PEZHVAKEIRAN.COM آنچه روشنفکری دينی نيست
 

آنچه روشنفکری دينی نيست
متن مقاله ارئه شده درهمايش دين و مدرنيته  

عبدالکریم سروش

به نام خداوند

معاشران گره از زلف يار باز کنيد
دمي خوش است بدين قصه اش دراز کنيد
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد
رباب و چنگ به بانگ بلند مي گويند
که گوش هوش به پيغام اهل راز کنيد
هر آن کسي که در اين حلقه نيست زنده به عشق
برو نمرده به فتواي من نماز کنيد

 

آنچه روشنفکری دينی نيست:

روشنفکري ديني طريقت روشنفکران ديندار است. مدرسه اي فکري است که هم از تجربه بشري بهره مي جويد هم از تجربه نبوي. و هيچکدام را در پاي ديگري قرباني نمي کند و معتقد است که وحي کهن در دوران مدرن، همچنان چيزهاي فراوان براي گفتن و آموختن دارد و انبان افادتش تهي نشده است. روشنفکري ديني را به فرقه يي مذهبي يا حزبي سياسي فروکاستن جفاست گرچه استعداد آن را دارد که در دو عرصه سياست و ديانت دگرگوني هاي عظيم بيافريند.

 روشنفکران ديندار، روشنفکرند چون به عقل مستقل از وحي باور دارند و از آن تغذيه مي کنند و چراغ خرد در دست براي يافتن حقيقت و سوختن ظلمت روان اند. و دينداراند چون ايمان محققانه شان نه بر تقليد بنا شده است نه بر تعبد نه بر ارث نه بر جبر، نه بر هوس نه بر عادت، نه بر ترس و نه بر طمع. بل از دل سنجشي عقلاني يا تجربه يي روحاني برآمده است و مستمرا تطهير و تکميل مي شود. روشنفکري ديني يک هويت سيال است چرا که خردورزي و حقيقت جويي و خرافه سوزي جز با سيلان همراه نيست. روحاني ندارد چرا که هر کس در آن مدرسه،روحاني خويشتن است. خانقاهي است بی شيخ که شيخاني بي خانقاه در آن ساکن اند.

 مقولاتي چون ارتداد، بدعت، کافر، مومن... در آن راه ندارد چرا که اين مقولات تابع قدرت سياسي و ديني موجود است. متعلق به هويت جمعي دينداران معيشت انديش است که دينداريشان جبري، علتي، ارثي، معيشتي، هويتي، تعبدي و تقليدي است. مدرسه روشنفکري ديني که هر روز در آن صد طوفان نوح و طغيان روح رخ مي دهد و گردشگاه گردش هاي عنيف فکري است کجا ميتواند به نام کفر و بدعت راه سيلان را بر خود ببندد و از ويراني بهراسد؟

من چه غم دارم که ويراني بود؟
زير ويراني گنچ سلطاني بود

روشنفکري ديني اما به معنويتي آزاد از دين هم باور و التزام ندارد. مناسک، همواره قشر محافظ معنا بوده اند، و چه بهتر که اين مناسک محافظ را از آموزگاران تجارب اشراقي و از طائران گلشن قدس يعني پيامبران بگيريم که مجرب ترين شهسواران عرصه سلوک و فاتحان آفاق تجرداند. روشنفکران ديندار، ديندارند نه دين ساز، و تجربه اندوزي و دانش آموزي شان در مدرسه وحي نه از سر مصلحت که از روي ارادت و حقيقت است. شخصيت عظيم وعزيز رسول اکرم، تمام آن نعمتي است که خداوند به مسلمانان عطا کرده است و از تجربه و تعليم اين عظيم عزيز بايد به تمام و کمال استفاده کرد.

روا بود همه خوبان آفرينش را
که پيش صاحب ما دست بر کمر گيرند
قمر مقابله با روي او نيارد کرد
وگر کند همه کس عيب بر قمر گيرند

روشنفکري ديني به حکم آنکه معرفت انديش و تجربت انديش است، ايدئولوژي هم نيست يعني ايدئولوژي گزينش گر و حرکت انديش و اسلحه تراش.
ايدئولوژي ها که به جنبش و خيزش و مبارزه و گلاويز شدن با دشمن موجود، مي انديشند با حقيقت کم مهرند و آوردگاهي تنگ دارند و با شکست دشمن، خود نيز مي شکنند و فرو مي افتند. وسلاح هايي که با تصفيه واستخراج گزينشي، تراش موقت يافته اند، از تناسب مي افتند و پاک بي اثر مي شوند.

امام حسين(ع) و شهادتش که استثنائي در سلسله امامت بود، در دستان گزينشگر شريعتي بدل به قاعده مي شود و بوعلي سينا که فخر فرهنگ ايران بود در پاي ابوذر تحقير مي شود تا سلاح ايدئولوژيک لازم براي فروکوفتن سلطنت فراهم آيد و اسلام انقلابي بر سکولاريزم سلطنتي پيروز گردد. همراه شدن نيتي صواب با روشي ناصواب کمترين عيبش اين است که ناماندگار است.

روشنفکري ديني اهل نودوزي فقه با حيله هاي موقت شرعي هم نيست. امروزه فقيهاني لقب روشنفکر و نوآور گرفته اند که في المثل با توسل به غيبت امام غائب، يا پرهيز از وهن اسلام مي کوشند تا حکم سنگسار و درآوردن چشم و امثال آنها را لغو کنند. با حفظ احترام فقيهان اينها هرچه باشد نه روشنفکري است نه نوآوري چرا که زاده اجتهاد در اصول نيست. روشنفکري ديني قائل به اجتهاد در اصول است يعني اجتهاد در کلام، در اخلاق، و نوفهمي نبوت و وحي و معاد و خدا...

با درکي تازه از انسان و معرفت و تاريخ و جامعه است که مي توان حکم مرتد و مبدع تجديدنظر کرد وگرنه همه چيز را به قرار سابق نهادن و صرفا به خاطر ملامت ملامتگران، حکم فقهي را موقتا تعليق کردن، نه جهدي مي خواهد نه اجتهادي. يک مصلحت انديشی ساده و گذار است.

مطهري متکلم هم وقتي به قصه خاتميت مي رسد گمان مي برد تنها چالشي که دنياي مدرن به اسلام خاتم دارد، چالش فقهي و حقوقي است ولذا مي کوشد تا گرد واپس ماندگي را از دامن فقه بيفشاند و با يادآوري قواعدي چون "لاحرج" و "لاضرر" توانايي فقه را در حل مشکلات زندگي نوين به نمايش بگذارد. گويي اين نکته پاک از ذهن تواناي مطهري گريخته است که فقه بر پاي خود هيچگاه نايستاده و نمي ايستد و به تنهايي توان تقويت خود يا توان دفاع از خود را ندارد و اگر از علم کلام و اخلاق و... مشروب نشود از آتش تشنگي خواهد سوخت. اگر بايد در فقه نواوري شود بايد خداي فقيهان، پيامبر فقيهان و... نيز نو شود. و اين درست همان چيزي است که روشنفکري ديني خواستار آن است و در ذهن متکلمي معتزلي چون مطهري هم آن را نمي يابد.

مدرسه روشنفکري ديني سنتي و سنت گرا هم نيست گرچه سنت ديني را ارج مي نهد و علم به آن را رکن رکين روشنفکري مي داند و علم و عمل روشنفکران سکولار را هم به همين دليل مبتلا به کاستي و سستي مي يابد.
با اين همه نه رستاخيز سنت را ممکن مي بيند نه احياء دوباره سنت را حلال مشکلات امروزين مي شمارد. جهان امروز همانقدر حق بودن و زيستن دارد که جهان ديروز. و سخني بي بنيان تر و بي برهان تر از آن نيست که قائل به برتري سنت بر مدرنيته يا مدرنيته بر سنت شويم. "تلک امه قد خلت، لها ما کسبت و لکم ما کسبتم."

روشنفکري ديني به درستي بر آن است که درک ديني گذشتگان همانقدر تحت تاثير زمانه و متوازن با فرض هاي عصري شان بوده است که درک ديني امروزيان. و بر اين باور است که هم رجال و نحن رجال. و آيا گذشته را فقط به دليل قدمت، قداست نهادن، محض بي خردي و تيره رايي نيست؟

نه مدرنيته، استانه بهشت است نه سنت بهشتي در آستين داشت و آن شيطاني که پدر ما آدم را از بهشت بيرون افکند امروز هم به جد در فريبکاري است.
در نظر روشنفکري ديني، مهمترين خدمتي که دين مي کند به اخلاق است نه به سياست نه به تجارت نه به معرفت. انتظار اخلاقي از دين بايد داشت و آن را نقد اخلاقي بايد کرد. فقه را هم از نقد اخلاقي نبايد مصون نهاد که امروز و سخت مستمند و نيازمند آن است.

و همين نقد اخلاقي است که فقه را هم تواناتر و هم پيراسته تر خواهد کرد و گره مشکلات آن را نه با توسل به عصر غيبت بل با توسل به اصل حق و عدالت خواهد گشود.

روشنفکري ديني به حکم روشنفکري واجد عنصر اعتراض و انتقاد نيز هست هم انتقاد به نظم سياسي جهان هم اعتراض به نظم سياسي ايران. علي الخصوص که نظام امروز ايران، مؤسس بر اساس ديني است و صورهٌ مدرن و مادهٌ شرعي و سنتي است، واي بسا که صورت و ماده اش مورد پسند روشنفکران ديني نيفتد. از اين رو روشنفکران ديني در اين نظام نه قدر مي بينند و نه بر صدر مي نشينند. نه طالع مسعود منقادان سياسي را دارند نه اختر ميمون مومنان سنتي را. نه کلامشان که وجودشان عين معصيت است. اما با حاکمان بايد گفت اگر روزي عارفان مسلمان توانستند با طرافت عرفان عبوسي فقه را از چهره فرهنگ اسلامي بزدايند و به آن موزونيت و دلربايي جاودانه ببخشند و از مبتلا شدن به آفت يهوديت ان را برهانند، امروزه هم فقط روشنفکران ديندار، با قرائتي تازه از دين مي تواننند سرايي و فضايي درخور براي ايمان بسازند و در اين زمانه که سبب داني موجب حيرت زدايي شده است، عقلانيتي سبب دان و حيرت آشنا را تأسيس کنند.
"قصد اين قوم خطا باشد هان تا نکني."

چنانکه ديده مي شود روشنفکري ديني پيشينه اي و پيشانيي بلند دارد. از اعتزاليان گرفته که به عقل مستقل از وحي آبر و هويت دادند تا صدرالدين شيرازي که توانست تجربه عرفاني و تفکر برهاني و تعاليم وحياني را در کنار هم بنشاند و گمان باطل ناسازگاري تدين و تفکر را رسوا سازد. آنان فرزند زمانه خود بودند و اينان هم اسير دام و دانه خويش

روشنفکران ديندار بايد خود و طريقت خود را نيک بشناسند و حرمت بنهند و از لوم لائمان و طعن طاعنان نهراسند. چه ننگي دارد دلبستگي به پيامبران و پيروي از حکيمان و همنشيني با عارفان و همنوايي با مجاهدان؟
آسيبي و آفتي که روشنفکري ديني را تهديد مي کند يکي جدي نگرفتن خويش و ديگري پوشيدن جامه هاي ناباندام است. اين طريقه، نه ايدئولوژيک است نه فقهي، نه سنتي نه فرقه مذهبي و نه حزب سياسي بلکه جراغ مصطفوي است با شرار معتزلي!

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگري از دايره بيرون باشي

عبدالکريم سروش
ليدن. هلند. پانزدهم شهريور 86

منبع:سایت عبدالکریم سروش