PEZHVAKEIRAN.COM چرا مجاهدین خلق منتقدین خود را دشمن می شمارند؟
 

چرا مجاهدین خلق منتقدین خود را دشمن می شمارند؟
نگاهی به ساختار ایدئولوژیک و تشکیلاتی مجاهدین خلق 

مازیار ایزدپناه

تشکیلات مجاهدین از نظر کیفیت خشونتی که در رابطه با منتقدان مخالفان و حتی موافقان سیاسی اما مستقل خود وارد می کنند با دیگر سازمان ها و احزاب سیاسی کاملا متفاوت است. برای شناخت دلایل این خشونت و اینکه چرا منقد مخالف و موافق مستقل سیاسی خود را مزدور و اطلاعاتی و دشمن می شمرند باید ساختار ایدئولوژیک و تشکیلاتی آنها را شناخت ساختاری که هر چند از ابتدای تاسیس تا سال شصت و چهار بر مبنای سانترالیزم دمکراتیک بود اما از بعد از سال شصت و چهار و انقلاب ایدئولوژیک در صحنه سازمانها و احزاب سیاسی ما کاملا نو است.

سرچشمه ایدئولوژی مجاهدین با اینکه در ابتدا منبع مذهبی ملی و مارکسیستی داشت و در این رابطه نظر به جامعه بی طبقه داشت اما از بعد از انقلاب ایدئولوژیک تنها سرچشمه سیستم ارزشی سازمان مجاهدین رهبر عقدیتی است. سیستمی که در آن همه سنتهای اجتماعی فرهنگی سیاسی و قضایی مورد قبول در یک تشکیلات مدرن برداشته شده است. این ایدئولوژی از همان ابتدا با مقوله طلاق و ازدواج رهبر آنچنان متفاوت از ارزشهای انسانی و اخلاقی مورد قبول در فرهنگ و سنت های اجتماعی ما عمل می کند که هیچکدام از معیارهای فرهنگی سنتی قضایی اخلاقی رایج در جامعه نمی تواند برای توضیح این رفتار و رفتارهای پس از آن و یا در پیش بینی این رفتارها به ما کمکی نماید.

انقلاب ایدئولوژیک نه تنها دفتر هر گونه تصور پیدایش گرایش یا فراکسیون آنچنان که در احزاب کلاسیک می تواند وجود داشته باشد را در سازمان مجاهدین برای همیشه بست بلکه همزمان با انکار فرد و حقوق فردی و رد دمکراسی در تشکیلات همه اعضا و عناصر تشکیلات را در یک توده بی هویت مطیع فرمان رهبر یگانه و قدرتمند نمود.

انقلاب ایدئولوژیک همچنین نقطه آغاز پدیده ایجاد و گسترش کیش شخصیت رهبر است. بهمین منظور از بعد این انقلاب تلاش برای ارائه تصویر قهرمانی افسانه ای و ما فوق طبیعت از رهبر و نسبت دادن هوش سرشار خلاقیت فوق العاده و ارزشها و کیفیت هایی که او را تا ماورای انسان و تا حد پرستش بالا می برد در دستور کار قرار گرفت. آنچنانکه سیل نامه ها شعرها ترانه ها و شعارها در ستایش او و همسرش تمامی تبلیغات سازمان را به خود اختصاص داد و تا این زمان نیز همواره تلاش شده است که سطح آموزش سیاسی و آگاهی توده ها ی تشکیلاتی در حد همین تبلیغات نگاه داشته شود.

 

با رفتن به خاک عراق و استفاده از امکاناتی که کمپهای بسته بطور گسترده فراهم می نمود کار تربیت و پرورش اعضا برای اطاعت مطلق از رهبر آغاز شد در حالیکه در خارج از تشکیلات این تلاشها در جهت کنترل هر چه بیشتر هواداران و ا فراد و گروه های عضو "شورای ملی مقاومت" و دیگر سازمانهای سیاسی بطور موازی دنبال می شد.

رهبر عقیدتی که همواره تمامی هویت و توان نه تنها تشکیلات مجاهدین بلکه "شورای ملی مقاومت" و حتی اپوزیسون را بطور نامحدود تنها برای خود طلب کرده است بخوبی دریافته بود که چنین توان و قدرتی هرگز با اطمینان کامل بدست نمی آید مگر آنکه بتواند تا حد امکان "شورا" و در صورت امکان دیگر اجزای اپوزیسون را نیز تحت کنترل داشته باشد و یا درغیر اینصورت بهر وسیله ای از میدان بدر کند.

از اینرو تغییراتی در نیز "شورا" بوجود آمد تا برخی اعضای سازمان مجاهدین که همگی مطیع و تحت تسلط کامل او شده بودند بتوانند با حضور گسترده خود در جلسات آن در کنترل فضای بحث ها و سمت و سوی آرا وتصمیم گیری ها نقشی اساسی را داشته باشند.

بعد از عملیات فروغ جاویدان که به کشته و مجروح شدن هزاران عضو و هوادار سازمان ختم شد رهبر عقیدتی با اندختن مسئولیت همه تقصیرات و اشتباهات به گردن توده تشکیلاتی در واقع زمینه را فراهم نمود تا در کار تربیت اعضا برای اطاعت مطلق از خود یک گام کیفی بزرگ بر دارد . در این راه او با صدور فرمان طلاق همه زوجها حل کردن اعضا در تمامیت ایدئولوژی خود را هدف قرار داد تا نه تنها اعتقادات و ایده های سیاسی و فعالیتهای اجتماعی اعضا بلکه تمامی ارزشها ی عاطفی علایق زیبایی شناسانه و تمامی زوایای زندگی شخصی آنها را نیز به خدمت و تحت تسلط خود درآورد.

با از میان بر داشته شدن همه ارزشهای عاطفی و علایق شخصی در واقع هستی و وجود اعضا در اختیار رهبر درمی آمد

در چنین نقطه ای اطاعت تشکیلاتی در شکل قبلی اش دیگر برای رهبر کافی نبود و با عبور از بندهای حوض و غسل و دیگ و.. اعضا در چهار چوب جدید می بایستی با تمام جسم و روان و بطور فعال در اطاعت از او باشند.

اما از آنجا که قدرت بطور کامل تنها در جهان عکس العمل های شرطی عروسک خیمه شب بازی بدون هیچ رد پایی از حرکت خودجوش می تواند بر روی افراد اعمال و استوار شود و دقیقا به این دلیل که انسان در وجود خود توانایی های شگفت بسیاری دارد تسلط کامل بر او تنها بشرطی امکانپذیر می گردد که بتوان او را به چیزی میان انسان و ماشین یا انسان و حیوان مبدل ساخت

این همه آن چیزی است که رهبر عقیدتی با انواع شیوه ها از جمله شیوه های پلیسی و شیوه های مبتنی بر لو دادن در تشکیلات مجاهدین بوجود آورده است.

درباره عناصر پاسیو و مسئله دار و همه آنهایی که که بهر صورت نتوانستند اطاعت مطلق او را بصورت فعال و با روح و روان پذیرند تحقیر و خشونت به شکل را ه حل عام بکار گرفته شد.

با شناخت این زمینه هاست که می توانیم بررسی کنیم که چرا از دیدگاه رهبر عقیدتی حرکت خود جوش مستقل و خارج از کنترل حتی اگر از جانب دوستان و نزدیکان سیاسی اش هم باشد به همان اندازه خطرناک است که دشمن اصلی اش یعنی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی که با او در جنگ است.

زیرا حرکت خودجوش با طبیعت غیر قابل پیش بینی اش بزرگترین سد راه اعمال تسلط تمام و کمال بر روی افراد است

بدینگونه می توانیم بفهمیم چرا از نظر رهبر عقیدتی منتقد و مخالف و موافق مستقل با مزدور و اطلاعاتی و بازجو شکنجه گر رژیم فرقی ندارند!

در این سیستم هر گونه نظر دادن و ابراز عقیده مطلقا خطرناک است و از همین رو رهبر با تمسخر به صاحبان آن عقاید می فهمانند که او از هر گونه اظهار نظر و ابراز عقیده ای بی نیاز است.

اگر عمیقتر و دقیقتر نگاه کنیم می بینیم که در ایدئولوژی رهبر عقیدتی ارزش هر انسان تنها بسته به میزان اطاعت واجرای نقشی که او بر عهده اش نهاده است ست تعریف می شود و گرنه هیچگونه ارزشی ندارد و در واقع وجودش غیر ضروری و اضافی است

همچنین می توانیم بفهمیم چگونه تجربه تلخ آن گروه از اعضا و هواداران که پس از سالها زندان از چنگ دژخیمان جمهوری اسلامی گریختند و به تشکبلات نوین مجاهدین پیوستند خیلی زود به آنها آموخت که می توانند تهدیدی برای رهبر عقیدتی محسوب شوند و وجودشان خطرناک باشد. تجربه ای که البته در تاریخ تازگی ندارد و در واقع تجربه آنها بسیار نزدیک است به تجربه کمونیستهای کشورهای غیرکمونیست که در جریان جنگ جهانی به شوروی تحت تسلط استالین رفتند و یا تجربه نازی های متقاعد در فراکسیون رُم Röhm با هیتلر.

رهبر عقیدتی در تمام این سالها انواع و اقسام دین ها و خدا و مذهب و مقدسات را بطور وسیع مورد استفاده قرار داده است تا به خود ویژگی های الهی داده و چون پیامبران بنماید.

تا آنجا که در نگاه توده تشکیلاتی و هوادارانش او نیز " رهبری است با اتوریته بالا که بار سنگین مسئولیت را بر دوش خود حمل می کند و تنها قهرمانی چون او می تواند چنین نقشی را بر عهده بگیرد"*

یعنی دقیقا همان توصیفی که مین کامپف در باره هیتلر به هنگام نوشتن برنامه نازیسم در سال هزارو نهصد و بیست و سه بکار برد.

لازم است توجه کنیم که قدرت رهبر عقیدتی در تشکیلات مجاهدین نوع خاصی از قدرت است که بسیار با سیستم های دیکتاتوری مستبد و خودسر متفاوت است و می بایستی از سیستم های خود محور و دیکتاتوری تمیز داده شود.

در سیستم خود محور خودسر استبدادی و دیکتاتوری اگر افراد تحت حکومت اطاعت نکنند رهبر مستبد آنها را تنبیه می کند یا می کشد اما اگر همکاری کنند هیچ خطری تهدیدشان نمی کند. برای رهبر عقیدتی اما آنکه می پذیرد وجود انسانی اش ارزشی بیشتر از آنکه نمی پذیرد ندارد . تنها فایده افراد برای ایدئولوژی و سیستم اعمال قدرت او محور قضاوت است و افراد اگر بر مبنای این محور بی فایده و بی ارزش تشخیص داده شوند کنار گذاشتن و حذف شان هیچ مانعی ندارد .

در سیستم های متداول امروز اگر یک رهبر سیاسی بطور موقت مثلا در شرایط و زمان خاصی "خطا"هایی در رابطه با حقوق افراد مرتکب شود "خلاف" کاریهایش موقت هستند و می بایستی پیرامون آنها توضیح دهد و پاسخگو باشد. رهبر عقیدتی اما در هیئت یک "خلاف " کار دایم است زیرا چیزی به نام "خطا" و پاسخگویی پیرامون آن و یا مقولاتی مانند حقوق افراد برایش معنی ندارد.

می توان تصور نمود که آرمان و ایده آل نهایی رهبر عقیدتی نه تنها جذب و هضم جامعه و مردم ایران بلکه همه جوامع و ملتهای پیرامون آن در این سیستم است.

در دلایل پیدایش یک ساختار ایدئولوژیک و تشکیلاتی با چنین ویژگی هایی در اولین نگاه توجه مان به سوی استبداد سیاسی و تاثیراتی که وجود رژیمهای غیر دمکراتیک در تشکیلات احزاب و سازمانهای سیاسی ایران داشته اند جلب می شود. رژیم های غیر دمکراتیک با بر کنار داشتن ایرانیان از شرکت در قدرت در پیدایش تربیت و فرهنگ استبدادی و ترویج آن در روابط و فضای سیاسی تشکیلاتی سازمان ها و احزاب ما نقش مهمی داشته اند.

البته گرایش بخش هایی از جوانان و مردم در سالهای گذشته به این تشکیلات ناشی از وجود همین رژیمهای غیر دمکراتیک بوده است اما وجود رژیمهای غیر دمکراتیک وتاثیرات آنها بر اندیشه تربیت فرهنگ رهبران سیاسی به تنهایی نمی تواند ویژگی های خاص انقلاب ایدئولوژیک رهبر عقیدتی سازمان مجاهدین را توضیح دهد.

شاید ضربه "اپورتونیستی" سال پنجاه و چهار و بحرانی که بموجب آن در تشکیلات بوجود آمد از جمله تقسیم شدن رهبران عدم توانایی اصول تشکیلاتی و ساختار سیاسی برای تضمین انظباط تشکیلاتی بعلاوه شوک و شک ناشی از خشونت در درون تشکیلات و قربانیان آن در ادامه آن ضربه و از سوی دیگر وارد شدن در نبردی خونین برای سرنگون کردن رژیم خمینی و احساس شکستی که بدنبال ضربات نظامی سال شصت و شصت و یک سازمان مجاهدین را در خود کشید بیشتر بتوانند زمینه ها و علل پدید آمدن انقلاب ایدئولوژیک در تشکیلات سازمان مجاهدین و پیدایش رهبر عقیدتی را نوضیح دهند.

 

مازیار ایزدپناه

 

منبع:پژواک ایران