توافق هسته ای و کارگران بیتشکل
رامین بهاری
تحول در ایران و حل چالشهای بنیادی در آغاز دهه 50 ضرورتی اجتنابناپذیر بود. بر بستری از بحران ساختاری در جامعه نامتوازن آن زمان، شاه آنچنان خود را ابرقدرت خاورمیانه میدید که بهعنوان ادامه تاریخ 2500ساله در سال 1350 تاجگذاری کرد. اما سرانجام تغییر صورت پذیرفت که البته تحلیل موشکافانه آن کار پرحوصله دیگری است. رژیم اسلامی نزدیک چهار دهه است با عبور از بحرانهای متعدد و سخت در ادامه انحصار قدرت و صدور انقلاب و خفقان داخلی ناتوان از حل معضلات اقتصادی سیاسی است و با تشدید شکاف طبقاتی در جامعه، گسلهای جدیدی را در منطقه برای حفظ حکومتش دائما دامن میزند.
اشغال سفارت آمریکا سرآغاز جنگ سیاسی بیحاصل با آمریکا و بیرون راندن لیبرالها از دولت شد. هزینههای بقای حکومت اسلامی با ابعاد فاجعهبار و جنایات سنگین انسانی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی همچون جنگ 8 ساله با عراق مانند کوه یخی پنهان است، که تنها نوک آن بحران هستهای با هزینهای حدود 400 میلیارد دلار برآورد شده است. (جهت مقایسه بحران بانکی وام مسکن سال 2008 در آمریکا 1000 میلیارد دلار ورشکستگی به بار آورد). ادامه سیاست "پیروزی با رعب و وحشت" و حفظ و گسترش حکومت سرکوبگر ولایت فقیه با دستیابی به تکنولوژی بمب اتمی تکمیل میشد. از این رو سه دوره مذاکرات با غرب در ترکیه، بغداد و روسیه به شکست انجامید.
توافق برنامه جامع اقدام مشترک وین در تیر ماه 94، ثمره سیاست نه جنگ و نه صلح 12 سالهای است که پیگیرانه از جانب اروپا و آمریکا دنبال شده است. در سال 2012 نیز گزینه حمله به سایتهای اتمی ایران توسط امریکا و اسرائیل جدی شد. اوباما حربه قطع صدور نفت و ادعای مسدود نمودن تنگه هرمز توسط سپاه پاسداران را خنثی کرد و با اتکا به شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران که با اجماع جهانی به انجام رسید و دو قطعنامه کنگره و دولت آمریکا و اتحادیه اروپا جبهه کارساز 5+1 را رهبری کرد. دولت دمکراتها با تحمیل جنگ تحریمی به ایران و وارد کردن بیشتر تولید نفت آمریکا به بازار جهانی قیمت نفت که مهمترین منبع درآمدی دولت اسلامی بود را تا 50درصد پائین آورد. 5+1 با دیپلماسی فعال 23ماهه به نمایندگی اکثر کشورهای جهان ایران را که در بنبستهای داخلی گرفتار آمده بود پای میز مذاکره کشاند و دندان سرطانی و تهدیدآمیز بمب اتمی نظام ولایت فقیه را اگر نه از ریشه بیرون کشید.
رئیسجمهور آمریکا در نشست خبری بعد از توافق گفت: "وقتی این توافق اجرا شد و حجم زیادی از اورانیوم غنیشده ایران بیرون رفت، حجم کاری سانتریفیوژها پائین آمد، اهداف کاری تاسیسات آب سنگین اراک عوض شد و نظام بازرسی بر تمامی خطوط کارهای اتمی ایران شکل گرفت، دیگر اگر ایران بخواهد به سمت بمب اتمی برود ما از آن با خبر خواهیم شد... حالا یا باید مسئله اتمی ایران را با دیپلماسی و مذاکره حل کرد یا با جنگ و مداخله نظامی. این دو راه پیش رو است. هیچ یک از منتقدان گزینه بهتری پیشنهاد نمیدهد."
یکی از بنبستها جنگ داخلی دو مثلث قدرت در درون نظام است که با هدف حفظ حکومت با دو استراتژی متفاوت از طرف بیت ولایت خامنهای، سپاه پاسداران و بازار و موتلفه و جناح مقابل رفسنجانی، روحانی، اصلاحطلبان و خاتمی در تقابل با یکدیگرند. البته که رهبری و سپاه همچنان دست بالا را دارند و موضع خامنهای در برابر توافق در عید فطر نشان داد که او حاضر به عقبنشینی نیست مگر فشارها پرزورتر باشد تازه در آن صورت هم به کندی و میلیمتری به مصالحه تن میدهد تا فرصتهای بیشتری از دست برود و افلاس مردم فزونی گیرد و اقتدارش بر بینوایان تداوم یابد. خامنهای با تردید نسبت به مراحل اجرایی توافق با "چه تصویب شود چه نشود" یاد کرد و به تیم مذاکرهکننده با تحقیر دلداری داد که اگر هم نشد شما اجر خود را بردهاید! او به روشنی نشان داد دلخوشی به بعد از توافق سراب است زیرا گفت: "در هر صورت، هیچ تغییری" نخواهد بود و ما همچنان به سیاست جنگطلبیمان ادامه میدهیم و "از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید" تا نظام ولایتفقیه در ایران حکمفرماست، آبی برای اکثریت مردم در تنگنای معیشت و بینصیب از سلامت جان و روان گرم نخواهد شد.
خامنهای با اشاره به انتقاد اوباما از دولتهای قبلی آمریکا در مداخله کودتا بر علیه دکتر مصدق و پشتیبانی از صدام، درباره صراحت گفتار غربیها در عدم اجازه دستیابی ایران به سلاحهای نظامی از این ضربالمثل استفاده کرد که "آنها لاف در غریبی میزنند" اما ادامه ضربالمثل که وضعیت حال خود ایشان است را نگفت: "لاف در غریبی، گوز در بازار مسگرها"! اگر مسئولان غربی لاف میزنند لااقل در برابر خبرنگاران جهان میایستند و به ظاهر پاسخگو هستند. اما خامنهای معظم فقط در میان دولتیها، نظامیان و بسیجیان معتقد به نظام ولایی که اگر مخالفتی هم میکنند همانند رفسنجانی و روحانی، کلام رهبر فصلالخطاب موضوعات و معضلات است، سخنرانی میکند. در میان هیاهوی خودیهای بله قربانگو درفشانی کردن همان رها کردن بادی در بازار مسگرهاست.
از آن سو پروژهای که جرج بوش با هزینه بسیار سنگین جنگ نظامی آن زمان در عراق صدام پیاده کرد، خاورمیانه را در مسیری متشنجتر و بحرانسازتر درگیر کرد به طوری که ارتجاعیترین نیروهای بدوی از اعماق جامعه چندپاره بعضا عقبمانده امکان جولان یافتند و خود آمریکا نیز زمینگیر شده است. اوباما به نمایندگی سرمایهداری تحولی در مدیریت نظام بهرهکشی جهانی ایجاد نمود چنان که کوبا بعد از 50 سال به عنوان دولتی متعارف در جریان بازگشایی سفارت شده است و ایران نیز بعد از 35 سال به شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا تن داده است. پس دستاورد "پیروزی بدون جنگ" بیشتر برای آمریکا تثبیت خواهد شد تا دولتهای دیگر.
مقالهای که نگارنده در تیرماه 85 نگاشته و در ادامه میبینید با طرح سوالی به این موضوع میپردازد: طبقه و اقشاری که تنها با گرفتن دستمزد کار، زندگیشان را سامان میدهند باید هر تحول و یا درگیری اقتصادی، سیاسی – نظامی دولتهای خود با قدرتهای منطقهای و امپریالیستی را از زاویه منفعت طبقاتی خود ارزیابی کنند. آیا صلح، توافق و گردن نهادن دولت اسلامی به معادلات بینالمللی و NPT چه ارمغانی به سفره معیشت ما میآورد؟
سالها بعد از جنگ جهانی دوم، هنوز آلمان هراسی کشور را در تنگنا قرار داده بود اما دولت آلمان در سال 1995 با ابتکار متوقف نمودن اختیاری و آگاهانه تاسیسات اتمی، توانست مسیر رفاهی متفاوتی برای شهروندان بگشاید. هر چند اعتراضات مردمی ضد نیروگاههای اتمی هم نقش بسزایی داشتند.
اگر حمله داعش به سوریه و عراق و عکسالعمل غرب و آمریکا (بمباران) موقعیتی را برای مردم کوبانی و تشکیل کانتونهای سهگانه رژوا برای خودگردانی زحمتکشان فراهم آورد.
اگر اقتدارگرایی امپراتورگونه اردوغان کار را به جایی رساند که رایدهندگان مصممانه برای اولین بار چپهای متعهد به خلق کرد ترکیه را وارد مجلس کردند.
اگر تحمیل بهرههای کمرشکن و ریاضتکشانه حوزه یورو و بانک جهانی، مردم یونان را به واگذاری قدرت به حزب سیریزا ترغیب نمود.
و اگر پیش از این سه دستاورد مهم و امیدبخش، جنبش سبز در سال 88 برای اولین بار نظام غیرمنتخب رژیم ایران را به چالش کشید و باند مافیایی خامنهای، سپاه و موتلفه و بازار را رسواتر کرد که ولایتفقیه دیگر نتوانست مانند گذشته مشروعیت خود را غالب کند. و از ترس دوباره اعتراضات مردمی دو کاندید مورد تایید شورای نگهبان را همچنان در زندان نگه میدارد.
اینها برایمان افقی را میگشاید تا هشدارمان دهد که جای وظیفه انسانی ما در لحظات تاریخی، مشخص و هموار میشود.
تجربیات مبارزات پراکنده و صنفی کارگران ایران حاکی است اکثریت آنان در باغ تحولات موقعیتآفرین نیستند. در حالی که جنبش کارگری فروکش کرده است و پراکسیس طبقه کارگر جهت و سطحی دارد که با آگاهی فعالان کارگری همسو نیست و راستایی دگرگونه دارد.
آنهایی که میخواهند نماینده و یا سخنگو و پیشتاز حزب طبقه کارگر باشند با دغدغههای گذشته و نوستالژیک خود درگیرند و نمیتوانند در مهیا نمودن و رهنمود دادن برای رفاه بیشتر سفرهی کارگران قدمی بردارند.
چپ ایران اسیرِ توهمات با تکرار حلوا حلوای دگمهای پرطمطراق سوسیالیستی تنها کام خود را شیرین نگه میدارد.
امید به آگاهی و تشکل کارگری از آزمون مبارزات عملی آنان حاصل میآید. سوسیالیستهای واقعگرا و صادق سعی میکنند شرایط بغرنج کنونی را عمیقا دریابند بلکه بتوانند تنها خشتی بر نهادهای اندکی که با خشت جان و استخوان کارگران و کمونیستهای پیشین ساخته شده است، بگذارند.
منبع:پژواک ایران