PEZHVAKEIRAN.COM اندر عجایب علم لدنی آقای رجوی و ارتباط باطنی وی با عوامل غیب
 

اندر عجایب علم لدنی آقای رجوی و ارتباط باطنی وی با عوامل غیب
شکرالله متحمل

اندر عجایب علم لدنی آقای رجوی و ارتباط باطنی وی با عوامل غیب نوشتم و از سقوط مان به چاه عمیق سازمان یاد کردم. بعد از اینکه به یاد ژست مغرورانه و کاربردی و تخصصی ولایت مضطرب آقای رجوی افتادم، نخورده می، مست و لول و پاتیل شدم و قلم و کاغذ برداشتم و با خود گفتم بی انصافی است اگر از علت افتادن خود سازمان به چاه عمیق مطلب ننویسم.

برای این امر دلایل گوناگون می‌توان شمرد. تعصب بیجا، و بیرحمی که بعضیها آنرا به غلط انقلابی گری مینامند، همراه با خامی و کوته بینی و عقاید دیگران و به ویژه ناصحان و منتقدان را نادرست پنداشتن یکی از این دلایل است.

بدور ماندن از معرفت نفس یا خودشناسی، و تنها اندیشه خود را چون مصحف مکرمه و کتاب لوح محفوظ قلمداد نمودن و با کمال وقاحت و بیشرمی آن را مرحله خلاقه تصور کردن نشانه هایی از مرگ، و به حلقوم رسیدن روح و به خرخر افتادن است. وقتی یکشبه خطوط قبلی از بین برده می‌شوند و خطوط جدید ترسیم می‌گردند و حتی خودی های منتقد، نامحرم دانسته می‌شوند و انواع و اقسام انگ‌ها و تهمت‌ها به آنان زده می‌شود بدون شک سکرات مرگ در چشم انداز قرار می‌‌گیرد.

متأسفانه این‌ها تحفه‌هایی است که آقای رجوی نابخردانه به ارمغان آورده است.

باید از آقای رجوی پرسید چرا نخواستید احیاگر فکری خود باشید؟

مگر کم بودند انسانهای والا و آگاه دوراندیش خوش فکر،چرا سخن و پیام آنها را ناشنیده گرفتید؟ چرا با تصورات واهی و بی اساس انسانهای صادق را بیرحمانه از فیض حیات محروم نمودید؟

چرا با شیوه غیر معمولی و مخصوص بخود فکر میکنید از علم لدنی برخوردار هستید وارتباط باطنی با عوالم غیب دارید؟

آقای رجوی متوجه نیستید حرکات ناشایست، افکار غلط سیاسی را پدید می آورد،و مانع تحولات درونی و تحول اندیشه سیاسی میشود.

روباه که نماد مکر و حیله گری در حیوانات هست وقتی احساس میکند صداقتش مابین دوستانش از بین رفته، سکته میکند و از خجالت دم سیخ کرده و میمیرد.  

در تعجبم که بعضیها هزاران دروغ به زبان میاورند، آنهم پشت تریبون و تلویزیون و... جالب اینکه وقتی دروغ هایشان آشکار میشود راست،راست راه میروند و اصلا و ابدا هم خم به ابرو نمی آورند. و اسفناک تر اینکه، باز تکرار میکنند...

چقدر زشت است که انسان به جایی برسد که حیوانات از او در کرامت اخلاقی پیشی گیرند.

 

مسئولان مجاهدین به من می‌گویند «شکری» بس کن، اینقدر گیر نده، نشنیده ایم کسی درباره تو چیزی گفته باشد!

در پاسخ گفتم چرا مغلطه می‌کنید ، تا چند لحظه پیش همانند خروس چشمهایتان را بسته قوقولی کنان آواز سر می‌دادید و به تهمت و افترا متوسل شده بودید،یکی را مزدور،یکی را اشک تمساح ریز،و دیگری را بی وفا خطاب می‌کردید.

این اتهامات در هیچیک از ادیان ،خواه یهود،خواه مسیح،خواه اسلام، نه تنها پسندیده نیست بلکه زشت و قبیح شمرده می‌شوند. کسانیکه تنها به ارزشهای انسانی اعتقاد راسخ دارند،هم دروغ،تهمت،وافترا را ناپسند می دانند. در علم اخلاق و عرفان و تصوف و فلسفه هم این زشتیها جایگاهی ندارند.

باید پذیرفت که فضایل و رذایل بدرستی نزد وجدانهای بیدار مفهوم پیدا میکند چه رسد به نکته سنجان و اشخاصی که با قاطعیت اعتقاد به سستی شالوده گفتارهایتان دارند.

 

مسئولان مجاهدین به من تهمت می‌زنند که با این نوشته‌ها می‌خواهم انتقام بگیرم!

در پاسخ باید بگویم، خیر، صحبت از آزادی فکر و اندیشه است. از بس خفه خون گرفتیم و دم نزدیم تیروئید گریبانگیرمان شد.

مضافا به اینکه هر کس دانسته در اعاده حق مظلومی از ظالم و ستمگر سکوت پیشه کند، معنایش این است که با او هم صدا و هم فکر شده و به وی مشروعیت داده است.

آقای رجوی حالا که شما فرق خاکیان و افلاکیان، و قدسیان را تشخیص نمیدهید و شخص منتقدی را کریه الچهره مینامید،بنده هم شما را ام‌الخبائث مینامم.

مرا باشد گران جانی

به درد خلق درمانی

فدای مردمم آنی

 و من در بند آن آنم

در این ره زندگی محنت

چه محنت نوش چون رحمت

رقیبم را بگو تهمت

نمی چسبد بدامانم

آقای رجوی طبعاً سعادت و شقاوت انسات به چگونگی قلب او بستگی دارد و متاسفانه قلب شما زنگار بسته، یوم لا ینفع مال ولا بنون الا من اتی ا....بقلب سلیم

منبع:پژواک ایران