PEZHVAKEIRAN.COM به سر زلف تو در شهر گرفتارانند
 

به سر زلف تو در شهر گرفتارانند
اسماعیل وفا یغمائی

غزل
اسماعیل وفا یغمائی
به سر زلف تو در شهر گرفتارانند
که به شبهای سیه یکسره در زندانند
عطش آلوده به پیش رخ تو در آتش
تشنه ی بوسه ز لبهای تو بسیارانند
ز پی وصل تو انسوی زر و مال و منال
عاشقانت به تمنّا تن و جان افشانند
من ولی تشنه ی آن تشنگی ام کاندر آن
شعله ها زمزمه ی عشق ترا می‌خوانند
من ولی تشنه ی آن تشنگی ام کاندر من
رودهای همه عالم به دلم پویانند
موج زن بر سر هر موج غزلهای جهان
عشق من ! نام ترا بر دل من می‌رانند
از کجا تا به کجا؟از رخ تو تا دل من
که از آن رخ به دلم شعر و غزل افشانند
دفتر شعر و غزل کی دل من بود اگر
تو نبودی که زروی تو غزل بستانند
دفتر شعر غزلهای [وفا] بودن توست
غافلان راز غزلهای مرا کی دانند

منبع:پژواک ایران