لذا غیر موحدانه است. ما نمی توانیم بگوییم چرا سیاهان در نظام آپارتاید و تبعیض نژادی و یهودیان در نظام نازی ها و بردگان در امپراطوری رم و مسلمانان ایغور در کشور چین و زن ها و اقلیت های دینی و مذهبی و قومی در کشور افغانستان و جمله مردم در کشور کره شمالی از حقوق برابر و آزاد و انسانی برخوردار نبودند و نیستند ولیکن امروز همان ظلم و تبعیض و تحقیر و روش را نسبت به زن ها و اقلیت های مذهبی و قومی و زبانی و دینی و غیره ادامه دهیم، یا این که مردان آن هم از طیفی خاص بدون دخالت زنان در حق تعیین سرنوشت و حق انتخاب سبک زندگی شان تصمیم گیر و سیاست گذار و میدان دار باشند و با خصوصیات جهان پیشامدرن که مرد سالار و حاکم سالار و انسان در آن مکلف و مقلد و متعبد و رعیت بود به ارزیابی جهان مدرن که انسان در او سالار و محق و محقق و شهروند است و از حق انتخاب و تغییر دین برخوردار می باشد بپردازند و فاصله ایی چنین عمیق را نبینند و فتوا صادر کنند و تصمیم بگیرند و سیاست اتخاذ کنند. چرا؟ چون خدا گفته! کی گفته؟ هزار و اندی سال قبل. برای کی گفته؟ برای همیشه گفته. خب الان خدا کجاست که دیگر نمی گوید؟ خسته بود رفته خوابیده یا این که رفته گل بچیند یا مشغول تماشا شده و از کار مانده و یکی نمی پرسد که خدا با آن خدایی که دانای نهان و آشکار است، چگونه فاصله ایی چنین عظیم بین گذشته و حال را ندیده و رشد دانش و تغییر نسلها و جوامع و افزایش آگاهی و شتاب علوم و فنون و تکنولوژی و آفاق نوردی آن و غیره را مورد توجه قرار نداده و با این وصف امر و حکمی جاودانه و غیر قابل تغییر را برای همیشه و همه ی انسان ها صادر فرموده و برای همین نیابت و اجرای احکام و دستورات دین را به عده ایی متخصص دین واگذار نموده است.    
  زیست موحدانه یعنی برابری، آزادی و همبستگی همه با هم و اندیشه و عمل رهاننده و نجات بخش و حیات بخش، حال اگر احکام و قوانین و ساختارها و سبک زندگی و آداب و رسوم و بسیاری از موضوعات دیگر نجات بخش و حیات بخش و رهاننده نیست بلکه سالب راه است، نباید آنها را کنار بگذاریم هر چند آیات خدا باشند؟ توحید یعنی این که ادیان و متون مقدس برتر از جان و زندگی آدمی نیستند و دین از جمله برای تذکر نسبت به بزرگداشت و تکریم منزلت انسان و حفظ جان او به لحاظ کمی و کیفی و تعالی و تکامل انسان ها آمده است، نه این که خود تبدیل به دام و بند و زنجیر شود و انسان ها را در حصر و اسارت و بندگی و بردگی نگاه دارد و وقتی به این درد افکنی اعتراض شود آن را به شرع و خدا و پیامبر و امامان و یا دنیای دیگر حواله دهند. زیست توحیدی یعنی تذکر برای بزرگداشت و ستایشِ زندگی و آزادی و عدالت و حقیقت و شادی و نفی سلطه در هر صورتی، چرا که سلطه ورزیدن یعنی ابزاری دیدن و کالایی دیدن دیگران و همچنین ابزار و کالا دیدن محیط زیست و طبیعت و سلطه پذیر بودن یعنی ابزار شدن وسیله شدن و کالا شدن و این نفی توحید است. زیست توحیدی یعنی با آگاهی و دانایی و توانایی بیشتر با هر گونه تبعیض و جنگ و تحقیر و ظلم و هر رذیلت دیگری که در راه و مسیر رشد جوامع انسانی دیده می شود مبارزه نموده و آن را براندازیم. زیست توحیدی یعنی یاد آوری این نکته که دنیا با ما بالا می آید آن هنگام که موضوعی را  کامل و نهایی بدانیم و سرگرم آن شویم. زیست توحیدی یعنی عمل ما شیطانی خواهد بود اگر تصور کنیم که دین و عبادت و نژاد و ایدئولوژی و عقیده و مذهب و طریقت ما کامل و تمام است و چون دین ما کامل است پس دینداری ما هم کامل است، پس فرد دیندار هم کامل است و این که اگر در مقابل اندیشه و تفکر و رویکردهای نو سر تعظیم فرو نیاوریم، آنچنان که شیطان در مقابل انسان تعظیم نکرد ( تعظیم انسان یعنی گشوده بودن در مقابل صفات انسان و البته گشوده بودن انسان نسبت به حق ) شیطانی عمل نموده ایم واین که چرا خداهمچنان برای زنبور عسل وحی می فرستد ولی دیگر برای انسان وحی نمی فرستد و وحی را منحصر به آیات کتاب مقدس بدانیم؟                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                 زیست انسانی توحیدی توزیع قدرت و ثروت و منزلت و معرفت را بر اساس مرد، مسلمان، شیعه یا سنی، خداباور، خودی، در حلقه ی وابستگان بودن و اِعمال تفتیش عقاید در توزیع و اِعمال آنها را غیر انسانی و ظالمانه می داند. زیرا حق برابر و آزاد انسانها را در برخورداری از حق کمی و کیفی حیات و آموزش و بهداشت و درمان و شغل و مسکن و آزادی و عدالت اجتماعی وغیره را نادیده می گیرد و لذا به کرامت و منزلت و حرمت و حریت انسان آسیب عمیق می رساند.  
 در زیست انسانی توحیدی امر به معروف و نهی از منکر توسط جامعه ی مدنی و رسانه ها و شبکه های اجتماعی و اتحادیه ها و سندیکاها و مطبوعات و احزاب و ... صورت می گیرد نه توسط دولت و حکومت، چرا که معلوم است وقتی نهاد و ستاد و فردی از ناحیه ی حکومت مأمور انجام امری می شود و بابت انجام مأموریت از حکومت پست و مقام و پول می گیرد نمی تواند ترجیحات و مقبولات و سیاست های حکومت را زیر سئوال ببرد و روش آنان را نقد کند و بالتبع مجری اوامر آنان است، به همین دلیل ظرف را از مظروف تهی و امر به معروف و نهی از منکر فرو کاسته می شود به پوشش و حجاب، که موضوعی کاملا عرفی و انتخابی است نه تحمیلی و سرکوب گرایانه. باید بدانیم دامنه و گستره امر به معروف و نهی از منکر به همه ی حوزه های سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و دین و مذهب و غیره مربوط می شود نه صرفاً حجاب. به همین دلیل این آموزه دموکراتیک و بنیادین خلاف تاسیس و زمان سنجی آن عمل می کند و نتیجه ی غیر موحدانه حاصل می شود.
امنیت از منظر انسانی توحیدی امنیتی فراگیر باید باشد. یعنی همه ی آحاد جامعه و همه ی موجودات باید احساس امنیت کنند چه امنیت فکری و چه امنیت فیزیکی. به عبارت دیگر امنیت فقط شامل حال یک عده نخواهد بود که برای پاسداشت امنیت آنان دیگران از لحاظ ذهنی، معنوی و فیزیکی با نا امنی و سختی و تنگنا مواجه شوند یعنی اگر سخنی بگویند، قلمی بزنند، عرف و آداب و رسوم حاکم بر جامعه را نقد کنند، قرائت رسمی از حاکمیت را زیر سئوال ببرند، سیاست های منجر به فقر و تبعیض و نابرابری و اسارت و عدم آزادی را نقد کنند و خواهان حق انتخابی باشند که خداوند به انسان داده و آنها خطوط قرمز فراوانی بر آن نهاده اند و آن را بسیار محدود ساخته اند، با عواقب حبس و بازداشت و مجازات مواجه شوند. در این صورت این امنیت، امنیت حاکمان خواهد بود نه امنیت عمومی و همگانی.
   در زیست توحیدی دستگاه قضایی و اجرایی و پلیس و هر نهاد عمومی دیگری باید بی طرفی ایدئولوژیک پیشه کنند، چنانچه در ظل و ذیل نظام و قرائت ایدئولوژیک و رویکردها و قرائت خاص دینی اداره شوند، در این صورت حقوق و آزادی های  بسیاری از مردم قربانی ایدئولوژی و رویکردهای حکومت و قرائت دینی می شود. دستگاه اجرایی و قضایی و پلیس و نهادهای عمومی زمانی می توانند وظایف و رسالت شان را به خوبی انجام دهند که از شیوه های ایدئولوژیک و رویکردها و قرائت خاص دینی پرهیز کنند تا بتوانند کارایی و وظیفه ی تعریف شده ی خود را که در همه ی دنیا مرسوم است را انجام دهند در غیر این صورت اصل بنیادین بی طرفی را از بین می برند و دستگاها و نهادها به سود حکومت و ایدئولوژی حاکم عمل می کنند نه حق وعدالت و مساوات و آزادی. عدم رعایت بی طرفی در تعلق واختصاص مواهب و مناصب و فرصت ها و امکانات یعنی زیست مشرکانه نه موحدانه.
            فهم و درکِ راقم این سطور از زیست انسانی توحیدی این است که ما آن هنگام با خدا به وحدت و یگانگی می رسیم و جانشین و خلیفه ی او می شویم که خلاق باشیم و بیآفرینیم و آزاد باشیم و تجلی بورزیم و تا حد امکان از همه ی استعدادها و ظرفیت ها که در وجود ما به ودیعه نهاده شده است استفاده کنیم و آن را به فعلیت برسانیم. وقتی برای جامعه ی آزاد و برابر و بدون محرومیت مبارزه می کنیم، تا احساس کنیم که هستیم، موجودیت داریم، شرافت و کرامت و منزلت داریم. وقتی تلاش می کنیم و جهد می ورزیم تا که فرزندی متولد شود دیگر دغدغه ی نان و آزادی و عدالت اجتماعی و کار و مسکن و بهداشت و درمان و بسیار چیزهای دیگر را نداشته باشد تا سعی و تلاش و کوششِ خود را معطوف اندیشه های متعالی تر کند. وقتی کسی بیمار شد با تامین و ایجاد امکانات مجهز به دانش روز دغدغه ی پول و درمان و درمانگاه نداشته باشد تا از سر اضطرار و فقر و نداری و بیچارگی در فلان امام و امام زاده جل نبندد تا شفا یابد. ما زیست موحدانه داریم، وقتی فرزندی متولد شد وبه سن آموزش رسید دغدغه ی آموزش و تحصیل و مدرسه و آموزشگاه و کتاب و دفتر و دانشگاه و تأمین نیازهای آموزشی را نداشته باشد. وقتی فرزندی متولد شد دغدغه ی شناسنامه و هویت و تحصیل و کار و رفاه و امنیت و توسعه نداشته باشد. وقتی در کنار هم همبسته و متحد علیه  ناملایمات و تبعیضات و نابرابری ها مبارزه می کنیم. وقتی یکدیگر را به مهر و محبت در آغوش می گیریم. وقتی به صلح می اندیشیم و برای آن از جان مایه می گذاریم. وقتی  فرصت ها و امکانات و بستر رشد و تعالی همگان را بی مزد و منت فراهم می کنیم. آن هنگام که نمی پرسیم تو زنی یا مرد و مسلمانی یا مسیحی یا یهودی یا هندو یا بودایی یا کنفوسیوس یا لائوتسه یا بهایی یا بی دین و خدا ناباور یا خداباور یا کاتولیک یا ارتدوکس یا پروتستان یا سنی و شیعه و غیره تا از مواهب و مناصب و مشاغل برخوردار شوید. در زیست انسانی توحیدی آنچه مقدس است جان انسان است نه دین یا ایدئولوژی یا مذهب یا سنت و هر چیز دیگری که آزادی و رشد و تکامل و بروز و ظهور استعداد را از انسان بگیرد. هر اراده ی غیر انسانی که به سرکوب فکر و بیان و پس از بیان و تکثر و تفاوت ها می پردازد نامقدس است و غیر توحیدی. هر اراده ی که راه بر تحقیر و تبعیض و نابرابری و استحمار و استثمار و استبداد بگشاید عمیقاً نامقدس است و منحط. مقدس جان شیفته ایست که برای آزادی و احقاق حق  خود و دیگران و برای عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه هر چیزی تلاش و مبارزه می کند. مقدس جانِ انسان معمولی و عادی است که می خواهد انسان باشد، شاد باشد، مستقل از اراده خودسرانه  دیگران زندگی کند، رها باشد از سلطه ی هر کسی که می خواهد آزادی و حق خوردن و پوشش و رفت و آمد و حق تعیین سبک زندگی را از او بگیرد، برقصد آنچنان که باد و باران و برف و ابرها و شاخه ها و دریا و کهکشان و جمله ی هستی در رقص و سماعند، بنوازد آنچنان که برگ ها و باران و جویبار و رودها و دریا می نوازند، بخواند چون پرنده ها در دشت ها و کوه ها و بر شاخساران و ابر گرفته هنگام باران. در سر شور و امید داشته باشد و دغدغه ی فردا را به دل نداشته باشد و با حفظ احترام نسبت به باور دیگران و دیگران نسبت به او زندگی کند.       
باری، خدا یعنی مجموعه فضائل متلائم و معاد اندیشی یعنی نکته سنجی و عاقبت نگری و تأمل در گفتار، رفتارو پندار بر اساس مجموعه فضایل متلائم که خداست. هر سیستمی که در او انسان بابت عقیده و دین و مذهب و جنسیت و قومیت و غیره تحقیر شود و به تبعیض گرفتار آید و از رشد و بالندگی استعدادهایش باز داشته شود قطعا آن سیستم شرک آمیز و غیرموحدانه است، چرا که خداوند کامل است و همه را به سوی کمال می خواند، او عالِم است و همه را به سوی علم وعقلانیت می خواند، او عادل است و همه را به سوی عدالت می خواند، او صادق است و همه را به سوی صداقت می خواند. او زیباست و هنرمند و همه را به زیبایی و هنرمی خواند و او ... چگونه خدایی که مجموعه ی همه ی خوبی ها و دانایی ها و زیبایی ها و بزرگی و عظمت است می تواند ظلم و تبعیض آفرین و مروج نکبت و سیاهی و تباهی و بند و دام و اسارت باشد و شکاف طبقاتی و قومیتی و نسلی و غیره  ایجاد کند و مردم را از دانش و اطلاعات و حق آگاهی و حق دانستن از هر مرجعی و حق رهایی از ظلم و ستم و تبعیض و نابرابری و فقر و مجموعه ی رذائل محروم کند. به نظر می رسد این راه شیطان باشد نه خدا.
در زیست انسانی توحیدی، حمد و ستایش و پرستش خدا یا عشق به وجود خدا با حمد و ستایش آزادی و عدالت و مهر و رحمت و خیر و علم و دانش و زیبایی و هنر و مجموعه ی فضایل امکان می یابد. مگر نه اینکه خدا را به هر اسمی بخوانید اسماء نیکو مخصوص خداست. پس هر کسی آزاده زندگی کند، حق جو و داد ورز باشد، عدالت پیشه کند، به خیر و رحمت با همگان یعنی همه ی موجودات برخورد کند، در جستجوی علم و دانش باشد و به واسطه هنر جانش را جلا دهد و از آینه دلش زنگار بزداید و وجود و جانش را بر هر نیکی و خوبی و زیبایی گشوده کند، خدا را ستوده است.     
آن چه باید بدانیم این است که ساختار و قانون و سنت گذشتگان برایند فهم، درک، علم و روابط و مناسبات آنان بود پس نظمی تا حدود زیادی هارمونیک و ارگانیک داشتند که در خور جهان آنان بود. ولی نظم جدید نظم هارمونیک و ارگانیک با درک و علم و افق و چشم انداز مناسبات دنیای جدید باید باشد نه نظمی مکانیکی و تقطیع شده. بر همین اساس زیست انسانی توحیدی یعنی هماهنگ شدن و به وحدت رسیدن هارمونیک و ارگانیگ نظام فکری و اجتماعی در هر زمان. یعنی کوشش و جهد علمی و عقلی و اخلاقی و انسانی تا حد ممکن جهت هماهنگ نمودن یافته ها و برانداختن کهنه ها. شریعت در یکی از معانی آن یعنی راه روشن بنابراین هر آن چه دیوار باشد سد راه خداست، ضد خداست، ضد تجلی خداست هر چه مانع توزیع عادلانه و برابر و آزادِ قدرت و ثروت و منزلت و معرفت شود بستن راه خداست و خلاف شریعتی که ما ادعایش را داریم. عقل برای تفکر و آگاهی است و راه و شریعتِ عقل عقلانیت وخلاقیت و آفرینش و سیالیت و نوجویی است، هنر برای خلاقیت و آفرینش و پرواز روح و پاک ساختن جان است و راه و شریعتِ هنرخلاقیت و آفرینش و طراوت و نوآوری است و قس علی هذا. این اصل مهم را نباید از نظر دور داشت که آنچه ثابت است لفظ قانون و اخلاق و انسانیت و حکومت و ساختار و نهاد و نظم است اما آنچه در تغییر است محتوای قانون و ساختار و اخلاق و انسانیت و حکومت و هر چیز دیگری است. اگر چه رشد و تکامل اندیشه و پیشرفت علم و دانش  باعث می شود تا اَشکال نویی آفریده شود و بعضأ اَشکال قدیم تر را منسوخ کند.     

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب سیامک صفاتی در سایت پژواک ایران 

*حق مقاومت در مقابل زور و ستم و بیداد، حقی طبیعی و الهی  [2024 Jan] 
*ترا چنانکه تویی هر نظر کجا بیند  [2023 Dec] 
* وضع ما که بهتر شود  [2023 Sep] 
*وقتی انسان و خدا قربانی حکومت دینی می‌شوند، حکومت دینی برای چیست؟  [2023 Aug] 
* دین پرستی یا زیست انسانی توحیدی  [2023 Jul] 
*توحید، کثرت و جباریت  [2022 Oct] 
*قانون، در قفسِ قانون  [2019 Nov] 
*تا فقه نشینان سرزمین پارس  [2019 Jun] 
* از خود بیگانگی، یکی از بزرگترین نتایج تحمیل   [2019 May] 
*نکاتی در خصوص توسعه طلبی ایدئولوژی فقهی ‏   [2019 Mar] 
*شیوه های مهار غرایز در زیست جمعی   [2019 Feb] 
*‏چرا اقلیت وقتی به قدرت می رسند گذشته خود را فراموش می کنند؟‎  [2018 Dec] 
*سخنی کوتاه در خصوص قرآن   [2018 Dec] 
*نقدی بر پیوند دین و حکومت   [2018 Nov] 
* سخنی کوتاه در خصوص مجازات قصاص و اعدام   [2018 Oct] 
*هستی در مسیر خود آگاهی  [2018 Aug] 
*عالیجنابان باور کنید   [2018 Aug] 
*پرسشی چند در خصوص ایدئولوژی آخرالزمانی   [2018 Aug] 
*زیست مستبدانه چه نسبتی با حیات دینی دارد؟   [2018 Aug] 
*رویکردی به تبار شناسی خلقت انسان در قرآن  [2018 Jul] 
*انسان فراتر از ادیان   [2018 Jul] 
*عدم تحول فهم به معنی مرگ خدا   [2018 Jul] 
*آیا حفظ نظام اوجب واجبات است؟   [2018 Jun] 
*آیا ما به مقام انسانیت رسیدیم؟   [2018 Jun] 
*‏آیا پیشوایان دینی مقدس و معصومند؟   [2018 May] 
*چه نسبتی بین دموکراسی و زیست موحدانه برقرار است؟  [2018 May] 
*‏ آیا جمهوری اسلامی وبه عبارتی مردمسالاری دینی، در مرحله ایده، آزمون و عمل ‏موفقیت آمیز بوده است؟  [2018 May]